قاعده غالب و همیشگی، پاین بالاشدن انتظارات، انتخابها و خواستههای ما از یک سو و تصمیم به تولید و سود بردن تولیدکنندگان در سوی دیگر است. نظام های اقتصادی متعددی براساس و پایه چگونگی رفتار قیمتها ساخته شدهاند. بعضی از این نظامها دیگر وجود ندارند و بعضی هم توانستهاند با نیروی تازهای در رگها، پابرجا بمانند. تمام این رنجها از یک چیز کوچک سرچشمه میگیرد: قیمت.
هر چیزی قیمت خود را دارد
"قیمتش چند است؟"، "قیمتها چقدر بالا رفتهاند!"، "خیلی گران است!" این ها جملاتی هستند که اغلب شنیده میشوند. در جامعه ما اینکه هر چیزی قیمتی داشته باشد، به نظر عادی و منطقی میآید. خانهای که در آن سکونت داریم، غذایی که میخوریم یا لباسهایی که میپوشیم، همه قیمتی دارند. آیا از خودتان پرسیدهاید که این قیمتها از کجا آمدهاند؟ آیا برای تعیین قیمتها قواعد جادویی وجود دارند؟ اگر این قواعد وجود دارند، چه کسی آنها را ابداع کرده و چگونه این قواعد عمل میکنند؟ آیا همیشه همه چیز بدینترتیب که میبینیم بوده است؟
اقتصاد بازار
با اختراع پول، داد و ستدها کمکم در مکانهایی به نام بازار متمرکز شدند. "اقتصاد بازار" یک نظام اقتصادی است که شباهت به یک بازار بزرگ دارد که آدمهای زیادی در آنجا در حال دادوستد میباشند. این آدمها در بازار آزادانه تصمیم میگیرند. کالاهای تولیدی و نیازهای خود را مبادله میکنند. انگیزه فعالیتهای تولیدی و ساماندهی آنها " نظام قیمتها" است. در زمانی که رقابت وجود دارد، قوانین عرضه و تقاضا، یا تقابل میان خواستههای مصرفکنندگان و تولیدکنندگان، تعیینکننده رابطه قیمت-کیفیت و مقدار است.
نخستین کسی که به گونهای تدوین شده و اصولی قواعد کارکرد اقتصاد بازار را مطالعه و برسی کرد، "آدام اسمیت" انگلیسی بود. او در کتاب " علل ثروت ملل" مینویسد: " یک دست نابینا" یا همان "نظام قیمتها" وجو دارد که تصمیمات کاربران اقتصادی، یا به عبارتی بهتر، رفتار مصرفکنندگان را مدیریت کرده، سامان میدهد."
اغلب بحث در مورد نقش قیمتها و سودها در اقتصاد بازار در این قالب مطرح میشود که افراد چگونه از فروش کالاهایشان به یک قیمت خاص، سود میبرند؟ معمولاً فرض همیشه بر این است که قیمتها توسط قدرت یک جانبه فروشندهها تعیین میشوند و به این ترتیب سودی که آنها میبرند، بازتابی از توانایی آنها در بهرهبرداری از نیاز خریداران به کالای آنها است. این دیدگاه به این معنا است که قیمتها و سودها هیچ نقش مطلوب و لازمی را در جامعه ایفا نمیکنند. متاسفانه، این دیدگاه کاملاً اشتباه است، چرا که نقش قیمتها و سودها در اقتصاد بازار نقشی کلیدی و مهم است، چرا که آنها اطلاعات و انگیزه لازم را برای ما تامین میکنند تا بدانیم که چه چیزی باید تولید کنیم، چگونه تولیدش کنیم و چقدر تقاضا برای آن وجود دارد. هنگامی که سیستم قیمتها وجود نداشته باشد یا نتواند آزادانه حرکت کند، باعث سردرگمی و «نابینایی» تولیدکنندگان و مصرفکنندگان میشود و اقتصاد نمیتواند کارآیی لازم را برای بهبود زندگی تکتک افراد جامعه داشته باشد.
قیمتها اعدادی اختیاری نیستند که توسط فروشندهها تعیین شده باشند، بلکه نتیجه ناخواسته تصمیمات فردی میلیونها فروشنده و خریدار در سراسر جهاناند. وقتی قیمتها تغییر میکنند، اطلاعات مهمی را در مورد میزان عرضه و تقاضای کالاها به ما میدهند. هنگامی که تقاضا برای یک کالابیشتر میشود، یعنی ارزش آن کالا برای مردم افزایش پیدا کرده است و در نتیجه قیمت آن نیز افزایش مییابد. افزایش قیمت به فروشندهها میفهماند که ارزش آن کالا برای مردم بیشتر شده و این انگیزه را به ایشان میدهد که برای سود بیشتر مقدار بیشتری از آن کالا را تولید کنند که برای این کار آنها باید به دنبال منابع جدید بگردند تا بتوانند پاسخگوی تقاضای جدید باشند. این دقیقاً چیزی است که ما علاقهمند به تحقق یافتنش هستیم. افزایش قیمت همچنین باعث میشود که خریداران با دقت بیشتری در مورد مقدار مورد نیاز خود از آن کالاتصمیم بگیرند و انگیزه لازم را برای در نظر گرفتن جایگزینهای ممکن برای ایشان تامین میکند.
وقتی شرکتی سود میبرد، به این معناست که دستهای از مواد مختلف را به کالایی تبدیل کرده است که مصرفکنندگان ارزشی بیشتر از ارزش مواد اولیه برای آن قائل هستند. به عبارت دیگر، سودها در بازار نشان میدهند که شرکتها با تبدیل یک سری کالاها به کالاهایی دیگر ارزشی افزوده بر ارزش اولیه آنها ایجاد میکنند.