شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 14 - ۱۱ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۳۰ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۸
روح‌الله مفیدی :

آدم خوب همیشه حالش خوب است/ ماجرای پسربچه تپل و اکبر عبدی

روح‌الله مفیدی از موسفیدان عرصه هنر که هم بازیگری و گریم را تجربه کرده و هم نقاشی می‌کشد و مجسمه می‌سازد از روزهای ورودش به هنر می‌گوید و معتقدست آدم اگر خوب باشد همیشه حالش خوب است.
کد خبر: ۱۰۴۶۸۹



روح الله مفیدی از قدیمی‌های هنر است که هم در تئاتر حضور داشته و هم سینما و تلویزیون. کارنامه هنری او از بازی‌های متفاوتش و همچنین فعالیت در عرصه گریم سرشار است و یک عمر تجربه و خاطره دارد که بازگویی هر یک از آنها می‌تواند خواندنی باشد.

در گفتگویی که با حضور در منزل وی و آشنایی با خانواده خونگرم و مهربانش داشتیم متوجه شدیم که خیلی اهل اخبار و ارتباط با همقطارانش نیست. این هنرمند پیشکسوت در ادامه گپ و گفتمان از چگونگی بازیگر شدن و شرایط خانوادگی اش سخن گفت. هنگام صحبت توجهم به تابلوی بزرگ قدیمی جلب شد که زیرش نوشته بود روح الله ولد در یک سالگی. جالب اینکه زیر عکس با خط نستعلیق نوشته شده بود تابلوی عکس خانوادگی، این عکس برداشته شده در یزد به تاریخ ۱۳۴۹ جمادی الثانی بزرگ کرده شده در بمبئی به سال ۱۳۵۸ هجری.

پیشکسوت هنر برایمان توضیح داد که عکس در هتل مشیر یزد ثبت شده است محلی که امروز جزو اصلی ترین مکان های توریستی شهر یزد به حساب می آید و متعلق به خویشاوندان ایشان است.

ادامه گفتگوی ما با این بازیگر خواندنی است.

سال ۱۳۲۷ بازیگر شدن چطور امکان پذیر بود؟ خانواده تان که در شهری مثل یزد زندگی می کردند مخالفتی نداشتند؟

- من در کودکی عاشق کار بازیگری بودم اما خانواده ام به هیچ وجه قبول نمی کردند. به همین دلیل سال ۲۷ به خانه عمویم در تهران آمدم و وارد کلاس های جامعه باربد شدم و یک سال کار کردم. بعد هم که به خدمت نظام وظیفه درآمدم آنجا هم مشغول کار هنری شدم و نقاشی هایشان را انجام می دادم. مثلا یک بار می خواستند در میدان تیر عکس چند سرباز را بکشند و من انجام دادم و حتی گاهی با بچه ها گروه، نمایشی درست می کردیم که بیشتر جنبه سرگرمی داشت. هنر آن زمان خیلی خریدار نداشت ولی من از هر فرصتی برای نقاشی یا بازی یا مجسمه سازی استفاده می کردم. همه تابلوهایی که به در و دیوار خانه ام است خودم کشیده ام و این مجسمه ها را که می بینید هم خودم ساخته ام.


  شهرت به معنای امروز از چه وقتی سراغ تان آمد؟ بعد از اینکه مردم شما را شناختند خانواده همچنان مخالف بودند؟

- (می خندد) از نظر سنی آنقدر دیر به سراغم آمد که دیگر خانواده ای نداشتم که برایم تصمیم بگیرد. بیشتر شهرتم در دهه ۵۰ بود که تلویزیون به خانه های مردم رفت و کم کم اسم ها و چهره ها در یادشان می ماند. من هم در یکی دو سریال محبوب مردم بازی کردم و شرایط به سمتی رفت که نزد مردم کوچه و بازار هم شناخته شدم ولی آن زمان مردم دوربین نداشتند که با هم عکس سلفی بگیریم. شهرت در همین خلاصه می شد که مثلا از دور من را به هم نشان می دادند و اسم نقش هایم را می گفتند. بعد ها هم امضا گرفتن مد شد.

 مدتی ممنوع الکار بودید. درست است؟

- ممنوع الکار نه چون در چهره پردازی مشکلی نداشتم و کار می کردم اما ممنوع الچهره بودم. بعد از انقلاب تقریبا ۱۰ سال به خاطر بازی در سریال «دایی جان ناپلئون» ممنوع الچهره شدم و در فیلم های تلویزیونی امکان بازی نداشتم. در سینما هم نمی توانستم حضور جدی داشته باشم. کیانوش عیاری با اینکه این مسایل را می دانست ولی در فیلم «تنوره دیو» به من نقش داد ولی اواسط کار به خاطر حضور من، جلوی پروژه را گرفتند. عیاری هم گفت یا فیلم را می سوزانم یا مفیدی باید باشد. من بالاخره در آن فیلم بازی کردم اما به شکل های مختلف سعی کردند هویت من را بپوشانند. بخش هایی از کار که به مشکل خورد و با صدای نصرالله متقالچی روی چهره من و اقدامات نمایشی دیگر من را کمرنگ کردند حتی من جایزه نقش اول را گرفتم ولی برخی مسئولان آن زمان مخالفت کردند و جایزه را به من ندادند. البته اتفاق مبارکی بود چون بعد از آن کم کم ممنوعیت برداشته شد و توانستم بازی کنم. در آن دوران کار گریم انجام می دادم و اتفاقا پر کار هم شده بودم ولی به مرور شرایط تغییر کرد و توانستم بدون مشکل در تلویزیون هم بازی کنم.

کارهای تلویزیونی امروز را چقدر می بینید؟

- این روزها برنامه های تلویزیون را به شرطی می بینم که کارگردانش را بشناسم. ما از نظر تکنیک نسبت به قدیم خیلی تفاوت کردیم بازیگران و کارگردانان تحصیل کرده و باسواد زیاد داریم که می توانند بهتر از زمان ما کار کنند اما دست شان بسته است. این سخت گیری ها باعث می شود هنرمندان نتوانند همه قابلیت هایشان را نشان دهند. شاید به همین دلیل فیلم هایی که بیرون از تلویزیون ساخته می شود، بیشتر مورد توجه مردم قرار می گیرد. با سریال هایی که سال های اخیر تلویزیون پخش می کند به نظر می رسد حتی موضوعاتی که ۲۰ سال پیش هم درباره اش صحبت می شد امروز ممنوعیت دارد.

 از کارهای خودتان کدام را بیشتر دوست دارید؟

- از نظر کلی آنهایی را که مردم دوست داشتند من را هم راضی کرده اما خودم «تنگسیر» را خیلی دوست دارم و سریال «برگ‌ریزان» که همه با «آینه عبرت» می شناختند نیز کار خوبی بود. همه فیلم هایی را که با مرضیه برومند کار کردم هم دوست دارم. برومند خودش اصالتا یزدی است و از کارگردانان باذوق و دقیقی است که واقعا خوب فیلم می سازد. او هم از آن کارگردان هایی است که به بازیگر درست نقش می دهد. یک‌بار در یکی از فیلم هایش به من نقشی داد که یک دیالوگ بیشتر نداشت اما همان یک دیالوگ مدت ها ورد زبان مردم بود.


 آخرین حضور شما نقش کوتاهی در فیلم سینمایی «یه حبه قند» بود. این تجربه را چطور دیدید و چرا دیگر بازی نکردید؟

- بله فیلمی بود که همه باید با لهجه یزدی صحبت می کرد و تنها کسی که واقعا یزدی بود من بودم. البته بقیه معلم لهجه داشتند اما به طور کل سخت است بازیگران بتوانند لهجه‌ای را به گونه ای صحبت کنند که مردم آن دیار راضی باشند. پیشنهاد بازیگری که نداشتم اما وقتی که به گوشه ای مشغول کار و بار خودتان باشید اینها طبیعی است. ناراحت نیستم که چرا دیگر بازی نمی کنم. بالاخره سنی از ما گذشته و الان نوبت ما نیست. فضای هنر هم به سمتی رفته که خیلی من نمی پسندم. گاهی چیزهایی می بینم که خیلی خوشایندم نیست. فیلمنامه ها هم همه دختر پسری شده و نقشی نیست که به درد سن و سال من بخورد.

 الگو شدن یک بازیگر زمان شما سخت تر بود یا الان؟

- در هر زمانی به خاطر یک سری دلایل الگو شدن سخت است. امروز جور دیگری محیط کار بد شده و کسانی که کار می کنند واقعا باید حواس شان جمع باشد. در این هفتاد سالی که کار کردم همیشه مواظب بودم مردم من را به خوبی بشناسند چون فقط ما هنرمندان هستیم که می توانیم به مردم نشان دهیم دنیای هنر مقدس است و این ها با شعار دادن قابل باور نمی شود بلکه باید در رفتارمان معلوم شود که چه تفکری داریم. قدیم کل محیط هنری را قبول نداشتند ولی امروز با فضای هنر و بازیگری مشکلی ندارند و به خاطر اینترنت و اخبار رسانی های آسان با تک تک بازیگران مردم در ارتباطند و آنها را زیر نظر می گیرند.

محیط کارم همیشه برایم مهم بود و این را از استادانی داشتم که به ما درس اخلاق داده بودند خوشحالم که هیچوقت هیچکس از من چیز بدی یاد ندارد. در دهه های ۲۰ و ۳۰ مردم تصوری از بازیگری نداشتند و نمی دانستند هنر چیست اول بد می دانستند بعد باید اگر زورت می رسید راضی شان می کردی که آن تصوری که دارند اشتباه است.

 منش امروزی ها را چقدر شبیه زمان خودتان می بینید؟

- نمی دانم چون هر زمانی خوب و بد وجود دارد اما گروهی که به چشم می آیند مهم است که کدام دسته باشند. جوانان امروز باید باور کنند که هنرمندانشان الگو هستند به شرطی که پشت صحنه پروژه ها نباید فرقی با حرفی که جلوی دوربین می زنند، داشته باشد. این موضوع همیشه برای من آزاردهنده بود. قبل از انقلاب هم انسان هایی بودند که اخلاق گرا بودند و برخلاف تصوری که از بیرون بود شدیدا اعتقادات شان را در هر شرایطی رعایت می کردند. من، صادق بهرامی، عباس ناظری، ژاله علو و خیلی های دیگر کسانی بودیم که نمازمان ترک نمی شد و پشت صحنه سجاده پهن می کردیم. دنبال این هم نبودیم کسی ببیند یا دل کسی را با این کارها به دست آوردیم. بعد از انقلاب شرایط طوری شد که مردم خودشان به بازیگر شدن فرزندشان رغبت نشان دادند حالا که ورود به هنر انقدر ساده شده جوانان بیشتر باید برای الگو شدن رقابت کنند نه اینکه فقط شهرت و پولش را ببینند.

 در سال‌های فعالیت تان و بعد از آن چند نفر را به عالم بازیگری دعوت کردید؟

- معمولا این کار را نمی کردم چون آن هایی که با دیدن یک بازیگر دوست دارند هنرپیشه شوند معمولا افرادی هستند که هیچ شناختی از این کار ندارند. جالب اینکه یک‌بار پدری فرزندش را به من نشان داد و از من خواست برای بازیگر شدن پسر ۱۰ ساله اش راهی باز کنم. این پسر به شدت تپل بود و از آن یکدانه هایی که هر کاری می کرد پدر قربان صدقه اش می رفت. وقتی با بچه حرف می زدم دیدم خیلی تمایلی به فعالیت ندارد و بعید بود علاقه ای به تحمل سختی های بازیگری داشته باشد ولی پدرش فکر می کرد اگر او بازیگر شود چون تپل است می تواند اکبر عبدی شود.


یک‌بار دیگر هنگام فیلمبرداری «تنگسیر» به بوشهر رفته بودم و آنجا دختر جوانی بود که هر روز پشت صحنه می آمد و با علاقه کار بچه ها را زیر نظر می گرفت. از ما خواست که کمکش کنیم تهران بیاید و بازیگر شود اما من نپذیرفتم چون تصمیم داشت درس و زندگی اش را به خاطر بازیگری کنار بگذارد. این ها تصمیمات آنی و زودگذری است که وقتی شما در یک جو قرار می گیرید اتفاق می افتد و دیگران نباید به آن خیلی توجه کنند. البته اینطور هم نبود کسی را معرفی نکنم. در تئاتر افرادی را معرفی کردم که عاشقانه کار کردند و نشان دادند هنر را برای خودش می خواهند نه پول و شهرت.

 از بین بازیگرانی که امروز فعالیت می کنند بازی کدام شان را دوست دارید؟

- بازیگران خوب زیاد داریم ولی فاطمه معتمد آریا در زمره بانوانی است که فیلم های تاثیرگذار و سخت را خیلی خوب بازی می کند. پرویز پرستویی، محمود پاک نیت، فرهاد اصلانی ... واقعا زیادند. خیلی سخت است اسم هایشان را بگویم اما هنرمند توانا زیاد داریم که معلوم است زحمت می کشند.

 بین جوان تر ها چطور؟

- از نظر من همه اینها جوانند ولی جوانتر از این ها هم هستند کسانی که خوب بازی می کنند مثل مهدی پاکدل و شهاب حسینی.

 هم نسل خودتان کدام بازیگر را بیشتر دوست داشتید؟

- هم دوره های من بی اغراق همه شان خوب بودند. جمشید مشایخی، علی نصیریان و همه آن هایی که مثل من به سراشیبی زندگی افتادند یا به رحمت خدا رفتند واقعا از جان و دل برای کارشان تلاش کردند و بازی همه شان را دوست دارم.


 نصیحت به جوانانی که دوست دارند وارد حرفه شما شوند؟

- شنیده ام عده ای پول دستی می دهند به امید اینکه مشهور شوند اما بدانند هم پولشان می رود و هم در کنار ستاره های امروز شانسی برای شهرت ندارند. احتمالا شنیدند فردین در اولین فیلمی که بازی کرد پول داد ولی خودش هم استعداد داشت، توانمندی هایش را می شناخت و همت کرد تا ستاره سینما شود پس به این معنی نیست که هر کس پول بدهد می تواند با این روش مشهور شود.

سر بازی در «آینه عبرت» مردی بود که در گروه تدارکات کار می کرد بعد از یک سال که از فیلم گذشت رفته بودم خرید که یک باره مردی جلویم را گرفت و سراغ او را از من گرفت. گفت مرد تدارکاتچی پشت صحنه از من ۲۰۰ تومن پول گرفت و قول داد من را بازیگر کند اما خبری نشد. از این قصه ها زیاد است مردم باید باهوش باشند و بدانند عاقبت بخیری از هر چیزی مهم تر است.

 حرف آخر؟

- وقتی کار می کردم همیشه زودتر از همه سر صحنه می رفتم، کسی را معطل خودم نگه نمی داشتم و چون با همه شوخی می کردم گاهی آفیش می شدم اما بعدا می فهمیدم که بازی ندارم و فقط می خواستند که بخندانم شان. در زمانی که کار می کردم هر روز نوروزم بود. بهار و طبیعت و سر سبزی حال آدم را خوب می کند اما امروز که همه موهایم سپید شده فهمیدم آدم خوب حالش همیشه خوب است حتی اگر با بدی های زندگی امتحان شود.
آخرین اخبار