جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 19 - ۹ شوال ۱۴۴۵
۰۸ تير ۱۴۰۱ - ۰۸:۵۸
مشغول استراحت اجباری هستم

پشت دستم را داغ کردم دیگر برای تلویزیون سریال نسازم

قاسم جعفری با بیان این که «زندگی زیباست» آخرین سریال من در تلویزیون بود، گفت: این اثر یک حسرت بزرگ برای من باقی گذاشت و پس از آن پشت دستم را داغ کردم که دیگر با تلویزیون کار نکنم.
کد خبر: ۴۶۴۲۹۳

قاسم جعفری سال گذشته پس از چندین سال غیبت با سریال زندگی زیباست به تلویزیون بازگشت. او نسبت به نحوه پخش سریالش معترض بود؛ اما حاضر به انجام هیچ مصاحبه‌ای نشد و به نگارش نامه‌ای اعتراض آمیز خطاب به رئیس وقت صداوسیما بسنده کرد. پس از گذشت یک سال از آن ماجرا جعفری دعوت خبرگزاری ایران اکونومیست را پذیرفت و در مصاحبه تفصیلی درباره حاشیه‌ها و کشمکش‌های آن سریال گفت.

این هنرمند ۵۲ ساله تعدادی از پربیننده‌ترین سریال‌های تلویزیونی را کارگردانی کرده‌است. خط قرمز با ۹۰٪ بیننده در سال ۸۰ خبرساز شد و مسافری از هند با ۹۶٪ بیننده پربیننده‌ترین سریال پس از انقلاب در تلویزیون است. جعفری همچنین سریال کمکم کن را با ۹۴٪ بیننده در سال ۱۳۸۳ ساخت. جعفری در سینما نیز فیلم‌هایی چون عین شین، قاف، پروانگی، دختران، گرگ و میش، مجنون لیلی و ... را کارگردانی کرده است.

در این مصاحبه با قاسم جعفری درباره موضوعاتی چون افت کیفی سریال‌سازی در تلویزیون، علت موفقیت سریال‌های دهه هفتاد و هشتاد، ریزش مخاطب صداوسیما، حضور آثار ایرانی در جشنواره‌های خارجی، سرنوشت شبکه نمایش خانگی و رونق دوباره تئاتر گپ و گفت داشتیم که مشروح آن در دو قسمت از نظرتان می‌گذرد.

شما در دهه ۸۰ و ۹۰ جزو کارگردان‌های بسیار پرکار بودید و تقریباً هرسال فیلم و سریال می‌ساختید. مدتی است که خبری از شما نیست. چرا؟

یک‌وقت‌هایی آدم‌ها باید سکوت کنند و به گذشته‌ فکر کنند. فعلاً در استراحت اجباری هستم. یعنی سال‌هاست مجبورم کردند استراحت کنم! ششمین فیلمنامه‌ای که برای پروانه ساخت دادم رد شد. کاری جوانانه به اسم آدرنالین بود که سهند خیرآبادی نوشت. دلم بیشتر از این می‌سوزد که این‌جور کارها رد می‌شود ولی شما وقتی این روزها از جلوی سینماها رد می‌شوید، فیلم‌هایی را می‌بینید که عنوان مبتذل برای آنها کم است و این‌ فیلم‌ها فوق مبتذل هستند.

این رد شدن فیلمنامه‌ها از پنج سال گذشته تا الان اتفاق افتاده است. برخی فیلمنامه‌ها را دوستان تهیه‌کننده به من دادند بسازم که دوست نداشتم و به نظرم کارهای جذاب یا مورد سلیقه من نبودند. آخرینش را لطف کرد و علی آقای اوجی پیشنهاد داد. ترجیح می‌دهم قصه‌هایی را که خودم از صفر درگیر طراحی ایده و نوشتنش بودم کارگردانی کنم که به دلایل مختلف همگی رد شد.

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
Rewind 10 Seconds
 
00:00
00:00
04:58
 
Settings
Fullscreen
 

شاید فیلمنامه‌های شما مضامین عجیب‌وغریبی داشتند که رد شدند

نه. مضامین عجیب‌وغریبی نداشتند. متأسفانه الان نگاه دوستان محدود شده است. قصه یک تعداد جوانی که در سال ۱۴۰۰ می‌خواهند خوب زندگی ‌کنند مضمون عجیبی نیست. من ۲۰ سال قبل و در سال ۸۰ خط قرمز را در تلویزیون ساختم که موضوعش خیلی بحرانی تر از مسائل امروز جوانان و جامعه بود. سال ۸۵ بازنده را درسینما ساختم که در مورد حوادث کوی دانشگاه بود. اما آن دوره با یک سعه‌صدری به موضوعات نگاه می‌شد. به نظر من الان جای این نوع آثار خالی است. 

یک فیلم توقیفی به نام سپید و سیاه دارم که سال ۸۸ ساختم. نزدیک به ۱۳ سال است که این فیلم پروانه نمایش ندارد. بیش از ۱۵ بار فیلم را چک‌واصلاح کردم. در یک مرحله به فیلم برای نسخه ۷۵ دقیقه‌ای پروانه نمایش دادند. حدود ۳۰ دقیقه از فیلم را کوتاه و اصلاح کردم و تعهد دادم این فیلم در هیچ جشنواره‌ای در خارج از ایران شرکت نکند. ولی پس از این‌همه سال هنوز هم امکان اکران در سینماها را ندارد. موضوع فیلم دیگر کهنه شده؛ آن زمان مهرداد صدیقیان، بازیگر فیلم یک جوان سرحال و قبراق بود و الان یک مرد عاقل و جاافتاده است. بعد از آن یک فیلم در پاریس به نام پروانگی با موضوع حج ساختم که اکران شد.

فیلم عین شین قاف چرا اکران نشد؟

آخرین فیلم سینمایی که ساختم عین شین قاف بود. این فیلم این‌قدر سلامت و شریف است که نمی‌شود اکرانش کرد. دو سه بار برای اکران این فیلم عاشقانه اقدام کردم؛ اما هیچ گروه سینمایی قبول نکرد. چون از این نوع فیلم‌هاست که قطعاً مخاطب خاص تری دارد و کمدی مبتذل نیست.حرف‌های جدی تری دارد و قطعاً شکست تجاری خواهد خورد. الان جای این نوع فیلم‌ها در سینما نیست. یک نوع فیلم‌های دیگری باید بیاید که مطابق سلیقه و نگاه من نیست والان سینماها پرشده از این فیلم‌ها.

 

پشت دستم را داغ کردم دیگر برای تلویزیون سریال نسازم/ مشغول استراحت اجباری هستم

«عین شین قاف» را به‌عنوان آینه دق روبرویم گذاشته‌ام

چرا فیلم را روانه شبکه نمایش خانگی نمی‌کنید؟

این فیلم در سال تولیدش یک میلیارد تومان هزینه داشت است. الان اگر من بخواهم فیلم را به شبکه نمایش خانگی بدهم، شاید نزدیک به ۵۰ میلیون تومان به من بدهند. این فیلم را به‌عنوان آینه دق روبرویم گذاشته و هر از چند گاهی به آن نگاه می‌کنم. با خودم می‌گویم یا فیلم نسازم یا اگر می‌سازم فیلمی باشد که هم با مخاطب ارتباط برقرار کند و هم دغدغه خودم باشد. (که نمی‌شود چون پی‌درپی متن‌هایم ردمی شود و پروانه ساخت نمی‌گیرد) به نظرم فیلم‌های نمایش خانگی هم از همان جنسی است که گفتم. این فیلم یک موضوع انسانی دارد و پلتفرم‌ها خیلی رغبتی نسبت به پخش این نوع آثار ندارند.

در دفتر اسناد رسمی تعهد دادم

شما گفتید تعهد دادید که «سپید و سیاه» را در جشنواره‌های خارجی نمایش ندهید. امسال شاهد بودیم در جشنواره کن فیلمسازان بدون مجوز فیلم‌هایشان را نمایش دادند. اساساً چقدر اهمیت دارد که فیلمسازان این مسیر را طی کنند؟

من سعی کردم قانونمند عمل کنم. دوستان من فیلم زیرزمینی می‌سازند و به جشنواره‌ها می‌فرستند. من فیلمی مثل گرگ‌ومیش داشتم که ۱۸ جشنواره جهانی رفته است. سپیده و سیاه یک فیلم اجتماعی است که ۱۳ سال قبل ساختم ولی موضوعش تازه است و دو سه سال است در جامعه پررنگ شده است. فیلم می‌توانست به خیلی از جشنواره‌ها برود. اما دوست داشتم فیلم اول در سرزمین خودم نمایش داده شود. من در دفتر اسناد رسمی به اداره نظارت تعهد دادم که این فیلم را به خارج از ایران نفرستم. فیلم راجع به پسری است که خودفروشی می‌کند. این موضوع آن زمان خیلی نابهنجار بود. این فیلم را پس از دختران ساختم. دختران در جشنواره کودک جایزه بهترین فیلم داوران کودک و نوجوان و جایزه منتقدین را گرفت و اتفاقاً خیلی هم در زمانه خودش فروش داشت. سپید و سیاه نیمه دیگر فیلم دختران بود که به پسران جوان می‌پرداخت که در محاق ماند و ماند.

یک جشنواره خارجی گفت مدلی از همجنس‌گرایی را به فیلمت اضافه کن

درباره جشنواره‌های جهانی دو نظریه قدیمی وجود دارد. یکی این که بابت سیاه‌نمایی جایزه می‌دهند. نظریه دیگر این است که به ارزش‌های هنری و کیفی اثر توجه دارند. شما طرف‌دار کدام نظریه هستید؟

واقعیت این است که خیلی از جشنواره‌ها  نگاه سیاسی داشته‌اند. من در برلین فیلمی ایرانی را دیدم که جایزه گرفت. ولی نمی‌شد اسم فیلم را به آن اطلاق کرد

هر دو نظریه مصداق دارد. من در جشنواره‌های مختلف بوده‌ام. نمی‌توانم بگویم کدام درست‌تر است. جشنواره‌ها بر اساس سیاستگذاری آن سال و آن دوره جایزه می‌دهند. برخی از فیلم‌های خوب ما در جشنواره‌ها درخشیده‌اند و برخی فیلم‌های به‌شدت جذاب هیچ جایزه‌ای نگرفته‌اند. فیلم‌های آقای بیضایی در جشنواره‌های جهانی دیده نشده است. درحالی‌که همه ما باید در مقابل هنر ایشان سر تعظیم فرود بیاوریم. برخی از فیلم‌های ایرانی قابلیت عرضه جهانی دارند؛ اما اصلاً امکان حضور پیدا نمی‌کنند. چون یک روابط پیچیده‌ای  وجود دارد.

من فیلم گرگ‌ومیش را که ساختم در جمعی که اتفاقاً زنده‌یاد کیارستمی هم بود فیلم دیده شد، پخش‌کننده فرنگی که درجمع بود و قرار بود روی فیلم برنامه‌ریزی جشنواره‌ای کند اصرار داشت یک پلان ۲۰ تا ۳۰ ثانیه‌ای به فیلم اضافه شود تا امکان حضور جهانی پیدا می‌کند. قصه فیلم من درباره دو دختر آواره و صدمه‌دیده از جامعه بود، آخر قصه این دو نفر کنار هم هستند و به دریا نگاه می‌کنند. پیشنهاد این بود که دو دختر بعد این سکانس توأم با آرامش در کوپه قطاری در کنار هم خوابیده باشند و آرام‌آرام روی‌هم بغلتند و یکی دستش را دور گردن دیگری حلقه کند. یعنی این دو نفر به مدلی از همجنس‌گرایی برسند. فیلمی که من ساختم معناگرا بود. من گفتم پایان شما ربطی به فیلم من ندارد. البته فیلم در چند جشنواره جهانی شرکت کرد ولی توفیقی نداشت.

خیلی از فیلم‌های ما اینجا برای جشنواره‌ها طراحی و تولید می‌شوند و گویا منافع مادی و معنوی خوبی هم برای سازندگانشان دارند. اما واقعیت این است که خیلی از جشنواره‌ها نگاه سیاسی داشته‌اند. من در برلین فیلمی ایرانی را دیدم که جایزه گرفت. ولی نمی‌شد اسم فیلم را به آن اطلاق کرد.

ارزیابی شما از دو فیلم «برادران لیلا» و «عنکبوت مقدس» و جایزه‌هایی که به دو فیلم دادند چیست؟

من هیچ‌کدام از این دو فیلم را ندیدم. زهرا امیرابراهیمی بازیگری‌اش را به‌صورت جدی با سریال‌های من شروع کرد. در آمارها که نگاه کردم دیدم فیلم عنکبوت مقدس جزو ضعیف‌ترین فیلم‌ها بود. نمی‌دانم چرا جایزه گرفت. خیلی از فیلم‌ها در جشنواره فجر خودمان هم در رده بیستم منتقدان و داوران بوده ولی به دلیل فیلم‌برداری یا بازیگری‌اش جایزه گرفته است. شاید بازی زهرا امیرابراهیمی بازی خوبی بوده و دیده شده است.

پشت دستم را داغ کردم دیگر برای تلویزیون سریال نسازم/ مشغول استراحت اجباری هستم

 

هنوز هم باور نمی‌کنم آن سریال را من ساخته‌ام

آخرین سریال شما «زندگی زیباست» نام دارد. خیلی‌ها باور نمی‌کردند که این سریال را شما ساخته باشید.

خودم هم باور نمی‌کردم و هنوز هم باور نمی‌کنم.

ضعف سریال به کارگردانی شما برمی‌گردد یا نحوه پخش؟ آن زمان شما سکوت کردید و هیچ توضیحی راجع‌به سریال ندادید. الان که یک‌ سال گذشته توضیح دهید که ماجرا چه بود؟

من‌بعد از سریال از نفس افتاده، بیش از ده سال در تلویزیون کار نکردم. بی‌اغراق می‌توانم بگویم همین‌الان هم بین یک‌سوم تا نصف سریال‌هایی که ساخته می‌شود، فیلم‌نامه‌هایش را به من می‌دهند تا بخوانم. چون با آداب کار تلویزیون آشنا هستم و سرعت کارم بالا است و سعی می‌کنم که سریال از کیفیت قابل‌قبولی برخوردار باشد.

به دعوت آقای جلوه مدیر وقت شبکه دو بعد از ده سال سریال ساختم. ایشان فیلم‌نامه‌ای را به من پیشنهاد دادند. در تمام کارهایی که ساخته‌ام خودم از صفر درگیر فیلم‌نامه بوده‌ام. هیچ‌وقت نبوده که متن از پیش تعیین‌شده‌ای را بسازم. با خودم گفتم این امکان وجود دارد که بعد از ده سال دوباره حضور داشته باشم. برای نسلی که من را نمی‌شناسد و کارهای من را ندیده است. متنی به من پیشنهاد شد که بیس (پایه) خوبی داشت. به‌اتفاق یک گروه، فیلم‌نامه این متن بازنویسی شد. همان چارچوب حفظ؛ اما تغییراتی در آن داده شد.

بعد از یک ماه فیلم‌برداری سریال متوقف شد

احساس می‌شد که می‌خواهید خط‌قرمز ۲ را بسازید. اما اینجا در میان جوانان نسل جدید دیگر خبری از هیجان و فرازونشیب خطر قرمز نبود.  

نه خط قرمز۲نبود. چون بچه‌های این نسل با بچه‌های آن نسل تفاوت‌های بسیاری دارند و هیجانات و رفتارهایشان فرق می‌کند. بچه‌های خط‌قرمز برای فرداهای بهتر راهی شمال می‌شدند و به سبزی می‌زدند بچه‌های زندگی زیباست برای شروع قصه به کویر می‌روند. به نظر خودمان طراحی ما خیلی درست بود. بعد از یک ماه فیلم‌برداری سریال متوقف شد و موضوعات بسیاری تحمیل شد و من بالاجبار بعد از تعطیلی یک‌ماهه همه آن نگاه‌ها و سلایق و تذکرات تحمیلی را که به ضرر پروژه بود اعمال کردم تا کار در میانه متوقف نشود ولی مشروط بر این که سریال بدون ممیزی روی آنتن برود.

علت تعطیلی چه بود؟

راش‌های اولیه را ‌دیدند و ‌گفتند این سریال همان نگاه و تفکر خط‌قرمز است. ولی به نظر من هیچ ربطی نداشت. این‌که چند جوان با یک ماشین راه بیفتند و جایی بروند اسمش خط قرمز نمی‌شود.

ادامه خط‌قرمز و مسافری از هند را نمی‌سازم

شما در مقام دفاع نگفتید بعد از بیست سال می‌خواهم ادامه یک سریال را بسازم؟

بارها و بارها شبکه‌های سه و دو و حتی تهیه‌کنندگان نمایش خانگی به من پیشنهاد دادند که ادامه خط‌قرمز و مسافری از هند را بسازم. ولی من اعتقادی به ادامه دادن و دو و سه ساختن ندارم. من می‌خواستم یک قصه درباره جوان‌های امروزی و موضوعات و دغدغه‌هایشان را بسازم. این سریال درباره عشق بود. یک تعداد جوان از کودکی و نوجوانی با هم بزرگ‌شده بودند و در ادامه به عشق می‌رسیدند. وقتی این سریال را ساختم، بعدش یک دستورالعملی آمد که اساساً عشق در تلویزیون جزو موضوعات ممنوعه است و نمی‌توانیم در تلویزیون به چگونگی رسیدن عاشق و معشوق‌ها بپردازیم.

شش ماه است تلویزیون را روشن نکرده‌ام

البته الان در سریال‌های تلویزیونی ماجراهای عاشقانه زیاد داریم

من خدا را شکر نزدیک شش ماه است که اصلاً تلویزیون را روشن نکرده‌ام. ماهواره و شبکه نمایش خانگی هم ندارم. عمداً نمی‌خواهم ببینم. نگاهی که ما به مقوله عشق داشتیم یک مقداری فرق داشت.

زمانی که من خط‌ قرمز را ساختم سریال جوان‌پسند زیاد ساخته می‌شد؛ ولی خط‌قرمز هنوز بعد از این‌همه سال در نظرسنجی‌ها برتر است. پس نوع نگاه‌ها متفاوت است. این نوع عشقی که در سریال‌های الان نشان می‌دهند با شکل قصه ما بسیار متفاوت است. در این عشق و عاشقی‌های فعلی معمولاً طرف دخترعمه آن‌یکی است یا پسردایی و...اما قرار بود ما نوع شکل‌گیری رابطه‌ها را داشته باشیم و مسیری که منجر به عشق و درنهایت ازدواج می‌شود. 

سریالم بدون اطلاع من تدوین شد/ شرمم می‌شد نامم پای کار باشد

یک ماه بعد از توقف سریال چه کردید که دوباره توانستید کار را ادامه دهید؟

برای همه بچه‌ها پدر و مادر و خانواده و پیشینه طراحی کردیم. حتی یک سری روابط را تعریف کردیم که دیگر جای هیچ‌گونه ایراد و شبهه‌ای نباشد. کافه‌دار سریال که مرد بود و اسمش دایی بود را تبدیل به یک زن کردیم و خانم ثریا قاسمی (باهمان اسم دایی) بازی کرد که فضای خانوادگی تری باشد و... تغییراتی درحدفاجعه! ولی بعد از پایان فیلم‌برداری سریال متوقف شد و گفتند غیر قابل پخش است. من حدود ۳ سال بعد و از طریق شما که خبرنگار ایران اکونومیست بودید متوجه شدم سریال قرار است با یک اسم جعلی پخش شود. وقتی به شبکه دو رفتم دیدم بدون اطلاع من یک آقایی که تدوینگر نبود و کارمند و بازبین پخش شبکه ۲ بود راش‌ها را کنار هم گذاشته و یک چیزی درآورده بوده به نام تدوین!

وقتی به شبکه دو رفتم دیدم بدون اطلاع من یک آقایی که تدوینگر نبود و کارمند و بازبین پخش شبکه ۲ بود راش‌ها را کنار هم گذاشته و یک چیزی درآورده بوده به نام تدوین!

من دقت کردم دیدم پانزده قسمت از سریال نیست. خیلی از روابط و علت و معلول‌ها نبود و اساساً سریال از نیمه شروع می‌شد. یعنی کل فصل افتتاحیه که در کویر یزد و طبس و کاروان‌سراهای آن منطقه بود و شخصیت‌های سریال سفر طول و درازی داشتند حذف و قصه از وسط پخش شد. من اول گفتم که اسم من را نزنید و حذف کنید. مسئله این بود که نزدیک به بیست بازیگر تئاتر آورده بودم که حدود شش ماه  زحمت ‌کشیده بودند و با اصرار آنها مجبور شدم نامم راپای مجموعه ای بزنم که هیچ ربطی به من نداشت. قصه ام بدون ۱۵ قسمت اول روی آنتن رفت. کلی از روابط آدم‌ها حذف شد کلی شخصیت حذف شد. متنی برای کل قسمت‌ها توسط دوستم سهند خیرآبادی نوشته و به‌صورت تحمیلی در ابتدای هر قسمت پخش شد. به‌طورکلی میزان حذفیات و سانسورهای این مجموعه بیشتر از تمام سانسورهای همه سریال‌هایم بود.

من به خواهش بازیگران جوان سریالم هر روز چهار صبح برای رتوش تدوین می‌رفتم و هر قسمتی که آماده بود سروشکل می‌دادم. خودم بابت کیفیت و تدوین و سانسورهای فراوان آن سریال شرمم می‌شد نامم پای کار باشد چون سریال در آن ریخت و شمایل ربطی به من نداشت. حتی دستیار دو و سه من که دارند در تلویزیون سریال می‌سازند هم کیفیت کارشان آن‌قدر پایین نیست. ایرادهایی که سریال داشت، نوع تدوین و سانسورها که منجر به این نوع سریال نبود پر از اشکال و خیلی ابتدایی بود. من بیست سال پیش این چیزها را تجربه کردم. من تا امروز هم درباره سریال هیچ مصاحبه‌ای نکرده‌ام. فقط یک نامه به رئیس وقت صداوسیما نوشتم و درد دل کردم. آن‌هم برای ثبت شدن در جایی.

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
Rewind 10 Seconds
 
00:00
00:00
00:00
 
Settings
Fullscreen
 

مدیری که آن زمان مانع سریال شد و کار را نگه ‌داشت و از کار حمایت نکرد، الان بعد از بیش از چهل سال فعالیت هنوز بازنشسته نشده و مجدداً پست خوبی در ساترا دارد. من حیرانم از این‌که مگر قحط‌الرجال است؟ همچنان آن نگاه‌ها حاکم است. به همین دلیل خیلی از کارگردان‌ها با تلویزیون قهر کرده‌اند. ما نسلی بودیم که در کنار آقای صافی شبکه سه را به وجود آوردیم و توانستیم به‌جز سریال برنامه‌هایی مثل نود تولید کنیم. ترجیح من این بود که سکوت کنم اما دلم برای بیت‌المالی که هدر رفت و عمری که از من گذشت می‌سوزد.

ترجیح من این بود که سکوت کنم اما دلم برای بیت‌المالی که هدر رفت سوخت و عمری که از من گذشت می‌سوزد

سریالی که سال ۹۷ ساخته شد، سال ۱۴۰۰ به نمایش درآمد. الان همه چیز به‌روز است. فضای مجازی باعث شده که ما همه چیزمان به روز باشد. قصه‌ای که الان روایت شده برای سه سال آینده چه جذابیتی دارد؟ سال آینده خیلی از موضوعات کهنه شده است. برای من یک حسرت بزرگ باقی ماند. این سریال باعث شد که پشت‌دستم را داغ کنم که دیگر با تلویزیون کار نکنم. آخرین سریال من در تلویزیون سال‌ها قبل بود. زندگی زیباست این آخرین سریال تحمیلی بود. من گفتم شاید اتفاق تازه‌ای بیفتد. حیف شد. من از طرف دوستان خیلی مورد هجوم واقع شده‌ام که چرا سریال‌های شبکه نمایش خانگی را که ما پیشنهاد دادیم نساختی و رفتی آن سریال را برای تلویزیون ساختی.

اساساً رقم دستمزد من در تلویزیون یک‌دهم آن‌ سریال‌ها بود. ولی به عشق این‌که خیلی از مردم همچنان پای تلویزیون می‌نشینند سریال ساختم. هنوز که هنوز است مردم با سریال‌های من خاطره دارند. دوست داشتم آن خاطرات زنده بشود؛ ولی به دلیل حضور فراوان آدم‌های نالایق، عطای تلویزیون را به لقایش بخشیدم.

پشت دستم را داغ کردم دیگر برای تلویزیون سریال نسازم/ مشغول استراحت اجباری هستم

         

سریال فقط اسم من را یدک می‌کشید

از آن طرف این صحبت مطرح می‌شود که این‌ها همه بهانه است. یعنی سریال شما ضعیف بود. ولی شما می‌خواهید تقصیرها را گردن ممیزی یا صداوسیما بیندازید. قبول دارید مخاطب بر اساس کاری که پخش‌شده قضاوت می‌کند؟

من فیلمی به اسم سپید و سیاه دارم با بازی مهرداد صدیقیان که سال ۱۳۸۸ با مدت‌زمان ۱۱۰ دقیقه ساخته شده است. بعد از سال‌ها فیلم را کوتاه کردم و مدت‌زمانش را به هفتاد و پنج دقیقه رساندم. چون قصه فیلم کهنه‌شده بود، آن را کنار گذاشتم و از خیر اکرانش گذشتم. من در بین هم‌نسلان خودم آدمی هستم که سعی می‌کنم به روز باشم.

چه بخواهی چه نخواهی کار پخش خواهد شد. من هیچ راهی نداشتم. من چه می‌خواستم و چه نمی‌خواستم سریال پخش می‌شد. من چه‌کار می‌توانم بکنم؟

این سؤال شما منطق درستی دارد. اما من چه راهی دارم؟ در تلویزیون نمی‌توانستم مثل سینما عمل کنم. چون قراردادی با تهیه‌کننده‌ای و سازمان صداوسیما بسته‌شده و کل متریال و راش‌های سریال در اختیار اوست و چه بخواهی چه نخواهی کار پخش خواهد شد. من هیچ راهی نداشتم. من چه می‌خواستم و چه نمی‌خواستم سریال پخش می‌شد. من چه‌کار می‌توانم بکنم؟ شما فرض کنید که گفتگویی با من انجام می‌دهید. در نشریه‌تان یک بخش‌هایی از آن را انتخاب و بدون ویراستاری منتشر می‌کنند. بدون آنکه حروف‌چینی و غلط‌های املایی‌اش گرفته شود.

آیا می‌توانیم بگوییم خبرنگار مصاحبه خوبی انجام نداده است؟ در سریال زندگی زیباست، شبکه دو خیلی از پلان‌های اوتی (کنار گذاشته من) را در این سریال استفاده کرده است. به احترام بچه‌هایی که با من کارکرده‌اند اسمم را به‌عنوان کارگردان پای‌کار گذاشتم و قانون اجازه نمی‌داد مانع پخش سریال مثله شده‌ای باشم که فقط اسم من را یدک می‌کشید.

(ادامه دارد) 

نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار