توشه ایران که روحانی حامل آن است دو جزء اساسی دارد: 1- سیاست و امنیت:
جمهوری اسلامی ایران در فضای جنگ سرد تشکیل شد و تصویری که از آن در ذهن
سیاستمداران غربی شکل گرفت، متاثر از آن فضا بود. سیاستمداران غربی با رجوع
به دو «تجربه تلخ» یعنی انقلاب کوبا در سال 1959 میلادی و انقلاب ثور
افغانستان در سال 1978 میلادی، به این گمان افتادند که اگر کشوری از
اردوگاه غرب خارج شود، لاجرم به اردوگاه شرق خواهد پیوست.
این بدگمانی
چنان عمیق بود که غربیها، مهمترین شعار انقلاب ایران یعنی «نه شرقی، نه
غربی، جمهوری اسلامی» را به جد نگرفتند و به نظر میرسد هنوز تصویر دقیقی
از «واقعیت جمهوری اسلامی» ندارند. واقعیت جمهوری اسلامی از منظر سیاست و
امنیت این است که 35 سال در چارچوب منطق آشنای جهان غرب یعنی سیاست
واقعگرایی عمل کرده، اما غرب از آن تصویری ایدئولوژیک برداشت کرده است.
نخستین کنش سیاسی- امنیتی ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامی سیاست «نه
شرقی، نه غربی» است که عمیقا واقعگرایانه بود.
دولت نوپای جمهوری
اسلامی در هنگامه جنگ سرد به فراست دریافته بود که ورود به هر یک از
اردوگاههای شرق یا غرب آن را در معرض تهدید اردوگاه دیگر قرار میدهد و
راهی را برگزید که طرف مخاصمه با یکی از اردوگاهها نباشد، بلکه به موضوع
مخاصمه بین اردوگاهها تبدیل شود. تحولات سیاست خارجی ایران در دهه اول یا
دوران دفاع مقدس ترجمان سیاست واقعگرایی بود. در این دوران روابط ایران با
دو اردوگاه در وضع تعادل یا موازنه منفی قرار داشت که از جنبه دیپلماتیک،
دقیقا معطوف به واقعگرایی مرسوم در جهان سیاست بود.
پس از جنگ، جلوه
دیگری از واقعگرایی سیاسی، پدیدار شد. اردوگاه شرق فروپاشیده بود و ثقل
قدرت جهانی در غرب بود. در این دوران، روابط ایران با غرب تا آنجا که امکان
مفاهمه و مصالحه وجود داشت، بهبود یافت. واقعیت سیاست در آن دوران – که
البته چندان دوام نیاورد- مستولی شدن انگارههای غربی بر سیاست جهان بود و
جمهوری اسلامی با درک دقیق از واقعیت قدرت در جهان، روابطش را با غرب ترمیم
کرد. در دوران سوم که حدود یک دهه پیش آغاز شد، روسیه به علت خلاصی از
نابسامانیهای پس از فروپاشی شوروی و چین به مدد رشد اقتصادی کم نظیرش به
پارههای اصلی قدرت در جهان تبدیل شدند. در این مقطع، جمهوری اسلامی در
قالبی نو به سیاست موازنه بین قدرتهای نوظهور و قدرتهای قدیمی روی آورد.
در همین مقطع، غرب دچار خطای استراتژیک شد و با اعمال فشار بر ایران،
جمهوری اسلامی را به اتخاذ سیاست جدیدی وادار کرد. ایران برای دفع فشارهای
غرب که مهمترین بخش آن تحریمها بود، روابطش را با روسیه و شرق گسترش داد.
این ادوار سهگانه، برای ایران و غرب، نتیجهای ناخواسته در پی داشته است.
امروزه روابط ایران و غرب در سطح بسیار نازلی قرار دارد و روابط طرفین را
به موضوع چانهزنی روسیه و چین و چند قدرت دست دوم در جهان تبدیل کرده است.
این بلوک اخیر برای پیش بردن سیاستهای خود در حوزههای سهگانه آتلانتیک
(اروپا و آمریکا)، خاورمیانه و آسیا- پاسیفیک (شرق آسیا)، از اهرم فشار غرب
بر ایران و بر عکس آن، استفاده میکند.
در حوزه امنیت هم وضع به همین
منوال بوده و جمهوری اسلامی همواره سیاست واقعگرایانه را به انتخابهای
ایدئولوژیک ترجیح داده است. ایران در منطقهای اساسا ناامن واقع شده که از
چهار دهه پیش تاکنون همواره ناآرام بوده است. جمهوری اسلامی در جنگهای
افغانستان و عراق، سیاستهایی اتخاذ کرد که ماهیتا مبتنی بر واقعگرایی
سیاسی بود. در هر دو کشور مواضع جمهوری اسلامی به نفع غرب تمام شد، اما
سیاستمداران غربی، به علت گرفتاری ذهنی در همان فضای قدیمی جنگ سرد، این
پیامهای عملی روشن را دریافت نکردند. وجه دیگر کنش امنیتی جمهوری اسلامی
که در غرب مغفول ماند، تلاش واقعگرایانه ایران برای ایجاد و حفظ موازنه
قوا در مناطق چندگانه جنوب آسیا، خلیجفارس، خاورمیانه و حتی آسیای مرکزی و
قفقاز است. این سیاست به صورت اصولی باید کاهنده دغدغههای امنیتی غرب
تلقی میشد اما چنین نشد. در همین روزگار کنونی که مناطق پیرامون ایران
همگی دچار جنگهای آشکار و نهان و بیثباتیهای سیاسی هستند، امنیت و
استقرار سیاسی ایران، به مثابه لنگر امنیتی عمل میکند و حتی فشارهای
اقتصادی غرب، از کارآیی امنیتی ایران نکاسته است. وضع ایران و همسایگانش به
هزار زبان به غرب گوشزد میکند که امنیت خاورمیانه بهعنوان پاره مهم
امنیت جهانی، عمیقا وامدار ایران است.
2- اقتصاد و تجارت: اقتصاد و
تجارت ایران نیز، پا به پای تحولات سیاسی و امنیتی پیشگفته، حرکت کرده
است. در 10 سال اول تاسیس جمهوری اسلامی، روابط تجاری ایران با اردوگاههای
رقیب در وضع موازنه قرار داشت و حتی اندکی متمایل به غرب بود. در آن دوران
اروپای غربی و ژاپن در بالای جدول شرکای تجاری ایران قرار داشتند و روسیه و
چین در ردیفهای بعدی بودند. در دوران پس از جنگ، سطح مراودات تجاری با هر
دو اردوگاه افزایش یافت اما آهنگ رشد روابط تجاری با اروپا، به ویژه آلمان
و فرانسه شتاب بیشتری گرفت. ولی از اواسط دهه 2000 میلادی که فشار غرب بر
ایران افزایش یافت، جمهوری اسلامی در چارچوب همان سیاست واقعگرایی به این
تحلیل رسید که دوران انحصار تجاری و اقتصادی اروپا پایان یافته و چین، کره
جنوبی و روسیه میتوانند بهعنوان جایگزین اروپا عمل کنند. در نتیجه این
سیاست تازه، تجارت ایران و اروپا در سالهای اخیر نسبت به دهه 1990 و اوایل
دهه 2000، حدود 77 درصد کاهش یافت. سیاست «گرایش به شرق» که انتخاب ناگزیر
ایران و کنش دقیقا واقعگرایانه بود، چین، هند و کره جنوبی را به جای
آلمان، فرانسه و بریتانیا نشاند. ایران بر اثر این جابهجایی، پارهای
فرصتهای اقتصادی، به ویژه در حوزه اخذ تکنولوژی از غرب را دست داد، اما به
نظر میرسد زیانی که از ناحیه این جابهجایی متوجه غرب شده، بیشتر و از
جنس زیان استراتژیک باشد. اقتصاد ایران و به تبع آن تجارت خارجیاش، حدود
یک درصد اقتصاد و تجارت جهان است و شاید از جنبه حسابداری، بر اقتصاد جهان و
غرب تاثیر قاطعی نگذارد؛ اما اگر این یک درصد، در قالب «امکانهای اقتصادی
و تجاری» دیده شود، بسیار تاثیرگذار است. روند کنونی اقتصاد جهان از
آیندهای خبر میدهد که جانمایه آن تعامل بلوکهای اقتصادی منطقهای است و
نه دادوستد کشورهای منفرد. اکنون در بیشتر مناطق جهان به ویژه در حوزههای
آتلانتیک و آسیا-پاسیفیک و به درجات کمتر آمریکای لاتین بلوکهای تجارت
آزاد شکل گرفته و گردش جهانی سرمایه را افزایش داده است، اما خاورمیانه
هنوز فاقد اتحادیه تجاری است و از کارآمدی مدار جهانی گردش سرمایه کاسته
است. تردیدی نیست که در این بخش از جهان، نمیتوان اتحادیهای اقتصادی و
تجاری را تصور کرد که ایران بیرون از آن یا حتی در حاشیه آن باشد.
این
قابلیت که دارایی انحصاری ایران در خاورمیانه است حاوی محتوایی غنی است که
سیاستمداران غربی به علت اعتنای جدیشان به سیاست واقعگرایی، به خوبی از
آن خبر دارند. سیاستمداران غربی و دقیقتر از آنان، فعالان اقتصادی غرب
میدانند که اقتصاد یک درصدی ایران وقتی با ملاحظات یادشده درباره سیاست و
امنیت و تجارت تلفیق شوند، مجتمعا نیرویی شگرف میآفرینند که میتواند موجب
تحرک اقتصاد در پهنه گسترده خاورمیانه و شمال آفریقا و خلیج فارس و جنوب
آسیا شود. آورده چنین تحرکی دیگر یک درصد اقتصاد جهان نیست؛ بلکه پاره اصلی
اقتصاد و تجارت در یکی از مناطق پرجمعیت جهان یا بازاری گسترده است.
حال،
دکتر حسن روحانی با توشهای به مجمع عمومی سازمان ملل میرود که پاره اصلی
آن همین سیاست واقعگرایی است که ایران در 35 سال اخیر آنقدر که به آن عمل
کرده، دربارهاش تبلیغ نکرده است. اگر این سیاست خوب بیان شود و خوب شنیده
شود، میتواند رهبران غرب را از کابوس «ایران هراسی» خلاص کند و بر آینده
روابط ایران و غرب تاثیری عمیق بگذارد.