به گزارش ایران اکونومیست، روزنامه اعتماد نوشت: «هاول به نوجوانی نرسیده بود که کمونیستهای حاکم بر چکسلواکی اموال خانوادهاش را به نفع دولت مصادره کردند و حتی به او که پسری از خانواده بورژوا بود، اجازه ادامه تحصیل ندادند. به دانشگاه نرفت، به تئاتر دل بست و نمایشنامهنویس شد. متفاوت با سلیقه رسمی مینوشت و از این رو نوشتههایش در چکسلواکی روی صحنه نمیرفتند. اما غربیها او را دیدند و هنرش را تحسین کردند.
هاول نمایشنامهنویسی معترض بود. یک بار در جمع انجمن نویسندگان چک، قلم به دستان هوادار حکومت را نکوهش کرد و گفت: «نویسندگان قدیمی نهتنها حقیقت را نمیگویند - زیرا کار دشوار و خطرناکی است - بلکه حتی نمیخواهند حقیقت را بشنوند.» واژههایی مثل حقیقت و تزویر همیشه ذهنش را مشغول میکردند و درباره جامعهای که در آن عضویت داشت و کشوری که در آن زندگی میکرد تحلیلهای جالبی را ارائه میداد. مثلا میگفت: «شمار آدمهایی که خالصانه به هر آنچه پروپاگاندای رسمی میگوید باور دارند، کمتر از هر زمان دیگری است اما شمار آدمهای مزور مستمرا رو به افزایش است؛ تا حدی که هر شهروندی مجبور است مزدور باشد... ما به ندرت نظامی شبیه این داشتهایم؛ نظامی که حاضر باشد همه نوع امکاناتی را چنین بیشرمانه و علنی در اختیار کسانی بگذارد که از هر حرکت و اقدامش حمایت میکنند. این آدمها حاضر به هر نوع حمایتی از نظامند؛ به شرطی که در قبال این حمایتشان، امتیازاتی انحصاری دریافت کنند. این آدمهای فاقد اصول و سستعنصر، آمادهاند برای رسیدن به قدرت و اهداف شخصی، دست به انجام هر کاری بزنند. جای تعجب ندارد که هر قدر زمان میگذرد، مناصب دولتی و حکومتی بیشتری (بسیار بیشتر از گذشته) با آدمهای جاهطلب بدنام، فرصتطلبها، شارلاتانها و آدمهایی با سوابق مشکوک - به طور خلاصه تبهکاران معمولی - اشغال میشود.»
نظام امنیتی و اطلاعاتی چکسلواکی برای بدنامکردن یا فراریدادن هاول از آن کشور هر کاری کرد اما او به هیچ وعده یا تهدیدی از جایش تکان نخورد. مدتی هم به زندان افتاد. در گذر از سالهای پایانی دهه ۱۹۷۰ به مهمترین چهره مخالف حکومت کشورش تبدیل شد و در انقلابی که به دوره سیطره کمونیستها پایان داد نقش محوری را ایفا کرد. او رهبر مخالفان و نماد و نماینده همه کسانی بود که خواهان تغییر در کشورشان بودند و وظیفهاش را چنان درست انجام داد که میگفتند: «هاول انقلاب و گذر از دیکتاتوری به دموکراسی را تقریبا طوری رهبری کرده بود که انگار دارد یک نمایش تئاتر را کارگردانی میکند.»
بعد از آن رییسجمهور کشورش شد و در نخستین سخنرانیاش در این مقام، از واقعیتی صحبت کرد که امروزه فصل مهمی در شناخت رابطه میان نظامهای تمامیتخواه و جامعه زیر سلطه محسوب میشود. گفت: «چکها در یک فضای اخلاقی عفونتزده زندگی میکردند. من دارم درباره همگیمان صحبت میکنم. ما به نظام توتالیتر عادت کرده و آن را به عنوان واقعیتی غیر قابل تغییر پذیرفته بودیم. این به تداومبخشی رژیم کمک کرد... ما همگی - هر چند به وضوح با درجاتی مختلف - مسئول عملکرد سازوکارهای تمامیتخواه هستیم. هیچکدام از ما صرفا قربانی رژیم نیستیم. ما - کمتر یا بیشت - در پدیدآوردن (و تداوم) آن نقش داشتهایم.»
او دورهای رییسجمهوری چکسلواکی بود و بعد از جدایی اسلواکی، حدود یک دهه نیز دولت جمهوری چک را اداره کرد. سپس از سیاست کنار کشید و سالهای باقیمانده از عمرش را دور از مشاغل رسمی سپری کرد. هاول دسامبر ۲۰۱۱ درگذشت.»