به گزارش ایران اکونومیست، فقر، یکی از مهمترین پیامدهای صنعتی شدن در جهان است. این پیامد هم در کشورهای مرکز دیده میشود و هم در کشورهای نیمهپیرامونی و پیرامونی که متأثر از روند صنعتی شدن در کشورهای مرکز هستند. با گذشت زمان، برخی کشورهای مرکز توانستند با اصلاح سیاستها فقر را کاهش دهند، اما کشورهای پیرامونی مانند ایران، آسیب بیشتری از این ناحیه دیدند و هنوز هم موفق به ریشهکنی این مسئله نشدهاند.
مطالعات نشان میدهند مقوله رفاه و تأمین اجتماعی به خصوص در کشورهای در حال توسعه همچون ایران، از وظایف اصلی دولتها جهت نیل به رشد و توسعه محسوب میشود. اگرچه این امر از لحاظ مالی بار سنگینی بر دولتها تحمیل میکند، ولی به دلیل تحقق پیشرفت و دسترسی به آرامش و تکامل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی باید این هزینهها را تا حد ممکن در کنار سایر الزامات و نیازهای توسعه اقتصادی و اجتماعی مورد توجه قرار داد. در عین حال، محدودیت منابع موجود اقتضا میکند که منابع صرف شده در حوزههای گوناگون از جمله حوزه رفاه و تأمین اجتماعی به صورت بهینه تخصیص داده شده و هزینه شود، در غیر این صورت به رغم صرف منابع مالی بسیار، نتایج قابل قبول و اثربخشی حاصل نخواهد شد.
نقش کلیدی مدرسه در فقرزدایی
از میان حوزههای مختلف مؤثر بر وضعیت فقر و نابرابری، مطالعات بسیاری بر نقش کلیدی آموزش و نظام آموزشی در کاهش فقر و به خصوص جلوگیری از بین نسلی شدن فقر تأکید میکنند. جدای از موضوع آموزش و کیفیت آموزشی، مدرسه به عنوان یک کانون اجتماعی نیز میتواند نقش پررنگی در برنامههای حمایت اجتماعی و فقرزدایی داشته باشد. باتوجه به این دیدگاه در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، مدرسه به عنوان مرکز کانون محله در نظر گرفته شده است و تحقق نقش محوری مدرسه هم زمان و در ارتباط با سایر نهادهای محله مانند مساجد و... به عنوان یکی از اهداف عملیاتی سند تحول بند «۷» آمده است.
طبق آخرین گزارش پایش فقر مرکز پژوهشهای مجلس، ایران دارای بیش از ۱۰۵ هزار مدرسه است و این گستردگی نهادی ظرفیت مهمی برای سیاستگذاری در هر حوزهای از جمله فقرزدایی است. به عبارت دیگر توجه به مدرسه به عنوان یک کانون فقرزدایی علاوه بر ارتقای کیفیت آموزشی و تبدیل مدارس با تمرکز فقر بالا به مدارس با کیفیت آموزشی بالا میتواند دریچهای به موضوع فقرزدایی و توانمندسازی خانوادهها باشد. به خصوص آنکه اگر این توجه به خانوارهای فقیر و توانمندسازی آنها از دریچه کودک و مدرسه اتفاق بیفتد میتواند از نظر فرهنگی و ارتقای جایگاه کودک و تحصیل در میان خانوادهها، تحولی اجتماعی و دارای آثار بلندمدت مثبت ایجاد کند.
رابطه آموزش کودک و فقر
یکی از راههای تغییر توزیع درآمد در هر جامعهای توجه به آموزش است. به همین دلیل دولتها برای رهایی از فقر در آینده، بهتر است که در حال حاضر روی آموزش کودکان سرمایهگذاری کنند. آموزش مناسب میتواند رهایی بخش باشد. از سوی دیگر در اقتصادهای مدرن معیشت افراد بر مهارتهایی پایهگذاری شده است که از طریق آموزش به دست میآیند. اهمیت چنین مهارتهایی روزبه روز بیش از پیش افزایش مییابند» این موضوع مشخص میکند که در دنیای مدرن اگر افراد آموزش مناسب دریافت نکنند، در آینده از نظر شغل و درآمد دچار مشکل میشوند و ناگزیر با فقر مواجه خواهند شد. این در شرایطی است که در رابطهای متقابل افراد فقیر امکان دسترسی کمتری به آموزش و به ویژه آموزش با کیفیت را دارند و به همین دلیل نمیتوانند از فقر رها شوند و آموزش را به عنوان راهی برای نجات خود به کار گیرند. آموزش با کیفیت به کودکان مطمئنترین و باثباتترین روش برای رهایی آنها از فقر در بزرگسالی است.
تأثیر آموزش کودکان بر فقر
کاهش فقر جهانی با طی کردن دوران تحصیلی متوسطه
آموزش، اغلب به عنوان یک عامل برابریساز بزرگ شناخته میشود، زیرا میتواند دری را به روی مشاغل، منابع و مهارتهایی باز کند که به فرد کمک میکند پیشرفت کند. در واقع طبق گزارش یونسکو، اگر همه دانشآموزان در کشورهای کمدرآمد فقط مهارتهای اولیه خواندن را داشته باشند و نه هیچ چیز دیگری، حدود ۱۷۱ میلیون نفر میتوانند از فقر شدید نجات پیدا کنند. اگر همه بزرگسالان تحصیلات متوسطه را تکمیل کنند میتوانیم نرخ فقر جهانی را به بیش از نصف کاهش دهیم.
۱۷ درصد از کودکان در جهان تحصیل نمیکنند
وضعیت کیفیت تحصیل کودکان در کشورهای مختلف
در سرتاسر جهان، ۲۵۸ میلیون یا ۱۷ درصد از کودکان، نوجوانان و جوانان جهان تحصیل نمیکنند. این نسبت در کشورهای در حال توسعه بسیار بیشتر است؛ ۳۱ درصد در جنوب صحرای آفریقا و ۲۱ درصد در آسیای مرکزی در مقابل ۳ درصد در اروپا و آمریکای شمالی. برای مثال برای دانشآموزان ۱۵ ساله برزیلی ۷۵ سال طول میکشد تا به میانگین نمرات کشورهای ثروتمندتر در ریاضیات و بیش از ۲۶۰ سال طول میکشد به آنها با نرخ پیشرفت فعلیشان در خواندن برسند. در مقابل، در مکزیک ۸۰ درصد از کودکان بومی در پایان دوره ابتدایی به سطوح پایه در خواندن و ریاضی دست نمییابند و نمره بسیار کمتری از میانگین دانشآموزان دبستانی میگیرند.
ابهام در چشمانداز تحصیل کودکان خانوادههای فقیر به دلیل فقدان توانایی خانواده برای تهیه لوازمالتحریر
محدودیتهای ناشی از بودجه خانواده مؤلفه مهمی است که بر آموزش و تحصیل کودکان تأثیر میگذارد. حتی در صورت وجود مدارس باکیفیت و معلمان باتجربه نمیتوان به آموزش کودکان فقیر امیدوار بود. زندگی در محیط و خانوادهای که با فقر دست و پنجه نرم میکند و فقدان توانایی خانواده برای تهیه کتاب و لوازمالتحریر و هزینه رفت و آمد به مدرسه، میتواند چشمانداز تحصیل کودکان خانوادههای فقیر را با ابهام مواجه کند؛ فقدان منابع به این معناست که کودکان فقیر باید برای دسترسی به امکاناتی که همسالان خود دارند با چالشهای زیادی روبه رو شوند. همچنین آموزشهای غیررسمی که کودکان خانوادههای فقیر در خارج از مدرسه (محیط خانواده یا مکانهای نامناسب) با آن مواجه میشوند نیز ممکن است بر آموزش رسمی آنها تأثیرات منفی بگذارد.
فقر، تقاضا را برای آموزش و تحصیل کاهش میدهد و می توان این طور گفت که ارتباط میان آموزش و فقر ارتباطی دوسویه است: «فقر» هم یکی از «دلایل» و هم یکی از «اثرات» فقدان آموزش است. برای نمونه در بنگلادش فقر خانوادهها بر اساس گزارش سال ۲۰۰۹، معادل ۳۶ درصد جمعیت بنگلادش زیر خط فقر زندگی میکنند؛ دلیل عمده حضور کودکان در بازار کار و ترک تحصیل آنها محسوب میشود. در ایران نیز مطالعهای در سال ۱۴۰۱ انجام شده که نشان میدهد حدود ۵۰ درصد از بازماندگی از تحصیل کودکان تعلیمپذیر در ایران به طور مستقیم و غیرمستقیم به وضعیت اقتصادی خانوار مرتبط است.
آموزش به عنوان راهی به سوی برابری و کاهش میزان فقر قلمداد میشود اما تجربیات کشورهای مختلف در سالهای گذشته نشان داده است که عدالت آموزشی اگر صرفا به کمیت حضور کودکان در مدرسه تکیه کند نمیتواند عدالت واقعی را اجرا کند. عدم توجه به کیفیت آموزش در سالهای پیش موجب شده است که نتایج حاصل از تلاش در جهت ایجاد عدالت آموزشی به اندازه کافی رضایتبخش نباشد و به میزانی که انتظار میرفت در کاهش فقر مؤثر نیفتد.
رابطه فقر و نابرابری آموزشی
دلایل گوناگونی به نابرابری آموزشی منجر میشود تا برابری آموزشی از تابرابری در ارائه امکانات و خدمات، آموزش با کیفیت، رویکردهای تبعیض آمیز نسبت به دانش آموزان حاشیهای (که به دلایل گوناگونی مانند فقر مالی، تبعیض، قومیتی، مذهبی، نژادی با عواملی مانند این حاشیهای شدهاند)، عدم ارائه آموزشهای ویژه به دانشآموزان حاشیهای و محروم، نگاه و توقعات اشتباه والدین، معلمان و کادر آموزشی نسبت به کودکان فقیر و حاشیهای و دیگر عوامل مشابه منشأ میگیرد. از سوی دیگر، عدم آموزش اولیه یا ضمن خدمت کافی به معلمان موجب میشود که آنها به عنوان یکی از ارکان اساسی آموزش دچار کاستیهایی شوند. این موضوع به ویژه در مناطق فقیرتر بیشتر مشاهده میشود که معلمان کمتر آموزش دیدهاند و حمایت حین خدمت کمتری دریافت میکنند.
ارائه برنامه درسی یکسان برای همه میتواند برای برخی دانشآموزان که در مناطق روستایی زندگی میکنند یا دچار فقرند و یا اقلیت فرهنگی هستند، بیش از حد سنگین باشد و به همین علت باید در خصوص این دانشآموزان شرایط ویژهای در نظر گرفته شود و میان آنها با دانشآموزان ساکن شهرها و از خانوارهای ثروتمند تفاوت ایجاد شود. برنامه آموزشی هر محیطی باید مبتنی بر نیازها و توانمندیهای موجود در آن محیط باشد.
دانشآموزان محروم ممکن است بعضاً با نگرشهای توهینآمیز و غیردوستانه معلمان و همکلاسیهای خود مواجه شوند. چنین محیطهای متخاصمی بر روی انگیزه و تمایل یادگیری این دانشآموزان تأثیر میگذارد و موجب میشود بسیاری از آنها زودتر ترک تحصیل کنند. هدف غایی نظام آموزش و پرورش این است که به همه اعضای جامعه آموزش با کیفیت ارائه دهد. در واقع همه قشرهای جامعه فارغ از سلامت، جنسیت، قومیت، نژاد، طبقه اقتصادی و اجتماعی و... باید بتوانند از این امکان بهرهمند شوند. بر این اساس فقر آموزشی فقدان حداقلهای آموزشی برای بخشی از جامعه را مدنظر دارد و نابرابری آموزشی در مفهومی عامتر همه شکافها در نوع و میزان بهرهمندی از آموزش عمومی میان اقشار گوناگون را در بر میگیرد.
عدم توجه به کیفیت آموزش به ویژه در دهههای اخیر، بیش از پیش تبدیل به مسئله محققان این حوزه شده است. در واقع دیگر برای مشخص کردن میزان برابری و نابرابری آموزشی صرفا بر حضور یا عدم حضور کودکان در محیط تحصیلی تأکید نمیکنند و آن را به تنهایی پاسخگوی جلوگیری از افتادن این کودکان در چرخه فقر نمیدانند.
سیاستگذار در حوزه آموزش باید رویکرد متفاوتی در خصوص برابری ارائه خدمات نسبت به حوزههای دیگری مانند بهداشت داشته باشد، زیرا فقر و نابرابری در حوزهای مانند بهداشت متفاوت از آموزش است. یعنی ممکن است نابرابری بین خدمات یک خانه بهداشت روستایی با یک بیمارستان خصوصی در شهر وجود داشته باشد ولی این نابرابری منجر به عدم دسترسی به دیگر منافع اقتصادی و اجتماعی نمیشود، ولی حداقلهای ارائه شده توسط یک مدرسه روستایی نسبت به یک مدرسه خصوصی در شهر به گسترش فقر و نابرابری میانجامد. زیرا فرد را از دست یافتن به راههای ارتقای اجتماعی و اقتصادی بازمیدارد.
به دلیل اهمیت یافتن موضوع کیفیت آموزش، آزمونی به نام آزمون پرلز برای بررسی پیشرفت تحصیلی کودکان از سال ۲۰۰۱ هر پنج سال یک بار توسط مؤسسه بین المللی تیمز و پرلز در کشورهای مختلف انجام میشود؛ این آزمون از کودکان در سال چهارم ابتدایی انجام میشود و توانایی خواندن و درک مطلب آنها را مورد سنجش قرار میدهد.
کودکانی که با فقر دست و پنجه نرم میکنند نیازمند توجه ویژه از سوی دولت و سیاستگذاریهای عمومی هستند. این توجه ویژه که باید هم کمیت و هم کیفیت آموزش را مورد نظر قرار دهد، نیازمند آن است که تا جای ممکن سیاستهای حمایت اجتماعی را با سیاستگذاریهای آموزشی ویژه ترکیب کند تا امکان پیشبرد مطلوب این اهداف فراهم شود. البته اینکه سیاستهای حمایتی در چه قالبی ارائه شوند (مانند حمایتهای مشروط یا غیر مشروط به خانواده، ارائه خدمات بهداشتی و سلامتی به کودکان، ارائه خدمات تغذیهای به کودکان و حتی به خانواده و ...) بستگی به سیاستهای دولت و نیز شرایطی دارد که خانوارهایی که کودکانشان با فقر آموزشی درگیر هستند، در آن شرایط زیست میکنند.
تحلیل آکسفام با استفاده از دادههای یونسکو نشان میدهد که هر کودک خانواده فقیر هفت برابر کمتر از کودک خانواده ثروتمند احتمال دارد دوره متوسطه خود را تمام کند. این در حالیست که صرفا نابرابری درآمد عامل نابرابری نیست و این نابرابری با نابرابریهای دیگر مانند جنسیت، قومیت، نژاد و... ترکیب میشود در نتیجه دختران خانوادههای فقیر از نظر آموزشی وضعیتی بدتر از پسران این خانوادهها دارند و میزان ترک تحصیل آنها بیشتر است.