البته بیکاری بالای زنان بحث تازهای نیست. فی المثل در همین آمار، بیکاری فارغالتحصیلان مرد دانشگاهها 13.5 درصد است در حالی که این آمار در زنان 28.8 است اما اینکه چرا بیکاری زنان دو برابر مردان است، بحث تازهای نیست نه در ادبیات بازار کار جهان و نه کشورهای در حال توسعه و خاورمیانه.
اما این میزان اختلاف در نرخ بیکاری زنان و مردان ریشههای فرهنگی - اجتماعی دارد. در یک جامعه سنتی تلقی عمومی این است که مردان نانآور خانواده هستند و زنان نیروی کار درجه دوم محسوب میشوند و اگر مرد و زنی در شرایط مساوی از یک بنگاه درخواست کار کنند، مردان شانس بیشتری برای به دست آوردن شغل دارند.
از آن سو میبینیم که حتی گاه زنان تحصیلکرده هم در این جوامع بر این باور صحه میگذارند که مردها باید در اولویت تصاحب فرصتهای شغلی قرار گیرند؛ در صورتی که این تحلیل از زاویه دید کلان درست نیست.
در سطح کلان افراد شایسته میتوانند به افزایش بهرهوری و تولید یاری رسانند و به این ترتیب حتی بر فرصتهای شغلی بیفزایند و در مقابل کسانی که شایستگی ندارند و فرصتهای شغلی را اشغال میکنند، ممکن است بهرهوری و تولید را کاهش دهند و در نتیجه فرصتهای شغلی را از میان ببرند.
کارفرماها هم در این میان استدلالهای خود را دارند از جمله اینکه فرزندآوری و مسئولیتهای خانوادگی زنان سبب میگردد که زنان نیروی کار قابل اعتمادی برای کارفرما نباشند. حال اگر شرایط اقتصادی در وضع مطلوبی هم نباشد.
به علاوه مشاغل به دو گروه «مردانه» و «زنانه» تقسیم شده است. بسیاری از مشاغل مانند رانندگی تاکسی و اتوبوس، مهندسی ساختمان، کارشناسی جنگل، کار در بسیاری از کارخانهها و... مردانه به حساب میآیند و مشاغل محدودی که در واقع تداوم وظایف خانگی زنان هستند، از جمله آموزش و بهداشت و مراقبت از کودکان و سالخوردگان مشاغل زنانه شناخته میشوند.
از هر سو که به بازار کار بنگرید، فرصتهای شغلی برای زنان بسیار محدود است. در وضعیت کسادی و رکود وضع بسیار بدتر میشود چون فرصتهای شغلی جدید بشدت محدود میشود و خواه ناخواه همین مشاغل ناکافی هم با تبعیض جنسیتی سهمیهبندی میشود.
بنابراین در وضعیت کنونی بازار کار ایران، زنان مجبورند یا از بازار کار خارج شوند یا مدتهای طولانی در جستوجوی شغل باشند و در نهایت به کارهایی با دستمزد پایین رضایت بدهند. نرخهای بالای بیکاری زنان نشانگر گرایش شدید زنان به حضور در بازار کار، بویژه در میان زنان تحصیلکرده است.
از سوی دیگر آمارها نشان میدهد که نرخ بیکاری فارغالتحصیلان مرد دانشگاههای ما نیز از نرخ بیکاری عمومی کشور بالاتر است؛ در حالی که بسیاری از فارغالتحصیلان مرد عملاً در مشاغلی حضور دارند که به یک معنا جزو مشاغل کوتاه مدت و کاذب به شمار میروند نظیر رانندگی در اپلیکیشنهای اینترنتی حمل و نقل شهری و انواع مشاغل خرده فروشی که هیچ کدام به تخصص دانشگاهی نیازی ندارد.
اما چون دختران فارغالتحصیل دانشگاهها امکان فعالیت در بسیاری از این گونه مشاغل را ندارند؛ شرایط در بازار کار برای آنان وخیمتر و در نتیجه فاصله نرخ بیکاری زنان تحصیلکرده نسبت به فارغالتحصیلان مرد بسیار بیشتر است.
امروز آمار غیر رسمی نشان میدهد که حدود یک میلیون نفر راننده در یکی از اپلیکیشنهای تاکسی اینترنتی فعالیت میکنند و مقدار قابل توجهی از این رانندهها فارغالتحصیلان مرد دانشگاهها هستند که به خاطر توقعات و فشارهای اقتصادی در مشاغلی جذب میشوند که عملاً با تخصص آنها همخوانی ندارد، بنابراین اتفاق عجیبی نیست که میبینیم امروز پسران فارغالتحصیل که مدرک کارشناسی ارشد دارند، قطعات تلفن همراه میفروشند یا تعمیرات موبایل انجام میدهند.
در نهایت آنچه میتوان گفت اینکه در وضعیت بحرانی بازار اشتغال کشور هجوم مردها به سمت فعالیتهای غیر تخصصی کوتاه مدت و ناایمن به خاطر انتظارات سنتی و عرفی موجود از آنها طبیعی به نظر میرسد و درست از همین ناحیه است که فرصتهای شغلی برای فارغالتحصیلان دختر بسیار محدود میشود.
امروز زنان 70 درصد دانشجویان دانشگاهها را تشکیل میدهند و عملاً خود دانشگاه هم به پناهگاه بیکاران تحصیلکرده تبدیل شده است، این یعنی حتی تحصیلات صورتی از بیکاری پنهان است.
گرچه نمیتوان چندان آموزش عالی را در این باره مذمت کرد- به خاطر اینکه وقتی فشار تقاضا از سوی جامعه برای تحصیل وجود دارد آموزش عالی هم توسعه پیدا میکند و این توسعه بیشتر رنگ و بوی توسعه کمی را به خود میگیرد- اما آنچه در این باره قابل تحلیل است، اینکه اقتصاد ما توان ایجاد شغل را ندارد.
از آن سو خانوادهها میخواهند در حد توان از فرزندان خود حمایت کنند و وقتی این دو عامل را در کنار هم قرار میدهیم میبینیم تمایل برای بالا بردن سطح تحصیلات و مهارتها طبیعی است، گرچه حتی اگر رأی به توقف توسعه کمی دانشگاهها بدهیم پرسش این خواهد بود: تکلیف 4 میلیون جوان بیکار در بازار کاری که ظرفیت پذیرش این لشکر میلیونی را ندارند، چیست؟ در چنین وضعیتی معلوم است که بازار فرصتهای شغلی تخصصی تا چه اندازه محدود است.
زهرا کریمی اقتصاددان