به گزارش ایران اکونومیست، پس از فروپاشی رژیم بعث عراق و رونق گرفتن دوباره پیادهروی اربعین که تا زمان حکومت صدام ممنوع بود، این اسرای دوران دفاع مقدس بودند که با وجود خاطرات تلخ خود از اردوگاههای بعثی به عنوان نخستین گروهها عازم سفر اربعین در عراق شدند تا به زیارت امام حسین (ع) بروند و خاطرات تلخ گذشته را از بین ببرند. «محمد سلیمانی» از اسرای دوران دفاع مقدس به درستی به این نکته اشاره میکند که همه ما اسرا میدانستیم که اگر جنگی هست بین ما و حزب بعث است نه مردم عراق. همین جدا کردن مردم عراق از حزب بعث باعث شده حالا اسرای آن روزهای دفاع مقدس از جمله گروههایی باشند که در ایام اربعین و دیگر روزهای سال، مشتاقانه برای زیارت ائمه (ع) به کشور عراق بروند.
در این بین اتفاقات جالبی که رخ داده که ارتباط دوباره اسرا با نگهبانان اردوگاههای زمان جنگ ایران و حزب بعث از آن جمله است چرا که تعدادی از نگهبانان جدای از دیگر نیروهای بعثی رفتار خوبی با اسرا داشتند و به اجبار برای خدمت در اردوگاهها به کار گرفته میشدند.
نمونه این اتفاق دیدار دوباره یکی از اسرا به نام شیخ علی باطنی است که پس از سالها دوباره یکی از نگهبانان اردوگاه به نام «نصیر محسن» را پیدا کرد و این ارتباط چنان عمیق و ادامهدار شد که به رفت و آمد خانوادگی این دو منجر شد.
ماجرای ارتباط این دو نفر برمیگردد به چند سال پیش،.حاج عباس پیرهادی از اسرای دفاع مقدس تعریف میکند: «حاج آقا شیخ «علی باطنی» از اسرای اصفهانی ما بود که نامش در یاد «نصیر محسن» مانده بود. یکی از عادتهای نصیر محسن در همان ایام اسارت ما این بود که هر شب جمعه از شهرک صدر بغداد که منزلش آنجا بود برای زیارت امام حسین (ع) به کربلا میرفت.
بعد از سالها که ما به کشور برگشتیم نصیر محسن در زیارتهای شب جمعهاش از کاروانهای ایرانی که از اصفهان به کربلا آمده بودند، سراغ شیخ علی باطنی را میگرفت. در همین جستوجوها بود که بالاخره کسی پیدا شد که حاج آقا باطنی را بشناسد. نصیر محسن شمارهاش را به زائر میدهد که اگر علی باطنی را دید شماره را به او بدهد.
زائر ایرانی هم بعد از بازگشت از عراق حاج آقا را پیدا کرد و شماره نصیر محسن را داد. حاج آقا در یکی از سفرهایش با نصیر محسن تماس گرفت و این دو همدیگر را دیدند. حالا هربار که آزادهها و حاج آقا باطنی به عراق بروند مهمان نصیر محسن میشوند.
یکبار با گروهی از آزادهها به عراق رفتیم که وقتی نصیر محسن فهمید در کاظمین هستیم سریع پسرش را با یک ون فرستاد و دنبال ما آمد و چه پذیرایی مفصلی از ما کرد. عکسها و فیلمهایش را نشانمان داد.»
سلیمانی در خاطرهای از یکی از سفرهای زیارتی خود در اربعین به کربلا تعریف کرد: «با عدهای از آزادهها و خانوادههایشان به زیارت رفته بودیم که در بین راه ایستادیم تا تفتیش شویم، وقتی به بازرس عراقی گفتم ما از آزادههای دوران جنگ هستیم که مدتی در عراق بودیم با خوشرویی راه را باز کرد تا برویم».