دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 May 20 - ۱۱ ذی القعده ۱۴۴۵
۱۷ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۳:۳۶

رازهای یک سرباز گمنام

علی‌اصغر در زندگی بسیار منظم بود و هیچ وقت درباره کارش در خانه صحبت نمی‌کرد.یک سررسید داشت که جلسات و برنامه‌هایش را با کد و رمز می‌نوشت. ما مدت‌ها در اصفهان بودیم اما پس از اینکه به تهران آمدیم از طریق خانواده همکارانش متوجه برخی کارهای او شدم.
کد خبر: ۵۹۵۶۸۹

«اطلاعات و امنیت» یک مقوله مهم، بسیار وسیع و پیچیده است. کار اطلاعاتی، تجسس، کسب اخبار سرّی، کشف مجهولات، دشمن‌یابی و و ابـزار و شـیـوه آن نـیز به همان میزان سخت و دشوارتر است. از این رو نوشتن و قلم زدن درباره زندگی انسان‌هایی که از سر تعهد برای برقراری امنیت مردم، سرافرازی میهن‌شان و حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی همه خطرها را به جان می‌خرند کاری بسیار دشوار است چرا که ذات فعالیت این عناصر، کم‌گویی و عملگرایی است. برای همین است که تا سال‌ها و حتی چند دهه جنبه‌های شخصیتی این افراد و اسنادی که به آن‌ها اختصاص دارد در رده‌بندی‌های اطلاعاتی جزو اسناد «سِری» و «بسیار محرمانه» به شمار می‌آیند.

همزمان با ایام ولادت حضرت مهدی(عج) و هفته سربازان گمنام امام زمان (عج) به سراغ همسر یکی از همین سربازان گمنام رفته‌ایم تا با بخش بسیار کوچکی از زندگی این شهید آشنا شویم. رضوان پورشمس‌آبادی همسر سردار شهید «علی‌اصغر فولادگر»  در گفت‌وگو با ایران اکونومیست روایت می‌کند: علی‌اصغر متولد ۱۳۳۹ در اصفهان بود. او در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. ما در یک محله در اصفهان زندگی می‌کردیم. او دوران مدرسه را در اصفهان گذراند و سال ۵۷ در رشته تاریخ دانشگاه اصفهان قبول شد، اما در دوران انقلاب فرهنگی دانشگاه‌ها تعطیل شد.

رازهای یک سرباز گمنامدست‌خط مقام معظم رهبری درباره شهید فولادگر

پیش از پیروزی انقلاب در راهپیمایی‌ها و مبارزات علیه شاه شرکت می‌کرد و به دلیل شناختی که دیگران از علی‌اصغر داشتند او را به عنوان مسئول شورای مسجد محله انتخاب کرده بودند. بعد از پیروزی انقلاب به جهاد سازندگی پیوست و سال ۱۳۵۷ نیز عضو سپاه شد. مدتی در گزینش سپاه کار کرد. سال ۱۳۶۲ عقد کردیم  و در سال ۱۳۶۳ زندگی مشترک‌ خودمان را آغاز کردیم. او از نخستین افرادی بود که به عضویت سپاه درآمد و در چند عملیات نیز شرکت کرد.زمانی که به خواستگاری من آمد فرمانده سپاه کاشان بود. خودش تعریف می‌کرد که چند بار خواستگاری رفته است، اما به او گفته‌اند که باید از سپاه خارج شود ولی علی‌اصغر نپذیرفته بود.

من با شرایط زندگی همسرم کاملا آشنا بودم چون سه تن از برادرانم در جبهه بودند.  یکی از برادرانم در عملیات بیت‌المقدس به شهادت رسید و پیکرش همچنان به میهن باز نگشته است. علی‌اصغر سال ۶۵ به عضویت نیروی قدس در آمد و سال ۶۶ برای انجام مأموریت‌هایی به لبنان رفت. از آنجا برگشت و سال ۷۴ به عنوان سرباز گمنام ادامه فعالیت داد.

علی‌اصغر در زندگی بسیار منظم بود و هیچ وقت درباره کارش در خانه صحبت نمی‌کرد. یک سررسید داشت که جلسات و برنامه‌هایش را با کد و رمز می‌نوشت. ما مدت‌ها در اصفهان بودیم، اما پس از اینکه به تهران آمدیم از  طریق خانواده همکارانش متوجه برخی از کارهای او شدم. یکبار بروشوری به خانه آورد که در آن توصیه‌های اطلاعاتی و امنیتی را یادآور شده بود.

همسرم از هنگام جوانی تا بعد از ازدواج به فوتبال علاقه داشت و بازی می‌کرد. برای شنا کردن هم وقت می‌گذاشت. دو توصیه داشت: یکی اینکه در راهپیمایی‌ها حتماً شرکت کنیم و دیگر اینکه در تمامی موارد، سخنان و توصیه‌های مقام معظم رهبری شاخص است. او نخستین بار نبود که به حج می‌رفت. به زبان عربی کاملاً آگاه بود و در طول سفرهایش هر روز به طور منظم تماس می‌گرفت؛ حتی پس از سانحه سقوط جرثقیل در مکه بلافاصله از حالش خبر داد تا اینکه فاجعه منا پیش آمد. ما به مدت ۱۰۴ روز از وضعیتش ناآگاه بودیم تا این که از طریق آزمایش DNA هویت او را شناسایی کردند.

رازهای یک سرباز گمنام

هنگامی که این اتفاق پیش آمد با علی‌اصغر تماس می‌گرفتم، اما دوستانش می‌گفتند که رفته است تا به دیگران کمک کند. مسئولین حج به خانه می‌آمدند. آنها می‌دانستند که او به شهادت رسیده است، اما وقتی امیدواری ما را نسبت به بازگشت می‌دیدند از بیان حقیقت صرف نظر می‌کردند.

به گزارش ایران اکونومیست، کتاب «فولاذ» به نویسندگی محمدعلی قربانی که توسط انجمن پیشکسوتان سپاس به چاپ رسیده،به زندگی این سردار شهید پرداخته است.

 

نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار