ـ چرا هاشمی رأی نیاورد؟
ـ قالیباف چگونه شهردار ماند؟
ـ چرخش نیم ساعته چگونه رقم خورد؟
ـ فضای جلسه رأی گیری بسیار ملتهب بود.
ـ به نام اصلاح طلبان و به کام اصولگرایان!
ـ و... تیترهای آرامبخش و وحدت آفرین دیگری از این دست و تماما نیز زیبا و جادار و مطمئن!
ـ حالت اندیشمندانه می گیرم و می گویم: خب هر کسی بر حسب فهم گمانی دارد. آزادی بیان همین است که هر کس هر تیتری خواست بزند، بزند. منتها به قول این راننده اتوبوس شرکت واحد همسایه ما: «تیتر شما نشان دهنده شخصیت شماست.»
ـ سری بالا می اندازد و می گوید: ولی خیلی هم بیراه نمی گویند!.... من هنوز ماندم که چطور دو نفر از اعضای اصلاح طلب شورای شهر، خارج از تعلقات حزبی و جذبی، به کاندیدای اصلاح طلبان رای ندادند؟
ـ می خندم و می گویم: خیلی جوکی ها!.... یعنی کسی حق ندارد خارج از حزبش فکر کند و در ضمن راستگویی، انتخاب راست و درست تری داشته باشد و سبک سنگین کند که از میان دو نامزد خوب برای شهرداری، کدام یک در عمل، بهتر و بیشتر می تواند مدیریت شهری را با کمترین چالش های سیاسی به پیش ببرد که این وسط، ملت پایتخت نشین، ضرر نکند و بیشتر حالش را ببرد، حالا نامزد ما شهردار نشد، نشد. حزب مهم تر است یا مردم؟ چرا خیال می کنی که فقط حزب جنابعالی عقل کل است؟
ـ می خندد و می گوید: راستش به عقل ناقص ما این رسید، تا به عقل ناقص جنابعالی چی برسد!
پایان خوش: دو تایی می خندیم و روی همدیگر را می بوسیم و چلچراغ خانه را خاموش می کنیم تا در روشنای یک چراغ کم مصرف، با نوشیدن یک چای سبز، آرامش بیشتری پیدا کنیم؛ شاید که با تدبیر و امید، به دولت و شهرداری بنگریم و پیوند مبارکشان را گرامی بداریم. بادا بادا مبارک بادا....ایشالا مبارک بادا!...