حمید متبسم، متولد شهر مشهد سال ۱۳۳۷ از كودكی آموزش تار را نزد پدرش علی متبسم آغاز كرد و سپس از اساتید بزرگ زمان خویش نظیر حبیبالله صالحی، زیدالله طلوعی، هوشنگ ظریف، محمدرضا لطفی و حسین علیزاده بهره جست. «بامداد»، «بوی نوروز»، «ساز نو آواز نو»، «نوای دریا»، «حنایی»، «سه نوازی»، «ضرب تار»، «شوریده»، «لولیان»، «گل بهشت»، «ماه عروس»، «قیژك كولی»، «به نام گل سرخ»، «پنجرهای بسوی آفتاب» و«سیمرغ» آثار منتشر شده متبسم از سال 1369 تا به امروزاند. اثر شوریده این هنرمند سال 2003 برنده جایزه بهترین موسیقی از وزارت فرهنگ فرانسه شد و عنوان شوك موسیقی سال را از مجله لوموند به دست آورد. با او به بهانه انتشار آلبوم تصویری سیمرغ به گفتوگو نشستهایم.
یكی از مهمترین آثار شما قطعه سیمرغ است كه براساس شاهنامه فردوسی ساخته شده و در 6 سال گذشته مشغول تهيه آن بودهاید. این كنسرت 2 سال پیش در باشگاه انقلاب، سال گذشته در تالار وحدت و پاییز گذشته در هلند به خوانندگی همایون شجریان اجرا شد و امسال نیز قرار است برنامههای تازهای داشته باشد. اگر ممكن است در این باره توضیح دهید.
پروژه موسیقایی سیمرغ همانطور كه اشاره كردید كاری است كه زمان بسیاری برای به وجود آوردنش و همینطور مراحل آمادهكردنش صرف شده است. این اثر برای اركستری متشكل از 38 ساز و آواز ایرانی خلق شده و در نوع خود در زمینه موسیقی ایران كمنظیر است. اگر این قطعه مانند آثار مرسوم موسیقی ایران برای گروه كوچكی ساخته شده بود بدون شك تاكنون كنسرتهای بسیار از آن را در نقاط مختلف ایران و جهان اجرا ميكرديم، اما به دلیل حجم اركستر و مشكلات مالی و سازماندهی این گروه بزرگ تاكنون همین برنامههایی كه اشاره كردید اجرا شده. بعلاوه، كار روی اشعار فردوسی نیز به دلیل ساختار ادبی و شعریاش وظیفه و مسوولیت مرا به عنوان آهنگساز مشكل كرده بود و به همین دلیل آهنگسازی این اثر بیش از سه سال و نیم زمان برد. با این وجود به دلیل اعتقاد و همراهی هنرمندان جوان اركستر سیمرغ و همینطور تیم سازماندهی ما، بار سنگین كار تقسیم شد و مرا بیش از پیش در این راه یاری و توان داد. حالا همانطور كه میبینید با وجود نبود حمایت مراكز فرهنگی، موفق به اجرای چند كنسرت و ارائه آلبوم صوتی آن شدهایم و قرار بود از 24 تا 26 اردیبهشت همزمان با انتشار آلبوم تصویری این اثر در شیراز كنسرت داشته باشیم كه در آخرین دقیقهها مجوز نگرفت.
برخی معتقدند كه صدای همایون شجریان برای خواندن آثار حماسی مناسب نیست، نظر شما چیست؟
بسیاری میانديشند كه شاهنامه تنها به نقل داستانهای رزمآوری و پهلوانی شخصیتهایش پرداخته و باز با همین نوع نگرش میاندیشند كه پهلوانی تنها به زورآزمایی و رزمآوری محدود میشود. حال اینكه پهلوانی از نگاه فردوسی تنها به زور بازوان نیست، بلكه به قدرت روحی شخصیتهای شاهنامه نیز هست. در گوشهگوشه این اثر تاریخی چشم شاعر به جوانب مختلف زندگی قهرمانانش است و به دغدغههای گوناگون انسان مانند عشق و حرمان و حسد و گذشت و صلح میپردازد. آنان كه صدای همایون شجریان را مناسب این اثر نمیدانند، سیمرغ را نمیشناسند یا نمیخواهند كه بشناسند. من در انتخاب بخشهایی از حماسه زندگی زال تكیه بر این پنج بخش كردهام: «زادن زال» كه عشق و آرزوی مادری و پدری و روبهرو شدن آنان با فرزندی غیرعادی و سپید موی را توصیف میكند، «سام و زال» كه رنج و تصمیم ناسنجیده پدر را در ارتباط با فرزند سپید موی به تصویر میكشد، «سیمرغ و زال» كه به وجود آمدن مهر مادری را در دل یك موجود دیگر نقش میزند، «بازگشت زال» كه از بازگشت فرزند به نزد پدر و بخشش گناه پدر و شادی او سخن میگوید و «رودابه و زال» كه یكی از زیباترین داستانهای عاشقانه شاهنامه است. صدای همایون شجریان غیر از قابلیتهای تكنیكیاش كه مرا در انتخاب او ترغیب میكرد، در حال حاضر یكی از مناسبترین انتخابها برای چنین كاری است. این گونه كار نباید به شیوه نقالان خوانده شود، آن به جای خویش نیكوست و این در جای خویش!
از بازخوردهای داخلی و خارجی پروژه سیمرغ مطلع هستید؟
بازخورد همه آثار هنری متفاوت و متضاد است، هیچ اثر موسیقایی در جهان به گوش همگان نیك نمینشیند. لیكن علاقهمندان به سیمرغ كم نیستند و از جوانان جویای موسیقی و هنر نو تا مسنترهای علاقهمند به فرهنگ و زبان پارسی، مهرورزان به این قطعهاند. 2 كنسرت اروپایی ما از تلویزیون و رادیوهای بینالمللی پخش شد و رادیوی غرب آلمان WDR كه یكی از بزرگترین و پرشنوندهترین رادیوهای اروپا بشمار میرود 2 ساعت برنامه خود را به پخش، همراه با تفسیر و ترجمه اشعار سیمرغ اختصاص داد و شاید بتوان گفت كه تاكنون غیرایرانیان قدردانی ارزندهتری از این پروژه انجام دادهاند. به دلیل محرومیتهای فرهنگی، بسیاری از شنوندگان موسیقی و مسوولان هنری هنوز هم به این هنر به عنوان وسیلهای برای تفریح نگاه میكنند، نه به عنوان یك پدیده فرهنگی ضروری و همین امر باعث میشود كه بسیاری در جستجوی موسیقی ساده و شاد باشند، هنری كه از آنها انرژی فكری نگیرد و فقط لحظههای بیهودگی را پر كند. فرهنگ، غذای روح انسان است و موجب تعادل در روابط بین انسانهاست، در پیشرفتهترین جوامع جهان بودجههای فرهنگی كم از بودجههای دیگر پدیدههای ضروری حیات انسان ندارد. همانگونه كه جسم ما برای دوام سلامتی نیازمند خوراك سالم است روح مان نیز از طریق درستی باید تغذیه بشود.
اگر مایل باشید گفتوگو را با پرسشهایی در ارتباط با دیگر فعالیتهای شما ادامه بدهیم. درباره تاسیس انجمن تار و سهتار در آلمان، شما به عنوان موسس این انجمن فكر میكنید چقدر توانستهاید در پررنگكردن جایگاه تار و سهتار در جهان نقش داشته باشید؟
تاسیس انجمن تار و سهتار در واقع با فكر داشتن بنیادی برای تمامي حركتهای موسیقایی و فرهنگی ما بود و تنها تكیه به فرهنگ عمومی این دو ساز نداشت. در اروپا حركتهای فرهنگی عموما از طریق مراكز ثبتشده رسمی صورت میگیرد. من و همراهانم میخواستیم سمینارهای موسیقی، كنسرت و... برگزار كنیم و برای این كار نیازمند یك مركز رسمی بودیم. از این رو اگر كاری كرده و تاثیرگذار بوده باشیم در زمینه موسیقی ایران به طور عام قابل بررسی است و جمع بزرگ ایرانیان و غیر ایرانیان علاقهمند و آشنا به موسیقی ایراني كه بسیاری از آنان ساز ایرانی نیز مینوازند، آشنایی مراكز فرهنگی و رسانهای اروپایی با فرهنگ مستقل موسیقی ایران از جمله مواردی است كه ما نیز در كنار دیگر همكاران در آن بیتاثیر نبودیم.
یكی از ابداعات شما در زمینه موسیقی، نقش دادن به ساز سیتار هند در گروه سازهای ایرانی است. آیا میتوان این همنوایی را نوعی موسیقی تلفیقی قلمداد كرد؟
همكاری با موسیقیدانان هند سالهای 1373 تا 1377 برای من بسیار آموزنده بود و نگرش تازهای بخصوص در زمینه ریتم به من داد. تاثیر این همكاری را در آلبوم به نام گل سرخ شاهد هستید. در این اثر در جایی كه نیاز به رنگ و فرهنگی دیگر احساس كردم با نوشتن خطی برای یك ساز هندی تلاش كردم كه فضا را در لحظاتی تغییر بدهم و شنونده را برای مدتی با یك تغییر ناگهانی و غیرمنتظره روبهرو كنم. استفاده از یك ساز هندی بدون شك تحت تاثیر آشنایی من با موسیقی هند صورت گرفت و اگر این آشنایی نبود ممكن بود كه منجر به استفاده از سازی از فرهنگ دیگري شود. لیكن این تركیب را بهتر است موسیقی تلفیقی نامگذاری نكنیم، چرا كه در به نام گل سرخ خط و نقش ساز هندی را من تعریف كردم و نوازنده هندی با شخصیت كامل موسیقایی خودش نقشآفرینی نكرده است.
به نظر شما ذائقه شنیداری مخاطبان موسیقی سنتی نسبت به سازهایی ازاین دست چگونه است؟ منظورم این است كه تجربه نشان داده ورود یك ساز از فرهنگ دیگر زمان زیادی لازم دارد تا بر فضای ذهنی شنونده تاثیر بگذارد. این مساله درباره ساز سیتار چگونه بوده است؟ چون برخی معتقدند موسیقی هند و پاكستان دارای فواصلی كمتر از ربع پردههای موسیقی ایرانی است كه به مذاق ایرانیها خوش نمیآید و اصولا خستهكننده است. شما درزمینه استفاده از ساز سیتار چقدر به تعدیل رسیدهاید، یعنی چقدر به سمت موسیقی هند رفتهاید یا برعكس این نوع موسیقی را چقدر به موسیقی ایراني نزدیك كردهاید كه خستهكننده بودنش برای مخاطب از بین برود؟
این سخن كه موسیقی هند دارای فواصل كمتر از یكچهارم پرده و موسیقی ما دارای فواصل یك چهارم پرده است هر دو خطاست. در موسیقی هند فواصل مانند موسیقی اروپاییان تعدیل شده tempéré است و در موسیقی ایراني فواصل سهچهارم پرده وجود دارد، نه یك چهارم پرده. ما یك چهارم پرده كمتر یا بیشتر داریم، ولی به این فاصله نمیگویند، هنگامیكه از فاصله سخن میآوریم اشاره به فاصله بین دو نت است كه در موسیقی ما فواصل به یك و یكچهارم پرده، یك پرده، سهچهارم پرده و نیمپرده خلاصه میشود. همانطور كه اشاره كردم در آلبوم به نام گل سرخ نقش ساز هندی را آهنگساز تعریف كرده است و شما موسیقی كلاسیك هندی را نمیشنوید. از اینرو مسوولیت تاثیرگذاری یا نبود آن تنها با آهنگساز است. آنچه نوازنده هندی در این اثر مینوازد، رنگ و بوی ایرانی دارد و در مایههایی نوشته شده است كه میان موسیقی ما و هند مشترك است. بازخوردها البته متفاوتند و قابل درك، لیكن من معتقدم كه با موسیقی و هنر نو و سخن تازه باید بدون پیشداوری و انتظار مشخص روبهرو شد.
یك پرسش هم درباره كارهایی كه شما در قالب تهیه آلبوم انجام دادهاید. برخی از منتقدان موسیقی پررنگترین مولفه شما را در این زمینه، انتخاب دستگاه چهارگاه و نواختن ساز زورخانهای در برخی قطعات پایانی میدانند. بویژه كه این مولفه در آلبوم زیبای به نام گل سرخ به چشم میخورد و از نظر شباهت به اثر ماندگار «دستان» اثر استاد مشكاتیان نیز پهلو میزند. نظر شما در اینباره چیست؟
انسانی كه ریشه فرهنگی عمیق و درست دارد را در اصطلاح روزمره «پدر و مادردار» مینامند، هنر اصیل نیز باید دارای پدر و مادر باشد، اگر كارهای من شباهتی به آثار پرویز مشكاتیان دارد، موجب سربلندی من است! لیكن برای اطلاع شما و خوانندگان این گفتوگو بد نیست اشاره كنم كه اولین اثر من با نام «بامداد» در مایه چهارگاه كه سال 1360 به بازار آمد تقریبا همزمان با اثر جاودان پرویز مشكاتیان ساخته شده است و من نمیتوانستم كه قبل از ساختن بامداد این اثر را شنیده باشم، پس اگر شباهتی هست حتما اتفاقی است و باز موجب سرافرازی من، اما درستتر اين است كه بكارگیری ضرب زورخانه در موسیقی را به نام اسفندیار منفردزاده بشناسیم كه در ساخت موسیقی متن زیبای فیلم «قیصر» سالها پیش از آن كه من یا پرویز مشكاتیان بتوانیم موسیقیدان باشیم، آن را به كار برده است. استفادههای بعدی از ضرب زورخانه در آثار من به نام گل سرخ و «سیمرغ» به مناسبت شعر و سخن موسیقی انجام شده است.
با توجه به این كه سالهاست در هلند زندگی میكنید و از رهگذر فعالیت طولانی خود در عرصه موسیقی، تجربه برگزاری كنسرتهای متعدد در كشورهای مختلف را داشتهاید جایگاه و شأن موسیقی ایران را نزد مخاطبان خارجی چگونه ارزیابی میكنید؟
اروپاییان از كودكی میآموزند كه به فرهنگهای دیگر احترام بگذارند و از دستاوردهای فرهنگی و اجتماعی دیگران برای بهبود زندگی خویش بهره ببرند. گشادهقلبی و روشنبینی موجب پیشرفت جوامع اروپایی است، این را همگان میدانند و موردی است غیرقابل انكار، مگر اینكه مانند كبك سر به زیر برف داشته باشیم. شنونده اروپایی هنگامیكه به كنسرتی از فرهنگ غیر میرود خودش را برای شنیدن گونهای از موسیقی كه با موسیقی مرسوم و كلاسیك اروپایی تفاوت دارد، آماده میكند و اگر بپسندد مشتری همیشگی میشود. لیكن برای رسیدن به این ارتباطگیری تلاش خود را میكند و ندانسته نمیگوید كه خستهكننده است یا چرا شبیه موتزارت نیست و غیره... من فكر میكنم با توجه به جوانبودن موسیقی ما در جوامع اروپایی بازخورد آن بسیار خوب است و ما شنودگان بسیاری از آنان داریم.
اگر ممكن است درباره اركستر پردیس كه در سال 2008 به وسیله شما تاسیس شد صحبت كنید. نكته جالب این است كه این اركستر با حمایت یك مركز فرهنگی هلندی به نام «شونك» در شهر هرلن تشكیل شده است. ضمن اینكه درباره برنامه و فعالیتهای این اركستر توضیح میدهید بگویید این اركستر چقدر توانسته در تعامل و تبادل فرهنگی با كشوری مثل هلند موفق باشد؟
كلمه پردیس از زبان فارسی به زبانهای دیگر اروپایی منتقل شده و در همه زبانها با كمیاختلاف در تلفظ، معنی «بهشت» را دارد. آلمانی: Paradies، انگلیسی و فرانسه: Paradise، هلندی: Paradijs. و از آنجا كه مركز تشكیل این اركستر اروپاست و نوازندگان غیرایرانی نیز در آن فعالیت دارند این پروژه و اركستر را اینگونه نامگذاری كردم كه نامش برای مردمان اروپا انتزاعی و بدون مفهوم نباشد. من از كودكی با موسیقی گلها و اركستر به اصطلاح ملی و آثار فاخر و نمونه این شیوه را از علینقی وزیری و روحالله خالقی تا نسل بعدی آنها مانند آثار حسین دهلوی، مرتضی حنانه و فرهاد فخرالدینی شنیدهام. همیشه علاقهمند بودم كه تجربهای در قالب این چنین اركستری هم داشته باشم. این موقعیت 3 سال پیش با حمایت مركز فرهنگی شونك SCHUNCK در هلند پیش آمد و موجب به عمل درآمدن این اندیشه شد. در ارتباط با تعامل و تبادل فرهنگی این پروژه هنوز زود است كه چیزی بگویم، چراكه هنوز جوان است. با این وجود آنان كه تاكنون این آثار را شنیدهاند پردیس را دوست میدارند.
آیا رپرتوار موسیقایی اركستر پردیس به شكلی هست كه نوازندگان خارجی نیز بتوانند با آن ارتباط بگیرند؟
رپرتوار پردیس در بخش سازهای غربیاش تامپره «tempéré» نوشته شده است، یعنی از نوشتن تغییرات یكچهارم پردهای مخصوص موسیقی ایران پرهیز شده و اجرای این قطعات برای نوازندگان اروپایی بدون دردسر و قابل درك است.
پرسش بعدی من درباره گروه دستان است. این گروه كه طی 20 سال گذشته گامهای ارزندهای در زمینه موسیقی برداشته است چه برنامههایی برای آینده در پیشرو دارد؟
گروه دستان پس از به نام گل سرخ، 2 آلبوم «نغمهای زیر خاكستر» اثر حسین بهروزینیا و «ای جان جان بیمن مرو» اثر سعید فرجپوری را منتشر كرده و قرار است در تابستان امسال كنسرتی را در تهران و شهرستانها برگزار كند. در كنار این آثار كنسرتهایی در اروپا داشتهایم و خواهیم داشت.
طی سال گذشته اتفاقاتی در گروه دستان افتاد كه جداشدن حسین بهروزینیا از آن جمله بود و ایشان در كنسرت به نام گل سرخ گروه را همراهی نكرد. با توجه به شایعاتی كه در این زمینه وجود دارد، بگویید آیا این مشكل حل شده یا نه؟ چون شایعه شده است كه منشاء این اختلافات در مسائل مالی بوده است.
آنچه شما تحت نام روشنشدن افكار عمومی درباره امور داخلی یك گروه موسیقی مطرح میكنید كنجكاوی غیرضروری است. باید توجه داشت كه تغییرات و اتفاقات در همه اجتماعات ناگزیر است و تنها بخشی از آن مربوط به عموم میشود كه جنبه عمومی دارد، مانند آثار و فعالیتهای هنری آن گروه. در گروهی كه 20 سال دوام آورده، تفكر گروهی و احترام متقابل به نظر همكاران باید امری ثابت شده باشد. بعلاوه حسین بهروزینیا در كنسرت تابستانی گروه دستان بار دیگر گروه را همراهی خواهد كرد.
شما هنرمندی هستید كه پیش از شكلگیری گروه دستان در گروههای عارف و شیدا همكاری داشتهاید. چقدر تجربه حضور در این گروهها در كار گروه دستان موثر بوده است؟
تاثیر همكاری در گروه عارف بخصوص و شنیدن آثار و كارگروه استاد پایور در كار من بسیار موثر بوده است.
حتما میدانید كه ما ایرانیها گاهي روحیه كار جمعی و گروهی نداریم. پرسش من این است كه آیا گروه دستان از زمان شكلگیری تا امروز دستخوش رفت و آمد آدمهای مختلف شده یا نه؟ این تغییرات و عوض و بدل شدنها چقدر در كیفیت گروه نقش داشته؟
همانطور كه قبلا اشاره كردم تغییر و تحولات به دلایل طبیعی، شخصی و اجتماعی در گروهی با سابقه بیش از 20 سال فعالیت ناگزیر است، ولی ما این گروه را 20 سال حفظ كردیم، پس اجازه داریم ادعا كنیم كه روحیه كار گروهی داریم. سال 69، دوسه سالی بود كه در اروپا اقامت داشتم و بعد از چند سال دوری به دعوت پرویز مشكاتیان دوباره به همكاری گروه عارف درآمدم، «مژده بهار» را كار كردیم و با ایرج بسطامی در چند شهر اروپا به روی صحنه بردیم. این همكاری موجب آشنايی نزدیكتر من و محمدعلی كیانینژاد شد. فكر به راه انداختن گروهی مانند دستان را با او در میان گذاشتم و استقبال شد. با بهنام مناهجی، مرتضی اعیان و كیهان كلهر هم در این مورد گفتوگو كردم و اولین تور كنسرت را با این گروه (بدون نام) در اروپا برگزار كردیم كه از نظر معنوی بسیار مورد استقبال و توجه شنوندگان قرار گرفت. پس از تور اروپايی تصمیم بر این شد كه این برنامه را به آمریكای شمالی نیز ببریم و آن وقت در گفتوگویی با محمدعلی كیانینژاد به پیشنهاد او گروه را دستان نامیدیم. بهنام مناهجی پس از تور اروپايی ما را همراهی نكرد و به جای او در كنسرتهای كانادا و آمریكا كاظم داودیان همراه ما بود. بازتاب برنامههای ما در آمریكا و تشویق مردمیكه این برنامه را دیدند، عشق و اعتقاد ما را به كارمان بیشتر كرد و در همانجا فكر تور بعدی مطرح شد. در سال بعد حسین بهروزینیا به ما پیوست، غیر از او بیژن و پشنگ كامكار هم در 2 دوره بعدی همراه ما بودند و بعلاوه آنها اردشیر هم آمد و با تركیب بزرگتری بوی نوروز را در ایران نیز به روی صحنه بردیم و ضبط و منتشر كردیم. در دورهای بعدی برخی به دلیل اختلاف سلیقه در اداره دستان و برخی به دلیل كارهای دیگرشان دستان را ترك كردند، كیانینژاد هم رفت و 2 سالی فعالیت ما در كارهای دونوازی و سهنوازی خلاصه شد. تا اینكه در سال 74 با تركیب بهروزینیا، اعیان، كلهر، من و حدادی ـ كه تازه به ما پیوسته بود ـ توری را با شهرام ناظری تدارك دیدیم و این همكاری موفق به مدت 6 سال ادامه پیدا كرد و به ترتیب آلبومهای «سفر به دیگر سوی» و «ساز نو آواز نو» را ارائه دادیم و بارها در ایران، مراكش، اروپا و آمریكای شمالی به روی صحنه رفتیم. در این میان، مرتضی اعیان در سال 76 به دلایل شخصی و كیهان كلهر در سال 78 به دلیل فعالیتهای دیگر مورد علاقهاش دستان را ترك كردند و بهنام سامانی و اردشیر كامكار ـ كه قبلا هم با ما همكاری داشتند ـ همراه ما شدند. این تغییر و تحولات تا سال 80 ادامه پیدا كرد تا اینكه اردشیر هم به دلیل برنامههای فشردهاش با گروه خانوادگی مجبور به ترك دستان شد. همزمان با آخرین همكاریهای اردشیر كامكار با سعید فرجپوری كه سابقه آشنايی و دوستیمان به دوران چاووش برمیگردد، تماس گرفتیم و با آمدن او تركیب ما به شكل امروزی ثابت شد و از سال 81 به بعد با به دستآوردن فرمی همدل و مطلوب فعالیتهای ما چندبرابر شد و آلبومهای «حنايی»، «شوریده»، «گل بهشت»، «لولیان»، «دریای بیپایان»، «خورشید آرزو»، «قیژك كولی»، «به نام گل سرخ»، «نغمهای زیر خاكستر» و «ای جان جان بیمن مرو» را ارائه دادیم. در سالهایی كه گذشت همكاران دیگری هم به ضرورت به دستان یاری دادند. ما همیشه سپاسگزار همكاران گذشته دستان هستیم و قدر میدانیم، تمامی همكاران قدیم هنرمندانی شاخصاند، لیكن دستان یا هر اجتماع دیگری به مثابه پیكری است كه نیازمند عضو مناسب خویش است و هر عضو باید با اعضای دیگر مناسبت و هماهنگی داشته باشد. همانگونه كه انسان تغییر میكند و متحول میشود پدیدههای ساخته دست انسان نیز تغییر میكند. حال اگر برخی از این تغییرات نبود شاید گروه دستانی هم نبود!
به نظر شما استفاده از یك خواننده ثابت در یك گروه موسیقی میتواند به قوام و دوام گروه كمك كند یا این كه ورود خوانندگان مختلف باعث رشد و اعتلا و سلایق و ایدههای نو میشود؟
كار با یك خواننده ثابت منجر به تكراریشدن آثار یك گروه میشود و نهتنها برای گروه، بلكه برای آن خواننده نیز خوب نیست. سیاست گروه دستان عدم تعلق به خوانندهای مشخص است و فكر میكنم كه این خود یكی از رموز موفقیت ماست.
مشكلی كه درباره اغلب گروههای موسیقی ایرانی وجود دارد، عدم حمایت دستگاههای دولتی و نبود اسپانسر بوده است. آیا گروه دستان با این مشكلات مواجه است؟
موسیقی و یك گروه موسیقی برای شكوفایی نیازمند حمایتهای مالی و معنوی است، لیكن ما نیز مانند بسیاری دیگر حمایتی نداشته و نداریم.
اگر ممكن است درباره برنامههای آتی گروه دستان و همینطور فعالیتهای فردیتان بگویید؟
فعالیتهای دستان را كه گفتم، برنامههای آینده من هم فعلا منحصر است به معرفی، انتشار و اجرای پردیس، ادامه راه سیمرغ، گروه مضراب (كه چند سالی است به راه انداختم) و دستان.
آزاده صالحی / جامجم