هیچ
وقت فکر نمیکردم بخواهم درباره تو که فوتبالیستی در آن سوی آبهای ایرانی
و اتفاقا بهترین هم هستی، بنویسیم. جسارت نشود. اساسا - خوب یا بد - طیفی
از خبرنگاران و روزنامهنگاران غیر ورزشی، خیلی که هنر کنند هر چهار سال یک
بار فینال جام جهانی را میبینند یا اینکه فینال باشگاههای اروپا را آن
هم وقتی که بارسلونا، رئال مادرید، بایرن مونیخ یا منچستر یونایتد یک پای
فینال باشند تماشا میکنند.
ما روزنامهنگاران غیر ورزشینویس مثل
خیلی از مردم آنقدر برای خودمان دغدغه داریم و بعضیهامان آنقدر برای
خودمان کلاس میگذاریم که کسر شأنمان میشود راجع به مسی و رونالدو و حتی
مارادونا و پله بنویسیم و حرف بزنیم.
برای خیلی از ما حرفهای
مهمتر و آدمهای مهمتری در دنیا وجود دارند که دلمان میخواهد از آنها
بگوییم. مثلا همین نلسون ماندلای دوستداشتنی که آدم بزرگی بود و رفت.
لیونل عزیز، اما حالا دلم میخواهد برای تو بنویسم.
برای
تویی که احتمالا آنقدر در دنیای فوتبال، بزرگی که وقت نمیکنی به غیر
فوتبال فکر کنی و وقت نداری آدمهای غیر فوتبالی را از هم سوا کنی.
برای
تویی که آنقدر سرشناسی در فوتبال که آدمهای فوتبال مملکت من که قرار است
چند ماه دیگر با تو مسابقه بدهند، از همین حالا دست و پای خود را گم
کردهاند. هم هیجان دارند، هم میترسند که تو یک وقت خدای نکرده با
دریبلهایی که میگویند وحشتناک است یکهو همه آنها را جا نگذاری. البته
مطمئن هستم که اینطورها هم نخواهد شد چون تا جایی که میدانم ما هم
بازیکنان خوبی داریم.
لیونل جان این روزها هاشم بیکزاده -
فوتبالیست ایرانی - روزهایش را یک به یک میشمارد تا به روز بازی با تو
برسد. آن بازی نوش جانتان اما مسئله این نیست.
مسئله این است که از
جمعیت ۷۰ میلیونی ایران بزرگ عدهای اندک آمدهاند و روی صفحه شخصی تو در
فیسبوک مطالبی نوشتهاند که بهتر بود نمینوشتند.
لیونل، ما توی
کشور خودمان برای اینجور مواقع که صفحه فیسبوک یک آدم مهم و شناختهشده به
هر دلیل جوری میشود که نباید بشود راه حل خوبی داریم. آدمهای مهم در کشور
ما در چنین وقتهایی میگویند که آن صفحه مال ما نیست و خلاص! حالا هم
امیدوارم که آن صفحه مال تو نباشد.
امیدوارم فکر کنی که این جماعت
اندک ایرانی مثل همان جماعت اندکی در فوتبال دنیا هستند که در استادیومها
جنجال راه میاندازند و به این و آن بد و بیراه میگویند و از فوتبال لذت
نمیبرند.