جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 26 - ۱۶ شوال ۱۴۴۵
۲۸ بهمن ۱۳۹۱ - ۰۶:۵۷

گزیده سرمقاله روزنامه‌های صبح شنبه 11/28

ايران اكونوميست :روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز كشور و جهان پراخته‌اند از جمله «انقلاب بحرین مذاكره نمی كند»،«حاج رمضان هم پر كشید و شاهد شد»،«نقش مرموز شیوخ قطر در تحولات منطقه»،«نیم قرن حضور»،«حكایت انحرافی و قصه پایداری»،«خانواده پایدار؛ بسترساز شهرِ امیدوار»،«گسترش دخانیات همراه با پیشگیری ازآن!»،«انتخابات و صلاحیت هاشمی رفسنجانی»،«پیام انقلابی بودن رهبری برای دشمنان»،«بیراهه پیش‌فروش سكه»،«ضرورت آزادسازی بازار پول»و...كه برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۱۵۸۳۱

كیهان:انقلاب بحرین مذاكره نمی كند

«انقلاب بحرین مذاكره نمی كند»عنوان یادداشت روز روزنامه كیهان به قلم سعدالله زارعی است كه در آن می‌خوانید؛دو سال از آغاز انقلاب اسلامی مردم بحرین گذشت و خبرهای مختلف بیانگر تشدید نگرانی های آمریكا، رژیم آل سعود و رژیم آل خلیفه است از منظر آنان تداوم حضور پررنگ مردم در خیابانها و تاكید آنان بر همان خواسته های روزهای آغازین انقلاب، از یك سو ناكارآمدی روش امنیتی نظامی در مواجهه با مردم را ثابت می كند و راه حل سیاسی را دیكته می نماید و از سوی دیگر استقامت مردم بر سر اصول را نشان می دهد و این می تواند آنان را به موفقیت برساند.

انقلاب مردم بحرین تاكنون چند مرحله را سپری كرده است. در مرحله اول كه حدود دو ماه به درازا كشید، رژیم آل خلیفه درصدد توافق با رهبران انقلاب بود. رهبران در گفتگوها روی لزوم اصلاحات بنیادی در قانون اساسی به گونه ای كه متضمن تغییر رژیم فعلی از «پادشاهی مطلقه» به «حكومت پارلمانی» باشد و مجلس سررشته امور مختلف كشور را در دست داشته باشد، تاكید كردند و بركناری عوامل حكومتی از پست هایی مانند نخست وزیری و سپردن اداره امور به دست دولت منتخب مجلس را خواستار شدند. در این مرحله پادشاه بحرین توافق كرد كه گفتگوها درباره نحوه و مراحل اجرایی شدن خواسته های مخالفان ادامه پیدا كند. رهبران احزاب و گروههای انقلابی ضمن موافقت با گفتگو به حضور در میدان مركزی منامه «لألأ» ادامه دادند تا به نتیجه رسیدن گفتگوها ضمانتی داشته باشد. اما بعد از حدود دو ماه، گفتگوها قطع شد و رژیم آل خلیفه به شدت عمل روی آورد و از شورای همكاری خلیج فارس درخواست كمك نظامی كرد كه به دنبال آن حدود دو هزار نیروی نظامی امنیتی از عربستان و امارات راهی منامه شده و خیابانهای اصلی و میدان مركزی را به اشغال درآوردند.

مرحله دوم حدود یك سال به درازا انجامید در این مرحله نیروهای نظامی-امنیتی (تركیب سعودی و آل خلیفه) تلاش كردند تا با برخورد قهرآمیز انقلاب را از بین ببرند. در این مرحله شدت عمل به جایی رسید كه درب بیمارستانها به روی مجروحان بسته شد، بازداشت شدگان زیر شكنجه قرار گرفته و چندین نفر از آنان به شهادت رسیدند، افراد شركت كننده در تظاهرات از ادارات و سازمانهای تابعه اخراج شدند، تابعیت بحرینی بسیاری از عناصر كلیدی شركت كننده در تظاهرات لغو و بسیاری دیگر- از جمله رهبر انقلاب بحرین آیت الله شیخ عیسی قاسم- تهدید به لغو تابعیت و اخراج از بحرین شدند كه این در هیچ كجای دنیا مرسوم نیست.

در این مرحله، حكومت حتی خواسته های حداقلی مردم را هم نادیده گرفت از آن طرف در طول این دوره یك ساله تظاهرات روزانه و شبانه در منامه و پنج منطقه دیگر بحرین -یعنی تمام بحرین- استمرار پیدا كرد. نمازهای جمعه با شركت انبوه تظاهركنندگان برگزار شد و در هر جمعه بر استمرار انقلاب تا تحقق خواسته های مردم تاكید گردید در عین حال نیروهای انقلاب به یك ابتكار عمل كه كمك زیادی به استمرار انقلاب كرد، دست زدند؛ هفته ها با عناوین مختلف نام گذاری شد و در هر هفته یك طیف خاص مسئولیت محوری در اداره انقلاب پیدا كردند. زنان، كارگران، كشاورزان، دانشگاهیان، احزاب، مساجد، دانش آموزان، كارمندان و... هر كدام علاوه بر حضور عمومی در مراسم انقلاب فعالیت های متراكمی در «نوبت خود» به نمایش گذاشتند.

در مرحله سوم، حكومت كه از ادامه تظاهرات و به نتیجه نرسیدن اهرم نظامی به تنگ آمده و از سوی كشورهای غربی نیز برای پایان یافتن تظاهرات تحت فشار قرار گرفته بود به انتخاب دیگری رسید؛ «امنیتی كردن» مسائل. در این مرحله رژیم آل خلیفه مدعی بود كه رهبران مخالف به سمت اقدامات خشونت بار علیه «اماكن» و «اجتماعات» روی آورده و در نتیجه حكومت برای حفظ اماكن و مردم ناچار به تعقیب خانه به خانه مخالفان است و حال آنكه رهبران انقلاب بر شیوه مسالمت آمیز و تظاهرات سیاسی تاكید می كردند و گروههای انقلابی علیرغم تنوعی كه داشتند به میثاق مشترك انقلاب تن داده و به سمت اقدامات خشونت طلبانه نرفتند. رویكرد امنیتی رژیم آل خلیفه، اعتراف به این نكته بود كه اقدامات سركوب گرانه مشروعیت نداشته و مشروعیت سیاسی نظام را هم زیر سوال برده است.

دولت بحرین در این مرحله تلاش كرد تا به دیگران بگوید كه اگر من از اسلحه برای آرام كردن فضا استفاده می كنم به این دلیل است كه مخالفان به سمت استفاده از ابزارهای نظامی پیش رفته اند. در این مرحله رژیم آل خلیفه دست به خلق یك سلسله اقدامات تروریستی زد و به مخالفان نسبت داد و سپس هجوم ماموران نظامی خود را به خانه ها و محل های كسب و كار مردم توجیه كرد. رژیم از این مرحله نیز طرفی نبست نه انقلاب رو به كاستی گذاشت و نه چشم های ناظر در محیط داخلی و خارجی بحرین، توجیه این رژیم در استفاده از ابزار سركوب را پذیرفت.

در مرحله چهارم، رژیم آل خلیفه به «گفت و گو» گرایش نشان داد و شیخ حمد، پادشاه اعلام كرد كه حاضر است با مخالفان به توافق برسد. در اینجا چند نكته حائز اهمیت است. رویكرد رژیم به گفت وگو در واقع اعلام رسمی شكست سیاست های دولت منامه در مراحل دوم و سوم است.

در واقع آل خلیفه اعتراف می كند كه بحران بحرین تا آنجا كه به مخالفان باز می گردد نظامی و امنیتی نیست، بلكه سیاسی است و از طریق اهرم های نظامی- امنیتی به كنترل درنمی آید. نكته دوم این است كه رژیم اعتراف می كند كه در برابر پایداری مردم و رهبران انقلاب بر سر اصول خود قادر به مقاومت نیست و باید ریل را تغییر دهد. نكته سوم این است كه رژیم آل خلیفه گمان می كند كه با طرح موضوع «گفت و گو» می تواند در صف انقلاب شكاف ایجاد نماید. به گمان رژیم عده ای از رهبران شامل بزرگترین حزب مخالف- الوفاق كه نیمی از اعضای پارلمان منحله را در اختیار دارد- از گفت وگو حمایت می كنند و گروه های دیگر كه از گذشته هم اسقاط رژیم را مطالبه می كرده اند، با گفت وگو مخالفت كرده و رو در روی هم قرار می گیرند. شیخ حمد در قدم اول اعلام كرد كه گفت وگو با مخالفان را می پذیرد به شرطی كه این گفت وگو مشابه گفت وگوهای میان رژیم با احزابی نظیر الوفاق قبل از شروع انقلاب بوده و در آن آل خلیفه نه به عنوان یكی از دو طرف بلكه بعنوان مقام فیصله دهنده به بحث ها و ارائه جمع بندی مطرح باشد. این موضوع سبب شد كه هیچ حزب و گروهی به دعوت پادشاه پاسخ نداده و مذاكره را یك حیله برای متوقف كردن و ناكام نمودن انقلاب ارزیابی نمایند. دعوت به گفتگو از سوی آل خلیفه آنقدر بی اساس بود كه روزنامه انگلیسی «گاردین» نیز دو روز پیش نوشت: «هیچ چیز وجود ندارد كه تضمین كند این گفتگو به اصلاحات بیشتر منجر شود» از آن طرف بحث گفت وگو در درون آل خلیفه به شكاف منجر شد. نخست وزیر بحرین كه بیشترین نقش در كشاندن پای نظامیان آل سعود به ماجرای بحرین داشت، دعوت پادشاه را مقدمه فروپاشی رژیم ارزیابی و با آن مخالفت كرده است از سوی دیگر ولیعهد بحرین كه از آغاز تلاش می كرد تا ظرفیت های منطقه ای و بین المللی را برای رسیدن به یك فرمول سیاسی برای پایان دادن به انقلاب پای كار بیاورد، شرط تعیین شده از سوی پادشاه را مانع گفت وگو ارزیابی كرده و خواستار صراحت و تضمین گفت وگوها شده است. بر این اساس روز گذشته آیت الله شیخ عیسی قاسم رهبر انقلاب بحرین در خطبه های نماز جمعه ضمن پرهیز دادن نیروهای انقلاب از پذیرش گفت وگو، پیش بینی كرد كه رژیم بحرین به زودی دچار شكاف می شود. او خطاب به آل خلیفه گفت: «شما قطعاً شكست خواهید خورد و صفوفتان از هم پاشیده خواهد شد، شما هنگامی كه با هم به درگیری می پردازید، رسوا خواهید شد.»

ادامه انقلاب بحرین، بیش از آل خلیفه، آمریكا و رژیم متجاوز سعودی را نگران كرده است. اوباما حدود شش ماه پیش به شیخ حمد فشار آورد تا راهی برای توافق با نیروهای انقلاب پیدا كند. در هفته های اخیر رژیم آل سعود نیز به آل خلیفه پیغام داده است كه به زودی نیروهایش را از بحرین بیرون می برد و این رژیم باید راه دیگری برای پایان دادن به انقلاب انتخاب نماید. آمریكایی ها كه در حال محدود ساختن نیروهای نظامی خود در افغانستان هستند نسبت به بازتاب این مسئله در منامه- مقر سرفرماندهی ناوگان پنجم نیروی دریایی- نگران هستند به گمان آمریكایی ها با كاهش نیروهای نظامی آمریكا در افغانستان، مردم بحرین متقابلاً برای اخراج نظامیان آمریكایی فشار می آورند. در اینجا آمریكا یا باید به كاهش نیرو در بحرین تن دهد و یا رو در روی انقلابیون از نیروی نظامی استفاده كند كه چنین رویكردی نه تنها مردم بحرین را یكپارچه به صحنه می آورد بلكه مردم شبه جزیره عربستان را نیز بشدت تحریك كرده و علیه آمریكا وارد عمل می نماید. از این رو دولت اوباما و بخصوص پنتاگون به دولت بحرین فشار می آورند تا پیش از رسیدن موعد توافق لیسبون- یعنی سال 2014 با نیروهای انقلاب به توافق برسد. از آن طرف رژیم آل سعود هم نگران سرایت انقلاب بحرین به مناطق مختلف عربستان بخصوص مناطق شرقی و غربی است. همین حالا هم آل سعود آثار مقاومت مردم بحرین را در عربستان مشاهده می كنند، تا جایی كه دامنه اعتراض مردم به «ریاض» هم رسیده و حال آنكه ریاض به دلیل تمركز حنبلی ها و وهابی ها، مطمئن ترین نقطه برای آل سعود می باشد. با این وصف آل سعود از ترس اینكه ادامه مقاومت مردم بحرین در برابر نیروهای مشترك سعودی و آل خلیفه شعله های انقلاب مردم را به مناطق مختلف عربستان بكشاند، به رژیم بحرین برای پایان دادن فشار می آورند.

با این وصف می توانیم بگوئیم انقلاب بحرین تا اینجا موفقیت های بزرگی داشته است و چشم انداز آن نیز روشن می باشد. امروز اعتقاد به اینكه انقلاب بحرین به زودی به پیروزی می رسد تا حد زیادی در محیط عربی و غربی غالب شده است. بعد از شهادت «حسین الجزیری» جوان 41 ساله بحرینی در تظاهرات روز پنجشنبه گذشته- سالگرد آغاز انقلاب بحرین- و پس از آنكه مردم در این روز بطور یكپارچه گفتگو با آل خلیفه را رد كردند، روزنامه گاردین نوشت: «رژیم بحرین باید تغییرات ریشه ای ایجاد كند» این روزنامه جوامع اروپایی و آمریكایی را مورد خطاب قرار داد و نوشت: «وقت عمل فرا رسیده است و اگر از این فرصت استفاده نشود، بحرین دچار فاجعه ای واقعی خواهد شد.» البته از نظر غربی ها فاجعه واقعی، پیروزی یك انقلاب اسلامی دیگر در منطقه حساس غرب آسیا و اولین انقلاب اسلامی در شبه جزیره عربستان است.

خراسان:حاج رمضان هم پر كشید و شاهد شد

«حاج رمضان هم پر كشید و شاهد شد»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم كورش شجاعی است كه در آن می‌خوانید؛هنوز بیست بهار از عمرش نگذشته بود كه شور و عشق دفاع از كیان دین و میهن او را راهی جبهه های نبرد كرد.

آن جوان خوش قد و بالا و مهربان و خوش سیما، ۱۸روز از بهار سال ۶۵ گذشته بود كه از اردبیل راهی مناطق جنگی شد.

۱۶ماه و اندی با شجاعت و دلاوری و نهایت دل بریدگی از دنیا و دلبستگی به خدا در مقابل خصم متجاوز دلاورانه جنگید آن قدر غیور و دل بزرگ و ایثارگر بود كه در یكی از روزهای مهر سال ۶۶ در منطقه فكه وقتی یكی از همرزمانش با گلوله دشمن مجروح شد و بر اثر خستگی دیگر توان انتقال او را به پشت خط نداشتند، جسم و جان عزیزش را سنگر و سپر كرد برای زنده ماندن همرزمش و چنین بود كه گلوله دشمن بر گردن «رمضان» عزیز آن جوان دلاور نشست تا اوج ایثارگری و جوانمردی اش در عمل ثابت شود و یار و همرزمش از آسیب بیشتر در امان بماند و بعد از ۱۷ روز دوباره آماده رزم و دفاع شود.

این دلاور مرد ایران زمین كه سروقامتش دیدنی بود و چهره مهربانش صمیمی و دوست داشتنی از پس اصابت آن گلوله كه نخاعش را آسیب زده بود، تا همین دیروز كه عاشقانه پركشید، ۲۵ سال میهمان و غلتیده در تخت بود؛ اما این فقط جسم این خداباور مومن بزرگوار بود كه بر تخت آرمیده بود، اما جانش همانند همان روزهای حماسه آفرینی و دلاوری هایش پرشور و بی تاب بود و قلب نازنینش هماره به عشق سرافرازی دین و میهن و استقلال و عزت و شرف ایران زمین می تپید و چه بزرگوار پاداش دهنده ای است خدای مومنان و جوانمردان و شهیدان و جانبازان كه اگر رمضان عزیز در عنفوان جوانی خود را فدایی دین خدا و اسلام و وطن عزیزش می كند و لباس دفاع از عزت و شرف و ناموس میهن را بر تن می كند و به جوانمردی تمام، ابوالفضل وار خود را سپر همرزمانش می كند، آن یگانه هستی بخش مهربان چه نیكو پاداش هایی كه برایش در رضوان الهی تقدیر نمی فرماید و در این دنیا نیز او را بی نصیب از پاداش های گوناگون نمی گذارد، این كه یك جوان چنان اراده ای از جانب خداوند بیابد كه سروقامتش حدود ۲۵ سال میهمان ناخوانده تخت شود و او در تمامی این سال ها لب به شكوه نگشاید و همچنان شاكر و راضی باشد و همچنان با كلام و رفتار و قلمش سرباز دین و میهن و استقلال وطن و انقلاب بماند و این كه خداوند فرشته ای را در هیبت دختر جوانی مامور كند كه به بنیاد جانبازان مراجعه و تقاضای ازدواج با یك جانباز را مطرح كند؛ آیا نمی تواند از جمله پاداش های الهی به «رمضان» خداباور و صبور و دریادل و مومن باشد.

دخترك جوان آمده بود تا خود و جوانی خود و زندگی خود را به عقد و وقف یك جانباز درآورد. و این فرشته از روزی كه بر شانه باكفایت این یل ایران زمین نشست و بوسه زد، خانه حاج رمضان، پرشورتر و صمیمی تر و سراسر عشق و امید شد و این تنها حاج رمضان نبود كه پا بر روی نفس گذاشته بود و لجام «منیت ها» را سخت و محكم كشیده بود و از بیراهه هوا و هوس و خودشیفتگی، هزاران فرسنگ فاصله داشت؛ بلكه همسر جوانش نیز در زیر سقفی كه حالا دو ایثارگر به عقد مودت به هم پیوسته بودند، خود به الگویی تمام عیار از یك انسان از خود گذشته و ایثارگر و شیدای همسر و عاشق جانبازی های هم نفسش تبدیل شده بود، آن قدر كه اصرارهای فراوان گروه فیلم برداری حتی نتوانست او را به حاضر شدن جلوی دوربین راضی كند كه فكر می كرد اجرش كم خواهد شد.

حاج رمضان می گفت بعد از لطف خدا، علت تحمل این سال های طولانی بر تخت ماندن، محبت ها و وفاداری های همسر عزیزش بوده است.

همه این سال ها خانم خیوطی هم نفس و همراه و هم یار فداكار و عاشق حاج رمضان بود.

از در و دیوار این خانه، ایمان و محبت و عشق می بارید و انگار نه انگار كه حاج رمضان این سال های طولانی غلتیده در تخت بود. یكی از ثمرات شیرین زندگی حاج رمضان روحی و خانم خیوطی، دخترك خردسالی به نام «بیتا» است كه تنها خدا می داند او این شب ها در غم از دست دادن پدر عزیزتر از جانش چه ها كه نمی كشد.

وقتی كه دوربین تلویزیون صحنه های بوسه زدن «بیتا» را بر سر و روی حاج رمضان نشان می داد، گویی مرغ جان انسان خیال و حال پرواز می گرفت.

وقتی دست های عباس گونه حاج رمضان را در دست های گزارشگر صدا و سیما دیدم و خصوصاً آن گاه كه گزارشگر به زور و علی رغم میل حاج رمضان گفت دوست دارم از طرف ملت ایران دست های زیبایت را ببوسم و حاج رمضان با همان حالت در تخت غلتیده اش مقاومت می كرد، به آن گزارشگر غبطه ها خوردم كه ای كاش من هم می توانستم بر این دست هایی كه عطر دست های عباس بن علی را دارد، بوسه بزنم.

حاج رمضان اما مثل همه ما امیدها و آرزوهایی داشت، اما برخی امیدها و آرزوهای او مثل خودش از جنس دیگری بود.

او در این سال ها كتابی از خاطرات روزهای دفاع مقدس به نگارش درآورده و نام این كتاب را «هستم تا بگویم» گذاشته است و یكی از آرزوهای حاج رمضان چاپ و انتشار این كتاب بود و امید داشت قبل از پركشیدنش كتاب چاپ شده اش را ببیند، اما از قرار معلوم حمایت از این كار فرهنگی این انسان بزرگوار و خوش غیرت و خوش مرامی كه همه وجودش را پای دین و انقلاب و ایران ریخته بود، آن قدر در پس اولویت های كاری برخی آقایان مسئول ماند تا حاج رمضان پر كشید و كتابش در زمان حیات این دنیایی اش به چاپ نرسید و حالا مسئولان تازه قول داده اند كه كتابش را به زودی به چاپ برسانند عجب لطفی دارند برخی آقایان!

حاج رمضان یكی دیگر از الطاف خدادادی را و پاداش های الهی را برای خودش این می دانست كه به یمن فداكاری ها و عاشقانه های همسرش توانسته بود به اتفاق همسر و دختركش «بیتا»ی دردانه اش، در فروردین ۸۸ به مكه مشرف شوند و در مرداد همان سال به پابوس علی بن موسی الرضا(ع) و آذرماه همان سال نیز به كربلا مشرف شود تا بدین ترتیب طواف عاشقی اش از جبهه ها تا خانه خدا و تا مرقد علی بن موسی الرضا و از آنجا تا نجف و كربلا و كاظمین و سامرا كامل شود و به اوج برسد. چه طواف عاشقانه ای! حاج رمضان گوارایت باد این طواف های عاشقانه و عارفانه.

حاج رمضان اما یك دغدغه دیگر هم داشت، وقتی كه دختركش دست در گردن پدر جوانمرد و ایثارگرش انداخته بود و همچون گل او را می بویید و می بوسید و برق شادمانی و عشق از چشمانشان می جهید، از قاب تصویر تلویزیون دیدم قطره اشكی نیز كنار چشم های درشت و مهربان و نافذ رمضان عزیز جمع شده بود گویی او این روزها كه می دانست در آستانه پر كشیدن است بی تاب «بیتا»ی دردانه اش و همسر نمونه و فداكارش بود.

آیا مسئولان «بیتا»ی حاج رمضان را «بی تاب» رها خواهند كرد؟!

حاج رمضان سنگ قبری نیز برای خود نوشته و آماده كرده بود.این سنگ را دیروز بر مزارش در گلزار شهدای امام زاده طاهر كرج گذاردند تا به یادگار بماند و حاج رمضان عزیز از زمین تا آسمان مومنانه و عاشقانه پركشد و به یاران شهیدش بپیوندد و از آن جا همانند دیگر شاهدان شهید، «شاهد» زمین و زمان و اعمال هر یك از ما و مسئولان باشد.

خدایا مباد كه شرمنده این «شاهدان» باشیم.

جمهوری اسلامی:نقش مرموز شیوخ قطر در تحولات منطقه

«نقش مرموز شیوخ قطر در تحولات منطقه»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است كه در آن می‌خوانید؛در تحولات جاری منطقه، تحركات شیوخ قطر، به عنوان كسانی كه كوشیده‌اند بر موج قیام‌های مردمی سوار شوند و سكان هدایت انقلاب‌های جهان عرب را به دست بگیرند، كاملاً روشن است. هدف اصلی شیوخ قطر و مأموریت آل خلیفه این است كه موج بیداری اسلامی در منطقه را مهار كرده و آنرا در جهت سیاست‌های رژیم صهیونیستی و حامیان غربی این رژیم جهت دهی كنند.

این مأموریت، به زمانی مربوط می‌شود كه قیام‌های مردمی در شمال آفریقا و كشورهای عربی آغاز شد. آل خلیفه در سالهای اخیر به شدت تلاش كرده‌اند با تكیه بر ثروت‌های بادآورده حاصل از فروش نفت و گاز، بر گروههای سیاسی در جهان عرب تسلط پیدا كرده و از این طریق بر تحولات سیاسی این كشور تأثیرگذار باشند. واضح است كه بدون حمایت‌های قدرت‌های بین المللی، به خصوص آمریكا، انجام این مأموریت برای آل خلیفه امكان پذیر نبوده و نیست. نكته مضحك آن است كه آل خلیفه درحالی خود را در نقش پدر خوانده انقلاب‌های مردمی در منطقه جا می‌زنند كه قطر، خود یكی از بدوی‌ترین شكل حكومت‌ها در جهان را دارد و حتی فاقد مجلس مردمی می‌باشد و كلیه تصمیمات توسط شخص امیر قطر گرفته می‌شود و خاندان آل خلیفه حاكمان بلامنازع این شیخ نشین هستند.

در سال 1374 شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی در یك اقدام غیرمنتظره كه شگفتی ناظران را در پی داشت و حركتی كودتائی بود، پدرش خلیفه بن حمد را از حكومت ساقط كرد و خود زمام امور را به دست گرفت. اكنون با توجه به تحولات سال‌های اخیر، علت و انگیزه آن اقدام مشخص می‌شود و روشن می‌گردد كه قدرت‌های غربی پشت آن ماجرا بوده‌اند و برای آینده منطقه نقشه‌های خطرناكی داشتند.
شیخ نشین قطر با جمعیت فقط یك میلیون و هفتصد هزار نفری، درآمد بسیار بالایی از صدور نفت و گاز دارد به گونه‌ای كه این ثروت، ضمن اینكه موجب شده است درآمد سرانه مردم به حدود 000/100 دلار برسد، نفوذ روزافزون قطر را نیز در جوامع عربی، به ویژه در بخش‌های فقیر، از جمله در شمال آفریقا سبب شده است.

در این میان، شبكه خبری الجزیره كه به مثابه بازوی رسانه‌ای قطر در صحنه بین‌المللی و به ویژه در میان كشورهای عربی ایفای نقش می‌كند, بخش مهمی از ابزار حركت‌های دولت قطر در منطقه محسوب می‌شود.

این شبكه كوشیده است با انقلابی جلوه دادن خود و حمایت ظاهری از آرمان فلسطین، خود را ضدآمریكایی معرفی كند و از این طریق افكار عمومی اعراب را به خود جلب نماید. این درحالی است كه حكومت قطر، یكی از متحدین اصلی آمریكا در منطقه محسوب می‌شود و بزرگترین پایگاه ارتش آمریكا در منطقه را در خود جای داده است. حاكمان قطر، كه خود را حامی مردم فلسطین معرفی می‌كنند و با تكیه بر كمك‌های هنگفت مالی كه در اختیار بعضی سران گروه‌های فلسطینی قرار داده‌اند روابط نزدیكی با آنها برقرار كرده اند، در عین حال روابط نزدیكی با رژیم صهیونیستی دارند بطوری كه در جهان عرب با عنوان دلال‌های رژیم صهیونیستی از آنها یاد می‌شود.

مقامات رژیم صهیونیستی بارها در مناسبت‌های مختلف، از جمله به بهانه اجلاس‌های بین‌المللی در قطر حضور پیدا كرده‌اند. این رژیم از سال‌ها قبل در قطر دفتر اقتصادی دایر كرده و در پوشش دفتر اقتصادی، برنامه‌های خود برای جهان عرب را به شیوخ قطر دیكته می‌كند و اهداف خود را از این طریق دنبال می‌نماید. برگزاری سلسله نشست‌های موسوم به 'همایش آینده' كه از سال 1384در قطر برگزار گردیده است در راستای تلاش سازمان یافته برای دادن نقش ویژه به قطر در تحولات منطقه بوده است. گرچه كشورهای مختلفی در این نشست‌ها حضور داشته‌اند ولی كارگردان اصلی همواره آمریكا بوده است.

در سالهای اخیر، تحركات قطر، بلافاصله پس از شروع قیام‌ها در لیبی، تونس، مصر و یمن تشدید شد. این دستپاچگی و شتاب زدگی از آن جهت بود كه تلاش شود تا مسیر اعتراض‌ها به سمت و سویی كشیده نشود كه منافع عرب را به خطر بیاندازد و یا تهدیدی علیه موجودیت رژیم صهیونیستی باشد.

حاكمان قطر و ایادی آنها در مصر نیز به شدت فعال هستند. آنها با سرمایه‌گذاری بر روی گروههای مورد نظر خود، از جمله گروه اخوان المسلمین تلاش می‌كنند ابتكار عمل در این كشور را به دست بگیرند. بیهوده نبود كه در ناآرامی‌های اخیر در مصر، تظاهر كنندگان خشمگین و مخالفان جریان حاكم، بارها پرچم قطر را به آتش كشیدند.

در ناآرامی‌های اخیر عراق نیز رد پای شیوخ قطر‌ به وضوح مشاهده می‌شود. تلاش برای اعزام شیخ 'یوسف قرضاوی' روحانی مصری ساكن قطر به عراق، تازه‌ترین مورد از تحركات منطقه‌ای قطر بود كه البته با واكنش دولت عراق، این توطئه خنثی شد. شیخ قرضاوی، نقش مؤثری در سیاست‌های منطقه‌ای قطر، از جمله در جنبه مذهبی آن دارد و از اعضای مؤثر در مؤسسه‌ای موسوم به 'مؤسسه تغییر'قطر می‌باشد كه بانی اجلاس‌های مرتبط با بحران‌های منطقه است. قرضاوی از سوی تشكیلات كردستان عراق دعوت شده بود و قرار بود در میان تظاهر كنندگان مناطق سنی نشین عراق كه به تازگی شاهد ناآرامی بوده‌اند سخنرانی كند و در حقیقت بر شعله بلوا و ناآرامی در عراق به دمد.
دولت عراق، با استناد به اینكه سفر مقامات خارجی به عراق ‌باید با هماهنگی دولت مركزی باشد از این سفر جلوگیری كرد.

در سوریه، حاكمان قطر نقش بسیار فعال‌تری داشتند. آنها از جمله تامین كنندگان اصلی بودجه، تسلیحات و امكانات تبلیغاتی علیه دولت سوریه بودند. گستردگی فعالیت‌های قطر علیه حكومت سوریه و حمایت‌های همه جانبه از مخالفان، بیش از پیش از نقش قطر در مخالفت با مقاومت ضد صهیونیستی در منطقه پرده بر می‌دارد و سرسپردگی این حكومت را به قدرتهای غربی آشكار می‌كند. به طور اجمال می‌توان گفت قطر در نقش نماینده و عامل قدرت‌های غربی در منطقه می‌كوشد انقلاب‌های ملت‌های منطقه را از مسیر اصیل و مردمی و اسلامی منحرف نماید و به مسیری هدایت كند كه با منافع قدرت‌های استكباری و رژیم صهیونیستی در تضاد نباشد كما اینكه مأموریت دیگر شیوخ قطر اینست كه محور مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی را دچار ضعف نمایند، همان كاری كه در سوریه انجام می‌دهند.

پاداش شیوخ قطر در برابر این خوش خدمتی به صهیونیست‌ها و حامیان غربی آنها اینست كه از حمایت‌های قدرت‌های سلطه گر برخوردارند و علیرغم حاكم ساختن یك نظام كاملاً استبدادی در این شیخ نشین، هرگز مورد اعتراض و انتقاد مدعیان دفاع از حقوق بشر و دمكراسی قرار نمی‌گیرند.

رسالت:نیم قرن حضور

«نیم قرن حضور»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلویی است كه در آن می‌خوانید؛جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با نیم قرن حضور مؤثر در صحنه سیاست كشور یكی از نهادهای مؤثر و كلیدی در پیدایش نهضت امام خمینی (ره) است.

جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نماد هویت حوزه علمیه قم و حوزه‌های علمیه در كشور است.
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم یك نهاد انقلابی، دینی، علمی و سیاسی است كه در طی 50 سال اخیر خدمات بزرگی به استقلال، آزادی و استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی داشته است.

انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت به شكست انجامید و این شكست به دلیل آن بود كه نهاد روحانیت آمادگی نداشت حاكمیت را به دست گیرد و می‌خواست از روشهای اصلاح طلبانه نهاد سلطنت را مؤدب به آداب مردم سالاری ، قانون واجبار به رعایت عدالت و انصاف در سیاست‌ورزی نماید كه این تجربه جواب نداد.

انقلابیون مشروطه با فاصله گرفتن از شریعت نه تنها جلوی استبداد و استعمار رانگرفتند، بلكه در اثر غفلت، انگلیسی‌ها آن را سوزن‌بانی كردند و استبدادی خشن‌تر از قاجار را در دوران پهلوی باز تولید نمودند.

استبداد پهلوی استیلای غرب را به شئونات كشور تحكیم بخشید،همین اشتباه را رهبران ملی در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت كردند و با به جان هم افتادن رعایت مصالح ملی را نكردند و اجازه دادند سلطنت پهلوی دوم استمرار یابد.

امام خمینی (ره) از آغاز نهضت اسلامی ، نهاد سلطنت را مورد هدف قرار داد و آن را منشاء فساد و استبداد و تنها روزنه بازگشت استعمار می‌دانست. این نظریه یك نظریه مسلط در میان علما و مراجع نبود. برخی آن را نه تنها ممكن نمی‌دانستند بلكه محال می‌دانستند.

یكی از اساسی‌ترین كارهای انقلابی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به عنوان یك نهاد عظیم روحانی این بود كه این نظریه را پذیرفت وشجاعانه اعلامیه عزل شاه را صادر و عدم مشروعیت نهاد سلطنت را هدف قرارداد وبر آن پای فشرد.

صدور این بیانیه فقط چند كلمه روی یك تكه كاغذ نبود. بنیانگذاران جامعه مدرسین پای این بیانیه ایستادند و به خاطر آن شكنجه، اعدام و تبعید وهر نوع سختی را در این راه استقبال كردند.

دومین اقدام انقلابی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اعلام مرجعیت امام خمینی (ره) پس از رحلت آیت الله بروجردی بود. این اقدام در حالی بود كه هم جان امام (ره) در اثر اقدامات انقلابی علیه استبداد و استعمار در خطر بود و هم جان صادر كنندگان اعلامیه مرجعیت حضرت امام (ره) در معرض خشن‌ترین فشارها و تهدیدها بود.

سومین اقدام جامعه مدرسین حوزه علمیه قم پایداری در مبارزه با استبداد و استعمار با تبلیغ و ترویج حكومت دینی بر اساس نظریه مترقی « ولایت فقیه» بود. این اقدام چه بسا از آن دو اقدام مهم‌تر و شجاعانه‌تر و مؤثرتر بود. این اقدام افق آینده انقلاب را روشن و یك چشم‌انداز نورانی در برابر نخبگان و مردم ترسیم كرد.

بركات این نهاد مقدس كه پایه‌اش روی اخلاص، فداكاری و ایثار نهاده شد در انقلاب اسلامی در همه جا خود را نشان می‌دهد.

- نقش جامعه مدرسین در احیای نماز جمعه های
- نقش جامعه مدرسین در دفاع مقدس
- نقش جامعه مدرسین در پاسداشت اسلامیت و جمهوریت نظام در نهاد مقدس شورای نگهبان
- نقش جامعه مدرسین در مدیریت و اصلاحات در حوزه علمیه قم
- نقش جامعه مدرسین در مجلس خبرگان و پاسداشت نهاد رهبری انقلاب اسلامی
فوق العاده، برجسته و چشمگیر بوده است.

امروز جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به تعمیق فرهنگ و اخلاق در لایه‌های گوناگون اجتماعی و اسلامی كردن مناسبات قدرت در ایران می‌اندیشد امروز جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در اندیشه كمك به بیداری اسلامی در منطقه و برقراری ارتباط با رهبران و نخبگان جهان اسلام از طریق نهادهای علمی و پژوهشی در قم و نیز تربیت كادرهای ورزیده سیاسی، متقی، شجاع و مدیر ومدبر برای اداره جوامع اسلامی آزاد شده از بند استبداد جهانی است.

مدرسان جوان اندك اندك جای پیران و مرشدان خود در جامعه مدرسین را می‌گیرند و این نهاد مقدس را برای جهش‌های بزرگ در آینده آماده می‌كنند.

قرار است این نهاد طراوت ، تازگی، نوآوری، تهور و انقلابیگری خود را حفظ كند و به عنوان یك نهاد انقلابی ونیرومند نیم قرن دیگر همچنان در خدمت انقلاب، نظام و مردم باشد.

تهران امروز:حكایت انحرافی و قصه پایداری

«حكایت انحرافی و قصه پایداری»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است كه در آن می‌خوانید؛بر كسی پوشیده نیست كه اقدامات و فعالیت‌های گروهی در درون دولت كه به جریان انحرافی نام‌گذاری شده، طی چند سال اخیر و بخصوص از اوایل سال 90 تاكنون هزینه‌های بسیار سنگینی را بر كشور در حوزه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی وارد كرده است. به تصریح بسیاری از شخصیت‌ها و بزرگان نظام، تحركات این گروه شایسته محكومیت آشكار است و هیچ فرد، جریان یا گروهی كه دل در گرو انقلاب، نظام جمهوری اسلامی، ولایت فقیه، امام(ره) و رهبری دارد، نمی تواند و نباید از محكوم كردن تحركات هزینه زای چنین جریان خطرناكی كه به‌درستی «پیچك انحراف» نام‌گذاری شده، خودداری كند. سكوت در مقابل این جریان یا طفره رفتن از اعلام موضع مقابل اقدامات و فعالیت‌های آنان اگر همراهی صددرصد با این جریان نباشد – كه باور آن بسیار سخت است- تایید تلویحی و ائتلاف پنهان را با آنان نشان می‌دهد.

سخنرانان اصلی همایش پایداری كه در روز پنج‌شنبه برگزارشد، به‌خاطر عدم محكومیت اقدامات و فعالیت‌های جریان انحرافی مورد انتقاد برخی دیگر از حاضران در همان نشست قرار گرفتند ولی بزرگان این جریان نه تنها از عدم محكومیت تحركات آشكار و غیر آشكار جریان انحرافی دفاع كردند بلكه حتی به تطهیر آنان نیز پرداختند. اگر به اعتراضاتی كه روز پنج‌شنبه از سوی برخی جوانان به سخنرانان اصلی همایش پایداری شد، توجه كنیم می‌بینیم كه به سران پایداری انتقاد شده است، چرا اقدامات جریان انحرافی را محكوم نمی‌كنید و چرا در سخنان تان به اصلی‌ترین نیاز كشور یعنی مسائل اقتصادی نمی پردازید؟ در همان حال هم سران پایداری جواب می‌دهند:«نمی‌توانیم یقه رئیس‌جمهور را بگیریم!» این در حالی است كه تحلیل محتوای عملكرد جریان انحرافی نشان می‌دهد آنان به عالی‌ترین تصمیم‌گیرندگان در دولت تبدیل شده‌اند و سمت و سوی حركت دولت را نه به طرف مهمترین وظیفه دولت و فوری‌ترین نیاز كشور یعنی توجه جدی به اوضاع اقتصادی، مهار گرانی و تورم و مقابله با اقدامات خصمانه دشمن، كه به سمت جنجال آفرینی و حادثه سازی و اختلاف افكنی تغییر جهت داده‌اند.

البته این جریان كه به‌صورت پیچك انحراف در دل این دولت تولد و رشد قارچ‌گونه‌ای كرد هیچ‌گاه از اقدامات جنجال ساز خودداری نكرده است، لیكن اقدامات آنان از اردیبهشت 90 وارد مرحله ای جدید شد و از همان زمان حجت بر همگان تمام شد كه این جریان به مثابه غده‌ای بدخیم در درون سیستم است كه باید آن‌را جراحی كرد. از همین رو تمام جریانات اصولگرا و اصیل نظام به محكومیت اقدامات آنان پرداختند و در حال حاضر هم انتظار برای خشكاندن ریشه این شاخه انحرافی به یكی از اصلی‌ترین مطالبات مردم انقلابی تبدیل شده است.

چراكه به عیان دیده می‌شود این جریان یك روز برای كشور در حوزه فرهنگی مشكل‌تراشی می‌كند و با موذی گری تمام از مكتب ایرانی به جای مكتب اسلام سخن می‌گوید در حالی كه این دو از 1400 سال پیش كه ایرانیان، اسلام را پذیرفتند هیچ‌وقت از هم جدا نبوده و نیستند و خدمات متقابل اسلام عزیز و ایران بزرگ به یكدیگر قابل انكار نیست و روزی دیگر از دوستی با ملت اسرائیل! سخن می‌راند و بار دیگر سعی می‌كند قوای كشور را به سمت چالش آشكار با یكدیگر سوق دهد كه دست این جریان منحرف و خطرناك در وقایع روز یك‌شنبه دو هفته پیش مجلس و نیز وقایع 22 بهمن در یك‌شنبه هفته گذشته در قم به‌خوبی دیده می‌شود. البته اگر قرار به شمارش اقدامات انحرافی این جریان طی چند سال گذشته باشد، لیست بلند بالایی قابل تهیه است كه با یك نگاه ابتدایی هم می‌توان هزینه‌هایی كه این اقدامات بر كشور وارد كرده را دید.

دقیقا به دلیل همین اقدامات آسیب زاست كه اولا این گروه شایسته‌ترین نام یعنی «جریان انحرافی» را دریافت كرده‌ و از سوی دیگر مرزبندی آشكار با اعضای آن هم به یكی از اصلی‌ترین مشخصه‌ها برای شناخت هویت گروهها و اشخاص و جریاناتی است كه حركت و اعتقاد خالصانه به نظام جمهوری اسلامی، امام(ره) و رهبری را به عنوان مبنای رفتاری خود برگزیده‌اند.

تایید رفتار جریان انحرافی در هر قالب و سخنی یا طفره از محكومیت اقدامات آنان باعث می‌شود تا نسبت به هویت واقعی طفره‌روندگان تردید ایجاد شود كه تردیدزدایی هم جز از راه اعلام موضع آشكار امكان‌پذیر نیست. بی‌توجهی پایداری به حوادث بسیار مهم هفته‌های گذشته و فرافكنی حوادث تلخ آن به دوش جریان‌ها و نهادهای دیگر، سعی در تبرئه كردن جریان انحرافی از اقدامات جنجال ساز و طفره رفتن از پاسخگویی مقابل اقدامات وحدت شكن اخیررئیس دولت در مجلس ارزیابی می‌شود.

این تیم حتی كوچكترین اشاره‌ای به سخنان عجیب احمدی‌ن‍‍ژاد در مراسم 22بهمن و مطرح كردن شعار «زنده باد بهار»نكرد وآشكارا از برابر مقابله‌جویی‌های جریان انحرافی با نهادهای نظام گذشت.اگرچه پایداری در شعار این همایش به ظاهر ذكری از مقابله با جریان انحرافی كرده ولی در عمل هیچ اقدام شایسته‌ای حتی درحد حرف و كلمات هم در برابر این جریان نداشته است.

نگاهی دقیق‌تر نشان می‌دهد كه همسویی سیاسی بین جبهه پایداری و جریان انحرافی به گونه‌ای است كه می‌توان آنان را موتلف یكدیگر دانست. بالاخره هر چقدر هم سعی در پوشاندن مواضع حقیقی در روند فعالیت‌های سیاسی وجود داشته باشد، بزنگاه‌هایی پیش می‌آید كه هویت واقعی هر گروهی را پدیدار می‌كند. اكنون این سوال پیش آمده كه همایش روز پنج‌شنبه آیا بزنگاه باز‌شدن چنته جریان پایداری نیست؟

حمایت:خانواده پایدار؛ بسترساز شهرِ امیدوار

«خانواده پایدار؛ بسترساز شهرِ امیدوار»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت است كه در آن می‌خوانید؛
اخیراً قائم مقام وزیر كشور خبر از اجرای طرحی داده كه ناظر به یكی از اساسی ترین مسایل جامعه ایرانی است كه متاسفانه بعضاً در میان غبارهای برخاسته از جار و جنجال های مرسوم سیاسی، به فراموشی سپرده می شود. 'علیرضا افشار'با اشاره به اجرای طرح «خانواده پایدار» از نیمه دوم سال 92 در سراسر كشور گفته است: «طرح خانواده پایدار ، مهم‌ترین بخش از طرح تحول اجتماعی است كه خود شامل برنامه ملی كاهش آسیب‌های اجتماعی و ارتقای سرمایه و نشاط اجتماعی می‌شود».

با اشاره به ارتباط نزدیك این طرح با موضوع سبك زندگی ، ضرورت پرداختن عمیق و كارشناسی شده بدان ، بر كسی پوشیده نیست. هر چند كه به نظر می رسد متاسفانه عدم هماهنگی و انسجام دستگاه‌های اجرایی در این باره در كنار آفت همیشگی شعارزدگی مقطعی و فراموشی درازمدت مباحث بنیادین و ریشه ای، باعث می شود كه این گونه طرح های خوب در مقام عمل، خواسته ها و اهداف طراحان و برنامه ریزان را محقق نسازد.

از سوی دیگر با توجه به ملی بودن اجرای این طرح ، نیاز به تامین اعتبار لازم، امری كاملا بدیهی است اما مهم تر از آن لزوم هدف گذاری صحیح و سپس ضمانت اجرای مناسب برای اجرای دقیق و هدفمند و مرحله به مرحله چنین طرح هایی است تا از رهگذر اجرای این گونه برنامه ها، شاهد كاهش آسیب های اجتماعی و حل معضلات اصلی جامعه و شهروندان باشیم. با عنایت به این مساله كه آسیب های اجتماعی عموما در بستر شهرها رخ می دهد، نمی توان از نقش مدیریت شهری در كاهش و رفع آن ها غافل بود.

واقعیت آن است كه شهرهای امروزین خاصه كلان شهرها، عموما درگیر آسیب هایی هستند كه سلامت جامعه شهری را به خطر انداخته و این خطر و آسیب به صورت تسلسل وار به جان برخی از خانواده ها افتاده كه به مشكلات حادی چون طلاق، بدبینی و سوءظن، بی حرمتی و جدایی عاطفی و ... دچار شده اند.

اساسا شهرها به عنوان بستر زیست اجتماعی ، به موازات روند رشد شتابان خود و به ویژه افزایش جمیعت، شاهد رشد و گسترش معضلاتی چون فقر ، بیكاری ، حاشیه نشینی و دیگر معضلات فرهنگی و اجتماعی هستند كه در این رابطه لازم است شهرداریها به عنوان متولی اصلی مدیریت شهری با ایجاد فضاهای عمومی مطلوب و مناسب به منظور ایجاد تعاملات اجتماعی فی مابین شهروندان ، با اتخاذ تدابیر و راهكارهای اجرائی مناسب و تعامل با سایر دستگاههای اجرائی در راستای كنترل و كاهش آسیب های اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم در محیط های شهری گام های اساسی را بردارند.

آفرینش:گسترش دخانیات همراه با پیشگیری ازآن!

«گسترش دخانیات همراه با پیشگیری ازآن!»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است كه در آن می‌خوانید؛ بیش از 50 نوع بیماری به طور مستقیم در اثر مصرف سیگار وقلیان به وجود می‌آیند یا عوارض آنها را دو چندان می‌كند. همچنین افرادی كه به صورت تحمیلی در معرض دود سیگار قرار می‌گیرند مانند زنان همسران سیگاری و فرزندانشان، گاهی بیش از دیگران در معرض سرطان قرار می‌گیرند.

با استناد به آخرین آمارهای ارائه شده در زمینه مصرف سیگار، سه هزار و 300 میلیارد تومان، زیان مستقیم و غیرمستقیم استعمال سیگار از سوی 10 میلیون ایرانی مصرف كننده است! قابل ذكر است كه میزان هزینه هایی كه سالانه برای درمان بیماری های ناشی از مصرف دخانیات خرج می شود، دو برابرهزینه مصرف سیگارو قلیان می باشد.

خردمندان جهان به دنبال ایجاد دنیایی عاری از مواد دخانی و ریشه‌كنی این معضل اجتماعی هستند. سیاست حفظ افراد در معرض دود دخانیات كه ممنوعیت عرضه دخانیات در اماكن عمومی بخشی از آن است، موجب حفظ سلامت جوامع و كاهش میزان مصرف در جوانان كشورهای مجری آن شده است. به گونه‌ای كه كوتاهی در این خصوص نوعی خیانت به نسل امروز و فردای بشر تلقی می‌شود.

همواره مسولان در كشور ما با تصور ایجاد تنش در صورت اجرای این قوانین و با بهانه كردن لزوم بسترسازی فرهنگی قبل از هرگونه اقدام سلبی، زمان را به نفع سوداگران این عرصه از دست داده‌اند. بهانه ای كه تحقق آن نیاز به ارتقای فرهنگ جامعه دارد و زمانی برای آن قابل پیش‌بینی نیست.

در حالی كه سن شیوع اعتیاد در كشور بر اساس آمار و داده‌ها، 25 تا 35 سال است، سن مصرف دخانیات در كشور به زیر 12 سال رسیده كه كودكان در این سن اولین پك زدن به سیگار را تجربه می‌كنند!.

دریچه ورود به اعتیاد در كشور دخانیات بوده و راه ورود آن به خانواده در اكثر موارد گرایش به مصرف قلیان و سیگار به صورت علنی در پارك‌ها و قهوه‌خانه‌ها توسط والدین در حضور فرزندانشان گزارش شده است. مصرف علنی دخانیات توسط والدین آسیب‌های فراوانی وارد كرده و فرهنگ خانواده‌ها را تغییر می‌دهد، چرا كه با استفاده از قلیان توسط والدین الگوی فرهنگی نامناسبی ترویج می‌یابد كه این امر باعث بی‌تاثیر شدن اقدامات فرهنگی در زمینه‌ پیشگیری از سوء مصرف مواد مخدر می‌شود.

همچنین براساس آمار هر چه سطح سواد در قشر جوان و تحصیلكرده افزایش یافته مصرف سیگار به ویژه در زنان تحصیلكرده افزایش می‌یابد. این نوع نگرش به مصرف دخانیات نشان دهنده عدم موفقیت سیاست های فرهنگی و سلبی ما بوده است. از یك سو نتوانسته ایم فرهنگ مناسبی را درمورد مضرات دخانیات به وجود آوریم و از سوی دیگر نیز اقدامات سلبی و عملی مناسبی در عدم گسترش مصرف سیگار و قلیان نداشته ایم و اگر هم مواردی بوده با سفارش ها و وساطت های نامشخص، ناقص اجرا شده است. به عنوان مثال طرح جایگزین كردن قلیان‌های اكسیژنی به جای قلیان‌های معمولی! آیا این رویكرد درست است؟ شاید اینطور جلوه كند كه آسیب های وارده قطعا كمتر از قلیان های معمولی است، اما درواقع ما باید با هر وسیله شبه قلیان كه بتواند انگیزه مصرف را به وجود آورد مبارزه كنیم. قلیان‌های اكسیژنی یا سیگارهای الكترونیكی جایگزین‌هایی هستند كه فرایند مصرف را به هم نمی‌زنند و نباید آنها را جایگزین كرد.

تازمانی كه نگاه اقتصادی برمسئله تولیدمحصولات دخانی درمیان تصمیم گیرندگان این عرصه وجود داشته باشد، هیچ طرح سلبی و فرهنگی كارساز نخواهد بود. این طور نمی شود كه ما درانجیوهای سلامت و وزارت بهداشت پیگیر طرح های سلامت و كاهش مصرف دخانیات باشیم و ازسوی دیگردرپی گسترش و افزایش تولید كارخانجات دخانیات، گسترش قارچ گونه قهوه خانه ها یا تاسیس نمایندگی های خارجی سیگار در كشور برآییم. كنترل دخانیات در ایران اسلامی و به تبع آن كاهش میزان بیماریها، فقر، اعتیاد و سایر بزهكاریهایی كه اغلب با مصرف دخانیات آغاز می‌شوند، نیازمند عزمی ملی در اجرای صحیح، دقیق و به موقع قوانین كنترل دخانیات و استفاده از تجربیات بین‌المللی در این زمینه است تا بدین وسیله بتوان مصرف دخانیات را كه روزانه عامل مرگ حدود 200 نفر از هموطنان عزیزمان می‌باشد را كنترل كرد.

وطن امروز:انتخابات و صلاحیت هاشمی رفسنجانی

«انتخابات و صلاحیت هاشمی رفسنجانی»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سیروس محمودیان است كه در آن می‌خوانید؛بازبینی تحلیلی مجموع اقدامات شبه‌سیاسی پیدا و پنهان اخیر هاشمی‌رفسنجانی موید آن است كه طیف رنگین‌كمانی همراه وی كه سال‌های متمادی است با شوق غیرقابل وصفی سودای خام رسیدن دوباره به كاخ ریاست‌جمهوری(!) را در سر می‌پرورانند به انحای مختلف وی را برای دستیابی دوباره به قدرت‌ ترغیب كردند.

مهره‌های اصلی این جریان قدرت‌طلب كه در بطن پروسه عدالت‌گریز سازندگی و به واسطه اعتراضات فراگیر عمومی ناچار به ‌ترك صحنه اجرایی ـ سیاسی كشور شدند، عملا تلاش دارند با استفاده از ظرفیت‌های اهدایی فتنه 88 و آثار سوء تحریم‌های اقتصادی تحمیلی بر كشور و برخی سوء‌مدیریت‌ها به هر نحو ممكن خویش را از باتلاق انزوای پایدار سیاسی نجات بخشند. این طیف غیرانقلابی می‌كوشند با پوشاندن ردای ریاست‌جمهوری بر تن هاشمی‌رفسنجانی هویت از دست رفته سیاسی‌شان را احیا كرده و بار دیگر بخت خویش را برای تصاحب قدرت بیازمایند.

ظاهرا در وضعیت كنونی جمعی از این بازندگان سیاسی كه اتفاقا از سال‌ها پیش مطرود انقلاب و ملت بوده و هستند با ملاحظه نشانه‌های القایی از سوی بیگانگان به نوعی شرایط را برای حضور دوباره در عرصه اجرایی كشور مهیا دیده‌اند و طلبكارانه در پی تشجیع‌ هاشمی‌رفسنجانی برای حضور در انتخابات آتی ریاست‌جمهوری هستند. در مطلب پیش رو سعی شده موضوع كاندیداتوری رفسنجانی فارغ از مباحث سیاسی و صرفا از منظر صلاحیت خانوادگی و شأنیت سیاسی اطرافیانش مورد بررسی قرار گیرد.

1- از نظر قاطبه كارشناسان مسائل سیاسی- اجتماعی به دلیل جایگاه بسیار پایین و اعتبار مخدوش شخص هاشمی‌رفسنجانی و عمده اعضای خانواده‌اش در میان عامه مردم، احتمال كاندیداتوری و رای‌آوری او در انتخابات پیش رو تقریبا ناممكن می‌نماید. در عین حال اتخاذ چنین تصمیم ناپخته‌ای از سوی رفسنجانی كه طبعا یك خطای استراتژیك سهمگین و مرگبار برای او می‌تواند باشد از منظر ملی یك فرصت استثنایی محسوب می‌شود. در مجال كنونی انصافا باید حضور دوباره وی را در عرصه انتخابات به فال نیك گرفت چرا كه با وجود گذشت بیش از 16 سال از پایان دوران ریاست‌جمهوری وی، نزد افكار عمومی كماكان پرسش‌های بی‌پاسخ پرشماری درباره وضعیت مالی و عملكرد اقتصادی- سیاسی برخی فرزندان رفسنجانی مطرح بوده و سالیان متمادی است كه افكار عمومی در میانه مباحث داغ انتخابات ریاست‌جمهوری به‌طور مشخص صلاحیت خانوادگی او را در معرض ابهام و ‌تردید قرار داده است. قطعا فصل تبلیغات انتخاباتی به نوعی می‌تواند زمانی ایده‌آل برای بازطرح همگانی این نوع پرسش‌های سرنوشت‌ساز و متعاقبا دریافت پاسخ‌های قانع‌كننده باشد.

هنوز میان مردم با فراز و فرودهای قابل‌تاملی– درست یا نادرست- شایعات متعددی درباره ورود مسأله‌دار فرزندان و اطرافیان‌هاشمی در حوزه‌های مختلف مانند شیلات و خاویار، تجارت پسته، مشاركت غیرمستقیم در معاملات غیرقانونی اموال فرهنگی و آثار باستانی، دریافت خارج از ضابطه تسهیلات كلان بانكی، دخالت در معاملات مربوط به صنایع پایه مانند خودروسازی، صنعت نفت، صنایع تبدیلی مانند نیشكر و پتروشیمی، دلال‌بازی و دریافت پورسانت برای عقد قراردادهای كلان بین‌المللی، تعدی به اموال نهادهای عمومی مانند مركز بیماران خاص، صنعت هواپیمایی و در نهایت صرف اموال دانشگاه آزاد و ستاد بهینه‌سازی سوخت و مترو برای پیشبرد و استمرار فتنه 88 و... مطرح است كه ضرورت دارد یك بار برای همیشه در یك محكمه مردمی به صحت و سقم این شایعات دقیقا رسیدگی شود.

فارغ از شایعات یاد شده كه هریك از آنها خانواده ‌هاشمی را در مظان اتهامات عجیب و غریب قرار می‌دهد مردم به‌طور طبیعی از شخص‌ هاشمی‌رفسنجانی به عنوان كاندیدای ریاست‌جمهوری انتظار بحقی خواهند داشت تا او به روشنی به آنها پاسخ دهد كه برخی اعضای خانواده درجه اول او در میان دشمنان ملت و فتنه‌گران و هلهله‌گران عصر عاشورا چه می‌كردند؟ اساسا نقش راهبردی خانواده او در فتنه 88 چه بود؟

محكومیت جزائی 2 تن از فرزندان او به دلیل ارتكاب جرائم شرم‌آوری مانند اقدام علیه امنیت ملی چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟ آیا در دوران تثبیت و اوج اقتدار نظام جمهوری اسلامی پدر چنین خانواده‌ای از منظر شرعی و قانونی صلاحیت حضور در مسند ریاست‌جمهوری را دارد یا نه؟ نقش و مسؤولیت مستقیم آقای ‌هاشمی در‌ تربیت چنین فرزندان ناصالحی چیست؟ آیا حضور فردی با چنین ویژگی‌های خاص خانوادگی در راس قوه مجریه عقلایی است؟

به هر حال افكار عمومی انتظار دارد آقای ‌هاشمی با كنار نهادن تعصبات خانوادگی به افكار عمومی به وضوح پاسخ دهند. كسی كه نتواند به درستی به مسؤولیت حقیقی خویش در رابطه با مدیریت عمومی و اختصاصی امور خانواده عمل كرده و فرزندانش را از بعد اخلاقی– اجتماعی پاكدستی و حتی میهن‌پرستی ‌تربیت، هدایت یا اصلاح كند، چگونه قادر خواهد بود ملتی را به سعادت برساند یا از منافع ملی كشور با جمیع شرایط دفاع كند؟ او باید با صراحت پاسخگوی ملت ایران باشد كه اعضای خانواده او طی 2 سال گذشته كه ملت ایران از سوی غربی‌ها حتی در بخش درمان تحت شدیدترین تحریم‌های غیرانسانی قرار داشتند حدود صد بار برای انجام چه كاری به خارج از كشور مسافرت داشته‌اند یا منابع مالی اینگونه سفرها كه قطعا سر به فلك می‌كشد از كجا تامین شده است؟ به هر حال مردم دوست دارند بدانند علت اقامت طولانی مدت برخی فرزندان و نواده‌های ایشان در انگلیس چه بوده است؟ و اساسا هزینه‌های سنگین چنین اقامتی از كجا تامین شده است؟ دشمن قسم‌خورده ملت ایران چگونه و با چه توجیهی به فرزندان و بستگان درجه یك ایشان مجوز اقامت شبه‌دائمی در آن كشور را داده است؟ به نظر می‌رسد آقای‌ هاشمی قبل از اقدام به حضور در انتخابات ریاست‌جمهوری، پاسخ این دست از پرسش‌های مطروحه در كشور را مستندا تهیه كرده و سپس با ارزیابی واقعی صلاحیت خانوادگی– نه صلاحیت فردی- اقدام به اخذ تصمیم در این رابطه بكند. قطع یقین ملاك وضع فعلی افراد است و سابقه انقلابی ایشان در سال‌های دور هرگز نمی‌تواند رافع مسؤولیت‌های مستقیم ایشان در بروز ندانم‌كاری‌ها یا قانون‌ستیزی‌های برخی فرزندان ایشان باشد. غیرقابل انكار است در بخش‌های مختلفی انتقادات جدی بر عملكرد دولت فعلی وارد است اما در حقیقت می‌توان امیدوارانه مدعی شد نفس حضور ‌هاشمی‌رفسنجانی در عرصه انتخابات می‌تواند بار دیگر سطور نوین دیگری از مبارزه میدانی مردم انقلابی ایران با مثلث زر، زور و تزویر را در متن كتاب افتخارآمیز عدالت‌طلبی ملت رقم بزند.

2- شكی وجود ندارد هسته مركزی هر دو دولت سازندگی و اصلاحات را بویژه در بخش اقتصادی– مالی تكنوكرات‌های غربزده تشكیل می‌دادند كه جز تامین منافع خویش و اطرافیان به چیز دیگری نمی‌اندیشیدند. به‌طور مشخص مسؤول همه نابسامانی‌های اقتصادی اواسط دهه 70 و تورم 50 درصدی كمرشكن آن سال‌ها سیاست‌ها و تصمیمات متخذه از سوی آن جریان منحط فكری بوده است. باید پذیرفت اخیرا نیز سران همین طیف مجدانه مشوق رفسنجانی برای ورود به این عرصه خطیر بوده و هستند. از سوی دیگر واضح است كه سود و صرفه شخصی مبانی

فلسفی– عملی همه فعالیت‌های روزمره تكنوكرات‌ها را شكل می‌دهد و به‌طور عمومی و اختصاصی پاسداشت منافع ملی و دینی برای آنان هیچ اعتبار معنایی در پی ندارد. نگاهی كوتاه بر عملكرد دولت سازندگی و بازبینی بخشی از اتفاقات رخ داده در دوران دولت سازندگی و اصلاحات می‌تواند رمزگشای بخشی از این شوق نفسانی اطرافیان ‌هاشمی برای‌ ترغیب وی به كاندیداتوری در انتخابات پیش‌رو باشد. غیرقابل انكار است كه مسائلی از قبیل حاكمیت استبداد نوین مدیریتی، برافراشتن منفعت‌طلبانه پرچم اشرافیگری در ایران انقلابی توسط مدیران وقت و انجام ریخت و پاش‌های غیراسلامی سازمان‌یافته توسط آنان، به تاراج رفتن دهشتبار ریز و درشت بیت‌المال درقالب واگذاری صنایع مادر و اموال عمومی پایه به جمعی از نورچشمی‌ها، افزایش فقر عمومی و ظهور شكاف طبقاتی غیرقابل جبران به سود طبقه نوظهور سرمایه‌داری وابسته به تكنوكرات‌ها، شكل‌گیری پدیده زشت آقازاده‌پروری و تثبیت تدریجی اشرافیت مذموم، تولد نوكیسه‌های غربزده، حاكمیت فرهنگ غیرانسانی تكنوكراتی در جای جای كشور و مهم‌تر از همه رواج آرمان‌ستیزی و ذبح نظری و عملی عدالت اجتماعی زیر چرخ‌های خشن توسعه فاسد غرب‌محور در كشور از نتایج عینی حاكمیت مستقیم تكنوكرات‌ها بر امور كشور محسوب می‌شود لذا طبیعی است چنین جریانی نمی‌تواند شأنیت تكیه بر مسند اجرایی ایران اسلامی را داشته باشد. در خاتمه لازم به اشاره است كه زیربنا و اركان دولت وقت سازندگی‌ هاشمی‌رفسنجانی آشكارا متكی بر تكنوكرات‌های غربزده بود و مردم هنوز نتوانسته‌اند طعم تلخ حاكمیت تكنوكرات‌ها بر امور كشور را به بوته فراموشی بسپارند.

جوان:پیام انقلابی بودن رهبری برای دشمنان

«پیام انقلابی بودن رهبری برای دشمنان»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دكتر یدالله جوانی است كه در آن می‌خوانید؛رهبر معظم انقلاب اسلامی چند روز پیش در واكنش به اعلام آمادگی امریكایی‌ها برای مذاكره با جمهوری اسلامی ایران، ضمن ترسیم سیاست كلی كشور در این موضوع و تأكید بر غیرقابل اعتماد بودن امریكایی‌ها و نداشتن حسن نیت در این ادعا، جمله‌ای را بیان داشتند كه بسیار درخور تأمل است. امام خامنه‌ای در این اظهارات فرمودند: من یك انقلابی‌ام و نه یك دیپلمات. من حرف‌هایم را صریح و شفاف بیان می‌دارم.

این سخنان و توضیحات بعدی معظم له برای بیان منظور از انقلابی بودن، ‌باید برای دوستان و دشمنان به صورت جدی مورد توجه قرار گیرد. البته دوستان و پیروان ولایت طی سالیان متمادی، با تمام وجود این فهم و درك را پیدا كرده‌اند كه رهبری فرزانه انقلاب اسلامی، حقیقتاً یك انقلابی به تمام معنا بوده و همانند حضرت امام خمینی (ره) سخنان خود را صریح، شفاف و قاطع بیان داشته‌اند و در عمل نیز براساس همان نگاه و مسیر ترسیم شده، حركت می‌كنند. این دشمنان هستند كه باید انقلابی بودن رهبر معظم انقلاب اسلامی را بیش از پیش مورد توجه قرار دهند و براساس یك فهم درست از این ویژگی معظم له، سیاست‌ها، مواضع و اقدامات خود را در قبال انقلاب اسلامی و كشور ایران تنظیم نمایند.

امام خامنه‌ای (مدظله العالی) منظور از انقلابی بودن را با نفی دیپلمات بودن بیان داشته و فرمودند: یك دیپلمات ممكن است حرفی را بزند ولكن منظور دیگری داشته باشد، ولی من حرفم را روشن و صریح می‌زنم. برای روشن‌تر شدن موضوع، اشاره به این مثال می‌تواند مفید باشد كه در عرف دیپلماسی و سیاست خارجی كشورها، دیپلمات‌ها در مواقعی چراغ راهنمایی را به سمت راست می‌زنند و لكن در عمل به سمت چپ می‌پیچند! رهبر معظم انقلاب اسلامی در این بیان، با تأكید بر انقلابی بودن خود و نه دیپلمات بودن، این پیام را می‌خواهند به همگان در دنیا و از جمله برای دشمنان داشته باشند كه اولاً حرف‌هایشان را صریح، شفاف و قاطع بیان می‌دارند و ثانیاً در عمل، براساس آنچه گفته‌اند، رفتار خواهند كرد.

غربی‌ها و خصوصاً امریكایی‌ها و صهیونیست‌ها در بسیاری از موضوعات باید این كلام رهبر انقلاب اسلامی را جدی بگیرند. از جمله موضوعاتی كه دشمنان باید در آن، به این ویژگی رهبر فرزانه انقلاب اسلامی توجه كنند، مقوله تهدید ایران به اقدام نظامی است.

طی سالیان اخیر، همواره سردمداران ایالات متحده و رژیم صهیونیستی، ملت ایران را به اقدام نظامی و حمله به تأسیسات هسته‌ای‌اش تهدید كرده‌اند. در مقابل این لفاظی‌ها و تهدیداتی كه به علت تكرار بی‌اعتبار شده، حضرت امام خامنه‌ای بارها به صراحت و با شفافیت و قاطعیت، فرموده‌اندكه اگر دشمنان دست از پا خطا كنند، پاسخی كوبنده و پشیمان‌كننده از ملت ایران دریافت‌ خواهند كرد. با وجود این مواضع صریح و انقلابی، دشمنان هر از چندی تهدیدات نظامی خود علیه ملت ایران را تكرار می‌كنند.

شاید در میان سركردگان دشمن، كسانی باشند كه تصور كنند با بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران، جمهوری اسلامی برای درگیر نشدن در یك جنگ، به سكوت و محكوم كردن این اقدام بسنده كند! این سخن رهبری مبنی بر انقلابی بودن و انقلابی عمل كردن، باید این قبیل افراد را از توهم خارج كند و آنان را متوجه این معنا نماید كه جمهوری اسلامی كشوری منحصر به فرد و دارای رهبری منحصر به فرد است. جمهوری اسلامی نشان داده كه پاسخ تهدید را با تهدید و اقدام نظامی را با اقدام نظامی پاسخ خواهد داد. این سخن به آن معناست كه امریكایی‌ها، صهیونیست‌ها و هر مجموعه دیگر، باید بدانند متجاوز به حقوق ملت ایران، در سرزمین خود باید پاسخ تجاوزش را دریافت كند و این پاسخ كوبنده‌تر و خسارت‌بارتر از تجاوز خواهد بود. این پاسخ در سطحی خواهد بود كه متجاوز را از كرده خود به طور قطع پشیمان خواهد ساخت.

اگر دشمنان ملت ایران،در این مطلب خود تأمل كنند،‌درخواهند یافت كه تعبیر مقام معظم رهبری، تهدید ایران برای آنان خسارت‌بار و عمل به تهدید صدها بار خسارت‌بارتر خواهد بود. براین اساس بهتر است كه آنان زبان تهدید در كام كشند و سیاست تقابل با ملت ایران را به موزه تاریخ سپرده و برای تأمین دنیای خود، راه تعامل صادقانه را در پیش گیرند.

قانون: دفاع از «اسد» تا كجا؟

«دفاع از اسد تا كجا؟»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم صادق زیباكلام است كه در آن میخوانید؛اظهارات جناب طائب مبنی بر اینكه ایران حمله به سوریه را به مثابه حمله به خوزستان تلقی خواهد كرد، از چند جهت قابل تامل است. اینكه یا اساسا یك كشور خارجی چرا برای ما باید اهمیت داشته باشد و آیا می تواند و درست است كه بگوییم برای ما به اندازه میهن و خاك كشور ما ارزش دارد، اولین نكته قابل تامل اظهار نظر آقای طائب است.

نكته دوم این‌كه آیا غرب گفته است می‌تواند به سوریه حمله كند كه آقای طائب این چنین برآشفته‌اند برخلاف آنچه كه اصولگرایان در ایران تبلیغ می‌كنند، نه غرب، نه ناتو و نه آمریكا و اروپا به هیچ روی قصد به كارگیری زور و سرنگون كردن رژیم بشار اسد را از طریق نظامی ندارند. آنها حتی برخلاف آنچه كه در ایران تبلیغ می شود، حتی با طرح یا پیشنهاد پرواز ممنوع در سوریه مخالفت می‌كنند. یا برخلاف آنچه كه در ایران تبلیغ می‌شود، آمریكایی‌ها خیلی جدی جلوی دادن دفاع ضد هوایی به مخالفان رژیم سوریه را گرفته اند. علی رغم فشار مخالفان بشار اسد و باوجود اصرار تركیه، قطر، عربستان و احیانا هم مصر و سایر كشورهای عربی مخالف رژیم اسد آمریكایی‌ها حاضر نشدند كه تسلیحات ضد هوایی در اختیار مخالفان قرار گیرد.

بنابراین ارتش سوریه با استفاده از نیروی هوایی و هلیكوپتر مطمئنا مخالفان و مناطقی كه توانسته‌اند از چنگ رژیم سوریه درآورند مورد حملات سنگین و نیز تلفات ویرانگر هوایی قرار می دهند. مخالفان مناطقی را آزاد می‌كنند و در آن مستقر می‌شوند و ارتش سوریه آن منطقه را بمباران می‌كند و تلفات سنگینی به مخالفان وارد می كند. درحالی كه اگر مخالفان تسلیحات ضد هوایی داشتند می توانستند از مناطقی كه آزادساخته اند در برابر بمباران های سنگین ارتش سوریه دفاع كنند. اما آنان از هیچ دفاع ضد هوایی موثر برخوردار نیستند و آسمان سوریه به طور كامل در اختیار رژیم بشار اسد است.

علت مخالفت آمریكایی ها با دراختیار گرفتن دفاع ضد هوایی در اختیار مخالفان این است كه در بین آنها نیروهای رادیكال اسلامگرا از جمله القاعده وجود دارد. آمریكایی‌ها نگران هستند كه اگر موشك های زمین به هوا در اختیار مخالفان قرار گیرد، ممكن است آنقدرها طول نكشد كه یكی از این موشك‌ها به جای هدف قرار دادن بمب‌افكن‌های سوریه به هواپیماهای مسافربری در آسمان اروپا، آمریكا، آسیا یا آفریقا حمله كنند. به واسطه این مسئله پیشرفت مخالفان بسیار به كندی صورت می گیرد. زیرا هر نوع تجمع و تحرك جدی مخالفان علیه ارتش سوریه را نیروی هوایی به شدت بمباران می‌كند.

البته كه وضع برای همیشه اینگونه نخواهد ماند و بالاخره نیروهای مخالف خواهند توانست تسلیحات ضد هوایی به دست آورند و در نتیجه پیشرفت‌های نظامی‌شان سرعت خواهد گرفت. نكته سوم كه آقای طائب و همفكرانشان در ایران روی آن خیلی تأكید می‌كنند آن است كه سوریه را جزو جبهه مقاومت می‌دانند؛ همراه ایران، حزب‌ا... و حماس.

اولا كه حماس و فلسطینی‌ها مدت‌هاست خرج خودشان را از رژیم بشار اسد جدا كرده‌اند و به مخالفان پیوسته‌اند. حماس كه ستون فقرات آن، اسلام‌گرا و اخوان‌المسلمین است، چگونه می‌تواند به اخوان‌المسلمین سوریه، مصر و سایر جهان عرب پشت كند و از رژیم سكولار بشار اسد دفاع كند؟ ثانیا، خوب است اصولگرایان آماری از تلاش‌های ضد اسرائیلی رژیم سوریه از سال 1352 كه جنگ رمضان به پایان رسید به مردم ایران دهند و بگویند ظرف قریب به 40 سال گذشته رژیم حاكم بر سوریه دست به كدام اقدام ضد اسرائیلی زده است؟ بالاخره می‌رسیم به شاه‌بیت قضیه. علوی‌ها كه قاطبه رژیم حاكم بر سوریه را ظرف 50 سال گذشته تشكیل می‌دادند، نزدیك به 12 درصد جمعیت 22 میلیون نفری.سوریه را نیز تشكیل نمی دهند.

این 12درصد یا نزدیك به 2 میلیون سوری در 50 سال گذشته تمامی قدرت نظامی انتظامی امنیتی دیپلماسی مجریه مقننه و اقتصادی این كشور را در دست داشته‌اند. آقای طائب و همفكرانشان در ایران بدون توجه به واقعیت های سوریه متاسفانه منافع كوتاه مدت حاكمیت را قربانی منافع بلندمدت ایران در جهان عرب و خاورمیانه میكنند. حاصل سیاست ها و موضع گیری های ما در قبال سوریه این شده كه ما به جای در كنار مردم سوریه قرار گرفتن، در كنار روسیه، چین و 2 میلیون علوی سوریه قرار گرفتیم. بعد هم آمریكا و استعمار را محكوم می كنیم كه میان ایران شیعی و اعراب سنی شكاف و دشمنی ایجاد می كنند.

شرق: بیراهه پیش‌فروش سكه

«بیراهه پیش‌فروش سكه»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم شاهین شایان‌آرانی است كه در آن می‌خوانید؛پیش‌فروش سكه هر چند سیاستی است كه می‌تواند برای جلب نقدینگی موثر باشد اما دولت برای جمع كردن و هدایت نقدینگی از بازار راهكارهای مطمئن‌تر و بهتری را هم می‌تواند به كار گیرد. دولت طلای زیادی در دست دارد و به همین دلیل فكر می‌كند كه با عرضه آنها در بازار می‌تواند كنترل نقدینگی را به دست گیرد. با این حال باید منتظر ماند و دید كه آیا مردم از این سیاست مانند سابق استقبال می‌كنند؟ دولت برنامه متفاوت از پیش‌فروش‌های قبلی را پیش‌روی متقاضیان خرید سكه قرار داده است. شرایط پیش‌فروش سكه به گونه‌ای طراحی شده كه مردم با مشاركت در این طرح سود شش ماه سرمایه‌شان را می‌گذارند و 18درصد سود می‌گیرند. یعنی مردم در صورت سرمایه‌گذاری، سالانه رقمی حدود 36درصد سود می‌گیرند.

حالا اگر مقایسه‌ای میان این نرخ سود و تورم بیندازیم، می‌بینیم كه این نرخ سود از تورم پایین‌تر است و این به آن معنی است كه ممكن است مردم با محاسبه این اعداد و ارقام و كشف عدم تناسب میان سود پیش‌فروش سكه و تورم، از خرید آن خودداری كنند و با تحقق چنین فرضی، قابل پیش‌بینی است كه در این دوره از پیش‌فروش سكه‌ها، استقبال پیشین تكرار نشود. البته این محاسبات در حالی به‌قوت خود باقی خواهند ماند كه طلا ارزان نشود اما احتمال نوسان قیمت طلا و سكه همواره وجود دارد و این امكان هست كه قیمت سكه پایین بیاید و این سود 18درصدی هم نصیب سرمایه‌گذاران نشود.

با این حال دولت چند سالی است كه ترجیح می‌دهد به جای استفاده از ابزارهای دیگر از این روش برای مهار نقدینگی استفاده كند. دولت می‌تواند به جای پیش‌فروش سكه كه حصول نتیجه آن در هاله‌ای از اما و اگرها پنهان است، با افزایش نرخ سود سپرده‌های بانكی، هم نقدینگی را جمع كند و هم قدرت برنامه‌ریزی در سرمایه‌گذاری‌ها را به دست گیرد. در حالی كه چند سال است مسوولان این‌گونه استدلال می‌كنند كه در راستای كنترل تورم نرخ سود سپرده بانكی باید پایین باشد اما امروز می‌بینیم كه این سیاست نه‌تنها منجر به كنترل تورم در كشور نشد، بلكه باعث گریز و فرار نقدینگی از سیستم بانكی به بازارهای غیررسمی سرمایه‌ای شد.

چندین سال است كه نقدینگی كه باید موتور محرك اقتصاد و صنعت را بچرخاند، به بازارهای طلا، ارز و مسكن فرار كرده و باعث افزایش غیرواقعی و حباب گونه در این بازارها شده است. نكته دیگری كه شاید مسوولان كشور در به كارگیری سیاست‌های خود، به آن توجه ندارند این است كه افزایش نقدینگی بارها در كشورهای مختلف رخ داده و آنها سیاست‌هایی را برای كنترل آن به كار گرفته‌اند، اما امروز ما متوجه می‌شویم كه مسوولان ما از تجربیات كشورهای دیگر هم استفاده نمی‌كنند.

افزایش نقدینگی و فرار و لجام گسیختگی آن تنها تجربه كشور ما نیست، گاهی در كشورهای دیگر هم نقدینگی با افزایش زیادی روبه‌رو شده و دولتمردان آنها برای مهار آن سیاست‌های جدیدی را در پیش گرفته‌اند و به اصطلاح به سیاست‌های انضباطی روی آورده‌اند. یكی از ابزارهایی كه معمولا در این موارد به كار گرفته شده و نتیجه مثبت هم داشته است، افزایش و برقراری تناسب میان نرخ سود بانكی و تورم است، اما مسوولان كشور با این استنباط كه با افزایش نرخ سود سپرده بانكی، تورم از كنترل خارج می‌شود، تاكنون به این راه‌حل توجه نكرده‌اند. با این وجود، جایگزینی سیاست افزایش نرخ سپرده‌های بانكی به جای پیش‌فروش سكه، می‌تواند راهكار بهتر و مطلوب‌تری برای مهار تورم باشد.

آرمان:مذاكرات با 1+5 در مسیر قدیم یا جدید؟

«مذاكرات با 1+5 در مسیر قدیم یا جدید؟»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم سیدجلال ساداتیان است كه در آن می‌خوانید؛هشتمین دور از گفت‌وگوهای ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در آرامش به كار خود پایان داد و نشانه‌های پیشرفت در این پرونده دیده می‌شود. نمی‌توان گفت به‌طور كامل مذاكرات‌به بن‌بست رسیده است اما در كل روند گفت‌وگوها میلیمتری و به كندی پیش می‌رود. در پایان دور هشتم می‌بینیم كه حتی تاریخ دور جدید مذاكرات هم مشخص نمی‌شود و می‌گویند باید ابتدا صورت جلسات توسط كارشناسان خارج شود، سپس به سطح معاونین برسد و درنهایت به مقامات ارشد تا برای گفت‌وگوهای جدید تصمیم‌گیری شود. خود همین روند بسیار زمان‌بر است و این به نظر می‌رسد به نفع طرفین باشد.

طرفین علاقه دارند كه ماجرا كش پیدا كند، برای مثال حرف‌های آقای سلطانیه به عنوان نماینده ایران در آژانس را بعد از مذاكرات وقتی مرور می‌كنیم می‌بینیم كه او عملا دیگر حرف جدیدی نمی‌زند و همان حرف‌های قبلی دوباره تكرار می‌شود. ماجرای ایران و غرب مانند دو كشتی‌گیری شده است كه فنی روی هم اجرا نمی‌كنند و تنها سرشاخ می‌شوند.

اینكه چرا اینقدر روند مذاكرات كش پیدا كرده كاملا مشخص است آنها فعلا برای نتیجه گرفتن گفت‌وگو نمی‌كنند بلكه تنها مذاكره می‌كنند كه بگویند حسن نیت داریم و مذاكره كرده‌ایم. غرب دنبال نوعی وقت خریدن است تا سه موضوع اصلی آنها یعنی انتخابات ریاست‌جمهوری آمریكا، مشكلات اقتصادی اروپا و ماجرای سوریه را پشت سر بگذارد. در پرونده هسته‌ای ایران، غرب سعی دارد افكار عمومی را به این سمت ببرد كه علاقه‌ای به جنگ ندارد و همچنان با گفت‌وگوها حسن‌نیت خودش را نشان می‌دهد؛ و البته از طرف دیگر علاقه دارند كه با وقت خریدن به اهدافشان بیشتر نزدیك شوند.

اما از جهت دیگر ایران هم می‌خواهد به غرب امتیاز ندهد و با وقت خریدن به تكنولوژی‌ها و پیشرفت‌های لازم در بحث انرژی هسته‌‌ای برسد. می‌توان این‌گونه گفت كه شرایط فنی و حقوقی پرونده هسته‌ای ایران در حال حاضر تبدیل به بهانه‌ای شده كه طرفین بگویند ماجرا امنیتی نیست. از طرف دیگر سیاست‌های حمایتی نیز به‌گونه‌ای تغییر كرده است. روسیه احساس می‌كند در سوریه شرایط دارد از دستش خارج می‌شود به‌طوری كه ضمن حمایت ضمنی می‌خواهد نیروهایش را خارج ‌كند درحالی كه پیش از این می‌گفت برای كمك به بشار اسد سنگ‌تمام خواهد گذاشت.

به نظر می‌رسد در این بین گفت‌وگوهایی بین روسیه و غرب درحال وقوع است و غرب به روس‌ها امتیازاتی داده كه با شرایط سوریه برابری می‌كند. از طرف دیگر دولت روسیه اصلا دلش نمی‌خواهد شرایط هسته‌ای ایران به وضعیت بغرنجی منجر شود. به نظر می‌رسد درباره ایران هم بین دولت‌های غربی و روسیه و چین پشت پرده توافقاتی صورت گرفته است. جلسه هشتم اسفندماه نزدیك است كه البته با روند فعلی باید منتظر ماند تا نتیجه جلسه با گروه 1+5 مشخص شود هرچند برخی ناظران معتقدند این گونه مذاكرات نیاز به توافقاتی محرمانه هم دارد.

بهار:خبری در راه است

«خبری در راه است»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم كسری نوری است كه در آن می‌خوانید؛تنش در فضای سیاسی ایران، رخداد تازه و بی‌سابقه‌ای نیست. چه آن‌ها كه در این فضا تنفس می‌كنند و چه آن‌ها كه از بیرون گود نظاره‌گر اصطكاك اهالی سیاست‌اند، با این شرایط كه ناشی از «خلقیات» و «نارسایی ژنتیك» سیاست در ایران است، آشنایی دارند.

ناتوانی در فهم تفاوت میان «رقابت» و «تخاصم»؛ زیر پا گذاشتن قواعد بازی و چسبندگی مفرط به قدرت، اپیدمی رایج بین بسیاری از سیاسیون است. علایم بالینی این درد هم در ایام خاص به‌ویژه زمان انتخابات نمایان‌تر می‌شود. از این دیدگاه، شاید نباید در قبال برخی حوادث و برخوردها نگرانی و حساسیت نشان داد و باید صبر كرد تا این التهاب موسمی و ادواری فروكش كند.

اما آنچه این روزها مشاهده می‌شود با گذشته متفاوت است. پیش از این در التهاب‌های سیاسی، مواضع و موقعیت طرفین ماجرا به اندازه امروز مبهم و غبارآلود نبود. طرف معترض و كتك‌خور ماجرا معلوم و طرف مهاجم و مدعی هم شناخته شده بود. هر دو گروه از پس سال‌ها كلنجار با یكدیگر، رفته‌رفته به شناختی نسبی رسیده و با درصدی خطا رفتار طرف مقابل را ارزیابی و شاید هم پیش‌بینی می‌كردند. هر یك از طرفین هم ابزار و اهرم‌های خاص خود را در اختیار داشتند. اكنون اما ماجرا از اساس متفاوت است؛ تقابل پیشین كه بین دو دیدگاه و برداشت متفاوت از اسلامیت و جمهوریت بود، این‌بار در غیاب اصلاح‌طلبان به مناقشه‌ای درون‌گروهی میان اصولگرایان تبدیل شده است.

اكنون جدل میان كسانی است كه تجربه نشان می‌دهد در راه كسب قدرت به هیچ عنوان اهل مسامحه و كوتاه آمدن نیستند و برای حذف رقیب، هر آنچه دارند به میدان می‌آورند. اوضاع زمانی پیچیده‌تر می‌شود كه هر دو طرف با توجه به شناختی كه از یكدیگر دارند ابزار و شیوه‌های مشابهی به‌كار گیرند و همین تشابه ابزاری و لجستیك و خصلت‌های رفتاری ممكن است آن‌ها را به‌سوی استراتژی «حمله پیش‌دستانه» سوق دهد تا هركس ضربه اول را وارد می‌كند شانس پیروزی‌اش افزایش یابد.

اگر زمانی در رقابت میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان به اجتماعی انتخاباتی یا یك‌ جلسه سخنرانی حمله می‌شد، غالبا معلوم بود نشانی مهاجمان را در كجا باید جست اما در رقابت آینده اصولگرایان، احتمالا هر دو طرف ناچار خواهند شد با چنین شیوه‌های آشنایی به دفعات از خجالت یكدیگر درآیند. در تنش‌هایی كه میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان پدید می‌آمد، به‌ویژه اگر كار به خشونت می‌كشید، سرانجام كار مشخص بود چراكه اصلاح‌طلبان مزیتی در این حوزه نداشتند و در چالش بر سر قدرت، همیشه بازنده بودند.

اما حالا كه طرفین ماجرا، هم زبان و دیدگاه مشترك دارند و هم توانایی به‌كارگیری ابزار مشابه، وضعیت متفاوت و حتی نگران‌كننده می‌شود. در حال حاضر نشانه‌های شكل‌گیری تنش‌های سیاسی در آستانه انتخابات به‌چشم می‌خورد؛ نشانه‌هایی كه هم برخی سیاسیون و هم‌ شماری از نظامیان را به هشدار واداشته است. هشدارهایی مانند آنچه دی‌ماه گذشته از زبان سردار آسودی، معاون نهاد نمایندگی ولی‌فقیه در سپاه مبنی بر وقوع فتنه‌ای قبل از انتخابات آینده ریاست‌جمهوری مطرح شد.

شاید برای ملتی كه تاریخ و زندگی‌اش با حادثه و بحران درآمیخته است، این هشدارها تشویش‌برانگیز نباشد، اما گویا این روزها آبستن حوادثی است كه چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه با پدیدآورندگانش همراه باشیم و چه نباشیم، به‌زودی برگ تازه‌ای را در زندگیمان رقم خواهد زد.

مردم سالاری:بالانس در میدان برای باقی ماندن در قدرت

«بالانس در میدان برای باقی ماندن در قدرت»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم میرزا بابا مطهری‌نژاد است كه در آن می‌خوانید؛ روزگار غریبی است، آنگاه كه در قدرت ماندن اصل می‌شود و همه چیز و همه كس و همه كارها در خدمت ماندن در قدرت قرار می‌گیرد. سی‌وچهار سال پیش آن مرد بزرگ خمینی كبیر(ره) كه این روزها به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب باید یادش را و مقامش را و مرامش را گرامی داشت، عكس این معنا را برایمان به ارمغان آورد. او فریاد می‌زد كه خدمت به مردم و ارتقای كشور اصل است و قدرت اگر به چنین كاری آید نیكوست و پسندیده، در غیر اینصورت بلاست و نكوهیده.

آنچه كه خط امام می‌خوانیمش باید جلوه‌ای باشد از چنین نگاهی و نگرشی. در مكتب امام، آنان كه مامور تنظیم و تدوین و نگارش قانون اساسی شدند به این می‌اندیشیدند كه چه كنیم تا در قدرت ماندن، اصل نشود؟«باند» درست نشود، «باند» قدرت، «باند» ثروت، «باند» محبوبیت و... ریشه‌كن شود.

در آسیب شناسی قدرت در مقابل حقوق و حق حاكم، حقوق و حق ملت و مردم را منظور كردند. رابطه میان نهادهای سیاسی و نیروهای اجتماعی را آنچنان تعریف كردند كه اشتراك سیاسی در بالاترین سطح در جامعه متبلور شود. تكثر و تنوع نیروهای اجتماعی را با هدف نوسازی جامعه به رسمیت شناختند. احزاب را و نهادهای مدنی را در قلب قانون جای دادند، نه به این علت كه با جوامع مدرن نوعی همگونی شكلی را بنمایانند، بلكه به این علت كه فعالان سیاسی با تعلقشان به نهادهای سیاسی گوناگون، نیروهای اجتماعی را جهت دهند و نوعی نظارت همگانی نهادینه شود.

آنان خوب فهمیده بودند كه اگر احزاب نباشند، اگر نهادهای مدنی شكل نگیرند، «باند» درست می‌شود و «باند» برای محبوبیت، مطالبات اضافی ایجاد می‌كند و قول كارهای نشدنی را می‌دهد، به جای اهمیت یافتن ارتقای كشور، در قدرت باقی ماندن «باند» اصل می‌شود.

آنان فهمیده بودند كه اگر نمایندگان مجلس، روسای جمهور محصول یك كار سیاسی حزبی نباشند، انسجام ندارند و برنامه، معنا و مفهوم پیدا نمی‌كند. آنان بر بام تجربه جهان نشسته بودند و فهمیده بودند كه «باند»‌ها سیاست روشن ندارند، مسوولیت نمی‌پذیرند و به استمرار سیاست‌ها توجه ندارند؛ «باند»‌ها تلاش دارند خودشان را در میدان بالانس كنند تا در قدرت باقی بمانند.

«باند»‌ها بر امواج احساسات سوار می‌شوند، نه برای ارتقای كشور و خدمت به مردم، كه برای حفظ قدرت خود. یاد و نام امام(ره) بلندباد كه برای نجات كشور و انقلاب از خطر «باند»‌ها با سرعت نهادمندی جامعه و شكل‌گیری اداره جامعه با قانون را نشانه گرفت و در زمانی كمتر از یكسال، قانون اساسی، انتخابات و اداره كشور براساس یك میثاق ملی را هدایت كرد و همه را به حركت در چارچوب قانون ملزم ساخت. در یك نگاه كارشناسی و آسیب‌شناسانه، كاستی‌ها و كمبودها، ضعف و ناتوانی‌ها، در بی‌توجهی به قانون، به ویژه قانون اساسی و عملكردهای باندی قابل ارزیابی و شناسائی است. در آستانه یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری، بیش از گذشته باید هوشیار بود.

احزاب و جناح‌های سیاسی باید برنامه ارائه كنند. انتخابات برنامه محور راه حل برون رفت از مشكلات است، رئیس جمهور آینده باید حاصل برنامه احزاب و جناح‌ها باشد، نه حاصل بی‌برنامگی و دعواهای باندی، كه اگر چنین شد، هم به آرمان‌های امام و انقلاب پشت كرده‌ایم و همه ارتقای كشور را از دست داده‌ایم. باید هوشیار بود كه «باند»‌های قدرت برای ماندن در قدرت در میدان‌های اجتماعی خود را بالانس می‌كنند، یك روز در مجلس حادثه می‌آفرینند و یك روز در راهپیمایی قم و یك روز در تخصیص بی‌برنامه یارانه یا نوسانات بی‌دلیل بازارها و برهم زدن اجتماعات آرام و آگاهی بخش كه طبیعت فعالیت در دوران انتخابات است و... حاشیه سازی‌های دروغین و طراحی توطئه‌های مبتنی بر وهم و خیال و برهم زدن آرامش روانی جامعه و گسترش زمانی و مكانی گرفتاری و كمبود برای مردم و برای تولید و صنعت و تجارت و فرهنگ و رسانه و... همه‌وهمه بالانس «باند»‌های قدرت است برای ماندن در قدرت كه اگر موفق شوند، باید منتظر روزهای سختی بود كه انشاءالله چنین مباد.

در شرایطی از این نوع، وظیفه احزاب و نهادهای مدنی و رسانه‌ها بسی سنگین است كه استوار و با برنامه میدان را به جریان‌های باندی واگذار نكنند و برای خدمت به مردم هر زحمتی و مشقتی را تحمل كنند.

ابتكار:پیامد مدیریت با دكترین شوك؟

«پیامد مدیریت با دكترین شوك؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلی وكیلی است كه در آن می خوانید؛شوك ابزار لحظه بحران بحساب می‌آید.این اصطلاح در پزشكی رواج دارد ودر برخورد با بیماران افسرده و به كما رفته شایع است.مدرسه شوك ویژه افراد افسرده نیز وجود دارد.این واژه برای بازجویان،تبهكاران و زندانیان هم بسیار آشناست ولی اهمیت آن وقتی بیشترشدكه پایش به اقتصاد و سیاست هم باز شد.

هنگامی كه اقتصاد در مسیر صحیح حركت نكند گروهی به شوك درمانی معتقد هستند.شوك درمانی در اقتصاد معمولاً به اقداماتی مانند دست كشیدن دولت از كنترل قیمت ها،حذف یارانه ها،آزاد سازی و... اطلاق می‌شود.مطالعه روشهای مدیریتی جناب دكتر احمدی نژاد ظرف هفت سال ونیم گذشته نشانگر پیرویشان ازدكترین شوك در تمام عرصه‌های مدیریتی است.تقریباً تمام تصمیمات اقتصادی به شیوه شوك درمانی اتخاذ شده است.به این معنا كه تصمیم در شرایطی اتخاذ شده كه بحران فشار و اضطرار دلیل اصلی آن بوده است.

طرح هدفمندی یارانه‌ها در شرایط سخت حكم یك شوك را داشت.تمام تصمیمات پولی و ارزی كه ظرف دو سال گذشته به صورت متوالی گرفته شده است همه در شرایط بحران و به هدف شوك اتخاذ شده اند.تصمیم پیش فروش سكه كه بناست از امروز عملیاتی شود نمونه دیگر از شوك درمانی است.ولی نكته مهم اینكه شوك درمانی دكترین احمدی نژاد در دیگر حوزه‌های مدیریت از جمله سیاست داخلی و خارجی نیز می‌باشد.یكی از مهمترین ویژگی‌های رئیس جمهور انگشت گذاشتن روی مسایل جنجالی است.این شیوه را به قدری با مهارت انجام می‌دهد وآنچنان در فواصل كوتاه زمانی تكرار می‌كند كه جامعه قدرت تمركز پیدا نمی‌كند این روش موجب سرگیجه سیاسیون و سرسام توده مردم و فراموش كاری جامعه می‌شود. فهرست موضوعات و اقداماتی كه موجب حیرت همگان و حكم شوك را داشته و توسط جنابشان درطول سالهای ریاست جمهوری دوره نهم و دهم انجام پذیرفته از شمارش خارج است.

همین شیوه نیز در سیاست خارجی مرسوم شده بود و در دولت نهم بسیار شایع بود ولی در دولت دهم به دلایل مختلف به كنترل گرفته شد.شوك درمانی آنچنانكه از نامش پیداست درمان نیست بلكه روش غیر معمول برای شرایط خاص است. البته در اقتصاد گروهی از نئولیبرال‌ها به شوك درمانی معتقدند و آنرا تنها راه مقابله با بحران‌های اقتصادی می‌دانند ولی بسیاری هم با ذكر مثالهای چون آرژانتین،شیلی و برزیل مدعی اندكه شوك درمانی اقتصاد این كشورها را برای سالها از ریل منطق اقتصاد خارج ساخت آنان را دردام بدهكاری قدرت‌های سرمایه دار گرفتارآورد.ولی به طور طبیعی هیچ كس از مدیریت شوك در اداره یك كشور دفاع نمی‌كند.

مدیریت شوك تنها در"مدرسه شوك" ویژه دانش آموزان استثنایی و جهات دارد البته همین مقدار هم از نظر اخلاقی قابل تامل است.آیا شوك دادن به افراد استثنایی در نتیجه ارتكاب اشتباه، اخلاقی هست یا خیر؟ یك كشور را به هیچ وجه نمی‌توان با دكترین شوك اداره كرد اداره كشور با شوك درمانی باعث می‌شود كه مردم همواره منتظر اقدام غیر معمول و نابهنگام دولت باشند.به عبارتی پیامد مدیریت شوك از نظر اجتماعی اینكه مردم تصمیمات را محصول خرد جمعی بحساب نمی‌آورند و به راهگشا بودن آن ایمان پیدا نخواهندكرد.اگر نیك به رفتار مردم توجه شود به خوبی انتظار تورمی قابل مشاهده است و این حالت ترمز قطار تورم را از جا كنده است.تسلسل و توالی برخوردهای چالشی مسئولان نظام با همدیگر موجب شكل گیری انتظار برخورد‌های جدی شده است و امید به حل و فصل دعواها و تمركز انرژی بر حل مشكلات كشور رنگ باخته است.

خبرنگاران در مراجعه روزانه به رئیس جمهور امیدوارند كه نكته ای تازه تحت عنوان ناگفته‌ها صید خواهند كردكه ارزش تیتر یك پیدا كند.

به عبارتی دكترین شوك كاركرد اصلی فرد را دگرگون ساخته و او را از متن خارج كرده و هویتش را در حاشیه‌ها تعریف می‌كند.

دنیای اقتصاد:ضرورت آزادسازی بازار پول

«ضرورت آزادسازی بازار پول»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد است كه در آن می‌خوانید؛طرح پیش‌فروش سكه، طرحی است كه می‌تواند مانند دور اول آن موفقیت‌آمیز باشد.

در واقع با انتخاب صحیح پروسه پیش‌فروش و درصد تخفیف مناسب، این انگیزه برای مردم وجود دارد تا سرمایه‌های نقدی خود را در این راستا به حركت اندازند. این كار نه تنها می‌تواند بازار سكه و ارز را تحت تاثیر قرار دهد، بلكه ابزاری می‌شود برای كنترل نقدینگی. از سوی دیگر سیاست‌گذار برای رسیدن به اهدافش در هر دو این عرصه‌ها باید به فكر ابزار بلندمدت نیز باشد.

به عبارت دیگر در بازار ارز و طلا باید به فكر جریان ورودی مكفی و دائمی ارز و طلا بود و به هر شكل ممكن این جریان را تضمین كرد كه اگر این جریان رخ ندهد، اصولا نمی توان به فكر راه گریزی برای كنترل این بازار بود و در مورد كنترل نقدینگی نیز باید به فكر ابزار‌های معمول و مناسب بود.

در حالی كه نرخ بازدهی در بورس، بازار مسكن و همین بازار ارز و طلا، حداقل در سطح 50 درصد است، به نظر نمی رسد كه نرخ‌های فعلی سود بانكی انگیزه لازم را برای فعالان اقتصادی ایجاد كند تا وجوه مالی خود را در بازار پول عرضه كنند. به دیگر سخن می‌توان گفت كه در سطوح فعلی نرخ‌های تعیین شده در بازار پول، عدم‌تعادل وجود دارد. شاید پرسیده شود كه آیا فعالیت‌های اقتصادی وجود دارد تا نرخ بازدهی مثلا بالاتر از 20 درصد را داشته باشد و بتوان نرخ‌ها را نیز افزایش داد؟

پاسخ اما آسان است: ممكن است باشد، ممكن است نباشد. تنها وقتی می‌توانیم با اطمینان كامل پاسخ این پرسش را بدهیم كه بازار پول خود بتواند قیمتش را تعیین كند. البته با توجه به نرخ بازدهی بازار‌های موازی، با احتمال زیاد می‌توان گفت كه نرخ سود بانكی در صورت آزادسازی بازار بالا می‌رود، اما تمام بحث اینجا است كه برای داشتن تصویری حقیقی از بازار پول باید در جهت آزاد سازی قیمت آن گام برداشت و از عدم‌تعادل‌های آن در امان بود، اما مهم‌ترین بخش بازار پول، عملیات بازار باز است كه با آزاد شدن بازار پول، این ابزار مهم به دست مقامات پولی می‌افتد.

عملیات بازار باز، باید با نرخ سود شناور انجام شود و مجلس محترم باید در این مورد ورود كند و از شكل اوراق مشاركت با سود یقینی فاصله بگیرد.

مجلس باید این اجازه را به بانك مركزی دهد كه اوراق خود را در بازاری عرضه كند كه نرخ سود آن، از طریق مكانیسم آزاد قیمتی تعیین می‌شود. این ابزار باید ساخته و به‌دست بانك مركزی داده شود و در آن صورت مشاهده خواهد شد كه كنترل نقدینگی بسی آسان تر از گذشته خواهد شد.

با وجودی كه گویی دغدغه قانون‌گذاران در زمان فعلی فارغ از این مسیر است، ولی می‌توان با مطرح كردن هرچه بیشتر این مسائل و معرفی این ابزار در عرصه عمومی، قانون‌گذاران را به ایجاد این ابزار ترغیب كرد و آن زمان ابزار مساعد تری برای كنترل نقدینگی به دست مقامات پولی خواهد افتاد.
نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار