به گزارش ایران اکونومیست، بار دیگر همچون رمان «فیلیپ راث» نویسنده مشهور آمریکایی زمانی که «فرانکلین روزولت» توسط «چارلز لیندبرگ» طرفدار نازیها در انتخابات شکست خورد، اروپا و آمریکا در یک سمت تاریخ قرار ندارند و با روی کارآمدن «دونالد ترامپ»، اروپا در حال ورود به عصر جدیدی است که شاخصه اصلی آن، فاصله گرفتن از ایالات متحده است.
روابط فراآتلانتیک پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ برهههای دیگری از تضعیف را تجربه کرده است. حمله آمریکا به عراق موجب گسست قابل توجهی شد، کشورهایی مانند آلمان و فرانسه به شدت مخالف بودند و خشم گستردهای در جوامع اروپایی به وجود آمد. دوره نخست ریاست جمهوری ترامپ نیز برای اروپا دوران سختی بود اما دور جدید این سیاستمدار جمهوریخواه دارای ویژگیهایی است که در هشت دهه گذشته بیسابقه بوده است.
ترامپ در شرایطی سکان ریاست جمهوری آمریکا را عهدهدار شده است که پس از دورهای ناآرامی فراگیر، صحنه بینالمللی بسیار متفاوت از سال ۲۰۱۹ است. جنگ اوکراین و زنگ خطرها از بروز یک رویارویی گستردهتر در اروپا، جنگ در خاورمیانه و دومینوی اتفاقات و تغییراتی بیسابقه و تنشهایی همچون مساله تایوان در آسیا، موجزترین اشارهها به بزرگترین تحولاتی است که جهان با آنها مواجه شده و بازگشت ترامپ بر پیشبینی ناپذیری و عدم اطمینانها در چهار سال آینده میافزاید.
جنگ اوکراین و شعارهای ترامپ درباره پایان دادن به این درگیری، نشست مقامهای آمریکایی با روسیه در ریاض، گمانهزنیها از دیدار قریبالوقوع ترامپ و «ولادیمیر پوتین» رئیسجمهوری روسیه و مشاجره لفظی بیسابقه ترامپ و معاونش «جی دی ونس» با «ولودیمیر زلنسکی» رئیسجمهوری اوکراین در کاخ سفید، برخی از نشانههایی است که شکاف ایدئولوژیک میان آمریکا و اروپا با پیامدهایی بزرگ را آشکار ساخته است.
با آمدن ترامپ، پایان جنگ اوکراین که به حیثیت اروپا گره خورده است، به یکی از نقاط آغاز چالشها در روابط فراآتلانتیک تبدیل شده استآنچه واضح است اینکه ترامپ با شعار «اول آمریکا» قصد دارد در چارچوب هدفی بلندپروازانه، از جایگاه هژمونیک آمریکا دفاع کند و سیاست او در برابر اروپا نیز در این چارچوب قابل فهم است؛ در این پازل روابط، رویکرد آمریکای ترامپ در برابر روسیه و چین نیز به عنوان معادلهای چندمجهولی موضوعیت مییابد.
در مورد روسیه که اتفاقا در شرایط جنگی با غرب قرار دارد باید گفت که ادعاهای زودهنگام ترامپ مبنی بر پایان جنگ اوکراین به محض ورود به کاخ سفید باعث شد تا از مدتها قبل، بسیاری، به ویژه اروپاییها دولت ترامپ را دولت مطلوب برای مسکو ارزیابی کنند و به این ترتیب، با آمدن ترامپ، پایان جنگ اوکراین که به حیثیت اروپا گره خورده است، به یکی از نقاط آغاز چالشها در روابط فراآتلانتیک تبدیل شده است. نکته ویژهای که پرونده جنگ اوکراین را بیش از پیش پیچیده میکند به نگاه ترامپ به اتحادیه اروپا برمیگردد. ساکن جدید کاخ سفید همانگونه که در خاور دور از افزایش توان بازیگری چین هراس دارد در خاور نزدیک هم همیشه نسبت به خارج شدن اتحادیه اروپا از زیر سایه آمریکا خشمگین بوده است. نگاه متفاوت ترامپ به پرونده اوکراین را نیز باید در همین چارچوب فهم کرد.
در حالی که تندروی و ستیزهجویی دولت ترامپ در کنار ویژگی غیر قابل پیشبینی بودن (که شخص ترامپ به عنوان یکی از ویژگیهای متمایزش به آن میبالد) این ظرفیت را دارد که محور اروپا را متحدتر کند اما باید دید اتحادیه اروپا از قدرت سیاسی کافی برخوردار است تا در چارچوب بینالمللی جدید تعریفشده، اقدام کند؟ پرسش اساسی این است که اتحادیه اروپا تا چه اندازه از وحدت سیاسی برای پیشبرد سیاستهایی که این دوره جدید جهانی نیاز دارد، برخوردار خواهد بود؟
برآیند گفتمان سران اروپایی نشان میدهد که در پاسخ به این پرسش نمیتوان چندان خوشبین بود. دولتمردان جدید آمریکایی نشان دادهاند که مدل سیاسی متفاوتی از مدل اروپایی را باور دارند و دکترین «اول آمریکا» او، پیامدهایی برای اروپا و دولتهای عضو اتحادیه اروپا داشته و خواهد داشت. راهی شدن زلنسکی به کاخ سفید برای امضای توافقی در زمینه مواد معدنی و خاکهای کمیاب، مشاجره لفظی خیرهکننده زلنسکی با ترامپ و معاونش ونس که از هیچ تلاشی برای شعلهورتر کردن این درگیری مضایقه نکرد و سرانجام، اعلام دولت آمریکا مبنی بر عقبنشینی از امضای این توافق تا زمانی که زلنسکی عذرخواهی کند، تحولاتی است که ابهاماتی را بر جای گذاشت، میتوان مجموع آن را به رویکرد آمریکای ترامپ در راستای کاهش تنش با روسیه نسبت داد. با این حال، حمایت تمام قد سران اروپایی به ویژه فرانسه و انگلیس از زلنسکی نشان میدهد که ترامپ نیز در برابر اجماع اروپاییها، راه چندان آسانی پیش رو ندارد.
چنان که «آنتونیو کاستا» رئیس شورای اروپا در واکنش به ابتکارهای دیپلماتیک آمریکا در مورد جنگ اوکراین گفت: برای انجام مذاکره، باید طرفهای متخاصم، نمایندگان طرفهای متخاصم یا حداقل یک میانجی مورد قبول طرفین درگیر حضور داشته باشند. ایالات متحده یکی از کشورهای متخاصم نیست و به عنوان نماینده کشورهای متخاصم عمل نمیکند. تنها زمانی مذاکره واقعی صورت خواهد گرفت که روسیه، اوکراین و اتحادیه اروپا حضور داشته باشند.» مذاکرهای که اروپا آن را تنها در مورد صلح در اوکراین در نظر نمیگیرد و امنیت اروپا را در گرو آن میداند.
با عقبنشینی از در نظر گرفتن نوع روابط میان اروپا و آمریکا به عنوان «متحد» میتوان دو موضع احتمالی از سوی اروپا را متصور شد؛ نخست اینکه اروپاییها تا انتخابات آتی آمریکا صبر کنند و امیدوار باشند تا رایدهندگان آمریکایی به نامزد مطلوب آنها روی خوش نشان دهند؛ یا فکر کردن به چین به عنوان گزینهای مطلوبتر را شروع کنند. (ذکر این نکته ضروری است که با کاهش تنش در شرق اروپا، کاهش تنش میان پکن- واشنگتن نیز به هیچ عنوان بعید نیست) در این چارچوب، حتی با فرض اینکه اروپا به سرعت در سیاست خودمختاری استراتژیک خود برای به دست آوردن امنیت در عرضه گام بردارد، بستن درهای روابط اقتصادی با چین در حال حاضر برای اروپا ممکن نیست؛ کشوری که در زمینه محصولات دیجیتال ضروری وابستگی زیادی به آن دارند. پکن نیز از تهدیدهای ترامپ علیه اروپا برای کسب موقعیت در چنین بازار مطلوبی استفاده خواهد کرد. در این راستا، میتوان پیشبینی کرد که موضع ترامپ در برابر چین، فاصله زیادی با دولت نخست او داشته باشد. ترامپ، چین را به عنوان رقیب اصلی اقتصادی- تجاری خود معرفی کرده و لفاظیهای اخیر او نیز نشان میدهد که وی احتمالا تمام تدابیر برای مهار چین را نه فقط در روابط دوجانبه، بلکه برای بازپس گیری بازار جهانی که آمریکا به نفع این قدرت آسیایی از دست داده است را اتخاذ کند.
حمایت تمام قد «ماسک» از دولتها و جنبشهای راست افراطی اروپا و مداخلههای آشکار «ونس» حتی در میانه مبارزههای انتخاباتی کشورهای اروپایی سبب شده تا اروپا از دخالت در سیاست داخلی خود هراسان شوداسپانیا از جمله کشورهای اروپایی است گامهای مهمی در مسیر نزدیک کردن روابط با چین برداشته است. نه فقط از سوی دولت مرکزی اسپانیا، بلکه دولتهای منطقهای از جمله اندلوسیا و اکسترامادورا. از جمله جدیدترین موارد میتوان به تعهد چین به سرمایهگذاری یک میلیارد دلاری در کارخانه الکترولیز در اسپانیا، مجوز یک گروه قدرتمند چینی برای سرمایهگذاری در بزرگترین پروژه معدنی (Mina Muga)، وعده سرمایهگذاری شرکت غول چینی Hygreen در یک هاب بزرگ در اطراف یک کارخانه هیدروژن سبز در منطقه اوئِلبا (Huelva) یا سرمایهگذاری مشترک بین شرکت اسپانیایی Cox Abengoa فعال در حوزه انرژی و شرکت Gotion چین برای تولید باتریهای الکتریکی در منطقه (Utrera) اندلوسیا اشاره کرد.
نقش و امکانات «ایلان ماسک» ثروتمندترین مرد جهان که سرپرستی وزارت کارآمدی آمریکا را عهده دارد نیز در روند روابط آمریکا- اروپا را نمیتوان دست کم گرفت. حمایت تمام قد ماسک از دولتها و جنبشهای راست افراطی اروپا و مداخلههای آشکار ونس که حتی در میانه مبارزههای انتخاباتی کشورهای اروپا متوقف نمیشود، سبب شده تا اروپا که تا کنون علاقه بسیار زیادی به حفظ نظم بینالمللی موجود در حمایت از جهانیسازی و صلح داشته، از دخالت در سیاست داخلی خود هراسان شود.
در حالی که نتیجه سیاست تهاجمی آمریکا در برابر اروپا نامشخص است، آنچه واقعیت دارد فاصله در روابطی است که پس از هشت دهه در حال آشکار شدن است. نشانهها از گسست در اتحادیه اروپا اگر چه مشاهده نمیشود اما این موضوع ممکن است در سالهای آینده دقیقا به دلیل فاصله گرفتن از آمریکا رخ دهد.
اتحادیه اروپا اگر چه دستیابی به رقابتپذیری اقتصادی از مسیر برخی اصلاحات را باید انجام دهد اما جنبه نظامی و دفاعی قاره کهن با توجه به احتمال قطع ناگهانی کمکهای نظامی به اوکراین و تمایل برای تضمین امنیت اروپا از سوی واشنگتن، فوریت بیشتری یافته است. به این ترتیب، جهش سریع از نظر توانمندیهای نظامی هم برای کمک به اوکراین و هم برای مقابله با تهدید احتمالی از سوی روسیه، به یکی از دغدغههای این روزهای اروپا تبدیل شده است.
باید گفت که همه این موارد به این معنا نیست که یک فروپاشی رسمی اتحاد فراآتلانتیک، برای نمونه با فروپاشی ناتو، در حال نزدیک شدن است، اما شرایط رابطه میان آمریکا و اروپا، از نظر ماهیت و شکل، چنان تغییر کرده است که این وضعیت جدید را برای قاره پیر تقریبا ناشناخته کرده است و باید دید اروپا با این واقعیت جدید چگونه سازگار خواهد شد.