جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 29 - ۱۸ رمضان ۱۴۴۵
۲۵ آبان ۱۴۰۱ - ۰۶:۵۱

«مظفر» بر قلاب عقاب سر سفید

مظفر بقایی از ۲۷ سالگی خدمات بی‌شماری برای امپراتوری انگلیس و سیاستمداران آمریکایی و دربار محمدرضا پهلوی انجام داد، حتی کودتای سیاسی - نظامی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ساقط کردن دولت محمد مصدق را عروسک‌گردانی کرد و نظام حزبی متکی بر حزب توده و کمونیست‌های شوروی در ایران را با همه سختی‌هایش به زیر کشید و احزاب انگلیسی و آمریکایی‌ها را میدان‌دار حوادث دهه‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ ایران کرد و قانون ملی شدن صنعت نفت ایران را به محاق برد؛ اما به دلیل انواع زیگزاگ‌های سیاسی و بی‌وفای اش به اصول مانع از اعتماد روباه پیر و عقاب سر سفید و دربار پهلوی به او شد.
کد خبر: ۵۳۹۸۹۴

به گزارش ایران اکونومیست، ۲۵ آبان سی و پنجمین سالمرگ مظفر بقایی دست نشانده پادشاهی انگلیس و سیاستمداران آمریکایی در سال ۱۳۶۶ است.

تاریخچه

با سقوط محمدعلی شاه قاجار به دست مشروطه‌خواهان و فتح تهران، دومین دوره مجلس شورای ملی در پاییز ۱۲۸۸ تشکیل شد. از این تاریخ به بعد میرزا شهاب‌الدین بقایی راوری پدر مظفر بقایی راوری که از جوانی در شمار چهره‌های سیاسی طرفدار پادشاهی انگلستان و سیاستمداران آمریکایی قرار گرفت، به عضویت شعبه حزب دمکراتِ کرمان درآمد. سازمان مرکزی این حزب در آن ایام مجمع احیاء نفوس و مجمع ۱۰۸ نام داشت و به صورت مخفیانه و زیرزمینی فعالیت داشت.

فعالیت‌های سیاسی و حزبی میرزا شهاب‌الدین موجب شد پای مظفر از هفت سالگی به جلسات سیاسی حزب باز شود چرا که میرزا از سال ۱۲۹۷ بیشتر جلسات حزب دمکرات کرمان را در خانه‌اش برگزار کرد و همین اقدام باعث حضور گاه و بی‌گاه فرزند خردسالش در این جلسات شد.

البته حضور مظفر محدود به این جلسات نبود. میرزا، مظفر را به جلسات حزبی و سیاسی که در سایر جاها برگزار می‌شد هم برد و رفت و آمد مظفر به این جلسات، سرآغاز آشنایی او با سیاست و مردان سیاسی عصر احمد شاه قاجار و بعدها رضا و محمدرضا شاه پهلوی شد.

«مظفر» بر قلاب عقاب سر سفیدمظفر بقایی در دفتر حزب زحمتکشان ایران

نمایندگی پدر

انتقادات تند جناح افراطی حزب دمکرات کرمان به حسن مشارالملک نماینده دوره‌های دوم و سوم سیرجان در مجلس شورای ملی که از اقوام میرزا حسن خان وثوق‌الدوله بود موجب کنار کشیدن مشارالملک از مجلس شورای ملی و کاندید شدن میرزا شهاب‌الدین از سوی حزب دمکرات کرمان و راهیابی میرزا به چهارمین دوره مجلس شورای ملی شد.

میرزا شهاب‌الدین در پنجمین دوره مجلس شورای ملی هم به دلیل اختلافی که با عبدالحسین تیمورتاش از بنیانگذاران سلسله پهلوی پیدا کرد، نتوانست از سیرجان نماینده مجلس شود.

تیمورتاش از اواخر مجلس چهارم توسط رضاخان به عنوان والی کرمان منصوب شد و عملکرد منفی اش در کرمان موجب اعتراضات و شکایت‌های فراوان مردم نزد میرزا شد.

میرزا شهاب‌الدین هم که مورد اعتماد و وثوق مردم کرمان بود به تیمورتاش به شدت تاخت و همین مسئله موجب ناراحتی و کینه تیمورتاش از میرزا شهاب‌الدین شد و مخالفت‌های بعدی تیمورتاش مانع نامزدی میرزا از حوزه انتخابیه سیرجان، کرمان و راور شد به همین دلیل دوستان میرزا به شهر رفسنجان رفتند و در آنجا برایش تبلیغ کردند و میرزا به نمایندگی از مردم رفسنجان راهی مجلس پنجم شد.

در آن مقطع امضای اعتبارنامه‌های نمایندگان مجلس توسط والی - استاندار - ایالات انجام می‌شد، اما به دلیل کینه و دشمنی تیمورتاش والی کرمان با میرزا شهاب‌الدین، اعتبارنامه نمایندگی دوره پنجم میرزا توسط وزیر وقت کشور امضاء شد و میرزا با امضای وزیر راهی مجلس پنجم شد.

«مظفر» بر قلاب عقاب سر سفیدمظفر بقایی نشسته روی تخت بیمارستان

چنگال قدرت

میرزا در زمان انقراض سلسله قاجاریه و استقرار نظام سلطنت رضاخانی که مصادف با پنجمین دوره مجلس شورای ملی بود، در این مجلس حضور داشت. میرزا شهاب‌الدین طبق آنچه مظفر، پسرش تعریف کرد «مخالف سلطنت رضاخان نبود اما مخالف موروثی شدن سلطنت بود.»

میرزا در زمان انتقال قدرت از سلسله قاجاریه به رضاخان، عضو مجلس موسسان بود. این مجلس که مرکب از نمایندگان مجلس شورای ملی و شخصیت‌های سیاسی حامی رضاخان بود، چند ماده از قانون مشروطه را برای نشستن رضاخان بر تخت سلطنت اصلاح کرد.

بنا بر نقل قول مظفر پسر میرزا شهاب‌الدین «تیمورتاش و مشاوران رضاخان در اصلاح این مواد قانون دیدند اگر تغییر سلطنت و جانشین سلطنت را در دو ماده جداگانه بگنجانند ممکن است مجلس به ماده مربوط به سلطنت رضاخان رای بدهد و با ماده مربوط به جانشینش مخالفت کند به همین دلیل هر دو را در یک ماده گنجاندند. وقتی تیمورتاش چنین کرد، پدرم به همراه سلیمان میرزا والی کرج و شاهزاده قاجار، سید یحیی ندامانی ملقب به ناصرالاسلام نماینده مردم فومن در مجلس پنجم و یک نفر دیگر به این ماده رای ندادند. علتش مخالفت با رضاشاه نبود، مخالفت با سلطنت موروثی بود.»

به دنبال شدت گرفتن اختلافات تیمورتاش با میرزا شهاب‌الدین و تهدید تیمورتاش، ‌میرزا از کاندیداتوری ششمین دوره مجلس شورای ملی منصرف شد و از کرمان به تهران برگشت. در همین مقطع زمانی علی‌اکبر داور وزیر عدلیه - دادگستری - شد و او با دعوت از میرزا شهاب‌الدین بقایی راوری، میرزا را ابتدا به عنوان قاضی دادگاه استیناف - تجدیدنظر - و بعد به عنوان قاضی دیوان عالی تمیز - کشور - منصوب کرد.

با انتصاب سیدحسن تقی‌زاده به عنوان وزیر دارایی، او بعد از جلب نظر علی‌اکبر داور، میرزا شهاب‌الدین را به عنوان قاضی دادگاه‌های مالیِ وزارت دارایی منصوب کرد.

میرزا در سال ۱۳۱۳ به دلیل بیماری در ۵۶ سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد، اما تاثیرات عمیق و ژرف میرزا بر مشی فکری و سیاسی پسرش مظفر تا پایان عمر با مظفر ماند.

مظفر بقایی در تکوین شخصیت سیاسی مرموز و سیاه خود به سیاستمداری در سایه که به طرز موذیانه‌ای با عوامل سیاسی - نظامی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هم دست شد و با حذف فیزیکی تیمسار محمود افشارطوس رییس کل شهربانی در دولت دوم دکتر محمد مصدق، زمینه‌ساز ساقط شدن دولت دوم مصدق و بی‌اثر کردن قانون ملی شدن صنعت کشورمان و استیلای پادشاهی انگلستان و سیاستمداران آمریکایی بر منابع اقتصادی و انرژی ایران تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ را سبب شد.

«مظفر» بر قلاب عقاب سر سفیدبقایی و تیمسار زاهدی

مظفر؟

مظفر در اول مرداد سال ۱۲۹۱ از پدر و مادری که دختر دایی و پسر عمه بودند، متولد شد.

پدرش میرزا شهاب‌الدین راوری ملقب به دو عنوان آقا میرزا شهابِ مدیر و مشارالملک همچون پدرش میرزا عبدالله قاضی، روحانی با درجه علمی مجتهد بود اما هیچگاه لباس روحانیت به تن نکرد. او به مشاغلی چون کشاورزی، اجاره‌کاری و ساعت‌سازی مشغول شد و از اوائل دهه ۱۲۹۰ وارد مسائل سیاسی شد.

پدرِ مادری مظفر، آقا سید عبدالباقی رزاقی کوهبنانی نام داشت که در منطقه کوهبنان کرمان مجتهد بود و به طبابت مردم می‌پرداخت.

مظفر در کودکی و تا قبل از رفتن به مدرسه در خانه پدری الفبا و اعداد ریاضی را آموخت و در شش سالگی به مدرسه نصرت ملی - شهاب - که ریاستش با پدرش بود، رفت و تا سوم دبستان در این مدرسه درس خواند. این زمان مصادف شد با دو واقعه، اول کودتای سیاسی - نظامی رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی بر علیه احمد شاه قاجار در سوم اسفند ۱۲۹۹ و دوم ورود میرزا شهاب‌الدین به مجلس چهارم بعد از تجدید شدن انتخابات مجلس در شهر سیرجان.

مظفر به همراه پدر در آخرین روزهای اسفند ۱۲۹۹ با کالسکه از شهر کرمان به تهران مهاجرت کردند و مادر و خواهرانش ملکه، تاجی، مریم، رابعه، ایران‌دخت و اختر در شهر کرمان ماندند.

به دلیل ناامن بودن راه‌ها و وجود راهزنان مختلف در حد فاصل بین شهرها، به دستور جعفرقلی‌خان بختیاری معروف به دو عنوان سردار بهادر و سردار اسعد سوم، وزیر جنگ کابینه محمدعلی فروغی اولین نخست‌وزیر رضاخان، که آن زمان والی کرمان بود، سواران ایل بختیاری که آن زمان تامین امنیت راه‌های بین شهری را بر عهده داشتند، میرزا و پسرش را تا تهران اسکورت کردند تا از گزند راهزنان مصون بمانند.

پدر و پسر نوروز ۱۳۰۰ به اصفهان رسیدند و چند روز بعد به سمت تهران حرکت کردند. آنان بعد از رسیدن به شهر کوچک تهران به محله امام‌زاده یحیی نزدیک بازارچه نصیرالدوله رفتند و در ته کوچه‌ای بن‌بست در وسط کوچه میرزا محمود وزیر سکونت کردند. منزل میرزا در نزدیکی خانه آیت‌الله سید حسن طباطبایی معروف به آیت‌الله سید حسن مدرس بود.

میرزا شهاب‌الدین، مظفر را در مدرسه سیروس تهران در خیابان شاه‌آباد - جمهوری - که بعدها به دبیرستان شاهدخت تغییر نام یافت، ثبت‌نام کرد و تا کلاس هفتم در این مدرسه درس خواند. او برای خواندن کلاس‌های هشتم و نهم به مدرسه ادب رفت و سیکل اول گفت. مظفر کلاس دهم را در مدرسه دارالفنون و یازدهم و دوازدهم را در مدرسه سن‌لویی درس خواند اما به دلیل برخی مشکلات آموزشی در این مدرسه، پایه دوازدهم از سوی وزارت فرهنگ وقت از این مدرسه حذف شد و مظفر نتوانست در امتحانات دوره دوم متوسطه شرکت کند و دیپلم بگیرد با این حال به دلیل شرط نبودن داشتن دیپلم، در دومین دوره آزمون اعزام محصل به اروپا در سال ۱۳۰۸ در دو آزمون تعلیم و تربیت و تاریخ و جغرافیا شرکت کرد و نمره قبولی گرفت.

مظفر با قبولی در این آزمون به همراه عیسی سپهبدی، خسرو وارسته، علی‌اصغر سروش، غلامحسین صدیقی، مجیر شیبانی و علی‌اکبر بینا به فرانسه اعزام شد و در دانشسرای مقدماتی در شهر رِن ثبت‌نام کرد و دو سال در این شهر درس خواند. در نامه‌ای که مظفر در سال ۱۳۰۹ برای پدرش نوشت نمره درس‌های تاریخ و جغرافیا، معرفه النفس و ریاضیات را ۱۲، ۱۰ و ۱۴ اعلام کرد.

او با قبول شدن در دانشسرای مقدماتی به شهر سن‌کلوی فرانسه رفت و بعد از دو سال درس خواندن در دانشسرای عالی، دیپلم گرفت و به دانشگاه سوربون رفت و در رشته فلسفه ادامه تحصیل داد.

مظفر دوره‌های کارشناسی ارشد و دکترا هم در این دانشگاه درس خواند و در سه رشته مورال و استتیک، روانشناسی و تاریخ مذاهب نمره قبولی گرفت اما به دلیل قطع روابط سیاسی ایران با فرانسه و تعطیل شدن سفارت ایران در فرانسه، نتوانست از تز دکترای خود دفاع کند و از دانشگاه مدرک دکتری بگیرد.

علت این اتفاق چاپ مقاله و کاریکاتوری توهین‌آمیز با تیتر «دیکتاتور ایران» در یکی از نشریات فرانسه در بهمن ۱۳۱۷ بود. این مقاله رضاشاه را «مستبد شرقی» خطاب کرد و شاهِ پدر در واکنش به آن، روابط دیپلماتیک ایران با فرانسه را قطع کرد و مظفر مجبور شد در آخرین روزهای زمستان ۱۳۱۷ بدون مدرک دکترا به ایران برگردد. او سه سال بعد با حمایت دکتر غلامحسین صدیقی وزیر وقت فرهنگ موفق شد مدارک دکترای فلسفه و زبان و ادبیات فرانسه بگیرد.

او پس از برگشت به ایران از هفتم فروردین تا اول مهر ۱۳۱۸ به شغل دبیری اشتغال داشت و اول مهر به خدمت سربازی رفت و با درجه ستوان دومی در بخش مالی وزارت جنگ به خدمت گرفته شد و دو سال بعد از نظام فارغ شد و مدتی بعد به عنوان متصدی ارزیابی خسارت در شرکت بیمه ایران شاغل شد و همزمان به وکالت دعاوی هم مشغول بود.

مظفر کمی بعد پروانه مترجمی رسمی از وزارت عدلیه - دادگستری - گرفت و به ترجمه زبان فارسی به فرانسه و بالعکس مشغول شد. او سه روز بعد از دیدن یک آگهی استخدام در روزنامه از ۱۵ آذر ۱۳۲۰ تا پایان بازنشستگی به تدریس دروس زیبایی‌شناسی و اخلاق در دانشگاه تهران پرداخت.

او در زمستان ۱۳۱۹ با دختر وکیل‌الدوله ابراهیمی ازدواج کرد و اما غرق شدنش در زندگی سیاسی باعث شد چند سال بعد او را طلاق دهد.

مظفر در دفاع از این رفتار به منتقدانش گفت: «همسرم را به این علت طلاق دادم که سیاستمداران به عنوان اشخاص مجرد بهتر می‌توانند فعالیت کنند.»

«مظفر» بر قلاب عقاب سر سفیددادگاه نظامی دکتر حسین فاطمی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

منشاء سیاسی

به دنبال تاسیس حزب توده در ۱۰ مهر ۱۳۲۰ توسط کمونیست‌های شوروی در ایران، دولتمردان انگلیسی بر آن شدند تا با حمایت از چهره‌ها و جریان‌های سیاسی صاحب نفوذ خود در ایران به جای یک حزب، مجموعه‌ای در هم تنیده از احزاب سیاسی وابسته را برابر رقیب قدرتمند خود ایجاد کنند و استارت کار را با حزب اتحاد ملی زدند.

آنان از طریق حامیان خود در نیمه اول سال ۱۳۲۱ این حزب را تاسیس کردند و مظفر بقایی بعد از بازگشت از فرانسه در ۲۶ سالگی فعالیت‌های سیاسی خود را با عضویت در این حزب آغاز کرد.

حزب اتحاد ملی توسط جمعی از نمایندگان سیزدهمین دوره مجلس شورای ملی و چهره‌های سیاسی و نظامی دوره پهلویِ پسر تاسیس شد. بقایی با مشارکت مرتضی‌قلی بیات ملقب به سهام‌السلطان، حسن اسفندیاری، سید محمدصادق طباطبایی، غلامحسین مصاحب، مهدی ملک‌زاده، سید محمد محیط طباطبایی، فضل‌الله زاهدی، عیسی سپهبدی و ارباب رستم‌گیو این حزب را اداره کردند.

بقایی در حزب اتحاد ملی عضو کمیسیون فرهنگی و خزانه‌دار بود و چند ماه بعد به دنبال تصمیم روسای حزب تصمیم به تشکیل سازمان زنان حزب گرفته شد که انجام این ماموریت به مظفر بقایی سپرده شد. این تصمیم به دنبال آن انجام شد که تشکیلات زنان در حزب توده اقدام به حزب دختران و زنان ایرانیِ مستعد می‌کرد.

به گواه اسناد تاریخی حزب اتحاد ملی نتوانست موفقیت چندانی در جذب قشرهای اجتماعی به دست آورد اما توانست ۳۲ کرسی نمایندگی مجلس سیزدهم را از آن خود کند و رای به نخست‌وزیری سهام‌السلطان رییس هیات مدیره خود که خواهرزاده دکتر محمد مصدق بود بدهد.

مظفر بقایی چند ماه بعد به دلایل اعلام نشده از حزب اتحاد ملی جدا شد و عضویت حزب کار به ریاست حسن نفیسی ملقب به مشرف‌الدوله که روابط صمیمانه‌تری با پادشاهی انگلستان داشت را پذیرفت. او وزیر دارایی کابینه محمدعلی فروغی اولین نخست‌وزیر رضا خان و مشاور حقوقی شرکت نفت انگلیس و ایران بود. نفیسی در عین حال داماد اشرف‌الملوک فخرالدوله شاهدخت قجری و مادر علی امینی دیگر نخست‌وزیر وقت رژیم پهلوی بود.

نوشتن مقاله در روزنامه پند ارگان حزب کار، پیوستن به حزب دموکرات قوام‌السلطنه و تاسیس شعبه حزب در کرمان از جمله فعالیت‌های سیاسی مظفرِ جوان در حزب کار بود.

مظفر جوان در سال ۱۳۲۳ توسط رضا حکمت ملقب به سردار فاخر پنج دوره رییس مجلس شورای ملی به عنوان رییس اداره فرهنگ کرمان منصوب شد. او به توصیه دوست قدیمی اش عیسی سپهبدی یک سال بعد از کرمان به تهران برگشت و همزمان با تدریس در دانشگاه تهران در آموزشگاه ایران‌شناسی وابسته به انجمن ایران‌شناسی مشغول به کار شد.

او در تیر ۱۳۲۵ به عضویت حزب دمکرات ایران به ریاست احمد قوام‌السلطنه نخست‌وزیر وقت رژیم پهلوی درآمد و از سوی علی‌اکبر موسوی رییس کمیسیون تشکیلات حزب، مامور تاسیس شعبه حزب در کرمان شد. او همزمان وارد رقابت‌های انتخاباتی مجلس پانزدهم شد و بعد از ۱۶ ماه تعطیلی مجلس در ۲۵ تیر ۱۳۲۶ وارد مجلس شد.

مظفر یک ماه بعد از ورود به مجلس در نامه‌ای به قوام‌السلطنه همزمان از حزب دمکرات ایران و فراکسیون پارلمانی حزب دمکرات استعفا داد. حوادث و اتفاقات سیاسی پاییز ۱۳۲۶ موجب برکناری احمد قوام‌السلطنه از حزب دمکرات ایران شد. برکنار شدن قوام از مناصب دولتی و حزبی فرصت خوبی به مظفر بقایی و دوستانش داد تا حزب را با تغییر دیدگاه و منش، باز احیا کنند و از چارچوب دیدگاه‌های پادشاهی انگلیس سازمان دهند.

بقایی برای شناسایی اعضای کمونیست حزب، به عنوان دبیر هیات اجرایی موقت انتخاب شد و اعضای غیرخودی را از ترکیب حزب حذف کرد.

«مظفر» بر قلاب عقاب سر سفیددکتر حسین فاطمی پشت تریبون حزب زحمتکشان ایران

تولد زحمتکشان ملت

مظفر بقایی در ائتلاف با خلیل ملکی رهبر سیاستمداران منفک شده از حزب توده در اوایل اردیبهشت ۱۳۳۰ حزب زحمتکشان ملت ایران را تاسیس کرد. این حزب معجونی از اراذل و اوباش، اعضای مجمع مسلمانان مجاهد قنات‌آبادی و روشنفکران جدا شده از حزب توده و برخی از اعضای جبهه ملی از جمله دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه دولت دکتر محمد مصدق بود. هدف بقایی و همفکرانش مبارزه با حزب توده بود و سفارت آمریکا با پرداخت منابع مالی مورد نیاز از تاسیس حزب حمایت کرد.

احمد ملکی مدیر روزنامه ستاره درباره ریشه‌های شکل‌گیری حزب زحمت‌کشان گفت: «نطفه‌های تاسیس حزب در جریان ملاقات‌هایی که میان تعدادی از اعضای جبهه ملی و سفارت آمریکا انجام شد، انعقاد یافت.»

و البته مظفر بقایی خود در این باره گفت: «از لحاظ مبارزه با حزب توده و اینکه اسلحه‌ای به دست آنان برای مبارزه با خود نداده باشیم در روزنامه شاهد ارگان حزب، همیشه نام آمریکا را در ردیف انگلیس و شوروی می‌آوردیم اما باطنا به کمک آمریکا به جبهه ملی امیدوار و معتقد بودیم.»

اما ماموران آمریکایی در گزارش‌های خود به مقامات بالاتر بقایی را شخصیتی جاه‌طلب معرفی می‌کردند که از هر فرصت برای پیشبرد مقاصدش بهره می‌برد.

آنان در یکی از گزارش‌های خود نوشتند: «فرصت‌طلبی بر صمیمت او می‌چربد و او احتمالا جبهه ملی را به عنوان وسیله مناسبی برای اینکه خود را به قدرت برساند به کار می‌برد. ما به ثبات فکر بقایی چندان اعتماد نداریم همچنین نسبت به صمیمت و صداقت او تردید داریم.»

اما حسین آبادیان در کتاب زندگی‌نامه دکتر مظفر بقایی تحلیل دیگری از تشکیل حزب زحمت‌کشان ارائه داد. او نوشت: «از ابتدا دو گروه کاملا متمایز در بین رهبران و اعضای حزب زحمت‌کشان دیده می‌شد. گروهی متشکل از بقایی، سپهبدی، علی زهری و چهره بسیار موثر و تعیین کننده‌ای مثل حسین خطیبی که یکی از بازیگران مهم و پشت پرده تحولات این دوره ایران بود و گروه دوم متشکل از نیروهایی مثل ملکی و آل‌احمد که نیروهایی صادق به شمار می‌رفتند و درصدد تشکیل حزبی بودند که منافع ایران و طبقات فرودست جامعه را سرلوحه فعالیت‌های خود قرار دهد.

اینان می‌خواستند در مواجهه با سرمایه‌داری غرب و کمونیسم روسی راهی دیگر بیابند. از درون این اندیشه بود که بعدها نیروی سوم را تشکیل دادند که از سیاست موازنه منفی جانبداری می‌کرد و سیاست عدم تعهد در برابر بلوک شرق و غرب را سرلوحه فعالیت خود قرار می‌داد.»

این حزب در نهایت ضربات مرگباری به نهضت ملی وارد کرد و این تشکل فراگیر سیاسی را با پروژه کودتای انگلیسی - آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از درون متلاشی کرد.

«مظفر» بر قلاب عقاب سر سفیدمظفر بقایی در آمریکا - ۱۳۶۵

مرگ

مظفر بقایی بعد از چند بار تحریک و توطئه سیاسی و دستگیری و آزادی از زندان در اولین سالهای پیروزی انقلاب اسلامی، از شهریور ۱۳۵۹ به آمریکا مهاجرت کرد. او هفت سال بعد  در فروردین ۱۳۶۶ به ایران برگشت.

خبرگزاری جمهوری اسلامی همان زمان گزارش داد: «در بازرسی از منزل وی مقادیر زیادی اسناد مربوط به حزب زحمتکشان و اشیاء و نشریات غیرمشروح که حاکی از انحراف اخلاقی وی بود به دست آمد.»

بقایی به علت کهولت سن و بیماری آزاد شد و در بیمارستان بستری شد تا اینکه بنابر گفته مراجع رسمی به دلیل بیماری سفلیس از دنیا رفت.

با آنکه درباره  شخصیت مظفر بقایی، مقالات و کتابهای مختلفی نوشته شده است اما پیچیدگی سیاسی شخصیت او به حدی است  که شخصیت مرموزش همچنان در پرده‌ای از ابهام قرار دارد.  مبهم‌ترین بخش زندگی او مربوط به وصیت‌نامه‌اش بود که در قالب نوار صوتی در آمریکا منتشر شد اما مکان نگهداری این نوار صوتی نامشخص است. در این سند تاریخی برخی اطلاعات مهم درباره نحوه قتل تیمسار افشارطوس، رییس شهربانی دولت دکتر محمد مصدق به دست کودتاچیان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، عملکرد مجلس شورای ملی و ناگفته هایی درباره دولت دکتر محمد مصدق تشریح شده است.

منابع:

زندگی سیاسی دکتر مظفر بقایی، حسین آبادیان، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

خاطرات دکتر مظفر بقایی کرمانی، ۱۰ آوریل ۱۹۸۶ - ۲۱ فروردین ۱۳۶۵ - شهر فرانکلین لیک نیوجرزی، مصاحبه‌کننده حبیب لاجوردی

 

نظر شما در این رابطه چیست