سرنوشت غمانگیز توسعه و برنامهریزی در ایران
داستان سازمان برنامه و امر برنامهریزی در کشور ما از آنجا شروع شد که
تعداد اندکی از حکومتگران و اندیشمندان این کشور، حدود یک قرن پیش
عقبماندگیهای کشور را درک و احساس کرده بودند.
در آشفتگیهای سالهای دهه 1320 خورشیدی، تجربه برنامهریزی همسایه شمالی و
تجربیات اداره اقتصادهای زمان جنگ و بعد از جنگ اروپا و بازسازیهای
برنامهریزی شده کشورهای اروپایی و همچنین اقدامات عمرانی دولت ایالات
متحده برای ایجاد رونق اقتصادی در آن کشور را خوانده و شنیده بودند. تئوری
اقتصاد کینزی هم در همان دوران تئوری مسلط نظام تدبیر اقتصادي متکی بر نقش
دولت و هزینههای دولت برای ایجاد اشتغال کامل بود که همه این عوامل کمک
کردند تا اندیشه برنامهریزی برای رفع عقبماندگی در ایران بهعمل درآيد و
سازمانی به نام سازمان برنامه بهعنوان برنامهریز اقتصادی و مجری
برنامههای عمرانی در کشور از محل عایدات نفت ایجاد شود. در طول عمر 30
ساله این سازمان تا زمان انقلاب، انواع تهدیدها، تهمتها و کارشکنیها بر
این سازمان وارد میشد که بهسختی میتوانست در مقابل آنها مقاومت کند. در
اوایل انقلاب هم بدون مقدمه، درهای سازمان بهروی کارشناسان آن بسته شد و
گروهی مرکب از تعدادی از درون و تعدادی از بیرون سازمان اداره آن را
بهعهده گرفتند و بعد از 10 روز تعطیل و توقف فعالیت، آنرا بازگشایی کردند
و تا سال 1386 که به یکباره کارش به انحلال یا به قولی تغییر نام کشید، با
انواع تجربهها رو به رو شد. تغییرات سازمان را از عناوین گوناگون ریاست
آن هم میتوان حدس زد: مدیرعامل سازمان، وزیر مشاور و رییس سازمان، رییس
سازمان برنامه، رییس سازمان برنامه و بودجه، وزیر برنامه و بودجه، رییس
سازمان مدیریت و برنامهریزی و بالاخره معاون برنامهریزی و نظارت راهبردی
رییسجمهور.
در تلاشهایی که تحتعنوان احیای سازمان مدیریت و برنامهریزی صورت
میگیرد، نمایندگان محترم مجلس پیشگام بودند و طرح مختصری را پیشنهاد و یک
فوریت آن نیز به تصویب رسید که بههیچوجه جامع و کامل و برطرفکننده نواقص
و معایب قبلی سازمان نبود. در تکمیل همین طرح نمایندگان و روایت دیگری از
آن، جزئیات بیشتری از وظایف این سازمان گنجانیده شده بود که گرایش اداری و
استخدامی آن بسیار زیاد بود که سایر وظایف کلیدی آنرا تحتالشعاع قرار
داده بود؛ ضمن اینکه با فرهنگ کاری و تاریخی سازمان برنامهریزی توسعه،
سازگاری نداشت تا به آنجا که با وجود مزایایی که زمانی برای ادغام سازمان
برنامه و سازمان امور اداری قابل تصور بود، با توجه به عملکرد منفی این
ادغام در چند سال اخیر، سازمان را از هویت توسعهای خود دور میکرد. ادغام
سازمان برنامه و بودجه و سازمان امور اداری و استخدامی نشان داد که فرهنگ
کاری یا به تعبیر دیگر، گروه خونی این دو سازمان از یک نوع نیست و تزریق
خون و گرایش اداری- استخدامی، سازمان برنامهریزی را هلاک میکند (که در
عمل به هلاکت هم رساند). در عمل ثابت شد که هزینه ادغام به شکلی که صورت
گرفت، بسیار بیشتر از فواید فرضی آن بود. نشانههایی از تلاش برای احیای
سازمان با رویکرد اداری و استخدامی در گوشه و کنار شنیده و دیده میشود که
نمیتواند در این برهه از زمان که نظام تدبیر توسعه نیاز به رویکرد امروزی،
علمی و برخاسته از 6 دهه تجربه برنامهریزی توسعه و درک شرایط جهانی و
شرایط کشور دارد، امیدوارکننده باشد. سازمان برنامهریزی کشور نیاز به
نوسازی دارد و نوسازی نیازمند تعریف هدفهای توسعه و ساز و کارهای جدید
برنامهریزی و بودجهریزی است. هیچکسی از دولت تدبیر و امید توقع و انتظار
ندارد که نوسازی سازمان برنامهریزی کشور را با این سرعت و صرفا بهخاطر
دلسوزیهای نمایندگان محترم مجلس احیا کند و معماری آنرا صرفا با هدف
«تمشیت امور مستخدمین دولت» و «نظارت راهبردی منابع انسانی» به دست مدعیانی
بدهد که وظیفهای به نام توسعه را برای سازمان، به رسمیت نمیشناسند.
*كارشناس اسبق سازمان مديريت و برنامه ريزي