جمعه ۲۳ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 13 - ۱۰ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۳۱ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۵:۵۷

همه غم‌هاي عالم را خبر كن

ايران اكونوميست :درست يادمان نمي‌آيد، آخرين باري كه به جاده زديم كي بود، اما از آن روز‌هايي كه عقب اتومبيل پدرمان مي‌نشستيم و زل مي‌زديم به زمين‌ها و كوه‌هاي بلندي كه تند‌تند از كنار ما مي‌گذشتند، سال‌ها مي‌گذرد، سال‌ها مي‌گذرد از آن روزهايي كه مدام از خودمان مي‌پرسيديم اين كوه‌ها و درخت‌ها كه با اين سرعت از ما دور مي‌شوند، كجا مي‌روند؟
کد خبر: ۷۷۵۹

1 - صندلي عقب پيكان سفيد پدرمان نشسته بوديم و نصفه شبي با زمزمه آرام راديو دل به خيال دريا داده بوديم، صورتم را به شيشه ماشين چسبانده بودم و از خنكي آن لذت مي‌بردم، در طول سفر يك كلمه هم حرف نمي‌زدم، همسفر خوبي نبودم، الان هم نيستم. صداي راديو بلندتر شد، پدرم گفت: «عجب!» گوينده راديو گفت: ‌«منجيل و رودبار لرزيد» و بعد گفت:‌ «صدها نفر از هموطنان ما زير آوار...» سفر زهرمارمان شد. از فرداي آن روز كار رسانه‌ها شروع شد، اول از همه عكس‌ها و مقاله‌هايي كه فقط غم و اندوه ما را بيشتر مي‌كردند و بعد از آن سمينار و ميزگرد و همايش و... بعد حرف، حرف از ساختمان‌هاي فرسوده و شهرسازي غير اصولي و... در آخر شنيدن وعده‌هاي مسئولان بابت كمك‌هايي كه قرار بود بشود و نشد، بابت كارهايي كه قرار بود انجام شود و نشد، بابت قول نظارت بر ساختمان‌هاي تق و لقي كه ساخته مي‌شدند و كماكان مي‌شوند و...

اكنون از منجيل و رودبار خاطره‌اي مانده و انبوهي از ساختمان‌هاي لرزان كه...

2 - مثل همه سفرهايمان، روي صندلي عقب ماشين نشسته بوديم و اين بار دل در گروي كوير داشتيم، ارگ جديد، ارگ قديم.

بزرگ‌تر شده بوديم، اما طبق عادت با كسي همصحبت نمي‌شديم، گفته بوديم همسفر خوبي نيستيم. شب بود و باز صورتم را به شيشه ماشين چسبانده بودم و باز از خودم مي‌پرسيدم كوه‌ها با اين سرعتي كه از ما دور مي‌شوند، كجا مي‌روند؟ با وجود من بد سفر، تنهاترين مونس پدرم در دل كوير راديويي بود كه فقط موج اف ام آن كار مي‌كرد، با نواي سحرانگيز پيانوي استاد معروفي در آسمان‌هاي پرستاره كوير سير مي‌كردم كه دوباره پدرم گفت: «عجب!» و گوينده راديو گفت: «بم، فرو ريخت» باز هم سفر طبق معمول هر چيز ديگري در اين سال‌ها زهرمارمان شد. خوب مي‌دانستيم كه از فردا دوباره كار رسانه‌ها شروع مي‌شود و دوباره چاپ عكس و مقاله و دوباره سمينار و ميزگرد و... . بعد حرف، حرف از ساختمان‌هاي فرسوده و شهرسازي غيراصولي و... و در آخر شنيدن وعده‌هاي مسئولان بابت كمك‌ها و كارهايي كه هيچ‌وقت انجام نمي‌گيرد، بابت قول نظارت بر ساختمان‌هاي تق و لقي كه ساخته مي‌شدند و كماكان مي‌شوند و...

الان از بم به غير از دل‌هاي شكسته خاطره‌اي مانده و انبوهي از ساختمان‌هاي لرزان كه...

3 - باز هم جاده، باز هم سفر، باز هم من بد سفر اما اين بار پشت فرمان اتومبيل و پسرم روي صندلي عقب، لابد صورتش را به شيشه ماشين چسبانده و از خنكي آن لذت مي‌برد و مدام از خودش مي‌پرسد كه اين كوه‌ها و درخت‌ها كه بسرعت از ما دور مي‌شوند، به كجا مي‌روند؟ اما من آنقدر بزرگ شده‌ام كه بفهمم اين كوه‌ها و درخت‌ها سرجايشان هستند و اين ما هستيم كه هر روز از همه چيز دورتر مي‌شويم! بگذريم، باز هم بهترين همسفر ما راديويي است كه اين بار همه موجهايش كار مي‌كند و باز هم گوينده‌اي كه دوباره كام ما را تلخ كرد و گفت: «زلزله آذربايجان را لرزاند». اين بار مهم نبود كه سفر مثل هر چيز ديگري در اين سال‌ها زهرمارمان شده بود، اما باز هم مي‌دانستيم كه از فردا آرشيو روزنامه‌ها پر مي‌شود از عكس بدبختي مردم و باز مقاله و سمينار و ميزگرد و... بعد حرف، حرف از ساختمان‌هاي فرسوده و شهرسازي غير اصولي و... و در آخر وعده، وعده مسئولان كه « خانه‌هاي زلزله‌زدگان را دو ماهه مي‌سازيم» كه اميدواريم بسازند تا باز اول مهر كانكس‌ها مدرسه بچه يتيم‌هاي جامانده از آوار نباشد.

4 - بعد از زلزله تهران! شايد ما ديگر نباشيم، اما آيا كسي هست بعد از اين‌كه گوينده راديو گفت: «تهران، فرو ريخت» در ادامه مطلب ما بنويسد... باز هم زلزله‌... باز هم مسئولان، باز هم وعده و... .

* جام جم
آخرین اخبار