به گزارش ايسنا در اين يادداشت ميخوانيم:
" چند سالی است که شماری از نویسندگان عرب با نگارش آثاری چند در پی ساختن یک غول بزرگ و امپراتوری عظیم از ایران در ذهن مردم و سیاستمداران جهان عرب هستند، بدین امید که نوعی ترس و واهمه در دل آنان ایجاد کنند و فضا را برای همسو کردن جهان عرب علیه ایران فراهم سازند. رقابت عربی ـ ایرانی دست کم به بیش از 1500 سال میرسد؛ زمانی که اعراب نجد به سمت عراق مهاجرت کردند و با تصرف این ناحیه، میان دو قدرت مهم جهانی آن روزگار، یعنی ساسانیان و رومیان قرار گرفتند. آنان که گروه اندکی بودند، به تدریج در سایه اسلام، به قدرت بزرگی دست یافتند و امپراتوری عربی اسلامی را تأسیس کردند.
اما اندکی بعد عربها، دیلمیها و ترکها حکومت را از دست آنها ربودند و آنها را به خانههای خود در جزیرهالعرب و روستاهای عراق و شام بازگرداندند.
این دوری بود تا آن زمان ادامه یافت که ترکها در دوره مملوکی و عثمانی مناطق عربی را تصرف و برای قرنها، اعراب را تحقیر کردند. با این حال، در ادب کهن عربی، عجم نامی برای ایرانیها بود و آنان همچنان رقیب بودند.
در دوره عثمانی، رقابت عربی ـ عجمی جایش را به رقابت عثمانی ـ ایرانی داد. تبلیغات منفی عثمانیها در دوره صفوی، از این دولت، تصویری ناهنجار و غالی و خارج از اسلام ساخت. دشمنی عثمانیها که هدفشان، هم جلوگیری از نفوذ صفویها در مناطق شیعهنشین خود و هم حذف آنها از صفحه روزگار بود، روی ذهنیت قدیمی اعراب تأثیر گذاشت.
بتدریج ترکها پس از شکست در جنگ جهانی اول، دولتشان به ترکیه محدود شد. مناطق عربی آزاد و با حمایت قدرتهای بزرگ وقت، و خط کشی سیاسی آنها کشورهای عراق و سوریه و اردن و لبنان و عربستان تأسیس شدند. بسیاری از احزاب سیاسی سوسیالیستی کشورهای عربی که برای مدتی قدرت را در برخی از این کشورها در دست گرفتند، برای رهایی از سلطه به قول خودشان امپریالیسم روی به ناسیونالیسم آوردند و هرچه از اسلام دورتر ميشدند، بیشتر بر طبل عربیگری میکوبیدند.
در این میان، احیای ادبیات قدیم، بخشی از کار روشنفکران و نویسندگان شد و رقابت عربی ـ ایرانی که اکنون میراثی از دوره صفویه هم داشت زنده شد.
این بخش به خصوص در عراق دوره صدام و با توجه به منازعات پیش و پس از انقلاب و جنگ هشت ساله، هر روز بزرگتر و بزرگتر شده و صدها کتاب و مقاله درباره ایرانیها به عنوان زندیق و کافر و گبر و شعوبی و غیره و غیره نوشتند و در جهان عرب پراکندند.
بلافاصله پس از سقوط صدام و همزمان با قدرت یافتن ایران در منطقه، عربها که در دام امریکا افتاده و دنبال دشمنی جایگزین می گشتند، "ایران صفوی" را به عنوان مهمترین دشمن مطرح کردند. تعبیر «جاء الصفویون» در مطبوعات عربی بالا گرفت. این نبرد به زور ثروت بادآورده سعودی به سمت جنگ شیعه و سنی هم رفت، گو این که عرب سنی است و عجم شیعی، در حالی نه اصل آن چنین بود و نه وضعیت فعلی مؤید آن.
با این همه، ایران که کشوری با جمعیت بالا، دارای منابع انژری فراوان، پیشرو در بسیاری از عرصهها و به ویژه توانا در بدست آوردن انرژی هستهای به صورت ملی بود، در تبلیغات عربی به صورت یک غول خطرناک در آمده است. ایرانهراسی که در غرب به گونهای دیگر جلوهگر است، برای عربها، در قالب پدید آمدن یک امپراتوری بزرگ مانند دوره ساسانی که عرب زیر سلطه او بوده، مانند دورهای که ایرانیها امپراتوری عربی اموی را سرنگون کردند، مانند دورهای که برابر قدرت بزرگ عثمانی ایستادگی کردند و گردن کج نکردند، جلوهگر شده است.
اکنون گفته میشود که ایرانیها بلندپرواز هستند و دنبال امپراتوری. تصور آنها این است که اگر ایرانی قدرتمند باشد، به ضرر آنهاست. به همین دلیل است که دست به دامان قدرتهای دیگر شده و زیر سایه آنها، یکه تازی کرده و سرمایه عظیمی را برای نابودکردن ایران هزینه میکنند.
انتشار کتابی با عنوان «ایران و الامبراطوریة الشیعیة الموعودة» که توسط لبیب سعید المنور نوشته شده و سال 2009 منتشر شده است، تصویری است برساخته از پدید آمدن یک امپراتوری عظیم زیر لوای تشیع که گویی رسالت آن نابود کردن عرب است.
در این کتاب، چگونگی تبدیل مذهب تسنن به تشیع در ایران مورد بررسی قرار گرفته و شکلگیری امپراتوری صفوی ابزاری برای این تحول عنوان شده است.
در ادامه از اندیشه امپراتوری شیعی در ذهنیت انقلاب اسلامی سخن گفته و به معرفی نمونههایی پرداخته شده است که تلاش برای شکلدهی این امپراتوری شیعی پس از انقلاب اسلامی است.
پس از آن از "نقش مذهب تشیع در شکلگیری این امپراتوری و استراتژی موجود در مذهب تشیع برای تسریع در پیاده کردن امپراتوری شیعی" سخن گفته شده است!
در این میان، نظریه امالقری که در این مطرح شده به عنوان یکی از مهمترین شواهد این جریان مورد استناد قرار گرفته است.
چگونگی استفاده از اندیشه مهدویت و این که با این اندیشه میتوان ظلمت را تبدیل به نور کرد، سخن گفته شده و به صورت موهوم از تلاشهای شیعیان برای نابودی تسنن در ایران سخن گفته شده است.
سیاست این دولت شیعی در عراق و تلاش برای نفوذ در آن در فصلی دیگر مورد توجه قرار گرفته است.
آنگاه از سناریوهای موجود برای مقابله با این امپراتوری سخن گفته شده است.
با مرور بر فصول این کتاب در مییابیم که نویسنده در تلاش است ضمن بسیج کردن اعراب بر ضد ایران، استراتژی نوینی را برای دولتهای عربی به ویژه سعودی طراحی و با بزرگ کردن تهدید ایران، آنها را ودار کند تا با هر امکانی که مهمترین آنها اتحاد با امریکا و اسرائیل است، ایران را نابود کنند تا مبادا این امپراتوری فرضی آنان شکل بگیرد.
این در حالیست که طی دو سال گذشته، مواضع رهبران جمهوری اسلامی در دفاع از جنبش بیداری اسلامی، حتی به رغم برخوردهایی که در بسیاری از موارد از سوی این جنبشها علیه ایران اتخاذ شده، نشانگر عمق وفاداری ایران به سیاستهای اسلامی و تقویت کشورهای اسلامی برابر غرب است.
طرح این قبیل اندیشهها که اساس آنها نوعی توهم و تخیل همراه با القاء دشمنی از سوی غربیها در میان اعراب و همراهی اسرائیل با آنهاست، منهای هر چیز، این مسؤولیت را به ما میدهد تا دست کم از لحاظ تبلیغی و علمی، تلاش کنیم ارتباط خود را با بدنه فکری جهان عرب حفظ کنیم و اجازه ندهیم این قبیل آثار کینهتوزانه میان ملل اسلامی دشمنی ایجاد کند.