ایران اکونومیستپلاس_ سهیلا صدیقی: تعریف «فرختاج قربانی» را از خادمهای خانم که در موکبی مجاور بینالحرمین خدمت میکردند، شنیدم. خیلیها معتقد بودند که خانم قربانی در واقع اولین خادم حرمین، پس از تخریب توسط رژیم بعث، محسوب میشود. در موکبی پیدایش کردم؛ سپید شدن موهایش او را بازنشسته و یا پشت میزنشین نکرده بود و همچنان در کربلا در حال خادمی برای زائران بود.
صدام که سقوط کرد قاچاقی و بدون گذرنامه به کربلا سفر کردم
فرختاج قربانی که اهل چارمحال و بختیاری است، درباره آغاز مسیر خادمیاش تعریف میکند: «مسیر جدید زندگی من پس از سقوط صدام آغاز شد. بعد از سقوط دولت او نزدیک به ۱۵۰ نفر را به صورت قاچاقی به همراه یکی از عراقیهایی که در زمان جنگ اسیر شده اما خودش را تسلیم ایرانیها کرده بود و از طرفی هم به گفته خودش به زور صدام با ایران وارد جنگ شده بود، به کربلا بردیم. فکر میکنم سال ۱۳۸۱ بود و بدون گذرنامه راهی شدیم. مرز مهران را انتخاب و آن طرف مرز ۱۰ الاغ کرایه کردیم که پیرمردها سوار الاغ شوند و ما جوانترها هم به آب زدیم و تا نزدیکی سینه زیر آب بودیم. شب تا صبح را در شهر «بدره» سپری کردیم و صبح با ماشینهایی که مخصوص سربازها بود، راهی حلّه شدیم. بعد با مینیبوس به کربلا رفتیم و حدود ۲۰ روز، مستقر بودیم و زیارت کردیم.»
باید فرشهای حرم را خودم میشستم
خانم قربانی ادامه میدهد: «کربلای آن زمان اصلا مثل حالا نبود.بینالحرمین پر از خاک بود. کفشها را در سطل میگذاشتند. در حرم امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) فقط یک قالی پر از خاک و گل بود. چیزی به اسم برق و دستشویی هم وجود نداشت. در حرم فانوس استفاده میکردند وشبها هم در حرم را میبستند. برای ما ایرانی که حرم امام رضا (ع) را دیده بودیم، این وضعیت شوکهکننده بود. حتی بر اثر حملات بعثیها گنبد حرمها سوراخ بزرگی شده بود. باید از یک جایی شروع میکردم، گفتم آب بیاریم که قالیها را بشوییم. گفتند این نزدیکی آب نیست. با دبه از جایی دور آب آوردیم و در یک تکه جای تمیز شروع به شستن کردیم. کثیفی با قالیها عجین شده بود و سخت تمیز میشدند. خلاصه شستیم و در پشت بامخانهای آنها را پهن کردیم که خشک شوند. پلاستیک دست گرفتیم و آشغالهای حرم را جمع کردیم.
با جاروی عربی زمین را جارو کشیدیم و سعی کردیم این فرهنگ را میان عراقیها جا بیندازیم که حرم در هر شرایطی باید تمیز و پاک باشد.»
او ادامه میدهد: «به یک عراقی که آنجا بود، گفتم مرا به سرداب حضرت عباس(ع) ببرد. گفت که هزارتومان بده تا سرداب را نشان دهم. گفتم ۳ هزارتومان میدهم، مرا به سرداب ببر! از مسیر سختی رفتیم و به سنگ قبر کوچکی رسیدیم که دورتا دورش آب بود، گفتم اینجا دیگر کجاست؟ گفت: سرداب است! خیلی حال و هوای عجیبی داشت. میخواهم بگویم که حرم نه متولی و نه مدیر داشت.»
اولین زن در ستاد بازسازی عتبات عالیات بودم
خانم قربانی ادامه میدهد: «پس از آن سفر بود که مقام معظم رهبری دستور داد که دیگر کسی نباید به طور قاچاق وارد مرز عراق شود و همه زائران باید با گذرنامه به زیارت عتبات عالیات بروند. سفرهای بعدیام به کربلا قانونی بود و چند وقت بعد حدود سال ۱۳۸۳ به دستور حاج قاسم سلیمانی ستاد بازسازی عتبات عالیات تشکیل شد و من اولین زن حاضر در ستاد بازسازی عتبات عالیات بودم. اولین قدم ستاد، جمعآوری کمکهای مردمی بود که با صندوقی در کنار خیابانها مینشستیم و کمکها که شامل پول و طلا بود جمع میکردیم. طرح اول ستاد «سفینهالنجات» نام داشت که قرار بود تمام آبهای دور حرمین شریفین جمعآوری شود. آن سال از طرف استان ما یعنی چهارمحال و بختیاری یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان پول جمعآوری و تقدیم ستاد شد. ساخت و سازهای حرم از آن زمان جدیتر شکل گرفت. بیشتر کار را حاج قاسم دست گرفته بود. البته آن زمان ایشان را نمیشناختیم و همه از او به عنوان یک سردار سپاه یاد میکردیم. سالی ۳ تا ۴ بار به کربلا سفر میکردیم و چون من راه و چاه کار را تا حدی بلد بودم در این سفرها حضور داشتم.
نتوانستم خادم امام رضا (ع) باشم
فرخ تاج قربانی در بخشی از صحبتهایش از خاطرهای یاد میکند که دوست داشته است، خادم امام رضا (ع) باشد: «دقیقا در همان زمانها بود که به مشهد رفتم و درخواست دادم که میخواهم خادم امام رضا (ع) باشم. درخواستم رد شد و گفتند که شما ساکن مشهد نیستید و نمیتوانید خادم باشید.
خیلی ناراحت شدم و رفتم حرم و به امام رضا (ع) گفتم: «چه کسی گفته فقط مشهدیها باید خادم شما باشند؟ گناه ما چیست که همشهری شما نیستیم؟ چرا نباید خادم باشیم؟» چند ساعت بعد از سازمان تبلیغات شهرمان زنگ زدند و گفتند که ستاد بازسازی عتبات عالیات شما را خواسته و گفتهاند که شما از امروز عضو این ستاد هستید. خیلی منقلب شدم و گریهام گرفت بیشتر از اینکه انسان چقدر عجول است و چقدر زود قضاوت میکند. قصه خادمی من در واقع از این لحظه شروع شد.»
رسم مهماننوازی را از عراقیها یاد گرفتم
او میگوید: «از آن سال با پای پیاده به کربلا آمدیم و ستاد و موکب زدیم. علاوه براینکه موکبداری را از عراقیها یاد گرفتم، رسم میهماننوازی، دوست داشتن و احترام به زائر را هم از آنها آموختم. امروز که با شما صحبت میکنم ۸۰ بار به کربلا آمدهام؛ این افتخار من است و آن را با هیچچیز عوض نمیکنم.»
از خانم قربانی میپرسم که آیا همیشه به عنوان خادم به کربلا میآید؟ که پاسخ میدهد: «همیشه نه؛ اما روحیه خادمی دارم. اگر با این عنوان هم نرفته باشم، یک کیسه برمیدارم و زبالههای حرم را جمع میکنم. البته روزهای معدودی را هم افتخار دارم که خادم ضریح حضرت عباس (ع) هستم.»