سه‌شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 30 - ۲۰ شوال ۱۴۴۵
برچسب ها
# اقتصاد
۲۳ مهر ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۳
عرفه، روز تابش نور رحمت بر دلهای زنگار گرفته

پروردگارا اجابتم کن* چقدر "رحیم" بودن به تو می‌آید

روزعرفه همه می‌آیند که اجابت بگیرند برای تمام خواسته‌ها و توبه‌هایشان، عرفه روز تابش نور رحمت بر دل‌های زنگار گرفته است، روزی که خدا آغوش گشوده به روی بندگانش تا نامش را صدا کنند و طلب مغفرت داشته باشند.
کد خبر: ۴۲۰۷۱


 خدای رحمانم، روز عرفه رسید و باز این بندهِ گناهکارِ سراپا تقصیرِ فراموش‌کارِ خجل به درگاهت آمده تا خط سفیدی بکشی بر تمام سیاهی‌های کارنامه‌اش.
آمده‌ام و می‌دانم که دست رد به سینه‌ام نمی‌زنی و باز هم مثل همیشه به اندازه تمام سال‌ها و قرن‌ها صبوری می‌کنی برای شنیدن دردها و غصه‌ها و بغض‌هایم.
یادم نمی‌رود همیشه به دادم رسیده‌ای همیشه حوصله کرده ای تمام فراموشی ها و بد قولی‌هایم را.
من فراموش کردم، زدم زیر تمام قول و قرار هایم با تو و دوباره و چندباره خطاهایم را تکرار کردم اما هربار که به سوی تو آمدم، مرا از درگاهت نراندی، خواندمت؛ پاسخم دادی. نگذاشتی زانوی غم بغل بگیرم و تنهایی دلم را ملموس تر از این که هست حس کنم.
تاریکی‌هایم را همیشه روشن کرده‌ای، تاریکی‌های دلم با نور نگاهت روشن تر از سپیده سحر شده و من محو این روشنایی هایم...
بارها در قبله‌ات گریه‌ کرده‌ام، بارها نام عظیمت را فریاد کرده‌ام و هربار پاسخم را زیباتر از قبل دادی، هر بار که صدایت کردم حس کردم که نگاهت به من است و تمام حواست پیش دلم.
خدای خوبم، اگر رهایم کنی، اگر در کنار من نباشی، اگر دیگر نگاهم نکنی، می‌میرم، هر ثانیه می‌میرم!
پروردگار من، وقتی بخششت را بر تمام گناهان و تقصیراتم می‌بینم، وقتی اشک‌های از سر صاف شدن این دل به راحتی راه خود را روی گونه‌هایم پیدا می‌کنند و تاریکی‌های دلم از بین می‌رود، آنوقت است که بهار می‌آید به میهمانی چهار فصل زندگی‌ام و خودش را پهن می‌کند روی زمستان و پائیز و تابستانم. آنوقت است که تمام دلم تمام رویاهایم رنگ شکوفه‌های صورتی بهار به خود می‌گیرد و من می‌شوم همان دخترک شاد و سبکبالی که انگار تمام خستگی‌ها و دل مردگی‌های دنیا از روی دوش قصه‌هایش برداشته شده و تمام داستانهایش با "یکی بود و خدا بود و خدا بود" شروع می‌شود!
نمی‌شود تو را فریاد نزد، نمی‌شود نام آرامش بخش تو را نخواد، نمی‌شود تو را نخواست، از میان همه دقایق این روزگار به تو که می‌رسم، پر می‌شوم از باران و رویاهایی که همیشه دوستشان دارم.
گاهی که پرهستم از تنهایی و بغض، گاهی که هیچ فریادرسی را نمی‌بینم و بی تابی و بیقراری تمام لحظاتم را گرفته یادم می‌آید که توهستی، که خدایی همچون تو دارم و انگار تو خدا شده‌ای تا دلواپس تمام دلتنگی‌ها و گریه‌هایم باشی...
مرا ببخش، ببخش خدای مهربانم، مهربانترین مهربان‌ها، چقدر این اسمت را دوست دارم، چقدر "رحیم" بودن به تو می‌آید، ببخش که گاهی سر به هوا می‌شوم، یادم می‌رود که حواست به من هست یادم می‌رود که باید چشمانم را زبانم را گوش‌ها و دست‌هایم را و تمام نعمت‌هایی که سخاوتمندانه به من ارزانی داشته‌ای را مراقب باشم و کاری نکنم که تو نمی‌خواهی. یادم می‌رود که اینها همه هدیه توست و باید مراقب هدیه‌هایم باشم.
ای همراه همیشه‌هایم، تو که باشی دنیا هیچ وقت به آخر نمی‌رسد و دهن کجی‌های روزگار مرا از پای در نمی‌آورد و من قهرمان تمام مبارزات و سختی‌ها می شوم. تنهایم نگذار ای بخشنده ترین، تنهایم نگذار که من بی تو هیچم و با تو صاحب تمام داشته‌ها و نداشته‌ها.

تسنیم
نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار