به گزارش «تابناک»؛ در سینمای استودیویی و یا سینماگران غیراستودیویی اروپا و آمریکا، گاه پیش می آید که یک سناریو یک دهه دست به دست می چرخد و بارها و بارها -حتی تا سی مرتبه- بازنویسی می شود و سپس در اختیار خبره های اقتصاد سینما قرار می گیرد تا با توجه به کارگردانی که برای تولیدش در نظر گرفته شده، تخمین شان را درباره میزان فروش سناریوی مذکور ارائه دهند.
در نهایت با کارگردان فیلم توافق می شود تا در یک محدوده زمانی مشخص و با بودجه مشخصی که سطح کستینگ فیلم را مشخص می سازد، فیلم را تولید کرده و تحویل کمپانی سرمایه گذار بدهند. پس از پایان تولید اثر و دریافت خروجی نهایی، نیز یک پروسه بسیار طولانی از جمله چندین پخش آزمایشی در سالن های کوچک برای آنچه استمزاج می خوانیم، صورت می پذیرد.
بر اساس چنین چهارچوبی، آثاری که من باب مثال اسپیلبرگ قرار است در سال 2014 بسازد، از هم اکنون مشخص شده و مرحله به مرحله به پیش تولید، تولید، پس تولید و اکران عمومی نزدیک می شود، کما اینکه آثاری که در سال 2013 توسط او ساخته می شود از سال 2011 کاملاً مشخص بود و احتمالاً در ماه های آتی، پروژه این تهیه کننده و کارگردان برای سال 2015 نیز مشخص می شود. این رویه البته برای اکثر کارگردانان و تهیه کنندگان غربی و شرقیِ حرفه ای که در زمره پرکارهای هنر هفتم هستند، صادق است.
در کشورمان اما رویه معکوسی حاکم است و به یک باره تهیه کننده و کارگردانی به توافق می رسند، در چند ماه بعد، فیلمی ساخته می شود و سپس در خوشبیانه ترین حالت دو میلیارد تومان می فروشد که این فروش در خوشبینانه ترین حالت بیش از نیم درصد جمعیت کشور را تشکیل می دهد که البته این عدد هم رویایی است و فروش اکثر فیلم ها به سختی به یک میلیارد تومان می رسد و اگر از این عدد عبور کند، به عنوان شگفتی ساز از آن یاد می شود!
سوای مباحثی همچون اصلاحات فیلم ها و ممیزی و موارد دیگر که بازتاب پیش تر به آنها پرداخته، از مهم ترین علل کاهش فروش فیلم ها، عدم تمرکز بر حفظ و ارتقاء کیفیت فیلم های سینمایی است. سرمایه گذاران فیلم های داخلی مشخصاً حاضر نبوده و نیستند به اندازه دستمزد بازیگر نقش اول فیلمشان، برای فیلمنامه و بازنویسی و رسیدن به یک نسخه مطلوب از اثر، وقت و هزینه صرف کنند.
این اتفاق باعث می شود کارگردان در سر صحنه با دست خالی برود و اگر خود کارگردان، نویسنده فیلمنامه و تهیه کننده باشد که احتمالاً فروش نیم درصدی هم یک اتفاق عجیب خواهد بود.
در چنین فضایی یک کارگردان توانمند با تکیه بر استعدادش از طریق دست بردن در سناریو حین فیلمبرداری سکانس ها و همچنین نوع دکوپاژ و بازیهایی که از بازیگرانش می گیرد، ضعف فیلمنامه را تا سرحد توان کمرنگ می سازد. در مقابل یک کارگردان متوسط یا کم توان یک اثر ناقص را متکی بر سناریویی که به او تحویل داده شده، تولید خواهد کرد و فیلمش را به لیست آثار کم فروش که تنها سالن اشغال کرده اند، می افزاید.
فاجعه اما آنجا رخ می دهد که دیگر خرج بازیگر نقش اول و مجموعه کستینگ نیز نکرد و قید هزینه در این بخش را هم زد و سناریویی با کم ترین بازیگر - ترجیحاً با سوژه آپارتمانی- به تولید رساند. در صورت ولخرجی هم می توان، یک کارگردان امتحان پس داده بیکار برایش در نظر گرفت که اگر فیلمنامه نیز توسط خودش نوشته یا بازنویسی شده باشد، در هزینه ها صرفه جویی شده است.
چنین آثار کم محتوا یا بی محتوایی امسال بر پرده سینماها به نمایش درآمده و اکثراً کمتر از 800 میلیون تومان فروش داشته اند که با شیوه تولیدش، بیش از حق تهیه کننده و سرمایه گذارانش است!
تولید چنین محصولاتی باعث پرکاری برخی بازیگران درجه دو که گروهی شان نیز اصولاً مانکن هستند و حتی تیپ نیز نیستند، شده و مانکن هایی که نه تنها رایگان بازی می کنند، بلکه حاضر به ارائه سرویس های خاص همچون پرداخت بخشی از سرمایه ساخت فیلم هستند، میدان ندار شوند.
در آن سو بسیاری از بازیگران جوان و شاخص سینمای ایران نظیر صابر ابر، نگار جواهریان، شهاب حسینی، پگاه آهنگرانی، لیلا حاتمی، نیکی کریمی و... سیل بازیگران زنی هستند که طبیعتاً حاضر نیستند رایگان بازی کنند و دستمزدهایی متناسب با سطح بازی و سوابق شان مطالبه می کنند نیز پشت خط مانده اند و طبیعتاً آثاری بدون بازیگر مشخص است چه وضعیتی در گیشه خواهند داشت.
تولید چنین آثاری اما صرفاً به بازیگران زن و مرد سینمای کشورمان ضربه وارد نمی سازد، بلکه به سینماداران که به جز فیلم های کم محتوا، فیلمی برای اکران ندارند و بالاجبار با اکران این آثار، فروش محدودی می کنند، نیز ضربه وارد می شود و اقتصاد سینما آسیب بیشتری می بیند.
وقتی فیلم ها به لحاظ کیفی طبقه بندی نشده، فیلم های دارای کستینگ و سناریوی ضعیف تر هفته ها و سالن های محدودتری بر اساس سطح بندی مشخصی دریافت نمی کنند، فیلم های جدی سالن ها و زمان محدودتری برای نمایش می یابند.
به واسطه چنین فرمول و شیوه عملی است که تعداد آثار سینمای ایران در طول چند سال یک رشد نسبی می یابد اما تعداد بلیت های فروخته شده در طول یک دوره چند سال نسبت به دوره زمانی پیشنش کاهش یافته است.
به واقع آنچه شرایط فعلی تصدیق می کند، لزوم در نظر گرفتن یک ممیزی کیفی توسط متولی غیردولتی و نهادی صنفی است که فیلمنامه پیش از اخذ مجوز ساخت و فیلم پیش از دریافت مجوز اکران از نهاد دولتی، برگ تاییدیه کیفی را از این نهاد صنفی دریافت کند و اکران فیلمی بدون کیفیت، زمان باقی ماندن یک فیلم ارزشمند و با کیفیت بر پرده ها را کاهش ندهد و یا در اتفاقی بدتر، فرصت اکران یک فیلم دارای ساختار را تلف نکند.
بی شک ادامه روند مورد اشاره، همین حجم محدود تماشاگر سالیانه سینما را به این سمت و سو خواهد کشاند که فیلم های روی پرده بلااستثناء ارزش پنج هزار تومان هزینه کرد را ندارند و با بی اعتمادی به سالن های سینما خیره خواهند شد و این رویداد، گیشه های سینما را تهی می سازد؛ اتفاقی که در شبکه خانگی برای دوره ای به واسطه ورود حجم وسیعی از آثار کم کیفیت رخ داد و فروش فیلم در این شبکه فروش با افت شدیدی، مواجه شد.
البته علی الظاهر آنچه بر سر فروش سینماها در سال 91 آمده برای عده ای درس نشده و همچنان فیلم هایی با همان مختصات و حضور مانکن ها برای سال آتی نیز در حال ساخت است. با این حساب باید متذکر شد، پیش از آنکه سینماهای معروف پایتخت خلوت تر از اکنون شود، خودِ اهالی سینما برای یک بار متحد شده و در پی ایجاد این فیلتر کیفی باشند.