فولادوند علاوه بر اینها به تازگی با سریال «پشت بام تهران» هم بازی کرده بود که پخش این سریال امشب به پایان میرسد.
با این بازیگر سینما و تلویزیون دربارهی «گاهی» و حاشیههای «پشت بام تهران» گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
شما در جشنواره امسال با «گاهی» حضور داشتید. یک فیلم سلفی. چه شد که بازی در این فیلم متفاوت را پذیرفتید؟
ماجرای فیلم «گاهی» حدود دو سال و نیم پیش به تهیهکنندگی شخص دیگری با ترکیب بازیگران دیگری با من مطرح شد. البته آن زمان هم من برای همین نقش دعوت شدم. خیلی خیلی از ایدهی فیلمنامه خوشم آمده بود و خیلی دوست داشتم نتیجهی این اثر را ببینم. بسیار دلباختهی این ایده شده بودم. در بازیگری خیلی تجربهی جذابی است که یتوانی در یک لحظه به جای فیلمبردار باشی. متاسفانه آن سال به دلایلی که من در جریان جزییاتش نیستم آن کار متوقف شد یعنی تهیهکننده با آقای رحمانی دچار مشکل شد و کار در پیشتولید متوقف شد و گروه کاملا از هم پاشید.
چه اتفاقی افتاد که بعد از این مدت دوباره کار فیلم از سر گرفته شد؟
در تمام این دو سال و نیم من گه گاه به این فیلم فکر میکردم و آشنایی زیادی هم با عوامل نداشتم که از سرنوشت فیلم سراغی بگیرم.
بعد
از دو سال و نیم متوجه شدم که تهیهکننده دیگری میخواهد همان فیلمنامه را
بسازد و من خیلی خوشحال شدم که این ایده بعد از دو سال و نیم بامن مطرح شد
و دوباره برای همان نقش دعوت شدم و وقتی به
این کار پیوستم شانس این را داشتم که در کنار دو تن از بازیگرانی که
طرفدار آنها هستم، قرار بگیرم. فریبرز عربنیا که عزیز سینمای ایران است و
خانم عاطفه نوری که از دوستان قدیمی من هستند. من به کارگردان و
تهیهکنننده گفتم این نقش را فقط باید عاطفه نوری بازی کند که خوشبختانه
دوستان پیگیری کردند و خانم نوری به تهران آمدند.
بازخوردهای تماشاگران «گاهی» در ایام جشنواره فیلم فجر چطور بود؟
راستش ما انتظار داشتیم موقع اکران برای اصحاب رسانه، تعدادی به این کار نظر مثبت داشته باشند و تعدادی نظر منفی. اصلا فکر نمیکردم مردم عادی هیجانی برای دیدن این فیلم داشته باشند.
من در صفحهی اینستاگرامم هر شب گزارش جشنواره را میدادم و تقریبا در تمام اکرانهای مردمی «گاهی» شرکت کردم. از مردم استقبال خیلی گرمی دیدم. حتی در سینما آزادی جمعیت به اندازهای بود که ما تقاضای سانس فوقالعاده کردیم.
که این درخواست شما عملی نشد.
در کمال تعجب و به دلیل یک سری مسائل حاشیهای دوستان تقاضای ما را رد کردند. علیرغم این که برای فیلمهای دیگر این امکان فراهم شده بود.رییس سینما آزادی بعدها در یک نامهی رسانهای دلایل رد درخواست ما را بیان کردند ولی من باز هم قانع نشدم چون برای فیلمهای دیگر این شرایط فراهم شده بود و سانس فوقالعاده برایشان برگزار شد. استقبال مردم خیلی زیاد بود. در حدی که من تعجب کردم.
اندیشه فولادوند در نمایی از فیلم سینمایی «گاهی»
به نظر شما دلیل این استقبال گرم چه بود؟
شاید به این خاطر که هرچند این فیلم از لحاظ فرمی یک کار جدید محسوب میشود ولیکن در درامی که در آن شکل میگیرد از نوع کلاسیک است و به یک تراژدی ختم میشود و داستان در تماشاچی عام کشش داستانی ایجاد میکند. چون تماشاچی عام خیلی مجذوب فرم جدید نمیشود و بیشتر قصه را دنبال میکند.
در اکرانی که در کاخ میلاد هم داشتیم، اصحاب رسانه در سکوت و رضایت فیلم را تماشا کردند. چون معمولا این افراد با ترک سالن یا کف زدن اعتراض خود را به فیلم نشان میدهند ولی در اکران «گاهی» سالن تقریبا پر بود و فقط سی نفر سالن را ترک کرده بودند.
شما در اکرانهای مردمی در ایام جشنواره جشن امضای کتاب هم داشتید.
خیلی دوست داشتم خانم نوری و آقای عربنیا در این زمان تهران میبودند. چرا که حضورشان در این بازهی زمانی به تهییج تماشاگر کمک زیادی میکرد. متاسفانه در حال حاضر هردوی این عزیزان خارج از ایران هستند. من سعی میکردم جای خالی این عزیزان را پر کنم. مثلا قبل از اکران «گاهی»جشن شعرخوانی و امضای کتاب برگزار میکردم. دوستانی که به شعرهای من علاقه داشتند برای تماشای فیلم تشویق میشدند. تلاش میکردم بین ادبیات و سینما و جشن کتاب و سینمای ایران نوعی همآمیزی برقرار کنم.
فکر میکنید «گاهی» در اکران عمومی هم موفق باشد؟
واقعا قابل حدس نیست. چون این که چطور اکران بگیرد،خیلی مهم است . چون همین اکران در گروه هنر و تجربه هم مهم است که در چه فصلی و چه زمانی صورت بگیرد. من از آقای پورکیان تهیه کنندهی کار نقل قول میکنم. براساس آخرین صحبتی که در جشنواره با ایشان داشتم، گفتند برای اکران در گروه هنر و تجربه در ایام نوروز پیگیری میکنند.
ولی با همهاینها چون «گاهی» فیلمی است که به حق در گروه هنر و تجربه اکران میشود یعنی واقعا تلفیقی از هنر و تجربه است و در گروه درستی اکران میشود، فکر میکنم اکران راضیکنندهای هم داشته باشد.
جشنواره امسال را به طور کلی از مدیریت و اجرا تا فیلمهایی که در آن شرکت داشتند، چگونه دیدید؟
من امسال با همه وجود درگیر اکران «گاهی» بودم و برخلاف سالهای گذشته موفق نشدم فیلمهای زیادی را ببینم. فقط یکی دو تا فیلمها را دیدم اما با نقدهایی که خواندم و اخباری که ازدوران تهیه فیلمها داشتم و در جریان داستانهایی که فیلمنامهها روایت میکنند بودم، به نظرم جشنواره معدل خوبی داشت، اما غافلگیر کننده نبود. یعنی ما هنوز در فضای همان جشنوارههای 4 یا 5 سال پیش هستیم. فضای فیلمها اکثرا آپارتمانی است یا فیلمها قصههایی دارند که اصلا مناسب روایت شدن در سینما نیست. یعنی شاید اگر این قصهها در یک فیلم کوتاه روایت شوند یا به یک تلهفیلم تبدیل شوند خیلی جذاب باشند ولی سینما یکسری جذابیتها دارد که من از بین فیلمهایی که تماشا کردم، این جذابیتها را در «بادیگارد» دیدم.
بعد از مدتها احساس کردم فیلمی را دیدم که من را دوباره با جادوی سینما آشنا میکند. همه چیز در «بادیگارد»، سینما بود. همه چیز در «بادیگارد» اندازه است. برای دیدن این فیلم باید حتما به سینما بیایی و آن را روی پرده سینما ببینی ولی متاسفانه شصت تا هفتاد درصد فیلمها دچاراصطلاحی شده ند که یکی از منتقدین ما ابداع کردهاند به نام سندروم فرهادی. چندین سال است که فیلمها در سینمای اجتماعی که مخصوصا در نه سال گذشته بسیار قوت گرفته و تقریبا به سینمای اصلی ما تبدیل شده، همه یکسان شدهاند و به یک فضاهای تکرار شوندهی ارزان، تک لوکیشن و آپارتمانی تبدیل شدهاند. تنوع ژانر نمیبینیم. مثلا ده فیلم را میبینی و فکر میکنی همهی آنها را یک نفر ساخته است.
سینما یعنی اگر فیلمی را روی پرده نبینی، همه چیز را از دست بدهی. الان
فیلمهای زیادی ساخته میشود که شما آن را به راحتی میتوانی مثل تلهفیلم
در دستگاه تلویزیون منزلت ببینی و اصلا نیازی به آن شکوه و جلال و عظمت
ندارد.
ما فیلمهای اشتباهی را برای سینما تولید میکنیم. این فیلمها
کارهای درجه یکی هستند. ولی اکثرا به درد سینما نمیخورند. یکی از
جاذبههای سینما جاذبههای تصویری است. اگر قرار است فضای آپارتمانی ببینیم
میتوانیم در صفحهی لب تابمان هم ببینیم و نیازی نیست در صف بایستیم و
بلیت سینما بگیریم.
نکته ای هست که می خواهم بگویم این است که معدل بازیگری در سینمای ایران از تمام معدلهای ابعاد سینمای ایران بالاتر است. یعنی معدل بازیگری از کارگردانی بالاتر است یا معدل بازیگری از فیلمنامهنویسی صد پله بالاتر است. در سه چهار سال گذشته شاهد موارد بسیاری از بازیهای شاهکار و همپا با سینمای جهان در سینمای ایران بودهایم ولی متاسفانه همان مشکل همیشگی یعنی ضعف فیلمنامه باعث میشود سینمای ایران نتواند معدل کلی خوبی داشته باشد.
شما جدیدا در تلویزیون هم سریال «پشتبام تهران» را داشتید که امشب به پایان میرسد.
تلویزیون برای بازیگرانی که بیشتر در سینما کار میکند، تجربهی بسیار جالبی است. چون مدیوم سینما با تلویزیون فرق میکند. کار در تلویزیون سبک زندگی شما را به عنوان بازیگر تغییر میدهد.
مخاطب سینما یک مخاطب معینی است و فیلمی که یک و نیم میلیارد تومان بفروشد را پانزده میلیون نفر دیدهاند ولی در ساعت کمبینندهی تلویزیون، یک سریال به صورت میانگین پانزده میلیون بیننده دارد.
این مساله برای آدمی مثل من که دوست دارم زندگی آرامی داشته باشم و سرم در لاک خودم باشد، تجربهی خیلی ترسناکی است.
چطور شد که بازی در نقش هاله را پذیرفتید؟
من این قصه را خواندم و در ابتدا نمیدانستم که «هاله» به شخصیت اصلی فیلم تبدیل میشود.
آقای نعمتاله از دوستان قدیمی من هستند. ایشان در مقام نویسنده از من دعوت به کار کردند چون من با کارگردان و تهیهکنندهکار آشنایی نداشتم. در ضمن آقای بهزاد فراهانی و خانوادهی محترمشان از رفقای خیلی قدیمی من هستند و وقتی فهمیدم که قرار است با ایشان نقش پدر و دختر را بازی کنم، بسیار خوشحال شدم.
شخصیت «هاله» برای من بسیار پیچیده و جذاب بود و از من بسیار دور بود و به همین دلیل بازی در این نقش بسیار سخت و ریسکی بود.
یک دفعه به خودم آمدم و دیدم یک سال کاری است که من سر این کار هستم چون همانطور که میدانید سال کاری ما از ابتدای پاییز تا انتهای زمستان است. پنج ماه و نیم در خدمت پروژه بودم.
اندیشه فولادوند در سریال «پشتبام تهران»
بازتاب این سریال در بین مردم چطور بود؟
بازتاب کار در بین مردم برای من بسیار عجیب بود. خود من به دلیل مشغلههای زیادی که دارم، فرصت تماشای برنامههای تلویزیونی را ندارم و فقط مشتری اخبار آن هستم. به همین دلیل تصور نمیکردم که مردم به این میزان تلویزیون تماشا میکنند.
این میزان استقبال اصلا برایم قابل حدس نبود. تجربهی خیلی جالب بود. پایان کار کمی برای من غمانگیز بود ولی به یمن لطف و عشق مردم آن اندوه و غمی که برای من پیش آمده بود، از بین رفت و الان حال بهتری دارم.
چه اندوهی؟
یک ماه قبل از اینکه این کار بخواهد به پایان برسد ما دائما برای پایان آن در حال گفتوگو بودیم. یک بار آقای نویسنده یک پایانی را نوشتند که ما آن را فیلمبرداری هم کردیم. ولی آنقدر همه بر روی این کار حساسیت داشتند، بعد از چند روز گفتیم که این فرجام به درد این قصه نمیخورد. آقای نعمتاله هم رفتند و به پایان دیگری فکر کردند و حدود 25 روز قبل از پایان زمان فیلمبرداری قسمتهای پایانی را نوشتند که به نظر من یک درام سلامت و بسیار زیبا بود.
یازده روز به انتهای کار، من یک مشکل عمیق و شدید حقوقی با تهیهکنندهی این سریال سرکارخانم زینب تقوایی پیدا کردم. این مشکل من از حدود دو ماه قبل شروع شده بود و حل نمیشد و چون به روزهای پایانی کار نزدیک میشدیم به اوج خودش رسیده بود و منجر به اختلافی یکی دو روزه بین من و تهیهکننده پیش آمد.
مدیر تولید کار یک قراری گذاشتند و مشکل من و تهیهکننده کار به صورت کامل حل شد و این مساله تمام شد. بعد از این ماجرا ده روز زمان باقی مانده بود و من سکانسهای زیادی برای بازی کردن داشتم.
در این ده روز من هرچقدر منتظر شدم که برای ادامه کار با من تماس بگیرند، خبری نشد. هفت روز به این صورت گذشت. خیلی عجیب بود که من هفت روز استراحت داشته باشم چون در پنج ماه کار دو روز هم استراحت نداشتم. به همین دلیل روز هشتم خودم به مدیر تولید زنگ زدم. چون قرارداد من فسخ نشده بود و هنوز با پروژه در قرارداد بودم. بعدها فهمیدم آقای سعید نعمتاله نویسندهی سریال بنا به مسئلهای که خودشان داشتند و من نفهمیدم چه چیزی باعث شد که دوستان تصمیم گرفتند فرجام شخصیت هاله را فیلمبرداری نکنند. چون من خیلی همکاری خوبی با این گروه داشتم و اقای نعمتاله و خانوادهی محترمشان از دوستان قدیمی من هستند، واقعا متوجه نشدم چرا این مساله پیش آمد.
پس اینطور شد که پایان «پشتبام تهران» تغییر کرد.
بله. مهمترین سکانسهای پایانی سریال حذف شد. مسالهی حقوقی من حل شده بود و قرارداد هم فسخ نشده بود. دوستان تهیهکننده به طور کامل حقوق من را پرداخت کردند ولی آقای نعمتاله در یک اقدام احساساتگرایانه به متن خودشان یک خصومتی را ورزیدند. مساله اصلا اندیشه فولادوند نیست. آقای نعمتاله نویسندهی بسیار ماهری هستند و فرجامی که برای کار تعریف کرده بودند، بسیار زیبا بود.
متاسفانه شب گذشته متوجه شدم به جای همه سکانسهایی که فیلمبرداری نشده، نریشن گذاشتهاند. مثلا غیاث در جایی تعریف میکند من و آیه و هاله مثل آبی که چاله را پیدا میکنه همدیگر را پیدا کردیم و توضیح نمیدهد که چطور.
رسانهای شدن این مساله برای شما حاشیه نداشت؟
من وکیل خصومت آقای نعمتاله با متن خودشان نیستم ولی مجبور بودم این موضوع را رسانهای کنم. کار من ادبیات است و هیچکس از من نمیپذیرد که درامی را بازی کنم که این میزان کشش داستانی دارد و شخصیت من ناقص بماند. من از روز اول بر پایان این سریال توافق کرده بودم. ولی متاسفانه من فاقد مصونیت معنوی شدم و امشب و فردا شب هم این سریال تمام میشود. مساله حضور من نیست و نقد من یک مساله تخصصی است. این درام یک درام سلامت بود و متاسفانه در نهایت این اتفاق افتاد.
کسی برای این مساله پا پیش نگذاشت تا ماجرا را حل و فصل کند؟
خیلی از دوستان مدیران ومسئولین تلویزیون وارد ماجرا شدند و خیلی هم به من لطف داشتند ولی دیر شده بود. زمانی همه متوجه این موضوع شدند و خشم برانگیخته شد که فیلمبرداری رو به اتمام بود و نمیشد کار کرد. به همین دلیل من مقداری دلچرکین شدم.
به خصوص که به آقای نعمتاله اعتماد خیلی زیادی داشتم وگرنه من برای متنی که تعریف نشده باشد که قرارداد نمیبندم. من برای این سریال زحمت خیلی زیادی کشیده بودم و همانطور که میدانید سالیانه در جشنواره سه یا چهار فیلم دارم و امسال فقط «گاهی» را داشتم. چون تمام سال با عشق مشغول بازی در «پشتبام تهران» بودم.
شما به تازگی به پروژهی «مرداد» پیوستهاید. نقش شما در این کار چطور است؟
راستش بر اساس قرارداد حق ندارم خبری را از پروژه منتشر کنیم. ولی در همین حد به شما بگویم که کار فوقالعاده است و یکی از بهترین فیلمنامههایی است که من در دو سه سال گذشته خواندهام و این که جناب آقای کامیار، کارگردان کار یک حقوقدان هستند و نگاهی که به زندگی انسانها در جامعه و معضلات اجتماعی دارند، برای من بسیار جذاب است.
علاوه بر این نقش من در این کار بسیار ریسکی است و برایش هیجان دارم و اگر درست دربیاید، میتواند محصول تمام تجربیاتی باشد که در این یازده سال در سینما به دست آوردهام.
همکارانم آقای فروتن، خانم کرامتی، خانم بختیاری هم در این کار هستند و کار با آقای فروتن برای من نوستالژیک است چون در اولین کارم با ایشان همبازی بودم و در این یازده سال هیچوقت فرصت همکاری مجدد با ایشان را نداشتم.