كیهان:پشت این ویترین چه خبر است؟
«پشت این ویترین چه خبر است؟»عنوان یادداشت روز روزنامه كیهان به قلم حسام الدین برومند است كه در آن میخوانید؛دو هفته قبل كه احمد شهید گزارشگر به اصطلاح حقوق بشر در امور ایران، چهارمین گزارش ضد ایرانی خود را در وب سایت شورای حقوق بشر منتشر كرد، شواهد و قرائن نشان می داد كه او فراتر از انتشار این گزارش مأموریت ویژه ای در این مقطع زمانی دارد. دو روز پیش- 11 مارس 2013- نیز وی خلاصه ای از آن گزارش را در اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو قرائت كرد و جمهوری اسلامی را به نقض حقوق بشر متهم نمود و البته هرچند در این اجلاس كوشید تا ژست حقوقی بگیرد ولی با پاسخ مستدل و مستند هیئت ایرانی در ژنو مواجه شد كه جزئیات این پاسخ در رد ادعاهای احمد شهید و خالی بودن دست آقای گزارشگر در ارائه «دلایل» در كیهان امروز منتشر شده است.
از همین روی؛ موضوع اصلی یادداشت پیش روی واكاوی ادعاهای واهی احمد شهید یا پاسخ حقوقی به اتهامات مطرح شده ضد ایرانی نیست. ضمن آنكه چندین بار و در یادداشت های متعدد در همین ستون به نقد حقوقی ادعاهای احمد شهید پرداخته ایم. تنها از باب یادآوری خاطرنشان می شود كه ماجرای احمد شهید و مكانیسم تعیین گزارشگر ویژه برای ایران غیرقانونی بوده است.گفتنی است؛ بعد از آنكه كمیسیون حقوق بشر سازمان ملل به «شورای حقوق بشر» ارتقاء یافت، در ادامه آنچه در این شورا تصویب شد مكانیسم یوپی آر (Universal Periodic Review)- بررسی دوره ای و جهانی حقوق بشر- بود كه از قضا جمهوری اسلامی ایران تعامل همه جانبه ای با شورای حقوق بشر در قالب مكانیسم یاد شده داشت.
نكته حائز اهمیت این است كه در خرداد سال 89، گزارش نهایی حقوق بشر ایران در بستر «یوپی آر» با اجماع در صحن شورای حقوق بشر در ژنو تصویب شد و بهانه ای باقی نگذاشت ولی در فروردین 90، شورای حقوق بشر با صدور قطعنامه 16/9 تعیین گزارشگر ویژه برای وضعیت حقوق بشر ایران را تصویب كرد. بنابراین صرفنظر از اینكه تصویب همین قطعنامه با لابی و كارگردانی آمریكا بود و حتی رسانه های آمریكایی نیز به این مسئله در همان ایام اذعان داشتند؛ آنچه كه محرز است و جای كمترین تردیدی در آن نیست غیرقانونی بودن تعیین گزارشگر حقوق بشر برای ایران است. كار بدین جا نیز ختم نشد و بعد از آن آغاز غیرقانونی در روند پرونده سازی حقوق بشری بر ضد ایران، اقدامات مغرضانه و نامشروع دیگری نیز پی در پی رقم خورد تا به وضوح نشان بدهد یك پروژه حقوق بشری علیه كشورمان را كلید زده اند.
برخی از آن تحركات را می توان این طور فهرست كرد؛
1- انتخاب احمد شهید وزیر خارجه سابق مالدیو به عنوان گزارشگر ویژه حقوق بشر ایران در خرداد 90 كه به اذعان VOA - صدای آمریكا- نقش كاخ سفید در این انتخاب غیر قابل انكار است.
2- انتشار 4 گزارش به اصطلاح حقوق بشری بر ضد ایران در بازه زمانی اكتبر 2011 تا مارس 2013
3- مصاحبه ها و گفت وگوهای جهت دار احمد شهید با رسانه های مخالف و معاند با نظام جمهوری اسلامی
4- شركت احمد شهید در نشست ها و اجلاس های ضدایرانی در كشورهای اروپایی و...
در این میان آنچه قابل اعتناست محتوای اصلی و حجم مفصل گزارش های احمد شهید است كه به حمایت از قاچاقچیان موادمخدر، قاتلان و عاملان جرایم خطرناك، همجنس گراها، سلب كنندگان امنیت اجتماعی و فتنه گران اختصاص دارد.
بنابراین ساده لوحانه است كه بخواهیم فقط مواجهه حقوقی با احمد شهید داشته باشیم و از پروژه اصلی و ماموریت كنونی آقای به اصطلاح گزارشگر ویژه در حقوق بشر غافل باشیم.
دراین باره كه موضوع اصلی این نوشته است گفتنی هایی هست؛
یكم- احمد شهید در گزارش اخیر كه 10 اسفند آن را منتشر كرد و در 21 اسفند- 11 مارس- در شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو آن را ارایه و قرائت كرد بصورت ناشیانه ماموریتی را كه از سوی اربابان خود- آمریكا و چند كشور اروپایی- بر عهده داشته لو داده است. چطور؟ او در این گزارش 77 صفحه ای برخلاف سه گزارش قبلی كه تنها به بیست و چند صفحه می رسید بصورت مستقیم به انتخابات سال آینده ایران پرداخته است.
احمد شهید بدون آنكه توضیح بدهد چه ارتباطی میان گزارش او و انتخابات خرداد 92 در ایران وجود دارد نسبت به برگزاری انتخابات سال آینده در كشورمان ابراز نگرانی كرده است! طرفه آنكه آقای گزارشگر به صراحت این مسئله را مطرح كرده كه انتخابات باید «انتخابات آزاد» باشد و با تاكید بر كلیدواژه «انتخابات آزاد» اعلام كرده چون استفاده از این واژه در ایران با انتقادهایی روبرو بوده، بنابراین ایران دچار نقض حقوق بشر شده است!
این در حالی است كه چندماه پیش در نشست پراگ كه ضدانقلاب و سلطنت طلب ها و اپوزیسیون خارج نشین حضور داشتند مصوب می شود كه این واژه در داخل ایران با هدف تاثیرگذاری بر انتخابات مورد استفاده قرار بگیرد.
بطور خلاصه، سناریوی استفاده از عبارت «انتخابات آزاد» این هدف را دنبال می كرد كه القاء نماید با توجه به شرایط حاكم در جمهوری اسلامی انتخابات در ایران آزاد نیست و مقارن با این فضاسازی، جماعتی در داخل این خط را ادامه دادند ولی با هشدار حكیمانه رهبر انقلاب و هوشیاری مردم و اطلاع رسانی رسانه ای این ترفند ناكام ماند. بنابراین اكنون احمد شهید به بهانه حقوق بشر و انتشار گزارش حقوق بشری بر ضد ایران می خواهد شكست آن سناریو را جبران نماید. گزارش اخیر احمد شهید دقیقا 50 صفحه بیش تر از گزارش های قبلی است و این 50 صفحه اختصاص به نام و اتهام افرادی است كه پس از فتنه و اغتشاشات 88، با رای دادگاه و مرجع صلاحیت دار قضایی بخاطر جرایم امنیتی و اجتماعی محكوم شده اند.
جالب اینجاست كه بلافاصله پس از گزارش چهارم احمد شهید، سازمان های به اصطلاح حقوق بشری كه همواره سعی می كنند با صدور بیانیه ها و گزارشات خود به حمایت از آقای گزارشگر بپردازند این بار بر انتخابات سال 92 در ایران متمركز شده و انتخابات را به مقوله آنچه كه نقض حقوق بشر نامیده اند گره زده اند.!
همچنین «هادی - ق» سخنگوی كمپینی موسوم به كمپین حقوق بشر كه معمولا در مقام مفسر گزارش های احمد شهید با رسانه های ضدانقلاب و مخالف نظام مصاحبه می كند به سیاق مشابه بر مقوله «انتخابات آزاد»! و انتخابات سال آینده در ایران اشاره می نماید.
بنابراین آنچه روشن است تلاش و تحركات افراد و جریان هایی است كه در فتنه 88 سیلی محكمی از ملت ایران خوردند و اكنون گمارده ای چون احمد شهید ماموریت یافته تا در پوشش حقوق بشر، انتخابات ایران را نشانه بگیرد و در آستانه این انتخابات، فشارها بر نظام را با صدور قطعنامه حقوق بشری علیه كشورمان افزایش بدهد.اما مشكل احمد شهید این است كه نشست و برخاست او با ضدانقلاب و دشمنان نشان دار ایران و حتی همكاری با گروهك های بدنام تروریستی، جایگاه همان گزارشگر ساختگی را به یك آلت دست دشمنان ملت ایران و گروهك های ورشكسته تنزل داده است.
دوم- به موازات اقدامات مغرضانه و سیاسی كارانه احمد شهید در موضوع حقوق بشر ایران، اتحادیه اروپا نیز پازل دیگری از این پروژه را رقم می زند و دقیقا در همان روز دوشنبه -21 اسفند- كه احمد شهید در شورای حقوق بشر در ژنو ایران را به نقض حقوق بشر متهم می كند، 9 مقام دیگر ایرانی و یك نهاد را به نقض حقوق بشر متهم كرده تا این فهرست كذایی را به عدد 87 برساند. شبكه پرس تی وی و پلیس سایبری ایران در زمره تحریم های جدید اتحادیه اروپاست كه با ادعای توخالی نقض حقوق بشر صورت گرفته است. آیا این تحركات اتفاقی است؟ می شود این تلاش ها و ادعاها را در قالب نگاه حقوقی تحلیل و آنالیز كرد؟
پاسخ پیچیده نیست، رصد هوشمندانه تحركات اخیر به وضوح رد پای توطئه ها و سناریوهای دشمن در قالب مسایل حقوق بشری را عیان و نمایان می سازد.
سوم- و بالاخره باید گفت هدف دیگر دشمنان نشان دار كشورمان از طرح اتهامات حقوق بشری علیه ایران و تحركات ویژه احمد شهید در این شرایط خاص كه انتخابات خرداد 92 را نشانه رفته، تاثیرگذاری بر مذاكرات هسته ای است. بطور غیرمستقیم دشمن تلاش می كند موضوع برنامه هسته ای را نیز به انتخابات سال آینده مرتبط سازد.
اتهامات حقوق بشری با این هدف پیگیری می شود كه فشار مضاعفی بر ایران تحمیل شود تا بستری را برای بالا بردن قدرت چانه زنی غرب در مذاكرات آلماتی فراهم نماید.اما اشتباه محاسباتی آنها این است كه ملت ایران و نظام تحت تاثیر این هیاهوها و ترفندها قرار نمی گیرد و ان شاءالله انتخابات 92 با سلامت و با شكوه برگزار خواهد شد.
خراسان:گاز ، صلح و بازدارندگی
«گاز ، صلح و بازدارندگی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم هادی محمدی است كه در آن میخوانید؛در روزهای گذشته و پس از سالها رایزنی همراه با كارشكنی قدرت های فرامنطقه ای، كار ساخت ادامه خط لوله انتقال گاز ایران به پاكستان در قسمت پاكستان با حضور روسای جمهور دو كشور آغاز شد .
این خط لوله كه قرار بود هندوستان نیز در آن سهیم باشد اما سرانجام با دوضلع ایرانی و پاكستانی به كار خود ادامه می دهد ،به نام خط لوله صلح معروف شده اما اینكه چگونه این انتقال گاز می تواند به صلح و ثبات منطقه كمك كند سوالی است كه در ادامه به آن پرداخته می شود.
در روابط بین الملل یكی از منابع قدرت، توان بازدارندگی كشورهاست كه البته ارتباط مستقیمی با انواع مختلف توانایی های هر كشور دارد. شاید در نظر بیشتر مردم، بازدارندگی تنها به حوزه نظامی و دفاعی محدود باشد اما در دنیای پیش روی امروزما، بازدارندگی انواع گوناگونی دارد از جمله بازدارندگی سیاسی كه مثلا داشتن حق وتوی شورای امنیت این توان را به دارنده می دهد یا كنترل رسانه های تاثیرگذار جهانی و امكان انتقال ارزشهای كشور به سایر نقاط دنیا كه نوعی از بازدارندگی فرهنگی را به بار می آورد. اما بعد دیگری از بازدارندگی كه اتفاقا امروزه در حال پررنگ تر شدن است بازدارندگی اقتصادی نام دارد و كارشناسان اقتصاد سیاسی در توضیح آن، افزایش میزان تبادلات اقتصادی و حجم و نوع قراردادهای استراتژیك میان كشورها را پایه این نوع از بازدارندگی عنوان می كنند.در این میان كشورهای همسایه یا نزدیك به هر كشوری از اولویت در افزایش چنین ارتباطاتی برخوردارند چراكه با وجود چنین تعاملاتی كه كشورها را همچون نخهای نامرئی یا به قولی توسط دستی نامرئی به یكدیگر وابسته می سازد با ایجاد منافع مشترك و دوجانبه امكان برخوردهای شدید میان آنها و یا استفاده كشورهای دورتر از امكاناتشان برای ضربه زدن و تخاصم را غیر ممكن یا سخت می كند.
با همین استدلال است كه وجود خط لوله ای طویل كه كالای راهبردی و مهمی همچون گاز را پس از 900كیلومتر از عسلویه به پاكستان تشنه انرژی می رساند می تواند هم نیازهای این كشور را برآورده سازد و به نوعی نیازمند ایران شود و هم ایران را به درآمد ناشی از این قرارداد وابسته و منافع مشترك حساسی را برای دو طرف تعریف نماید و از سوی دیگر اسلام آباد را كه از نزدیكان آمریكا در منطقه محسوب می گردد از همكاری با اقدامات شدید واشنگتن علیه جمهوری اسلامی ایران بازدارد كما اینكه همین انتقال گاز، عملا به نوعی زیر پا گذاشتن تحریمهای شدید ایالات متحده در حوزه بانكی و انرژی نیز محسوب می گرددو یا درادامه ناگزیر از چنین دور زدنی خواهد بود اتفاقی كه در انتقال گاز ایران به تركیه و برق به نخجوان آذربایجان و جمهوری ارمنستان و... توانسته حاشیه امنی از چالشهای تخاصم گونه در خصوص همسایگان و در واقع نوعی از بازدارندگی اقتصادی را برای ما ایجاد كند.
نشانه دیگر اهمیت این اقدام راهبردی حساسیت شدید دشمنان و رقبای منطقه ای و فرامنطقه ای كشورمان است كه در این مدت هر چه توانستند از كارشكنی و فشار را اعمال كردند تا این پروژه به موفقیت كنونی نرسد هرچند در خصوص جدا كردن موقت هند از این پروژه و یا در تغییر غیر اقتصادی مسیر انتقال گاز خزر از ایران تا حدود زیادی به موفقیت هایی دست یافتند.به هر روی می توان امیدوار بود با تسریع در روند ساخت این خط لوله صلح میان ایران و پاكستان كه قرار است سال 93 به بهره برداری نهایی برسد و اتصال احتمالی آن به هند نه تنها آرامش و ثبات فعلی میان جمهوری اسلامی و پاكستان را تثبیت و تقویت سازد بلكه آثار چنین ثباتی را میان دو كشور هند و پاكستان كه سالهاست اختلافات زیادی را تجربه می كنند به ارمغان آورده و در جهت بارور شدن نام خود – صلح – در منطقه اثراتش قابل رویت باشد.
جمهوری اسلامی:خریداران، بازنده اصلی مدیریت غلط در صنعت خودرو
«خریداران، بازنده اصلی مدیریت غلط در صنعت خودرو»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است كه در آن میخوانید؛قیمت خودرو چند ماهی است كه به یكی از داغترین موضوعات اقتصاد ایران تبدیل شده است. افزایش جهشی قیمت انواع خودروهای تولید داخل در نیمه دوم سال جاری و حاشیههایی كه پس از این افزایش دامان بازار خودرو را گرفت، خودروسازان و شیوه مدیریت آنان همچنین عملكرد دولت را در مورد این بخش از صنعت كشور در كانون توجه رسانهها، كارشناسان و افكار عمومی قرار داد.
به نظر میرسد فارغ از هیاهوهای چند ماهه اخیر اگر بخواهیم نگاهی دقیق به شرایط تولید و عرضه خودرو داشته باشیم، باید مجموعهای از عوامل را در نظر بگیریم.
بنابر اصول اقتصاد، قیمت فروش یك كالا یا خدمت، محصول و جمع قیمت تمام شده تولید آن به علاوه یك سود منطقی است. بنابر این، پیش از آنكه در مورد گران یا ارزان بودن یك كالا یا خدمت بخواهیم قضاوتی داشته باشیم باید به اجزای تشكیل دهنده قیمت تمام شده نگاه كنیم؛ قیمت تمام شده مجموعه هزینههای مالی، هزینههای نیروی انسانی و مواد اولیه است كه از مجموع آنها به قیمت نهادههای تولید تعبیر میشود. طبیعتاً تغییر در قیمت هر یك از این سه نهاده، قیمت تمام شده را دستخوش تغییر خواهد كرد. قیمت خودرو نیز از این قاعده مستثنی نیست. از مجموع هزینههای مالی، دستمزد نیروی انسانی و مواد اولیه، حداقل دو مورد هزینههای مالی و تأمین مواد اولیه طی دو سال اخیر به شدت شاهد افزایش قیمت بودهایم.
افزایش 5/3 برابری قیمت دلار و بالا رفتن پیش پرداختهای لازم برای گشایش اعتبار اسنادی یاهمان ال سی تا 130 درصد كل اعتبار، از جمله مهمترین علل افزایش قیمت نهادههای تولید خودرو بودهاند. خودروسازان میگویند طی دو سالی كه از جهش قیمت ارز میگذرد تحت فشار شدید و سركوب قیمتی دولت بودهاند و امكان افزایش قیمتها را متناسب با بالا رفتن قیمت نهادههای تولید و قیمت تمام شده پیدا نكردهاند. نتیجه این عدم تناسب، زیان دهی هنگفتی است كه بنابر ادعای انجمن تولید كنندگان خودرو به بیش از دو هزار و پانصد میلیارد تومان تا پایان سال جاری خواهد رسید.
تولید كنندگان خودرو عدم دسترسی به تسهیلات بانكی، نرخ بالای این تسهیلات و زمان بر بودن روند اعطای تسهیلات را نیز از دیگر عواملی عنوان میكنند كه به افزایش قیمت تمام شده منجر شده و در كنار عدم اعطای ارز مبادلهای به آنها، قیمتها را افزایش داده است.
تا اینجا به نظر میرسد حق با تولید كنندگان است اما ماجرا ابعاد دیگری نیز دارد. باید دید افزایش فعلی قیمتها چقدر با افزایش قیمت نهادههای تولید و قیمت تمام شده متناسب است؟
از سوی دیگر پرسشهای دیگری نیز وجود دارند كه خودروسازان باید به آنها پاسخ دهند. به عنوان نمونه باید روشن شود ادعاهای سالهای اخیر آن دسته از تولید كنندگان خودرو كه محصولات خود را صد درصد داخلی سازی شده معرفی میكردند تا چه حد صحت داشته است؟ اگر ادعاهای مطرح شده صحت داشته چرا افزایش قیمت دلار تا این حد بر قیمت تمام شده خودرو تأثیر دارد و اگر نه...؟
موضوع دوم، بهره وری نیروی انسانی و سرمایه در خودروسازی هاست؛ طبیعتاً صنعت خودرو از جمله صنایعی است كه به سرمایه اولیه و سرمایه در گردش بالایی نیاز دارد. بنابر این بالا بودن بهرهوری در مورد سرمایه از اهمیت زیادی در قیمت تمام شده محصولات این صنعت برخوردار است.
از این رو اگر مشخص شود تولید كنندگان خودرو نتوانستهاند به بهرهوری مطلوبی در حوزه سرمایه دست پیدا كنند، بدیهی است كه قیمت تمام شده محصولاتشان بیمورد بالا میرود. بررسی شرایط مالی خودروسازان نشان میدهد كه متأسفانه مدیریت بهره وری سرمایه حداقل در دو بنگاه بزرگ كشور یعنی ایران خودرو و سایپا به خوبی اعمال نشده است. به عنوان نمونه ارزش سهام این دو بنگاه و شركتهای وابسته به آنها درسایر شركتهای حاضر در بورس مانند بانكها و شركتهای سرمایهگذاری بالغ بر 770 میلیارد تومان است و این درحالی است كه عدم پرداخت 2 هزار میلیارد تومان تسهیلات بانكی همواره از سوی خودروسازان به عنوان یكی از مشكلات بزرگ مطرح میشود.
از مجموع این مطالب كه بگذریم، سؤال مهم این است كه چه حق با خودروسازان باشد چه با منتقدان آنان در نتیجه تفاوت چندانی ایجاد نمیشود یعنی زیان دیدگان اصلی، مشتریان خودرو هستند.
واقعیت این است كه چه برای افزایش قیمت دلار و بالا رفتن هزینههای مالی سهم عمدهای در قیمت تمام شده خودرو قائل شویم و چه عدم بهره وری سرمایه را عامل افزایش قیمت بدانیم، این خریداران خودرو هستند كه طی 6 ماه اخیر با جهش قیمتی بالغ بر 120 تا 150درصد مواجه شدهاند.
از این رو بر دولت است كه هرچه سریعتر تدبیری برای این وضع نابسامان بیندیشد تا پیش از این در حق مصرف كنندگان اجحاف نشود.
رسالت:ورزش همگانی
«ورزش همگانی صالح»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسكندری است كه در آن میخوانید؛دیدار اخیر مقام معظم رهبری با جمعی از پیشكسوتان، قهرمانان و مدال آوران رشته های ورزشی در مسابقات جهانی و بازیهای المپیك و پاراالمپیك 2012 از ابعاد مختلفی قابل بررسی است. از تاكید رهبر معظم انقلاب بر حضور زنان ایرانی ورزشكار در مسابقات جهانی با حجاب اسلامی گرفته تا گلایه ایشان از برخی بداخلاقی ها در رسانه های ورزشی و اقدام هوشمندانه و انقلابی ورزشكاران در انصراف از رقابت با ورزشكاران رژیم صهیونیستی، ابراز ارادت ورزشكاران نسبت به رهبر انقلاب و حتی درخواست بهداد سلیمی برای اینكه مقام معظم رهبری انگشتری شان را به وی بدهند و ...
اما یكی از نكات مهمی كه معظم له در دیدار اخیر بدان اشاره فرمودند تاكید بر توسعه و اشاعه 'ورزش همگانی' در كشور بود كه به نظر می رسد این مسئله یك نیاز فوری و اساسی در كشور ما باشد.ایشان یكی از وظایف مهم قهرمانان ورزشی را ترویج ورزش همگانی میان آحاد مردم بویژه جوانان برشمردند و افزودند: یكی از نیازهای اساسی كشور، فراگیر شدن ورزش همگانی میان مردم است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی ورزش قهرمانی را موتور محرك ورزش همگانی دانستند و با تأكید بر لزوم توجه بیش از پیش به ورزش همگانی، خاطرنشان كردند: پیشرفت یك كشور منوط به نیروی انسانی سالم، عالم، با همت و دیندار است.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: یكی از نتایج فراگیر شدن ورزش همگانی در میان مردم، حل بسیاری از مشكلات اخلاقی جامعه همچون اعتیاد است.
امروزه ورزش و شاخه های مختلف آن توسعه معنایی یافته و ژرف اندیشی در شاخه های گوناگون ورزشی افقهای جدیدی را پیش روی جوامع گشوده است. یكی از شاخه های مهم ورزشی كه بخصوص در روند توسعه و پیشرفت كشورهای مختلف مورد توجه است 'ورزش همگانی' است. ورزش همگانی یعنی اینكه آحاد و فرد فرد یك جامعه در هر جایی و هر زمانی با حداقل امكانات موجود دقایق محدودی از ساعات روزانه خود را به ورزش اختصاص دهند. امروزه زندگی ماشینی، فقدان اراده فردی و اجتماعی، عدم فرهنگ سازی و هزینه های سنگین ورزشهای قهرمانی سبب شده بسیاری از مردم از ورزش فاصله بگیرند.
این مسئله سبب شیوع بیماریهای روحی و جسمی مختلف در بین مردم شده است كه هزینه درمان بسیاری از آنها بسیار سرسام آور است. این در حالی است كه در اكثر كشورهای پیشرفته با اهتمام به این مهم كه پیشگیری بهتر از درمان است با شعار 'ورزش برای همه' تلاش می شود ضمن توسعه ورزشهای همگانی نظیر پیاده روی، كوهنوردی، دوچرخه سواری و ... از ركود و رخوت فردی و اجتماعی كه تبعات زیادی برای جامعه دارد جلوگیری شود و زمینه های نشاط و شادابی اجتماعی فراهم گردد.
در دین مبین اسلام ورزش یك ارزش است. چرا كه ورزش در نظام ارزشی اسلام یك پله برای تكامل انسانی است. زیبایی جسمی و كسب مهارت های بدنی در رشته های مختلف ورزشی به خودی خود نوعی تكامل انسانی است كه می تواند مقدمه تكامل روحانی نیز قرار بگیرد. امام راحل(رضوان الله تعالی علیه) می فرمایند:'ورزشكارها همیشه این طور بوده اند كه یك روح سالمی داشتند از باب اینكه توجه به شهوات نداشتند، توجه به لذات نداشتند، توجه به یك فعالیت جسمانی داشتند كه عقل سالم در بدن سالم است ، شما اگر دقت كنید در حال جوانها و طبقات جامعه ، می بینید كه آنهایی كه در عیش و عشرت می گذرانند، حقیقتا عیش و عشرت نیست ، بدنهای افسرده و روح پژمرده و كسالت سرتاپای آنها را گرفته است ، اگر دو ساعت عشرت می كنند، بیست و دو ساعت در ناراحتی آن هستند.
آنها كه اهل خدا هستند، توجه به خدا دارند، ورزش جسمی میكنند و ورزش روحی آنها در تمام مدت ، اشخاصی هستند كه پژمردگی در آنها نیست ، افسردگی در آنها نیست ، و این یك نعمتی است كه خدای تبارك و تعالی نصیب همه كند،ان شاء الله'(صحیفه نور، ج 9، ص 74.) فرهنگ ایرانی نیز موید نظام ارزشی اسلام در تاكید بر ورزش است. توسعه ورزش زورخانه ای با ادبیات دینی از دوره تسلط مغول ها بر ایران حكایت از اهتمام بیش از پیش ایرانی ها به مقوله ورزشهای پهلوانی و قهرمانی دارد. پوریای ولی بزرگ پهلوان ایرانی در شعری می گوید:
گر بر سر نفس خود امیری مردی
بر كور و كر ار نكته نگیری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری مردی
گر مرد رهی ، نظر به ره باید داشت
خود را نگه از كنار چه باید داشت
در خانه دوستان چو گشتی محرم
دست و دل و دیده را نگه باید داشت
تاكید بیش از پیش ادبیات و اشعار شعرای بزرگ ما بر پهلوانی و قهرمانی باعث شده كه برخی محققان به این باور برسند كه اساسا ورزش در ایران در واكنش به ستمكاری مغول ها به سوی ورزشهای پهلوانی و زیرزمینی گرایش پیدا كرده و اساسا فرهنگ ایرانی با ورزش همگانی و آشكار سازگار نیست. این در حالی است كه مطالعات تاریخی و همچنین توصیه برخی علمای مسلمان ایرانی و غیر ایرانی بر حد و اندازه نگه داشتن در ورزش حكایت از ریشه دار بودن ورزش همگانی یا ورزشی كه اوسط ورزشها است، دارد.
به عنوان نمونه علی بن سهل بن طبری پزشك بزرگ ایرانی سده 3 قمری در این خصوص می گوید:' اگر این ورزش ها و
حركات بدنی ، از حد خودش تجاوز نماید، موجب می گردد كه مواد زاید بدن ، زیر جلد (پوست ) جمع گردد و سپس همین فضولات جمع شده در زیر پوست ، پوست را بتركاند و ترك خوردگی در پوست بر اثر جمع شدگی ، چون انقباض پوست در سرما، سبب پدید آمدن جراحت و زخم هایی در پوست بدن گردد.
و نیز دیگر از مضرات ، ورزش به افراط و بی موقع با پر بودن شكم و معده و اینكه تازه شروع به هضم غذا می نماید، موجب دردسر و اختلال در كار كبد می گردد.'
به نظرمی رسد نه تنها فرهنگ اسلامی ایرانی با ورزشهای همگانی سازگار است بلكه در نظام ارزشی اسلام ورزش همگانی یكی از مقدمات تكامل فردی و اجتماعی است.
در پلكان پیشرفت اسلامی و ایرانی توسعه ورزش همگانی پله بسیار مهمی است. از این رو مسئولین، پیشكسوتان و قهرمانان ورزشی به عنوان موتور محرك ورزش همگانی در كشور باید بیش از پیش در خصوص
فرهنگ سازی برای نهادینه سازی این شاخه ورزش در سبد زندگی مردم تلاش كنند.
قهرمانان باید در دل مردم و همراه با مردم به منظور توسعه نشاط و سلامتی به آموزش ورزش همگانی بپردازند. مطمئنا آموزش و تبلیغ ورزش همگانی ارزش
فعالیت های ورزشكاران، قهرمانان و پیشكسوتان را بالاتر خواهد برد.
چرا كه ورزشكار قهرمان ما اولاً می خواهد در جامعه یك فرد صحیح و سالم باشد ثانیا به دنبال آن است تا جامعه سالم و با نشاط شود. این ممشا، رفتار و كردار ورزشكاران به مراتب ارجمند تر و ارزشمند تر در چارچوب نظام ارزشی اسلام خواهد نمود.
سیاست روز:آرزوی دست نیافتنی
«آرزوی دست نیافتنی»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است كه در آن میخوانید؛هنگامی كه ایران همپیمان آمریكا بود، برای كشورمان چه اتفاقی افتاد كه، اكنون باز هم آمریكا در آرزوی این است كه ایران هم پیمان این كشور شود؟
ایران در آن زمان ابزاری بود برای آمریكا تا بتواند در منطقه بدون چالش و مشكل به اهدافش دست یابد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چالشی مهلك برای آمریكاییها در منطقه ایجاد شد. جمهوری اسلامی ایران اكنون همان همپیمانی است كه ۳۴ سال پیش ، یك منطقه امن برای واشنگتن ایجاد كرده بود و اكنون و با گذشت این سالها آمریكا دیگر نمیتواند به راحتی در منطقه جولان دهد و به همین خاطر هزینههای بسیاری را هم تحمل میكند.
به همین خاطر است كه هنری كسینجر در آرزوی همپیمانی دوباره ایران و آمریكا است. آرزویی كه شاید هیچگاه محقق نشود.
اگر كسینجر در آرزوی روی كار آمدن حكومتی به غیر از جمهوری اسلامی است تا بتواند، دوباره ایران را هم پیمان خود سازد، باز هم این یك آرزوی دستنیافتنی است و او خود به خوبی میداند كه نمیتوان چنین عقیدهای داشت كه این اتفاق بیفتد. ای كاش آقای كسینجر كمی جوانتر بود و عمرش كفاف میداد تا بتواند سالهای بعد جمهوری اسلامی ایران را هم ببیند و آنگاه نسبت به این آرزوی خود شك كند. هر چند خود او به عنوان یك سیاستمدار كار كشته میداند چنین اتفاقی نخواهد افتاد و تنها یك آرزو بیش نیست.
اما بر فرض هم كه چنین آرزویی بخواهد محقق شود.یعنی ایران و آمریكا همپیمان شوند چه شرایطی دارد؟
قطعا در صورت چنین فرضیهای با وجود جمهوری اسلامی ایران مهمترین شرایط موارد زیر خواهد بود.
۱ـ قطع حمایتهای آمریكا از رژیم صهیونیستی
۲ـ برگزاری یك همهپرسی در سرزمینهای اشغالی برای فلسطین
۳ـ معدوم ساختن سلاحهای هستهای رژیم صهیونیستی
۴ـ رفع توقیف اموال ایران در آمریكا
۵ـ به رسمیت شناختن فعالیتهای صلحآمیز هستهای جمهوری اسلامی ایران
۶- تعهد به عدم دخالت در امور داخلی ایران و ...
موارد بسیار دیگری هم هست كه البته مهمترین آنها یادآوری شد، آنگاه شاید بتوان این آرزوی آقای كسینجر را در دستور كار قرار داد.
جمهوری اسلامی ایران اكنون به خاطر پیشرفتهای علمی خود در منطقه و جهان تاثیرات گستردهای بر دیگر ملتها گذاشته و به همین خاطر است كه ملتهای منطقه با الهام از ایران خیزشهای اسلامی را شكل داده و با نفی سلطه چندین ساله آمریكا بر كشورشان درصدد هستند تا بتوانند همچون جمهوری اسلامی، استقلال واقعی خود را به دست آورند.
نمونه تازه این استقلالخواهی روز دوشنبه با آغاز لولهگذاری انتقال گاز ایران به پاكستان ظهور یافت. علیرغم همه فشارهایی كه آمریكا به دولت و ملت پاكستان وارد كرد، اما این كشور با بیتوجهی به این خواست آمریكا كه همراه با فشارهای شدید بود، نشان داد كه كشورها دیگر نمیخواهند و نمیتوانند، سلطه آمریكا را بپذیرند. فرهنگ مقاومت توسط جمهوری اسلامی ایران به دیگر كشورها صادر شده و این آمریكاست كه باید خود را با شرایط كشورها هماهنگ سازد.
تهران امروز:مدیریت كارآمد نیاز امروز كشور
«مدیریت كارآمد نیاز امروز كشور»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم مجید استوار است كه در آن میخوانید؛پس از آغاز ورود تاسیسات تمدنی جدید به ایران در یكصد سال گذشته، یكی از نخستین دغدغههای نخبگان ایرانی تشكیل دولت قدرتمند و نظام اداری كارآمد بود. به همین سبب جنبش مشروطه برای بسیاری از ایرانیان به سرآغاز ایجاد نظام جدید اداری و اقتصادی كشور تبدیل شد. این نیاز حیاتی در دورهای مطرح شد كه بودجه و دخل و خرج ایران هیچ حساب و كتابی نداشت و صرفا به امر ملوكانه شاهان قاجار هزینه میشد.
بیپولی حكومت، فروش مناصب حكومتی و ایالتی، استقراض از روس و انگلیس و دخالتهای خارجی و اختلاف میان نخبگان حاكم آنچنان اوضاع ایران را آشفته كرد كه پارهای از نخبگان با همكاری علما بهدنبال مجلس مشروطه و استقرار نظم جدید در ایران عزم جزم نمودند. آن روزها دموكراسی و حقوق شهروندی از دید بسیاری از ایرانیان نامفهوم بود و به همین سبب بزرگترین آرزوی مشروطه خواهان؛ نوسازی ایران و تشكیل حكومتی كاردان بود.
با ظهور رضاخان و تشكیل دولت جدید، نظام اداری به سبك غرب در ایران استقرار یافت. ارتش جدید، نظام اداری نوین، دادگستری، مدارس و دانشگاه تهران و تاسیس شركتهای دولتی و انحصاری بخشی از این نظام بوروكراسی جدید بود كه قاعدتا میبایست كارآمد و سالم باشد. اما دولت جدید و نظام اداری نوین نیز نتوانست كارآمدی لازم را برای توسعهای متوازن ایجاد كند و طی دهه 40 و 50 شمسی، بهواسطه درآمد رانتی نفت و بزرگ بودن حجم دولت و فرهنگ سیاسی موجود دستخوش فسادهای گستردهای نیز شد.
قریب به صد سال از آن دوره میگذرد. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران یكی از دغدغههای نخبگان جدید حاكم نیز ایجاد عدالت و كارآمد ساختن نظام اداری از طریق ایجاد معنویت، تعهد و تخصص بود. با این وجود، هنوز بسیاری از نخبگان ایرانی از ناكارمدی مدیریت توسعه كشور سخن به میان میآورند و بهدنبال راهی برای بهبود وضع كنونیاند. چه ساز و كاری برای رفع این دغدغهها و نگرانیها وجود دارد؟
براساس آمارهای موجود و منتشره، برزیل از سال1992 میلادی با روی كارآمدن نخبگانی توسعهگرا و با انگیزه موفق شد چارچوب اقتصادی و سیاسی خود را مستحكم سازد و اكنون با رشد اقتصادی بالا جزو شش كشور برتر دنیا از حیث اقتصادی شود. چین نیز طی سه دهه گذشته بخصوص از دوره «دنگ» به بعد شاهد ظهور نخبگانی توسعهگرا و با انگیزه بود كه با نگاهی عقلایی به جهان خارج و پتانسیلهای داخلی تبدیل به بزرگترین اقتصاد دنیا شد. همین واقعه برای تركیه نیز شكل گرفت و حزب اسلامگرای عدالت و توسعه با برنامهریزی منسجم توانست تركیه را به یكی از با ثباتترین اقتصادهای منطقه و جهان تبدیل كند. در سال 84، با گردش نخبگان حاكم، قرار بود جامعه ایران از رشد اقتصادی مداوم، مدیریت كارآمد و دولت پاك، عدالت محوری و توزیع ثروت برخوردار باشد اما نتیجه آن شد كه اكنون با درآمد نفتی پنج برابری، رشد اقتصادی زیر یكدرصد، افزایش نقدینگی، بیثباتی و ناكارآمدی در تصمیمگیری، تورمهای بالای سی درصد و آنارشی در عرصه عمومی اقتصاد را شاهد هستیم.
به نظر میرسد سال 92 یكبار دیگر گردش نخبگان جدیدی را میبایست تجربه كنیم. اگرچه گردش نخبگان حاكم همیشه یكی از حساسترین سیاستها جهت كارآمد ساختن دولت هاست اما اگر این سیاست با درایت صورت نگیرد هزینههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زیادی را بر جامعه تحمیل میكند. بنابراین برای خروج از ناكارآمدی موجود ما نیازمند دولتی كارآمد و نخبگانی مصمم و هماهنگ برای اجرای سیاستهای پیشرفت كشور هستیم. چنین دولتی میتواند ناكارآمدیهای گذشته را جبران نماید و دستگاه دولت و نظام اداری را كارآمد سازد. این دولت با توسعه مداوم میتواند به موتور محرك پیشرفت و متوازنكننده قدرت جامعه و دولت تبدیل شود.
وطن امروز:آفتی به نام افراط و تفریط
«آفتی به نام افراط و تفریط»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سیروس محمودیان است كه در آن میخوانید؛3 روز پیش كه یك مراسم معمولی تحت عنوان استقبال از نوروز در محل سالن اجلاس و با حضور رئیسجمهور در حال برگزار شدن بود، كمتر كسی میتوانست پیشبینی كند كه چنین مراسمی میتواند حواشی نسبتا غیرقابل موجهی در پی داشته باشد و سخنانی بر زبان مسؤولان اجرایی كشور جاری شود كه به آسانی بوی افراط و به نوعی شخصیسازی منافع ملی از آن به مشام برسد. رئیسجمهور حین اعطای نشان فرهنگ به یكی از نزدیكان سببی و سیاسیاش در عین حال كه از جایگاه رفیع ریاست جمهوری! تعریف و تمجیدهای بلندبالای شخصی متعددی از وی مینماید، متعاقبا خود را موظف میداند تا به نمایندگی از ملت ایران(!) نشان فرهنگ را بر سینه فرد مذكور نصب كند. در ادامه نیز در اوج ناباوری عمومی در بخشی از سخنان خویش كه در كمال تاسف بوی زشت تحقیر ملتی شریف از آن به مشام میرسد، میگوید وی برای نصب مدال از آن شخص كسب اجازه كرده است و بر این كسب اجازه نیز افتخار میكند. او میگوید: «بر خود وظیفه دیدم به نمایندگی از ملت ایران از... بهعنوان یكی از فرزندان شایسته ملت تقدیر كنم. البته من برای نصب مدال فرهنگ و هنر از ایشان اجازه گرفتهام و اینرا جزو افتخارات زندگی خود میدانم». با توجه به موقعیت فعلی و شرایط خاص كشور در این باره به نكاتی چند ولو مختصر میپردازیم:
1- در همین ابتدا لازم به یادآوری است افتخار یك رئیسجمهور خادم نمیتواند در نصب یك نشان بر سینه یكی از بستگان آن هم به نمایندگی از ملت ایران خلاصه شود. شكی وجود ندارد كه رئیسجمهور حق دارد درباره افراد و بستگان دور و نزدیكش آنگونه كه میاندیشد، سخن بگوید...
... اما روشن است كه ایشان نمیتواند این سخنان كاملا شخصی را به نام ملت یا به نمایندگی از ملت و از یك تریبون رسمی بر زبان جاری كند. رئیسجمهور تنها در چارچوب اصول قانون اساسی رسالت خطیر نمایندگی ملت را برعهده دارد ولاغیر. در هر حال بزرگ جلوه دادن یكی از بستگان برابر ملت ایران از سوی هر مقام و عنوانی كه باشد ناپسند و غیرقابل هضم مینماید. واضح است كه افتخار رئیسجمهور نه در اینگونه اعمال سادهانگارانه! بلكه در خدمتگزاری بیمنت پایدار برای آحاد ملت غیور ایران اسلامی معنا مییابد.
2- در نظام ولایی، حاكمیت مطلق از آن خداوند است و طبعا كشورداری و سیاستورزی یك هنر اختصاصی محسوب میشود كه الزاما منبعث از فرهنگ دینی است ولی سیاستورزان باید دقت كنند كه اولا قدرت سیاسی یك امانت الهی است ثانیاً افراط و تفریط از عمده آفات ویرانگر این عرصه شریف اما خطیر به حساب میآید. لزوم رعایت انصاف سیاسی حكم میكند تا رئیسجمهور ضمن پرهیز جدی از افتادن در باتلاق شخصیسازی مصالح ملی یا گرفتار شدن در تسلسل باطل هیجانات غیرقابل مسموع ایام پیش از انتخابات ریاست جمهوری، عمل به وظایف مصرح خویش در متن قانون اساسی را در دستور كار قرار دهد.
3- طبیعی است مبتنی بر اصول و اركان حرفهایگری سیاسی افراط در تعریف و تمجید از اشخاص منسوب به خویش خدمات صادقانه گذشته افراد را زیرسوال میبرد. قطعا شعور سیاسی مردم و خرد جمعی بسیار بالاتر از این است كه مردم بهواسطه چنین رفتارها و تعاریف ناموجه در عرصه انتخاب فرد اصلح برای ریاست جمهوری آتی دچار اشتباه شوند. مردم بهطور طبیعی قدرشناس كوششهای مدیران اجرایی هستند و طبعا برای هریك از خدمتگزاران و خادمان صدیق خویش احترام خاصی قائل هستند اما بدیهی است این مفهوم به معنای پذیرش بیچون و چرای دستورالعملهای احتمالی صادره از سوی آن خادمان برای انتخابات آتی ریاست جمهوری نیست.
4- اساسا شأن ریاست جمهوری ایران به دلیل داشتن افتخار نمایندگی ملت ایران بسیار والا و دستنیافتنی است. رئیسجمهور منتخب مردم در چارچوب قانون اساسی عالیترین مقام اجرایی كشور بوده و پس از مقام معظم رهبری، فرد دوم كشور محسوب میشود. اصولا رئیسجمهور تحت هیچ شرایطی نمیتواند چنین شأنی را صرف علایق شخصی و فردی سازد. پرهیز از احساسات گذرای هیجانی و افراط و تفریط كمترین توقع عمومی از هر رئیسجمهوری متعهد است. بدیهی است اشخاص با هر رتبه و درجه اجرایی، فردی یا خویشاوندی كه نزد رئیسجمهور داشته باشند باز در مواجهه با اعتبار و جایگاه رفیع مردم و جایگاه قانونی ریاست جمهوری نمیتوانند حرفی برای گفتن داشته باشند.
5- دریافت چنین نشانی ذاتا برای اشخاص وطندوست مایه فخر و مباهات است و حكما پذیرش نشان از سوی افراد هیچ افتخاری برای مردم ایران محسوب نمیشود. فدا كردن اعتبار مردم برای دلبستگان شخصی عین ناانصافی سیاسی و اجتماعی است. علاوه بر آن اعطای نشان ملی از سوی ملت ایران به اشخاص هیچ نیازی به كسب اجازه از محضر افراد ندارد كه رئیسجمهور در اعطای نشان یادشده خود را مفتخر به كسب چنین اجازهای میدانند. منت نهادن بر مردم برای پذیرش چنین نشانی، جفای غیرقابل بخششی است كه در حقوق اساسی مبتنی بر مواد مختلفی از قانون اساسی و قوانین عادی كشور میتوان عنوان جرم و در حالت خوشبینانه خطای سیاسی نام نهاد. شكی وجود ندارد كه رئیسجمهور نیز همانند آحاد مردم دارای مناسبات شخصی با اشخاص مختلفی است كه باید توجه داشت كه این مناسبات صرفا در چارچوب علایق فردی ایشان قابل تفسیر و توجیه است و ارتباطی به ملت ایران ندارد و خرج كردن حقوق و اعتبار ملت برای این امور
مسالهساز است.
6- بازبینی تاریخ 20 ساله كشور موید آن است كه در پایان هر یك از ادوار دوره 8 ساله ریاست جمهوری آقایان هاشمی و خاتمی، جمعی از شیفتگان قدرت برای در انحصار نگه داشتن قدرت اجرایی كشور حواشی مختلفی را برای كشور و مردم ایجاد كردند كه عموما چنین رفتارهای مذموم سازمانیافته جز آبروریزی سیاسی هیچ عایدی برای حاشیهسازان در پی نداشته است. به نظر میرسد در حال حاضر نیز با نزدیك شدن به انتخابات خرداد 1392 جریان مشكوكی سعی دارد با مدیریت ذهنی برخی! به هر نحو ممكن با ایجاد حاشیه برای مردم ایران دردسرهای داخلی جدیدی را پیش بیاورد و در سایه چنین حاشیههایی به حضور خویش در مسند قدرت استمرار بخشد. البته بخشی از اتفاقات و حواشی قابل تامل درباره پیام منتشره از سوی رئیسجمهور و شركت مقامات ایرانی درمراسم تدفین رئیسجمهور ونزوئلا به نوعی در این بوته قابل تفسیر است. به هر حال توقع عمومی این است كه جریانسازان سیاسی با احترام قائل شدن به آرا و خواست انتخاباتی مردم دست از حاشیهسازی برداشته و موافق با رهنمودهای مقام معظم رهبری و همسو با اراده ملی برای عمران و آبادانی كشور گامهای محكمی بردارند.
7- در خاتمه گفتنی است كه ملاحظه برخی از شواهد حكایت از آن دارد كه در یك ماه اخیر اتفاقات خاصی در كشور در حال شكلگیری و پردازش ویژه بوده است كه عاقبت خوشی را بر آن نمیتوان تصور كرد. نیازی به بیان نیست كه مثلث دیدهبانان حقیقی نظام جمهوری اسلامی- مقام معظم رهبری، روحانیت اصیل و آحاد مردم- با دقت و وسواس خاصی مراقب شرایط هستند. همگان باید بتوانند درك كنند كه صبر كنونی حاكم بر كشور برخاسته از نجابت عینی ملت شریفی است كه مدیران اجرایی باید قدرشناس چنین نجابتی باشند و تا سرحد توان زمینه سوءاستفاده افراد خاص را از بین ببرند.
حمایت:بازی نیابتی اردن
«بازی نیابتی اردن»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است كه در آن میخوانید؛اردن به پادشاهی ملك عبدالله دوم در جمع كشورهایی است كه درعرصه دیپلماتیك چندان جایگاهی نداشته و بیشتر نقش مهره ذخیره را برای آمریكا ایفا میكند. همسایگی این كشور با فلسطین اهمیتی نسبی به این كشور داده است. این كشور درحالی در ماههای اخیر با اعتراضهای مردمی و سقوط دولت همراه بوده است كه فرآیندی جدید در قبال آن قابل مشاهده و ایفای نقش این كشور در تحولات آینده فلسطین است.
بررسی روند تحولات منطقه نشان میدهد كه آمریكاییها برای آغاز روند سازش، مهره چندانی دراختیار ندارند چرا كه از یك سو مصر كه زمانی این نقش را ایفا میكرد، اكنون با دگرگونی گسترده ای همراه شده است.
به گونهای كه مردم به صراحت مخالف حضور مصر در روند سازش هستند، بنابراین دولتمردان قاهره نیز تلاش دارند تا از ورود مستقیم به این عرصه خودداری كنند. از سوی دیگر سایر كشورهای عربی نیزهم اكنون توان ایفای اجرای چنین نقشی را ندارند به ویژه اینكه آنها از مولفه نزدیكی به فلسطین برخوردار نمیباشند. در این میان فقط قطر و گاهی هم تركیه است كه میتواند برای امور حاشیهای ایفای نقش داشته باشند. با توجه به این شرایط میتوان گفت كه اردن تنها مولفه باقی مانده برای اجرای طرح مذكور است.
اعلام سفر نتانیاهو نخستوزیر صهیونیست ها به اردن، مناسبات گسترده اردن و تشكیلات خودگردان فلسطین و نیز رویكرد اردن به روابط با حماس و.. نشانههایی به نقش اردن در روند سازش است.اولین گزینه مطرح است كه عدم قرارگرفتن اردن در لیست سفر دورهای جان كری وزیر امورخارجه آمریكا به منطقه، برگرفته از تلاش آمریكا برای واگذاری روند سازش به این كشوراست.
كری با عدم حضور در اردن، تلاش كرده تا چهرهای به نسبت مثبت از اردن به نمایش گذارد تا بتواند از حساسیت های مردم اردن و منطقه به بازیگری صهیونیستی اردن، كاهش دهد. بر این اساس است كه میتوان گفت اردن احتمالا به نیابت ازغرب، بازیگری در روند سازش را آغاز خواهد كرد، در حالی كه مكملهایی مانند تركیه و قطر را نیز در كنار خود خواهد داشت.آمریكاییها كه توان حضور مستقیم در منطقه را ندارند، برآنند تا از بازیگران منطقهای برای تامین منافع خود و صهیونیست ها بهره بگیرند.
دراین چارچوب كشورهایی مانند قطر در قبال مناطقی مانند سوریه به كارگرفته میشوند و درقبال فلسطین و روند سازش نیز اردن ایفای نقش خواهد كرد در حالی كه نتیجه نهایی تمام آنها تحقق خواستههای صهیونیست ها خواهد بود. این تحركات در حالی صورت میگیرد كه اردن ادعای كمك به حل مشكلات فلسطینیها را سر میدهد، درحالی در اصل به دنبال تامین منافع آمریكا و صهیونیستها است تا ملك عبدالله دوم با این خدمات بتواند از حمایتهای آمریكایی – صهیونیستی برای حفظ پادشاهی خود برخوردار شود.
آفرینش:زلزله خاموش ویران كننده بنیان جامعه
«زلزله خاموش ویران كننده بنیان جامعه»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضاعسگری است كه در آن میخوانید؛در صورت وقوع زلزله ای در جامعه رسانه ها و مسئولان به صورت گسترده به آن میپردازند اما در برابر 'زلزله خاموش طلاق' در جامعه هیچ اقدام موثری انجام نمیشود. متاسفانه با اینكه زلزله طلاق قابل پیش بینی و پیشگیریست اما نهادهای مربوطه اقدامات موثری برای بهبود این وضعیت انجام نداده اند و یاكافی نبوده است.
بررسی آمار طلاق در كشور نشان می دهد طی دهه گذشته روند صعودی به خود گرفته است. آمارهای رسمی نیز حكایت از طلاق روزانه 381 زوج در كشور دارد. یعنی هر ساعت 16 زوج در ایران از یكدیگر جدا می شوند!. ضمن اینكه بر اساس آمار اعلام شده از سوی سازمان ثبت احوال همچنان تهران ركورددار طلاق در كشور است به طوریكه روزانه 90 زوج در تهران از یكدیگر جدا می شوند.
مشكلات اخلاقی، مشكلات جنسی و تورم اقتصادی مهمترین گسل هایی هستند كه در یك دهه اخیر زوج های كشور را همواره تهدید و نهایتاً با 'زلزله طلاق' زندگی مشترك جوانان را نابود كرده است. متاسفانه تاكنون فقط به این دلایل اشاره شده و هیچ راهكاری از سوی دستگاههای مسئول برای كاهش آمار طلاق ارائه نشده است.
مشكلات اخلاقی كه به آن اشاره شد، شامل فقر مهارت های ارتباطی، عدم تناسب خصوصیات شخصیتی دختر و پسر، اختلالات روحی، افسردگی، اضطراب، وسواسهای اخلاقی و... را شامل میشود. درذیل مشكلات اخلاقی درطلاقهای كشور ماشاهد تضادهای فرهنگی و اختلافات طبقاتی میان زوجین هستیم كه دریك سال اول وحتی دردوران عقد بروز می كنند و این امر موجب دلزدگی های عاطفی نسبت به ازدواج گردیده است و تمایل به مزدوج شدن را كاهش داده است. متاسفانه 85درصد طلاق ها در سه سال اول اتفاق می افتد. این واقعیت بیانگر انتخاب نادرست و ضعف تفاهم های اخلاقی میباشد. ضعف آموزش های قبل ازازدواج و تغییرالگوی ازدواج های ایرانی- اسلامی دراین مرحله خود را نشان می دهد.
از سوی دیگر، به زعم كارشناسان اجتماعی بیش از 65 درصد طلاقهای كشور ناشی از مشكلات جنسی است، كه متاسفانه در جامعه ما حتی مطرح شدن آن به تابو تبدیل شده است.
در این زمینه زوجین حتی برای درخواست طلاق به دلیل چارچوب های فرهنگی- اجتماعی دلیل واقعی را بیان نمی كنند و بهانه های دیگر را پیش می كشند!. گسست روابط زناشویی به دلیل روابط فرا زناشویی قبل از ازدواج ، الگوهای متفاوت فرهنگی و عدم رعایت موازین اخلاقی طی چند سال اخیر تاثیر مهمی در جدایی زوجین داشته است.
تورم و مشكلات اقتصادی نیز از دیگر عواملی است كه حتی زندگی زوجهای موفق را نیز تحت تاثیر قرار داده است. فشارهای مالی درچند سال اخیر حتی بنیان خانواده های دارای فرزند را نیز به شدت تهدید كرده است. افزایش چشمگیر هزینهها در دوران عقد و دلهره جوانان از عدم توانایی مالی برای تشكیل خانواده، از دلایل عمده طلاقهای در دوران عقد میباشد.
ضمن اینكه این مشكلات اقتصادی گریبان گیر جوانان در سال اول ازدواج میگردد و شاهدیم اكثر طلاق های موجود در یك سال ابتدایی زندگی مشترك انجام میگیرد. به این خاطر كه زوجین پیش از ازدواج معیارها و توقعاتی را از زندگی مشتركشان دارند كه در عالم واقع و شرایط اقتصادی موجود تحقق آنها امكان پذیر نیست. عدم توانایی تامین مخارج مسكن، لوازم خانگی، بهداشت، درمان، آموزش و حتی اقلام معیشتی، راه دیگری را جز طلاق پیش پای زوجین نمی گذارد!. مشكلات اقتصادی به نوبه خود زمینه ساز و تقویت كننده معضلات دیگری همچون خیانت، بدرفتاری، عدم تعهد به وظایف زناشویی و بسیاری موارد دیگر می گردد.
باید باوركنیم كه زلزله ویران كننده طلاق هر روز در حال تكان دادن بنیان های جامعه ماست، اگر نخواهیم برای بهبود و پیشگیری این اوضاع كاری بكنیم باید منتظر عواقب این زلزله در سال های نچندان دور باشیم، اما آن موقع واقعاً دیر خواهد بود ...
مردم سالاری:بهار فوتوشاپی
«بهار فوتوشاپی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است كه در آن میخوانید؛ امروز چهارشنبه، هفتمین روز درگذشت رفیق گرمابه و گلستان رئیسجمهوری ایران است. هوگو چاوز، پس از جدال چند ساله با سرطان تسلیم مرگ شد تا همانند لنین، استالین، هوشمینه با جسدی مومیایی شده ناظر آینده در غیاب خود باشد. رئیس جمهوری ونزوئلا از آن دسته رهبرانی است كه دو گانه شدید عشق و نفرت را درباره خود ایجاد كرده بود. رئیسجمهوری كه با سیاستهای پوپولیستی هوادارانی داشت كه برای او جان میدادند و مخالفینی كه او را متهم به نابود كردن اقتصاد ونزوئلا میكردند، برای مرگ چاوز هستی خود را میدادند. هوگو چاوز اگر چه از لحاظ سیاسی دوران پر تنشی را در طول 14 سال با كاخ سفید داشت ولی از بعد اقتصادی روابط خود را با ایالات متحده حفظ كرد. در یك نمای كلی رئیسجمهور فقید ونزوئلا به شكلی قابل تمجید، دردسری مهار نشدنی برای امپریالیسم جهانی بود.
كیلومترها آن طرف تر در خاورمیانه و سرزمین پارس اتفاقی افتاد كه مرگ چاوز را حتی به عنوان دوم جراید تبدیل كرد. آقای احمدینژاد با تعابیری كه گویی الهام گرفته از صنایع ادبی اغراق بود به تعریف و تمجید از هوگو پرداخت.
احمدینژاد چاوز را موحد و مومن و پایبند به ارزشهای انسانی و آسمانی و باورمند به راه انبیای الهی خواند كه به همراه حضرت مسیح(ع) باز خواهد گشت. ماجرا به اینجا ختم نشد و چاوز یك حزب اللهی خطاب شد.
یك گردش ساده در فضای مجازی و جستوجو در آرشیو خبرگزاریها، عكسهای كوچك و بزرگ هوگو با پری چهرگان چند ملیتی و حتی رقص با آنها را میتوان دید. حال چگونه است كه عالیترین مقام اجرایی ایران بدون در نظر گرفتن موازین اسلامی و پارسی یك چهره اجنبی را یكی از 313 یار امام زمان(عج) خطاب میكند؟!
جنجال پرونده مرگ چاوز به اینجا ختم نشد؛ مصافحه احمدینژاد با مادر چاوز هم سوژهای دیگر شد. گروهی آن را فتوشاپ خواندند و توطئه دشمنان آقای رئیسجمهور؛ گروهی دیگر توهین به عرف دیپلماتیك اسلامی ایران؛ تایید و تكذیبها هیچ كدام موضوع را تحتالشعاع قرار نمیدهد و همگان دیدند چه گذشت.
آقای احمدینژاد!
كاش آن روزی كه دختران شینآباد در آتش سوختند، كشته شدن 24 دانشآموز در چپ كردن اتوبوس راهیان نور و چند حادثه از این دست برای فرزندان پارسی، اشك میریختند. كاش برای درگذشتگان زلزله آذربایجان پیام صادر و فرمان عزای عمومی صادر میكردید. اگر چه جان همه انسانها در مقابل پروردگار یكسان است و نژادپرستی تقبیح میشود ولی برای رئیسجمهوری كه مكتب ایرانی را مطرح میكند كاش خون یك اجنبی سرختر نبود.
كاش دستان رئیسجمهور برای كسانی مشت میشد كه به بیتالمال ضربه زدهاند و بدون خط قرمز به صورت كسانی كه اختلاسهای اخیر را رقم زدهاند، سیلی میزد.
آقای رئیسجمهور!
گفته بودید، پول نفت را بر سر سفرههای مردم میآورید،گفته بودید اسامی مفسدین را در جیب دارید و نام آنها را افشا میكنید،گفته بودید حامی مستضعفان هستید و در مقابل زورگویان میایستید،گفته بودید 2 میلیون شغل ایجاد میكنید،گفته بودید به هر ایرانی هزار متر زمین میدهید،گفته بودید به هر نوزاد ایرانی 1 میلیون تومان میدهید،گفته بودید تحریمها كاغذ پاره هستند و هیچ اثری بر اقتصاد ایران ندارد، گفته بودید در ایران هیچ كس گرسنه نمیخوابد.
سه ماه مانده به پایان دولت آقای احمدینژاد چقدر از وعدههای دولت محقق شده است؟
در این میان رویكرد ارگان رسانهای دولت نشانگر زاویه دید پاستور به اوضاع مملكت است. روزنامه ایران تاكنون جز مواردی خاص كه همسو با نظرات شخص آقای احمدینژاد و یا منصوبان ایشان بوده چند بار درد و رنج مردم را منعكس كرده است؟ آیا از پول بیتالمال باید تنها برای تخریب نهادهای دیگری همچون شهرداری تهران و مجلس شورای اسلامی بهره گرفته شود؟
آیا با هزینههای سرسامآور چاپ و توزیع، روزنامه ایران باید تریبونی باشد برای تخریب همه چهرههای سیاسی از چپ چپ گرفته، تا راست راست؟!
نفس ثانیههای سال 1391 خورشیدی به شماره افتاده است. میگویند، بگویید زنده باد بهار! با هزینههای گزاف مراسم استقبال از نوروز برگزار میشود ولی روی حاجی فیروز 1392 از سالهای پیشین سیاهتر است.
زنده باد كدام شعار؟!
این شعار برای بسیاری رنگ درد و رنج دارد. در میان صدای استخوانهای مردم زیر بار فشار گرانی و تورم مردمی كه با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتهاند آجیل كه سهل است، خرید لوازم پذیرایی نوروزی هم برای خود دردسری است.آیا تصویر بهار فوتوشاپی دردی از مردم دوا میكند؟!
مقام معظم رهبری به دستگاههای ذیربط فرموده بودند مقامات گزارشهای مقابله با گرانی ارائه دهند. كدام مقام مسوول كه در موقع بحرانهای اقتصادی ناپدید میشوند، از عملكرد دستگاههای عریض و طویل خود به رهبر انقلاب و مردم گزارش مستند ارائه كردهاند؟
ما به خرداد پرحادثه عادت داریم اما باید گفت بهار پرحادثه در پیش است و حداقل 90 بحران تصویر خواهد شد. هیچ حادثهای در یك ثانیه حادث نمیشود، بلكه نیاز به بستر دارد و علائم آن را میتوان پیش از وقوع مشاهده كرد. آنچه كه در مورد مرحوم چاوز رخ داد را میتوان از سال 88 كه وی به زور مهمان بارگاه ملكوتی امام هشتم شیعیان در مشهد مقدس شد، جستوجو كرد.
همانند آنچه كه در مورد چاوز رخ داد، یك آقای خاص هم مورد تعریف و تمجیدهای اهورایی قرار میگیرد كه در مورد انبیای الهی هم مطرح است. وی مفتخر به كسب مدالی شده است كه مشخص نیست براساس چه سازوكاری نایل به كسب آن شده است. آیا این مدال برای وجاهت ظاهرا قانونی یك تفكر خاص است؟!
زیباترین و لوكسترین مدالها در كشورهای جهان اگر پشتوانه نداشته باشد از چدن كم ارزشتر است.
میگویند زنده باد بهار، آیا بهار ایرانی طرحی است در راستای انقلابهای بهار عربی كه در ایران بیداری اسلامی به بیداری انسانی تبدیل شده است؟!
مستند جنجالی ظهور نزدیك است كه سال گذشته توسط عواملی خاص منتشر شده بود، پیش نمایی بوده است از حوادثی كه اطاق فكر جریان انحرافی برای شش ماهه اول سال 92 ترسیم كرد است. جالب اینجاست كه جریان مذكور وقتی نام بنیصدر مطرح میشود آنچنان واكنشهای هیستریك از خودبروز میدهد كه هر عقل سلیم را به تفكر و تعقل وا میدارد. آیا برخی در میدان پاستور كه آگاهانه پا جای پای مردودین میگذارند از تكرار سرنوشت دیگران برای خود هراسی دارند؟!
ابتكار: پایان « بگم بگم » شروع پروژه « بگو بگو »
«پایان بگم بگم شروع پروژه بگو بگو » عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلی وكیلی است كه در آن میخوانید؛محمود احمدی نژاد با ورودش به ساحت سیاست رسمی در ایران، فرهنگ خاصی را به همراه آورد. بی شك با پایان دوره ریاست جمهوری اش تا سالها، آثار این فرهنگ باقی خواهد ماند و به عنوان مهمترین ارثیه اش یاد آوری خواهد شد. آنچه او با خود آورد آنقدر اختصاصی بودند كه نقش نماد ایفا كردند. از محتوای كشكول احمدی نژاد، هیچ كدام به اندازه پروژه « بگم بگم» سر و صدا به پا نكرد.
در تاریخ جمهوری اسلامی، در مقاطع مختلف، مسئولان درمسایل پیش آمده، گاهی از تعبیر « هزار حرف نگفته » و « حرفهای ناگفته بسیار » استفاده میكردند اما اصطلاح « بگم بگم » با احمدی نژاد رونمایی شد. پرده اول آن در 13 خرداد 88 در مناظره معروف و در برنامه زنده تلویزیونی جلوی دید میلیونها ایرانی رونمایی شد. در آن شب، مردم برای اولین بار با اصطلاح « بگم بگم » روبرو شدند.
از فردای آنروز، تحلیل و تفسیرها پیرامونش رواج یافت بسیاری نپسندیدند و آنرا غیر اخلاقی و خلاف آموزههای دینی قلمداد كردند اما شور انتخابات و حال و هوای رقابت و شیدایی و دلدادگی اصولگرایان، مانع ارزیابی اخلاقی آن اقدام گردید.اما اصطلاح راه خود را به كوه و برزن، كودك و بزرگ، زن و مرد باز كرد، تكیه كلام جوانان شد و در بزنگاهها مورد استفاده جوك سازان و طنازان قرار گرفت. « بگم بگم » به یك شگرد در ادبیات سیاسی و ادبیات رقابتها تبدیل گردید. كاربردش در انتخابات مجلس نهم رایج شد اما هیچكس به اندازه معمار و مبتكر آن یعنی خود دكتر احمدی نژاد، قدرت استفاده از آن را نداشت.
جامعه گرفتار تب « بگم بگم » گردید. احمدی نژاد در هر محفل و مجلس كه حضور پیدا میكرد با تقاضای هوادارانی كه خواهان « بگو بگو » بودند، روبرو میشد او هم با فیگورهای انحصاری خود، آنان را به صبر دعوت میكرد و البته امید به گفتن را دو چندان مینمود. در هر مصاحبه مطبوعاتی و تلویزیونی كه حاضر میشد، تمام چشمها و گوشها متمركز وآماده شنیدن « بگم بگم » میشدند. اما او هیچگاه چیز مهمی از انبان نگفتهها در نیاورد تا اینكه طرح استیضاح وزیر كار او را به مجلس آورد و همچون همیشه با شل و سفت كردن و مقدمه چینیهای خاص خود و اینكه عده ای میگویند نگو اما من میخواهم بگویم و در نهایت با اصرار لاریجانی رئیس مجلس، فرصت را مفتنم دید و پرده ای دیگر از پروژه « بگم بگم » را به اجراء گذاشت.
این سكانس، توفانی به پا كرد. واكنش تند رئیس و نمایندگان را به همراه داشت اما از لحظه ای كه تهدیدش به « بگم بگم » با واكنش لاریجانی به « بگو بگو » روبرو شد، گویا عمر شگردش به پایان رسید و « بگو بگو » شجاعت هماوردی با « بگم بگم»را یافت به عبارتی آن روز گر چه، روز خوبی برای نظام و اخلاق نبود ولی نتیجه خوبی به همراه آورد. نتیجه ای كه به احتمال زیاد از این بعد، بركات زیادی خواهد داشت.
تا آن روز همه ناراحت فرهنگ « بگم بگم » بودند و آن را غیر اخلاقی نام میگذاشتند. بسیاری هم آرزو داشتند كه « بگم بگم » به « بگو بگو » تغییر نماید. « بگم بگم » افشاگری یكطرفه است اگر به شگرد اهالی قدرت تبدیل شود، كاربرد غیر اخلاقی پیدا میكند در جایی استفاده میشود كه رقیب امكان دفاع ندارد. اما اگر به فصل شفافیت برسیم و دیوار سیاست شیشه ای شود و زندگیها و عملكرد ها، قابل دفاع گردد، آنگاه سیاستمداران بجای استفاده از « بگم بگم » باید به استقبال « بگو بگو » بروند.
به تعبیر عوام"طلا كه پاكست چه حاجت به خاك است'. اگر در سیاست به جایی رسیدیم كه سیاستمداران و مسئولان سر بالا گیرند و ادعا كنند كه هر كس هر چه علیه آنها دارند رو كنند و جایزه بگیرند و میدان را برای مطبوعات كنجكاو و پرسشگر، باز نمایند و امنیت خبرنگاران در سرك كشیدن به اندرونی حوزه مدیریشان را تضمین كنند، در این صورت كشور به نقطه ای ممتاز دست یافته است.
چندروز پیش تیتر یك روزنامهها در نقل جمله آقای قالیباف كه گفته بود دوره « بگم بگم » پایان یافته است نظرها را به خود جلب كرد. ایشان در همین سخنرانی گفته بود هر كس هر سندی علیه وی دارند ارایه نمایند. این جمله را به فال نیك میگیریم و امیدواریم كه دیگر از « بگم بگم » نشنویم و بیشتر «بگو بگو » بشنویم.بیائیم پرونده« بگم بگم » را ببندیم و باب « بگم بگم » را باز نمائیم.
آرمان:اصلاحطلبان و كاندیدای طلایی
«اصلاحطلبان و كاندیدای طلایی»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمدرضا خباز است كه در آن میخوانید؛اصلاحطلبی در كشور ما یك جریان قابل قبول با مبنای فكری، معنوی و مذهبی است. در حقیقت باید گفت كه این جریان فكری توانسته دو قوه؛ یعنی مقننه و مجریه را اداره كند. بنابراین رقابت با این جریان فكری منطقی به نظر نرسیده بلكه تعامل با این جریان فكری امری منطقی به شمار میرود. اگر ما این جریان فكری را به خورشید تشبیه كنیم لكههای ابر ممكن است مدت زمانی بتواند جلوی نور آن را تا حدی سد كنند، اما ماهیت خورشید از بین نمیرود. كما اینكه در 8 سال گذشته علیه این جریان بارها نوشته و گفته شده ولی امروز اكثریت قاطع مردم یاد آن ایام را گرامی میدارند و معتقدند كه دوران اصلاحات نسبت به شرایط فعلی بسیار خوب بود.
به واقع اصلاحطلبی یك جریان فكری است نه یك حزب یا جبهه سیاسی بدون پشتوانه مردمی، بنابراین موقعیت این چنینی اصلاحطلبان ایجاب میكند كه در مسائل مهم كشوری وارد و در رابطه با آن اظهار نظر داشته باشند.
مهمترین اتفاقی كه هر چند سال یك بار روی میدهد انتخابات ریاستجمهوری است كه اصلاحطلبان نمیتوانند و نباید نسبت به آن بیتفاوت باشند بلكه باید در این حركت نقش داشته و نقشآفرینی كنند. اصلاحطلبانی كه علاقهمندند تا به كشورشان خدمت كنند بهطور طبیعی تاكنون جلسات فراوانی داشته و از این پس خواهند داشت. از جمله این جلسات مربوط به فراكسیون خط امام(ره) است كه متشكل از نمایندگان مجلس هشتم بود. این فراكسیون جلساتی را با رئیس دولت اصلاحات، آیتا... هاشمی و حجتالاسلام ناطقنوری و دیگر بزرگان داشته كه همه منتقد وضع كنونی بودند.
لذا اصلاحطلبان باید در این جریان نقشآفرینی داشته باشند. این جریان فكری در جلسات خود به كاندیدای طلایی هم رسیدهاند. ما چندبار با این كاندیدای حداكثری در رابطه با حضور وی جلساتی داشتهایم و او هیچگاه از زیر بار مسئولیت شانه خالی نكرده است. اگرچه همه میدانند كه رئیسجمهوری بعدی باید چند برابر سالهای گذشته تلاش كند. به این دلیل كه تصمیمات اقتصادی كه در این چند سال در كشور گرفته شد، كارها را چند سال به عقب برگرداند.
كاندیدای حداكثری اصلاحطلبان هیچگاه از این موضوع واهمهای نداشته و همیشه گفته كه باید مطالعه و مشورت كنم تا بتوانم تصمیم درستی را در رابطه با بحث كاندیداتوری در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم بگیرم. بنابراین اصلاحطلبان با یك كاندیدای طلایی وارد انتخابات خواهند شد. البته این كاندیدای طلایی كه تمام اصلاحطلبان روی آن اجماع دارند مختص به این جریان فكری نبوده بلكه فردی فراجناحی است كه حتی اصولگرایان خردورز و معتدل نیز به این كاندیدا رای خواهند داد.
شرق:رابطه دوسویه
«رابطه دوسویه»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سیدحمید حسینی است كه در آن میخوانید؛
در نگاه خرد به اقتصاد در صورتی كه هزینه انرژی، سرمایه و نیروی كار برای بنگاه اقتصادی، كاهش یا تثبیت شود، اقتصاد كلان كشور سامان گرفته و عامه مردم از این شرایط منتفع خواهند شد. این نوع نگاه در سال 84 باعث شد مجلس هفتم طرح تثبیت قیمتها را مصوب كند غافل از اینكه آثار این سیاست، گرایش بنگاههای اقتصادی به جایگزینی سرمایه و انرژی بهجای نیروی كار را در پی داشت. این در حالی است كه پیش از سال 84، سالانه 500هزار شغل در كشور ایجاد میشد اما از سال 84 به بعد، سطح اشتغال كشور در حد همان 21میلیون شغل باقی ماند اگرچه در بخشهایی از اقتصاد، اشتغال جدید ایجاد شد ولی به علت كاهش كلی اشتغال، مجموع اشتغال كشور تا به امروز، افزایش نیافته است.
این نوع نگاه سبب عرضه بیش از حد نیروی كار در جامعه شد و دولت ناگزیر شد برای ایجاد تعادل در این بازار، نگاه حمایتی به بخش كارگری كشور داشته باشد. در عین حال، سیاستهای اقتصادی نادرست دولت نهم در كنار تصمیم دولت برای اجرای شتابزده هدفمندی یارانهها در دولت دهم، باعث شد كه با افزایش حجم نقدینگی و بهتبع آن افزایش تورم، قشر حقوقبگیر جامعه كه در مجموع حدود 45درصد نیروی كار كشور را تشكیل میدهد، از بازندگان اصلی تحولات اقتصادی باشد.
چنین وضعی سبب شده هرساله بر سر تعیین حداقل حقوق كارگران بین نمایندگان تشكلهای كارگری و كارفرمایی، بحث و مجادله صورت گیرد در حالیكه نیروی كار بهعنوان یكی از عوامل اصلی یك بنگاه اقتصادی، نقش انكارناپذیری در عملكرد بنگاه دارد و در صورت عدم رضایت كارگران، قطعا بهرهوری واحدهای تولیدی كاهش یافته و ضرر آن متوجه دولت، كارگران و كارفرمایان خواهد شد.
كارفرمایان با توجه به افزایش هزینههای انرژی و تولید پول در جامعه و همچنین گران شدن مواد اولیه، علاقهای به افزایش هزینههای كارگران ندارند در حالیكه كارگران با توجه به تورم 40درصدی فعلی، طاقت و تحمل وضعیت اقتصادی كنونی را از كف دادهاند و افزایش 98هزارتومانی حداقل دستمزد، مورد رضایت هیچیك از طرفین نیست.
در این راستا در صورتی كه دولت و نظام در تامین نیازهای مالی بنگاههای اقتصادی و تولیدی جدیت به خرج دهند و ارز موردنیاز آنها جهت ورود ماشینآلات و مواد اولیه را تامین كنند كارفرمایان ابایی از افزایش حقوق كارگران خود ندارند.
از دیگر سو، كارگران كشور نیز باید با ارتقای توانمندی و بهرهوری خود تلاش كنند با افزایش سودآوری بنگاههای اقتصادی، مدیران خود را برای افزایش اشتغال و پرداخت حقوق بیشتر به كارگران، یاری كنند. تداوم شرایط فعلی در سال 92 میتواند منجر به كاهش هرچه بیشتر اشتغال و سختتر شدن شرایط زندگی اشخاص حقوقبگیر شود.
بهار:مسئله اصولگرایان
«مسئله اصولگرایان»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم كسری نوری است كه در آن میخوانید؛با نزدیك شدن به زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری پاسخ به این پرسش كه اصلاحطلبان چه راهبردی در قبال این انتخابات اتخاذ خواهند كرد، همان اندازه اهمیت دارد كه دریابیم جریان حاكم یا همان اصولگرایان چه واكنشی در برابر حضور اصلاحطلبان در انتخابات نشان خواهند داد. برای ارزیابی این واكنش، شاید بهتر باشد آرایش كنونی جبهه اصولگرایان را مرور كنیم. پس از انشقاق و انشعاب پدیدآمده در این جریان، میتوان گفت عمده فعالان سیاسی این جبهه ذیل سه گروه قرار میگیرند.
نخست، حامیان ائتلاف سهگانه قالیباف، ولایتی و حدادعادل كه اصلیترین شاخه اصولگرایان فعال در انتخابات و جدیترین رقیب درونگروهی برای جبهه احمدینژاد محسوب میشود. دوم، گروه حامیان احمدینژاد كه زاییده جریان اول ولی خروج كرده بر آن است و بهطور جدی برای الصاق اسفندیار رحیممشایی به كرسی ریاستجمهوری دورخیز كرده است.
گروه آخر، متشكل از اصولگرایان معتدل است كه شاید تمایل چندانی برای معرفی یك نامزد جدی در انتخابات نداشته یا حداقل تاكنون به این تصمیم و جمعبندی نرسیدهاند. واكنش این سه گروه به حضور اصلاحطلبان در انتخابات تفاوتها و مشابهتهایی دارد.
از برخی شواهد اینگونه برمیآید كه گروه اخیر یا همان اصولگرایان ریشهدار از حضور موثر اصلاحطلبان در انتخابات استقبال میكنند. چهبسا كه به مشاركت حداكثری این جریان سیاسی با معرفی یك چهره شاخص اصلاحطلب معتدل یا چهرهای مرضیالطرفین هم بیرغبت نباشند.
مواضع و اظهارنظرهای آنها نشان میدهد كه سعی در رعایت جانب انصاف و اعتدال دارند و میخواهند میان چهرههای شاخص اصلاحطلب و حوادث پس از انتخابات 88 تمایز قائل شده و زمینه مشاركت آنها را در انتخابات فراهم آورند. اما دو گروه «ائتلافیون» و «احمدینژادیون» باوجود مرزبندی و اختلافهای جدی با یكدیگر، در یك نقطه اساسی اشتراكنظر دارند. این دو به هیچ عنوان نمیخواهند اصلاحطلبان با یك گزینه طراز اول مانند سیدمحمد خاتمی یا حتی فرد دیگری كه مورد اجماع قاطبه اصلاحطلبان باشد به طور حداكثری و قدرتمند وارد انتخابات شوند.
از نگاه آنها حضور فردی همچون خاتمی یا نامزد قدرتمندی دیگر یا به منزله شكست پیش از موعد آنها در انتخابات تلقی خواهد شد یا توان و تمركزشان را به شدت تحلیل خواهد برد. نباید فراموش كرد كه «ائتلافیون» و «احمدینژادیون» از مدتها پیش رجزخوانی برای یكدیگر را آغاز كرده و سناریوهای مختلفی برای تقابل با هم تدارك دیدهاند. حالا اگر جریان سوم قدرتمندی وارد عرصه انتخابات شود، از یكسو تمركز ذهنی این دو گروه به هم خواهد ریخت و از سویی دیگر از آنجا كه نه امكان درگیری در دو جبهه را دارند و نه راهی برای آشتی و پیوند دوباره با یكدیگر باقی گذاشتهاند، شانس پیروزی اصلاحطلبان دوچندان خواهد شد.
بر این اساس احتمالا به این جمعبندی رسیدهاند كه حضور قدرتمند اصلاحطلبان در انتخابات را به منزله یك تهدید برای نظام جلوه دهند تا یا اصلاحطلبان خودشان از ورود به عرصه انتخابات منصرف شوند یا در غیراینصورت پیشاپیش زمینهسازی لازم را برای رد صلاحیت آنها انجام داده باشند. از سوی دیگر شاید تحلیل برخی دیگر از مخالفان حضور اصلاحطلبان این باشد كه چنانچه رقابت «ائتلافیون» و «احمدینژادیون» به تنش و برخوردهای جدیتر كشیده شود، مهار دامنههای آن در غیاب اصلاحطلبان سهلتر خواهد بود.
به هر حال باید منتظر حوادث روزهای آینده ماند و دید كه هم اصلاحطلبان به چه تصمیمی خواهند رسید و هم كار آن دو گروه رقیب و مدعی به كجا میرسد؟
دنیای اقتصاد:آزمون فعالیت جمعی برای بخش خصوصی
«آزمون فعالیت جمعی برای بخش خصوصی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم هادی حدادی است كه در آن میخوانید؛گردهمایی دو روز پیش فعالان بخش خصوصی در اتاق بازرگانی ایران، شاید اولین یا حداقل كمنظیرترین گام جدی بخش خصوصی ایران در طرح منافع و مطالبات خود در عرصه عمومی بود.
طرح مطالبات به صورت صریح، شفاف، محدود و با استناد به اسناد بالادستی یا الحاقی، مدرنترین، كارآترین و اثربخشترین نوع پیگیری مطالبات در هر جامعهای محسوب میشود. این حركت میتواند حاوی چند پیام و البته اثر مهم برای بخش خصوصی و مدیران و صاحبان كسبوكار باشد: 1-اتاق بازرگانی به جد قصد دارد نقش هدایت بخش خصوصی را عهدهدار شود.
2- اتاق، ابزارها و صلاحیتهای لازم برای تحقق این امر را دارد.
3- اتاق فراگیری و مشروعیت لازم برای این نمایندگی را دارد.
4- سیاستگذاران و تصمیمگیران كلان كشور به اتاق بازرگانی اعتماد دارند. 5-بخش خصوصی را حول یك محور واحد منسجم كند.
به این ترتیب، حركت اخیر با محوریت هیاترییسه اتاق ایران قابل تقدیر و البته پشتیبانی و حمایت است.
در عین حال، بهتر است اتاق بازرگانی ایران برای تاثیرگذاری بیشتر، چند سوال را پاسخ دهد: آیا مطالبات طرحشده، مطالبات و منافع مشترك همه فعالان كسبوكار است؟ یعنی مطالبات تولیدكنندگان، صادركنندگان، شركتهای بزرگ و كوچك، تهرانی و شهرستانی، صنعت، معدن و بازرگانی و... است؟ آیا این سه خواسته مطرحشده، چاره بخش عمدهای از دردها است؟ یعنی خواستههای اصلی بخش خصوصی را پوشش میدهد؟ آیا تحقق این خواستهها، نفع عموم جامعه را نیز در پی دارد؟ یعنی میتوان در مقابل منافع سایر گروهها از آن دفاع كرد و سیاستگذاران را در این شرایط اقتصادی به نفع آن بسیج كرد؟ در صورت پاسخ منفی به هر یك از پرسشهای فوق، اتاق باید تلاش كند ویرایش بعدی مطالبات بخش خصوصی را كه فراگیرتر و محكمتر است؛ با مشاركت همه ذینفعان تنظیم و منتشر كند. اگر این مطالبات عمومی است، اتاق باید آن را بهصورت یك سند رسمی منتشر كرده و در ابعاد وسیع عمومیسازی كند، تا سه هدف زیر تحقق یابند:
1- این سند خواست و مطالبه همه صاحبان كسبوكار و سرمایهگذاران قرار گیرد و در نشستها و جلسات بین خود و با دستگاههای اجرایی و سیاستگذاری آن را طرح و جلب حمایت كنند.
2- نمایندگان سایر گروههای اجتماعی از جمله كارگران با این مطالبات همسو شوند.
3- سیاستگذاران و نمایندگان قانونی منافع مردم اعم از مجلس و دولت، آن را در دستور كار خود قرار دهند.
نكته آخر اینكه، همه كارآفرینان و مدیران و تشكلهای كسبوكار در عرصههای صنعت و تجارت، وظیفه اخلاقی و حرفهای دارند كه اگر این سند مطالبات در راستای منافع آنها قرار دارد، حمایت و امضای خود را با روشهایی مانند نوشتن مقاله و ارائه سخنرانی زیر این سند مطالبات گذارند در جلسات جمعی بین خود و با دولتمردان و مجلسیان حوزه انتخابیه خود از این مطالبات حمایت كنند؛ این خواستهها را در رسانههای خود منتشر كنند و به علاوه تلاش كنند كه حمایت كاندیداهای ریاستجمهوری را برای حمایت از این مطالبات جلب كنند.