به گزارش ایران اکونومیست، علی سرابی این بار با نمایش آن سوی آینه، به سراغ متنی از فلوریان زلر رفته است، نمایشی با ساختار انسان شناسانه در دل روابط خانوادگی که نشان دهنده یکی از بحرانهای این روزهای جامعه ماست.
همه ما در اطرافمان زنان و چه بسا مردانی را داریم که ظاهر، حرکات و بیانشان برای سایرین غیر متعارف و ناخوشایند است، زنانی که با ساختارشکنیهای به اصطلاح مدرن خود به قول معروف دلربا می شوند.
علی سرابی و همسرش ریما رامینفر در این نمایش در نقش زوجی هستندکه سالها از زندگی مشترک آنها میگذرد و طبیعی است که حالا پس از این همه سال دچار نوعی رخوت و یکنواختی در روابط زناشویی خود شدهاند و حالا با دعوت اجباری از یک دوست قدیمی ( پژمان جمشیدی ) که به تازگی در اقدامی خلاف عرف با خانمی جوان، پرهیاهو و خوش مشرب تجدید فراش کرده دچار بحرانی کوتاه مدت میشوند.
کشمکش های علی سرابی در نقش دنیل، مرد شماره یک نمایش در مقابل مارال بنیآدم، همسرِ دوم دوستش به خوبی برای مخاطب آشناست، نیاز و کششی که علی سرابی با دیالوگهای ممتد و طولانی به خوبی از عهده آن برآمده است.
اما نمایش آن سوی آینهِ علی سرابی در نشان دادن چنین چالشی ، به طور عریان رفتار کرده است؛ واکنشها، رفتارها و کلمات رد و بدل شده در برخی موارد به جایی فراتر از حریم های تعریف شده برایِ مخاطب دهه شصتی کشیده میشود. هر چند صدای خنده ممتد تماشاگران حکایت از حس و حال خوب فضای نمایش دارد اما بد نیست در میان این خندهها کمی هم به این موضوع توجه شود که آیا اصولا نباید برای چنین مفاهیم خصوصیِ زناشویی حد و مرزی قائل شد و آیا نباید فکری به حال رده سنی تماشاگر حاضر در سالن کرد؟ آیا لزومی دارد مادری که به همراه نوجوان خود در سالن حضور دارد، دختر یا پسر مجردی که به تازگی با مبانی اولیه ارتباط با جنس مخالف آشنا شده، با چنین حجمی ازعریانی کلمات در صحنه مواجه شود؟
در جایگاه یک مخاطب باید بگویم که از منظر من نمایش علی سرابی هم نمایشی خوب است هم نمایشی بد؛ خوب از آن جهت که با انتخاب چنین متنی که زمینه خوبی در ارتباط با مخاطب دارد، در صادقانهترین شکل ممکن روایتگر درون یک فرد بالغ شده است و مانند آینهای رفتار می کند، افکار و احساساتی را که فرد همیشه مجبور بوده به دلیل عرف جامعه و حریم های تعریف شده آنها را پنهان و مخفی کند، به او نشان داده و آنها را به چالش میکشد، چالشی که در نهایت و در نتیجه اخلاقی نمایش به پوچ و بیارزش بودن آن اشاره میشود.
سرابی برای لحظاتی مخاطب را به جای خود گذاشته و همزادپنداری خوبی در صحنه نمایش ایجاد میکند.
اما نمایش علی سرابی از سوی دیگر بد است؛ بد از آن جهت که ما نمی دانیم چه مخاطبی و با چه رده سنی در سالن این نمایش حاضر است؟ قطعا همه ما موافق هستیم که باید نیاز هر مخاطبی با توجه به شرایط، موقعیت و رفتارشناسی از او انجام شود و شواهد نشان میداد که علی سرابی توجه زیادی به این نکات نداشته است.
نکته دیگری که در نمایش آن سوی آینه و البته بیشتر در بازی شخص علی سرابی در نقش دنیل جلب توجه میکند برخی زیادهگوییهای اتفاق افتاده است؛ هر چند به واقع اجرای چنین دیالوگهای سنگین و ممتدی تماما حکایت از تبحر و بازی عالی علی سرابی دارد اما در برخی موارد دنیل پا را از حد فراتر گذاشته و با حرکت به سمت اضافه گویی این سوال را در ذهن مخاطب باز میکند که آیا همین که رفتار سبکسرانه و لحظهای بازیگر مرد میانسال نمایش، تلنگری به بخشی از وجود ما زده شود کافی نیست و آیا برخی پیش روی های نمایش، باعث لوث شدن پیامِ قصه و اضافه گویی نیست؟