چند سال قبل هم مشابه این برنامه را عکاسی کرده بودم و میدانستم برای ثبت تصویری بهتر باید از زاویه دید بالاتری به سوژه نگاه کنم. مثل اغلب مواقع، این مراسم در استادیوم ۱۲هزار نفری آزادی برگزار شد. قبل از گرفتن این عکس، چند فریمی را در قسمت پایین استادیوم عکاسی کردم، سپس به سرعت طبقه بالا که محل نشستن تماشاچیان است، رفتم؛ مثل اینکه منتظر این اتفاق یا بهتر بگویم این ترکیب بودم. در نهایت، عکاسی کردن مثل کشف و شهود است و گاه یک حس در کل مسیر عکاس را راهنمایی میکند و باید بتوانی در آن لحظه بهش اعتماد کنی.
*********
متروپل شلوغ بود اما فقط یک نفر به چشم میآمد. مثل اسپند روی آتش بود. آرام و قرار نداشت. مدام بر سرش میکوبید و بعد یک جا میایستاد و میان خرابههای متروپل چشم میچرخاند تا شاید چیزی ببیند. کلافه بود. هر چند دقیقه دور تا دور متروپل را میگشت، بعد به آوار متروپل خیره میشد و زار زار گریه میکرد. انگار در حال خودش نبود. غمش عجیب بود. با شالی سیاه، صورتش را بسته بود و فقط چشمهای غرق خونش به چشم میآمد؛ چشمانی که داد میزد چقدر حالش خراب است. برادر و پسر عمویش زیر آوار متروپل بودند و چند خانواده چشم به راه ... شاید خبری از آنها به گوش برسد، اما چه خبری جز خبر مرگ ...
بالاخره به سمتش رفتم. آنقدر حالش خراب بود که حتی اسمش را نپرسیدم. فقط بغلش کردم و سرش را روی شانهام گذاشتم؛ بعد با هم زدیم زیر گریه؛ از آن گریهها که داغ دارد و دل سنگ را آب میکند.
خورشید بالا بود. روی خرابه متروپل سایه افتاده بود؛ روسیاه، خیره به ما نگاه میکرد. تنم میلرزید. در حلقم سیمان خشک شده بود. لبم باز نمیشد. هیچچیز نگفتم. گرفتار بُهت خونیِ چشمهایش بودم. چشمها داستان خون دل خوزستان بود در روزهای هولناک متروپل...
*********
با توجه به خشک و نیمهخشک بودن استان قم و وجود ۱۷۶ هزار هکتار اراضی بیابانی، عواملی طبیعی و انسانی از جمله کاهش بارندگی، افزایش درجه حرارت، قطع حقآبههای زیستمحیطی، استفاده بیرویه از منابع آبی زیرزمینی، اجرای معادن روباز متعدد در مناطق حساس و چرای بیش از حد دام موجب افزایش سطوح بیابانی در این استان تا ۴۰۰ هزار هکتار - که تقریبا یکسوم وسعت استان قم را تشکیل میدهد - خواهد شد. بر این اساس، اقدامات حفاظتی بیش از ۵۰ ساله برای کنترل این شرایط توسط اداره منابع طبیعی استان با هزینههایی بالا در حال انجام است. منطقه چاله گنبد محمودآباد قم به وسعت ۲۵۰ هکتار از جمله مکانهایی است که با کاشت نهال آتریپلکس مناسب این منطقه، تلاشی گسترده برای حفظ خاک و افزایش پوشش گیاهی را صورت دادهاند. در این منطقه اعضای کنگره ۶۰ (معتادانِ ترککرده) که حضوری فعال در مشارکتهای مردمی در کاشت نهال و بذر دارند، اقدام به کاشت نهال کردند.
*********
سدها و دریاچههایی که پشت آنها ایجاد میشود همواره مورد توجه گردشگران و طبیعتگردها بوده و اگر بهواسطه آب و هوای خاص یک منطقه، اطراف سد پوشیده از طبیعت سرسبز شده باشد که دیگر مکانی بینظیر خواهد بود.
در استان زیبای گیلان، در روستایی نزدیک به رحمتآباد و بلوکات شهرستان رودبار و شهر بیجار، یک سد بسیار زیبا واقع شده است که یکی از جاذبههای گردشگری این منطقه محسوب میشود.
عکس هوایی و نمایاندن مرزی که میان سبزه و آب وجود دارد، از این نما، زیبایی این منطقه را به خوبی نشان میدهد.
اگر تاکنون به استان گیلان و شهرستان رودبار سفر کردهاید و تماشای سد بیجار رودبار را از دست دادهاید، در سفر بعدی خود حتما این تجربه را از خود دریغ نکنید.
*********
به عنوان عکاس مطبوعاتی، همایش و مناسبتهایی را دیدهام که در آنها کودکان به عنوان گروه سرود یا نمایش، نقش ایفا کردهاند و این موضوع، جزو سوژههای مورد توجه من بوده است.
اوایل خرداد ۱۴۰۱ مراسمی به اسم اجتماع خانوادگی در محل استادیوم آزادی برگزار شد. قرار بود در آن کودکان سرود سلام فرمانده را همخوانی کنند. این مراسم یک سرود همگانی بود که توسط کودکان در کنار خانوادههایشان برگزار میشد و از همین جهت برایم جالب بود. در خلال برنامه، برای اینکه بتوانم جمعیت حاضر و بخشی از ترکیب خانوادگی حضار را در عکسهایم نشان بدهم، به بالاترین نقطۀ استادیوم رفتم؛ جایی که کاملا پشت سر جمعیت بودم و در نهایت عکسی را که انتظار داشتم، گرفتم.
*********
بارها درمورد حاشیه شهر اصفهان شنیده بودم و تصاویری هم به چشم دیده بودم، اما زمانی که برای تهیه گزارش وارد این منطقه شدم، فهمیدم اوضاع اقتصادی و فرهنگی خیلی بدتر از چیزی بود که فکر میکردم. بیخ گوش کلانشهر اصفهان، چند محله قدیمی و نامآشنا و البته حاشیهنشین وجود دارند و چند سالی است به مقصدی برای مهاجران داخلی و خارجی تبدیل شدهاند. چند روز در فواصل زمانی مختلف به محله «حصه» رفتیم. «حصه شمالی» که به آن «منطقه قرمز» هم گفته میشود، پر بود از زنان و مردانی که دور هم مشغول مصرف مواد مخدر بودند و کودکانی که در کنار آنها بازی میکردند و اغلب روی بدنشان نقشهای مختلفی را تتو کرده بودند. در چنین فضایی، وارد چند پاتوق مصرف مواد مخدر شدیم. عدهای از صحبت کردن با خبرنگار امتناع کردند و برخی هم اجازه عکاسبرداری ندادند، اما تعدادی هم بهراحتی جلوی دوربین قرار میگرفتند و شیشه و سورچه (ترکیب هرویین و شیشه) مصرف میکردند. مصرف و خرید و فروش مواد مخدر، کارتنخوابی، لولهخوابی، زندگی در پشتبام اجارهای، تنفروشی، نوزادان رها شده، کودکان بازمانده از تحصیل و فقر، عباراتی هستند که تنها بخشی از واقعیت حصه را توصیف میکند.
*********
عملیات جستوجو و امدادرسانی پس از وقوع حادثه تلخ ریزش ساختمان متروپل آبادان، دومین روز خود را پشت سر میگذاشت و در میان نگرانیها و بهت و اندوهی که هنوز تازه بود، پیکرهای بیشتری کشف و شناسایی میشدند و در نتیجه بر تعداد جانباختگان افزوده میشد. نیروهای امدادی حاضر در محل حادثه، در زیر موج گرما و اندوه و خشم، با تلاش زیاد به جستوجو ادامه میدادند و طبیعتاً گاهی هم احساساتی میشدند.
*********