داستان پی و پایه نوروز و ساختن و پرداختن آن بسیار زیبا و آموزنده است و نمایی از یک مشی دادگرانه، اندیشه مردممدار و باور به سرفرازی آدمیان را به همراه دارد؛ اینکه چگونه کوروش کبیر در اوج فر و شکوه، به خردمندی رفتار کرده است. برای پیگیری داستان نوروز باید نخست به چگونگی ستاندن باج و خراج در دوران هخامنشیان نگاه افکنیم تا بتوانیم به نیکی پیامدهای شایسته آغاز گاهشماری ایرانی و جشن نوروز را بیابیم.
بنا بر این گزارش، در دوران هخامنشیان به گستردگی پهنه امپراتوری، دریافت خراج سالانه بنا بر جایگاه شهر و روستا و هنگام درآمد دهقانان در سرزمینها گوناگون بوده است. بدینسان که در سرزمینهای میانی که هر سال دو بار دانههای گیاهی کشت میشد، همانند اهواز و قلمرو خوزستان و کشتزارهای آن و نیز سرزمینهای زرخیز میان رودان که این گونه از کشت و کار برپا بوده است، با آگاهی به درآمد دهقانان خراج هنگام کاشت دریافت میشد؛ زیرا بیدرنگ دسترنج آنان به ثروت میرسید و کشت آینده آغاز میشد.
اما در بخشهای تراکیه و دریای سیاه، خراج در هنگام برداشت گرفته میشده است و در دیگر سرزمینهایی که در میان این دو گروه نبودند، دستمزد دولت هنگام انباشت فراوردههای دامی و کشاورزی برآورد و از ثروتمندان گرفته میشد. این گشت و روال در دوران گوناگون در پهنه ایران بزرگ آن روز شیوه همیشگی بوده تا آن که در سال ۵۳۵ پیش از میلاد، زنی یمنی برای کاساندان، همسر کورش نامهای میفرستد و از شهربان آن دیار گلایه و دادخواهی میکند که وی نخست گفته است باژ (مالیات) این شهر در هنگام کاشت است و یک بار نیز دریافت داشته، اما پس از آن بی هیچ پایه و رخداد تازهای دوباره از دسترنج کشاورزان خراج گرفته است و اکنون برای سومین بار در هنگام انباشت (جشن مهرگان) در پی گرفتن خراج دیگر است.
این نامه از سوی سربازی تازی که در میان سپاهیان کورش بوده است، به دست کاساندان میرسد. شهبانوی ایران که چونان شوی (شوهر) خود به دادگری و درستی دلبستگی بسیار داشته است، پس از آگاهی در این باره نگران و دلتنگ میشود و شب هنگام این پیام و گرفتاری را برای کوروش باز میگوید. تا آن خانواده تهیدست را یاری کند. کاساندان در پی برداشتن ستم و بازگرداندن خرسندی و خوشدلی به کوروش یادآور میشود که آیا بهتر نیست روش یکسانی در همه سرزمین برپا باشد؟ دیگر روز کوروش همه اندیشمندان و رأیورزان را به پاسارگاد فرا میخواند و رویداد پیش روی را در میان میگذارد و چاره آن را بازمیجوید و برآن میشود که همگان در نشستی دیگر گردهم آیند.
در دومین نشست سران و رهبران باورهای گوناگون، فرماندهان سپاه، پیشگامان ایل و دودمان و پیشروان در پاسارگاد گردهم میآیند. پس از آنکه هر یک از بزرگان در جایگاه خود ایستادند، کوروش گفتار خود را آغاز میکند: میدانید که امروز در پارهای از شهرهای ایرانزمین خراج هنگام داشت گرفته میشود و در برخی از جایها هنگام برداشت و در دیگر جاها به وقت انباشت و در نزدیکی کرانه دریا که مردمان به دریا و ماهی پردازند، خراج به هنگام زادن خورشید (یلدا) گرفته میشود. این زمانهای ناهماهنگ آزارنده و دور از جوانمردی و دادگری است. بهتر است یک روز برای آغاز گاهشماری و گرفتن باژ (مالیات) برپا شود؛ روزی که باید همچون سر سال به شمار آید و پایه جشن همگانی و فراگیر و شادآفرین برای همه شود تا آغاز سال و باژ (مالیات) برپایه فرهنگ ایرانی با شور و سرور آغاز شود.
پس از برگزاری چند جلسه و در همایش پایانی که شاید در روزهای پایانی اسفند ماه سال ۵۳۵ پیش از میلاد بوده است، ساختار اندیشه همگان با این سامان پیوند خورده بود که باید با دوری از هر گونه برتریخواهی روزی را برگزینند. گروهی از افراد مهرگان را بهترین گزینه میانگارند و همان را برای آغاز سال مالی به نمایندگان پیشنهاد میکنند. پس از کمی گفتوشنود، چون در پیش روی مهرگان تاریکی و سرما است برآن میشوند که آغاز فروردین ماه و بهار به عنوان آغاز سال مالی کشور تعیین شود و آن را با جشنی همراه با سرود بهار و شکفتن شکوفه در سراسر سرزمین برپا سازند.
هماکنون گزینش این روز بنیان کار و بار و باور آگاهی ایرانیان شده است؛ زیرا این جشن نوروز است که گامهایش در آغاز بهار به همراه نسیم دلآویز خانه هر کسی را با هر اندیشه و باور میکوبد و پلیدی و پلشتی را از هر خانه و کاشانه میروبد و شادابی نو به هر کوی و برزن میبخشد.
منبع: کتاب نوروز و فلسفه هفتسین نوشته سید محمدعلی دادخواه