
به گزارش ایران اکونومیست؛ آوش نوشت: مجلس شورای اسلامی در یکصد و سی و پنجمین نشست علنی خود بار دیگر به صحنه رویارویی مستقیم میان بخشی از نمایندگان اصولگرا با دولت یازدهم و دوازدهم تبدیل شد. در این نشست پس از اظهارات محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس، علیه حسن روحانی و محمدجواد ظریف فضای مجلس برای دقایقی از حالت رسمی خارج و شعارهایی نظیر «محاکمه» و «مرگ بر فریدون» از سوی برخی نمایندگان سر داده شد؛ شعاری که یادآور رفتارهای هیجانی پارلمان در مقاطع بحرانی دهههای گذشته بود.
قالیباف در سخنان خود با انتقاد از مواضع اخیر روحانی و ظریف درخصوص روابط تهران و مسکو گفت: «در این برهه حساس از همه سلیقههای سیاسی انتظار میرود با وحدت کلمه از دستاوردهای راهبردی کشور حمایت کنند. درحالیکه روابط ما با روسیه در حال پیشرفت است، اظهارات برخی چهرههای سیاسی این مسیر را تخریب میکند.»
دقایقی بعد امیرحسین ثابتی، نماینده تهران، ری، شمیرانات و اسلامشهر، نیز با ادبیاتی تندتر روحانی را مورد حمله قرار داد و مدعی شد، «آقای روحانی اگر واقعاً به رضایت مردم فکر میکردید، فاجعه آبان ۹۸ را رقم نمیزدید... قوه قضائیه باید به پرونده افعال و ترک افعال شما رسیدگی کند.» اما در پس این جنجال پرسش اصلی نه درباره اظهارات روحانی و ظریف بلکه در مورد منشأ این التهاب سیاسی است؛ التهابی که اگرچه در تهران شعلهور شد اما جرقه آن از مسکو زده شد.
آغاز ماجرا از مسکو بود، نه تهران
اگر دغدغه منتقدان حفظ روابط راهبردی با روسیه است باید توجه داشت که ریشه این حاشیه نه در مصاحبه و مواضع ظریف یا گفتههای روحانی، بلکه در اظهارات سراسر کذب سرگئی لاوروف، وزیرخارجه روسیه، نهفته است. لاوروف چندی پیش در اظهاراتی کمسابقه عملکرد دیپلماتیک ایران در دوره وزارت ظریف را مورد انتقاد قرار داد و مدعی بود که اساسا ایده «اسنپ بک» ساخته و پرداخته ظریف است و حتی بهطور تلویحی از «بیاعتمادی» روسیه به دولت وقت ایران سخن گفت. در چنین شرایطی محمدجواد ظریف، وزیر خارجه دولت یازدهم و دوازدهم، صرفاً در پاسخ به این اتهامات روایت خود از نحوه تعامل تهران و مسکو در سالهای مذاکرات هستهای را بیان کرد.
به گفته خود ظریف او پس از سخنان لاوروف قصد داشت پاسخ مفصلتری را برای تنویر افکار عمومی منتشر کند اما به دلیل برخی درخواست ها از نهادهای فرادولتی و نیز توصیه شورای عالی امنیت ملی مبنی بر «عبور از این موضوع» فعلاً سکوت اختیار کرده است. این سکوت اما ظاهراً فقط برای یکسو معتبر به نظر میرسد زیرا همان جریانهایی که بر لزوم آرامش و پرهیز از جدال رسانهای تأکید داشتند خود با تیترها و تریبونهای تند به حمله علیه ظریف و روحانی پرداختهاند.
واقعیت آن است که لاوروف با طرح بحثهایی پیرامون موضع ایران در مذاکرات هستهای و اسنپ بک عملاً فضای سیاسی تهران را تحریک کرد. در این میان ظریف تنها کوشید با ارائه توضیحاتی فنی و مستند از حیثیت دیپلماسی ایران در برابر برداشت نادرست طرف روسی دفاع کند. اما این تلاش در داخل به مثابه «ضدیت با روسیه» تعبیر شد؛ تفسیری که نهتنها بیانصافانه بلکه از نظر راهبردی نیز خطرناک است زیرا سیاست خارجی کشور را در قالب «دوستی یا دشمنی شخصی با مسکو» فرو میکاهد.
از سوی دیگر نباید فراموش کرد در زمان دولت روحانی روابط ایران و روسیه نهتنها متوقف نشد بلکه در حوزههای نظامی، انرژی و امنیت منطقهای گسترش یافت. تأسیس کریدور شمال- جنوب، همکاریهای مشترک در سوریه و توافقات انرژی از مصادیق همین واقعیتاند. اما اکنون همان روابط طبیعی به ابزاری برای تسویهحساب داخلی بدل شده است.
سکوت گزینشی؛ وقتی سیاست به معیار دوگانه تبدیل میشود
نکته مهمتر در این ماجرا تناقض آشکار در رفتار جریانهای رسانهای و سیاسی حاکم است. درحالی که توصیه شده بود در شرایط حساس کنونی و باتوجه به فشارهای خارجی از دامن زدن به اختلافات درونی و بازخوانی مناقشات دیپلماتیک گذشته پرهیز شود اما در عمل برخی چهرهها از حسن رحیمپور ازغدی گرفته تا شماری از نمایندگان مجلس و رسانههای همسو با جریان تندرو این روزها دقیقاً خلاف این توصیه عمل کرده و بهصورت مکرر علیه دولت پیشین و چهرههای شاخص آن موضع گرفتهاند.
این وضعیت بهدرستی این پرسش را پیش میکشد که اگر تصمیم در کشور بر سکوت و عبور است چرا این سکوت گزینشی اجرا میشود؟ آیا قرار است تنها یک طیف لب فروبندد و طیف دیگر آزادانه بر طبل اتهام و تخریب و تهدید بکوبد؟ اگر سکوت نشانه عقلانیت و تبعیت از مصالح عالی کشور است، باید شامل همه شود نه فقط کسانی که در بیرون از قدرتاند.
در شرایطی که کشور با بحرانهای تو در توی اقتصادی، معیشتی و دیپلماتیک مواجه است دامن زدن به جنجالهای سیاسی حول پروندههای بستهشده یا ادعاهای بیپایه درباره روابط خارجی بیش از هر چیز نشانه فقدان اولویتسنجی است. جامعه در وضعیت فقر، تورم و ناامیدی عمومی قرار دارد و نخبگان سیاسی به جای پاسخ به مطالبات مردم درگیر بازسازی نزاعهای کهنه شدهاند.
از منظر راهبردی نیز تداوم این روند میتواند تبعاتی جدی برای سیاست خارجی ایران داشته باشد. وقتی صدای واحدی از تهران در برابر افکار عمومی منطقه و جهان به گوش نمیرسد، متحدان بالقوه نیز دچار تردید میشوند. بیدلیل نیست که در چنین فضاهایی بازیگران خارجی میکوشند از اختلافات درونی ایران برای تثبیت موقعیت خود بهرهبرداری کنند؛ همانگونه که اظهارات اخیر لاوروف دقیقاً در چنین بستری معنا پیدا میکند.
با این همه آنچه اکنون بیش از هر چیز ضروری است بازگشت عقلانیت به گفتار سیاسی کشور است. سکوتِ تحمیلی یا سخن گفتنِ گزینشی هیچکدام درمان بحران نیست. اگر بنا بر سکوت است باید همگان به آن پایبند باشند؛ اما اگر قرار است گفتوگو و پاسخگویی باشد، نباید هیچکس مصون از نقد تلقی شود. سیاست، عرصه مشارکت و شفافیت است نه میدان حذف و برچسب.
در نهایت ماجرای اخیر مجلس بیش از آنکه نشانه اختلافنظر درباره روابط با روسیه باشد، نمادی است از شکاف عمیق میان منطق دیپلماسی و منطق قدرت در ایران. ظریف سکوت کرده اما طوفان اتهام هنوز ادامه دارد و شاید دقیقاً به همین دلیل است که امروز بیش از همیشه جامعه به گفتوگویی صادقانه و فراگیر درباره منافع ملی نیاز دارد؛ گفتوگویی که نه در هیاهوی شعار بلکه در سایه درک مشترک از آینده این سرزمین شکل گیرد.