به گزارش خبرنگار فرهنگی ایران اکونومیست، بهروز رضوی جزو گویندگانی است که نیاز به معرفی ندارد، چون شنوندگان رادیو و بینندگان تلویزیون سالها است با صدای او زندگی کرده و قصههای شبانه او را گوش دادهاند.
رضوی معتقد است گوینده حرفهای و موفق نباید خودش را در برنامه به رخ مخاطب بکشد و باید تمام تمرکزش روی متنی باشد که اجرا میکند. با رضوی درباره گویندگی رادیو، قصهگویی، نقاط ضعف و قوت رادیو و تلویزیون و دورهمیهای بدون تکلف گفتوگو کردیم.
گوینده قدیمی رادیو اعتقاد دارد که شنونده نباید گوینده را حس کند؛ یعنی گوینده در جایی موفق است که خودش را حذف کند. اگر گوینده تواناییهای خودش را به رخ مخاطب بکشد، مزاحم درک سالم و بیواسطه مطلب میشود.
برخی مواقع گویندگان جوان حیفشان میآید صدایشان در بخشهایی از قصه از شفافیت یا شیکی بیفتد و از بین برود و به همین دلیل مرتب مراقب صدای خودشاناند؛ در حالی که گوینده باید مواظب متن و نوع اجرای آن باشد.
او در میانِ صحبتهایش یک بار دیگر به این نکته اشاره کرد که امیدوارم تلویزیون بیشتر به محتوا توجه کند تا بخشهای دیگر که خیلی باعثِ ماندگاری نمیشوند.
تشریفات و تجملات را واردِ دورهمیها کردیم
مشروحِ این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
* ابتدایِ گفتوگو را با سنتِ دور هم جمع شدن در عید نوروز آغاز کنیم که البته به دلیل کرونا هم در شبِ یلدا و هم ایام نوروزی این سنت، به وقفه افتاد و مردم دور از همه جمع میشدند و میهمانی میدادند. خدا را شکر با فروکش شدن کرونا این فضا دوباره برگشته است. اما این فضای سبک زندگی که از غرب آمده چه از سریالها و فیلمهایشان و خیلی جهات دیگر القاء شده و قدری این فضای لاکچری را به خانهها آورده است و مردم خیلی سخت میتوانند میهمانی بدهند. اگر هم این اتفاق میافتد خیلی به سختی میافتند. یک مقدار از گذشتهای بگویید که خیلی ساده میگرفتند و کنار هم بودن را ترجیح میدادند به خیلی فضای تجمل و اشرافیگری؟
تسلط این فضایی که شما اشاره کردید ناخودآگاه و بدون قصد قبلی در این عالم صورت گرفته است و ناچاراً همه تأسی کردند؛ در حالی که اساساً برگزاری این شبها و دورهمیها به خاطر سادگی آن بوده است. یعنی هیچ آداب و ترتیبی نداشته! ما تا چند وقتِ قبل هم خیلی اعلام دعوت نمیکردیم که از قبل خبر بدهیم، سرزده به خانه دوستان و آشنایان، سر میزدیم.
نیمساعت مینشستیم همدیگر را میدیدیم. چایی و میوهای که فراهم بود در سینی و بشقاب بود میخوردیم و تدارکی نمیدید و فرد به زحمت هم نمیافتاد. به این خاطر برگزاری این گردهماییها خیلی آسانتر اتفاق میافتاد لطفش هم در همین بود و افراد مرتباً همدیگر را میدیدند.
وقتی که ما یک مقداری تشریفات به آن اضافه کردیم هرکسی میخواهد یک طوری تدارک ببیند؛ آن کمیّت را از دست دادیم نه که کیفیتش هم خیلی خوب شده باشد اما آن کمیّت از دست رفته است. به این خاطر که این فضاهای دست و پاگیر تشریفات زائد دامنگیر اینطور مجالس شده و طبیعتاً الان در این شرایط برای همه امکانپذیر نیست.
کرونا هم همچنان دامنگیر است؛ درست است که فروکش کرده اما باز هم مزاحمت خودش را دارد و راحتی قبل را مردم ندارند.
حتماً رسانهها دخیلاند
* سینما، تلویزیون و رسانهها در این لاکچریبازیهایی که اتفاق میافتد، چقدر سهیماند و دخالت دارند؟
حتماً رسانهها دخیلاند برای اینکه مردم این کار را به سادگی برگزار میکردند و جایی هم پخش نمیشد. در زندگی عادی مردم بوده و رفته رفته آداب و ترتیبی هم پیدا کرده بود. هر وقتی به مناسبت زمانه خودش تغییرات کوچکی هم داشته است.
فقط نوع برگزاری مطرح باشد اصل قضیه آن سادگی و بیپیرایگی این مراسم است که در خانوادههای ایرانی بحمدالله هنوز و همچنان اتفاق میافتد و هنوز هم ایرانیها در برگزاری این طور دورهمیها موفقاند.
بیشتر به نقش ایوان پرداختیم تا اصل روابط
* سرمنزل اصلی این طور دورهمیها و سنتهای ایرانیان، خانواده بوده است. اما متأسفانه بعضی از اتفاقات دست به دست هم داده این گرمای کانونِ خانواده را از بین برده، چه از حیث اینکه ازدواج کنند چه از حیث فرزندآوری؛ شما از طعم شیرینِ ارتباط با همسرتان و ارتباط با فرزندان و نوههای عزیزتان بگویید، اگر به همین روند پیش برود شاید ما در چند سال آینده شاهد خلأ پدربزرگ و مادربزرگها در جامعه باشیم.
پدربزرگ و مادربزرگهایی که داشتیم به قوت خود باقی بودند و ما کوچکترها به اعتبار کوچکتریمان همیشه دعاگویشان بودیم و ادب را رعایت میکردیم. همواره احترام بزرگتر و کوچکتری را حفظ میکردیم و به همین خاطر روابط دلچسبتری هم برای بزرگان ما و هم برای ما کوچکترها شکل میگرفت. اما هرچه دنگ و فنگ این اتفاقات بیشتر شد و تشریفات و تجمل افزایش پیدا کرد از مقدارِ صمیمیتش کاست و بیشتر به نقش ایوان پرداختیم تا اصل روابط.
خیلی رئیسبازی درنیاورند
* یکسری مسائلی همیشه دغدغهتان بود میگفتید ای کاش تلویزیون بعضی از کارهایش را به آن وزانت گذشته برگرداند؛ بعضی از کارها هم در عالم سینما و مدیومهای دیگر طوری باشند که خانوادهها بتوانند کنار هم ببینند و آنطور نباشد که پدرها و مادرها نگرانی داشته باشند که فرزندانشان هر اثری را در سینما نبینند. در تلویزیون هم برنامهها و سریالها با وزانت ساخته شوند و به سمت فاخرسازی برویم. بفرمایید که به نظرتان با تغییرِ مدیریتی که در عرصه فرهنگ و هنرِ کشور اتفاق افتاده چه در وزارت ارشاد و چه صداوسیما، وزانت به محتواهای فرهنگیمان برخواهد گشت؟
خیلی رئیسبازی درنیاورند؛ برای هرچیزی قانون، قاعده و آییننامه ننویسند. بگذارند به طبیعت خودش برگزار شود. اجازه بدهند همه آن دورهمیها، گفتارها، جمعشدنها و اتفاقات به همان سادگی قبل پیش برود. خیلی مسائل را پیچیده نکنند و تشریفات را از بین ببرند.
با یقهگیری موافق نیستم!
* از این فضاها بگذریم؛ در بحث گویندگی و دوبله یک قدری سوء استفادههایی شکل میگیرد. برخی فیلمهایی را میبینیم با عنوانِ دوبله زیرزمینی، بیرون میآیند. این اتفاق بیشتر برای انیمیشنهای کودک میافتد. چرا دوبله و گویندگیمان این شکلی شده و پدیده دوبلههای زیرزمینی که هر روز خطرناکتر هم میشوند.
من خیلی با ممیزی و یقهگیریهای متداول موافق نیستم. باید این کارها تا میتواند آزاد باشد که تهیهکنندگان و دستاندرکاران به راحتی بتوانند حرفهایی که میخواهند بزنند. حرفهایی که باید زده شود و مردم در جریان اصل کار قرار بگیرند.
خیلی این ممیزیها به محتوا کمک نمیکند؛ به جای این مسائل به سراغ آدمهایی بروند که این فضا را بیشتر میشناسند و اهلیت دارند. نه اینکه به قواعد و قوانین، اضافه کنند. دایره را آنقدر تنگ نکنند که یک چیز بییال و دُمی از درونِ آن درمیآید و آن صمیمیت و گیرایی و همذاتپنداری میانِ هنرمند و مخاطب را از بین میبرد.
این اتفاقات میتواند در مسیرِ درست خودش طی شود، سادگی، صمیمیت و بیپیرایه بودنِ خودش را داشته باشد که تماشاگر خودش را جزئی از آن برنامه و سریال و فیلم بداند. یا حرفهایی که در برنامهها مطرح میشود حرفِ دل او باشد. بنابراین اگر این محتواها در خدمتِ مردم باشد همهچیز درست و منطقی پیش خواهد رفت.
حتماً اجرا مهمتر است تا صدایِ گوینده
* به نظر شما هر صدای خوبی میتواند گوینده خوبی هم باشد؟
خیر. با یک صدای خیلی معمولی اما با شعورِ کافی میشود یک برنامهای تدارک دید که خیلی آبرومند و خوب باشد. درحالیکه با صدایی اعلا و بدون محتوا نمیشود این کار را کرد. حتماً نحوه برخورد با این صدا و این اجرا مهمتر است تا صدای گوینده.
اسپانسر چه زمانی آسیب میزند؟
* بسیاری از همکارانِ شما از اسپانسرها و رفتارهایشان ناراحتاند و بارها گلایه کردهاند. اسپانسر شما را هم اذیت میکند؟
جایی که اسپانسرها دست و دلبازند و وظیفه خودشان را انجام میدهند طبیعتاً بهتر هم هست اما اگر بخواهد همه برنامهها بسته به اسپانسر شود متأسفانه ممکن است که اصل مطلب از دست برود. کما اینکه شاید لازم باشد به ملاحظه اسپانسر حرفی زده شود و چیزی گفته شود که این اتفاق از کیفیت کار خیلی کم میکند و آسیب میزند.
نمایی از اهدایِ انگشتر توسط رهبر انقلاب به بهروز رضوی (ماجرای انگشتری که به دست بهروز رضوی نمیرفت!)
عکس سلفی آزارم میدهد اگر...!
* آقای رضوی! هنوز هم از عکس سلفی بدتان میآید؟
از عکس سلفی بدم نمیآید در جایی که عکس سلفی را یک دوست صمیمی به صورت معمول درخواست کند هیچ ایرادی پیدا نمیکند اما وقتی کار در خیابان به یقهگیری میکشد این صورتِ قشنگی ندارد. من هنوز هم روی این شکل عکسِ سلفیگرفتن، حساسیت دارم.
باز هم میگویم ای کاش به تلویزیون نمیآمدم
* یک جایی گفته بودید اگر یکسری اصرارهایی از سوی بعضی تهیهکنندگان تلویزیون اتفاق نمیافتاد، هیچ وقت دوست نداشتم جلوی دوربینهای تلویزیون حاضر شوم و دوست داشتم چهره من کماکان ناشناخته بماند و بلکه صدای من را مخاطب بشنود.
بله من گفتم و هنوز هم میگویم ای کاش به تلویزیون نمیآمدم. چون کار رادیو یک تعاملی را به صورت ناخودآگاه بین مخاطب و برنامهساز یا مجری برقرار میکند؛ آن بده بستانهای کلامی و گفتاری است که اتفاق میافتد و آدمها در این مقوله بهتر جا میافتند. در واقع بهتر میتوانند ادای مطلب کنند.
اما وقتی خیلی وابسته به این موضوع بشود که در این چارچوب گفتوگو شود حتماً باید مراقبتهایی اتفاق بیفتد؛ این خودش آزادی در گفتوگو کردن را میگیرد. چون وقتی حرف گُل میاندازد یک اتفاقاتی در لحظه میافتد و نمیتوان تصنعی آرایشش کرد. این شکل و شمایل درست از آب درنمیآید؛ من به این خاطر است که رادیو را خیلی دوست دارم چون هرچیزی در آن ساده و بیپیرایه و بیتکلف اتفاق میافتد.
جایِ محتوا و عدم شناخت درستِ مخاطب خالی است
* سلبریتیمحوری در خیلی از جاها بیداد میکند و در تلویزیون هم وجود دارد؛ به نظر شما دستاندرکاران باید چگونه قدم بردارند؟ در میانِ برنامهسازیها جای چه چیزهایی را خالی میدانید؟
اگر به محتوا توجه بیشتری شود و به محتوا توجه کنند، اتفاقات خوبی خواهد افتاد. اما گاهگداری میبینیم که از طریق دستاندرکاران هم کوتاهی میشود. گاهی اصلاً حس میکنم خودشان هم نمیدانند چه چیزی میخواهند و چه توقعی دارند.
مخاطب ما بسیار باهوش و زیرک است، به ظرافتها هم توجه دارد. نمیشود از گردِ راه رسید و مورد قبول و توجه بینندگان شد. به هر قیمتی دیده شدن، دست و پا زدنِ بیخودی است اگر کسی فکر میکند از این طریق میتواند به جایگاهی برسد، اشتباه میکند.
این جایگاه در طولِ زمان به وجود میآید و اتفاق میافتد. من فکر میکنم هر کاری میکنیم به مخاطب احترام بگذاریم؛ مخاطبمان و ذائقهشان را بشناسیم و برنامه بسازیم موفقتر خواهیم شد. شاید جایِ محتوا و عدم شناخت درستِ مخاطب و ذائقههایش خالی باشد.
* در گذشتههای دورتر شما فیلم هم بازی کردید. چند وقتِ پیش صدایِ زیبای شما را در یک برنامه تلویزیونی هم شنیدیم که دستی بر آتش در حوزه خوانندگی هم دارید.
آن خوانندگی خیلی دلی بود و به صورت حرفهای نمیشود گفت دستی بر آتش داشتم. در دورانِ جوانی و کودکی میخواندم. بیشتر به خاطر دلم و حال و هوای خودم شکل گرفت و خیلی حرفهای نبود.
گوینده باید موقعِ گویندگی خودش را فراموش کند
* وقتی قصههای شما را از رادیو میشنویم خیلی به دلِ مخاطب مینشیند؛ چرا گویندههای جوان ما در این زمینه موفق نیستند و نمیتوانند حسّ خوبی را به شنونده منتقل کنند؟
من توصیهای به همه همکاران جوانم میکنم موقعِ گویندگی خودتان را فراموش کنید متنتان را در نظر بگیرید. ما یک حلقه اتصالی بین متن و مخاطب داریم اگر بتوانیم این رابطه را برقرار کنیم موفقیم. اگر نه بیشتر به فکر خودمان باشیم که حالا صدایمان چطور است و اینجا لحنمان چگونه باشد این را به دست متن بدهید و در خود متن این اتفاق بگذارید بیفتد.
کما اینکه الان 25 سال است من تقریباً 'کتاب شب' را میخوانم، همین رویه را خودم دارم. شنونده باید حس کند که خودش کتاب میخواند. یعنی آنقدر بیواسطه و ساده خوانده شود. ساده اما درست! فشارهای ما روی کلمات اگر نابجا باشد قافیه را باختیم و باید اینها خیلی دقیق باشد.
این اتفاق بر اثر ممارست، تجربه و سابقه پیش میآید نه اینکه آدم از ابتدای کار بر همه این اوضاع مسلط باشد. این اتفاقات همه بر اثرِ آموزش، دقت و تجربه به مرور زمان به وجود میآید.
خیلی اهلِ آرزوهای ناممکن نیستم
* ضمنِ اینکه یک آرزویی برای مردم داشته باشید، خودِ استاد بهروز رضوی چه آرزوی داشته که هنوز به آن نرسیده است.
شاید من آدم خوشبختیام که خیلی اهل آرزوهای ناممکن نیستم، اگرچه توصیه میکنم که همه آرزو کنند و به دنبال آرزوهایشان بروند. شرط توفیق در این است اما خیلی بلندپروازانه آرزو نکردم که آرزو به دل مانده باشم. هرکاری تصمیم گرفتم در اندازههای خودش سعی کردم که تا میتوانم انجام دهم و به آن چیزی که ایدهآلم هست برسم. اما خودم را درگیر آرزوهای دور و دراز نکردم.
انتهای پیام/