به گزارش ایران اکونومیست، روزنامه ایران نوشت: طی دهه اخیر «همخانگی» عنوانی است که زیاد میشنویم. پدیدهای که مسأله اقتصادی اولین عامل شکلگیری آن است. تنهایی دومین عامل انتخاب این سبک زندگی است؛ اغلب این افراد کسانی هستند که خانوادهشان در شهری ساکن و خودشان در شهر دیگری مشغول کار یا تحصیل هستند. البته گروه سومی هم وجود دارند که بهرغم حضور خانواده در همان شهر، ترجیح میدهند مستقل زندگی کنند؛ این افراد برای مدیریت هزینهها و شرایط غیرقابل پیشبینی زندگی، همخانه میشوند یا کسی را به عنوان همخانه انتخاب میکنند. در این بین اگر آن دسته از افرادی که جنبه غیراخلاقی همخانگی آن هم نه با یک نفر که با چندین نفر را انتخاب میکنند، فاکتور بگیریم، انگیزههای متنوع دیگری از داشتن همدم تا حضور فردی بهعنوان پرستار و یا رتقوفتقکننده امور زندگی انگیزههایی هستند که پدیده همخانگی را رقم میزند. دکتر علیرضا شریفی یزدی روانشناس اجتماعی با تأیید این دستهبندی، به وضعیت اقتصادی بهعنوان عاملی تعیینکننده اشاره دارد و میگوید: همزمان با گران شدن مسکن و آبرفتن ارزش ارزی حقوق و درآمد در کلانشهرها، «همخانگی» بهعنوان یک پدیده اجتماعی و طبیعی، انتخاب افراد پرشماری شده که به دلایل مختلف با خانواده زندگی نمیکنند. این پدیده که به گواه مطالعات اکتشافی از سال ۱۳۹۷ در شهرهای بزرگ ایران افزایش پیدا کرده است، معایب و مزایای متعددی دارد که گاهی فرد را به سمت شکوفایی میبرد و متأسفانه گاهی هم به برهمریختن پایگاه اجتماعی او و پذیرش آسیبهای بسیار محکوم میکند.
استقلال پرماجرا
ندا اهل کرمانشاه است. خانواده متوسط و متشخصی هم دارد و ۸ سال پیش برای ادامه تحصیل در دانشگاه تهران به پایتخت آمد. سال اول در خوابگاه دانشگاه زندگی کرد و تهران و گوشه و کنار آن را تا حدی شناخت، اما بهدلیل مشکلاتی که در خوابگاه وجود داشت، ندا و هماتاقیاش «فاطمه» که اهل بندرعباس است، تصمیم گرفتند خانه کوچکی اجاره کنند. ۷ سال از همخانگی ندا و فاطمه میگذرد و حالا که چند ماهی است فاطمه ازدواج کرده، ندا تنها زندگی میکند. با او از روزهای پرماجرای زندگی مستقل و داشتن همخانه صحبت میکنم و برایم تعریف میکند: «اگر بگویم همهچیز روال بود، دروغ گفتم. من و فاطمه روزهای خیلی سختی را گذراندیم. خیلی از شبها به جای شام صبحانه خوردیم چون چیزی توی یخچال پیدا نمیشد.» منظور ندا نان و پنیر و چای شیرین است که به گفته خودش برای او و فاطمه از صدتا غذای اعیانی خوشمزهتر بود. او ادامه میدهد: «در خوابگاه به من خیلی سخت گذشت. از آویزان کردن لباس روی بند رخت تا نوبت ظرفشویی و حمام، دلایلی بود که هر روز یک داستان جدید در خوابگاه بهپا میکرد. من اصلاً با هر کسی بُرنمیخورم و چون نمیخواستم با کسی درگیر شوم، همهچیز را در خودم میریختم. اصلاً تمرکز نداشتم. این موضوع روی تحصیلم تأثیر گذاشته بود. بالاخره یکروز به فاطمه که از همه بیشتر همدیگر را درک میکردیم پیشنهاد دادم خانه اجاره کنیم. نگران بود که نتوانیم از پس هزینهها بربیاییم. درست هم میگفت، ولی ما با چند ساعت کار پارهوقت بعد از دانشگاه و قناعت، اعصاب خودمان را نجات دادیم.»
دکتر شریفی یزدی که عضو فرهنگستان علوم پزشکی است و طی سالها فعالیت و تحقیق در حوزههای مختلف روانشناسی اجتماعی، بازاجتماعی و بازفرهنگی شدن را برای افراد پرشماری تشریح کرده، معتقد است: تا زمانی که زندگی افرادی از دو فرهنگ متفاوت، بنا به شرایط مختلف بههم گره میخورد، چارهای نیست جز اینکه بخش عمدهای از آموزههای درونیشان را کنار بگذراند و از نو مناسباتی را بچینند تا بتوانند با فرد مقابل تعامل سازنده داشته باشند. به معنای سادهتر، فرد باید خودش را جمعوجورتر کند تا برای دیگری هم جا باز شود. این بازاجتماعی و بازفرهنگی شدن در اغلب مواقع، رشد و بالندگی در پی دارد، چراکه فرد قدرت تصمیمگیری، مسألهیابی، حل مسأله و مهارت گفتوگو را به شکل ویژهتری میآموزد و همخانه شدن با فرد موجهی که از پیش، شناختی نسبت به او وجود نداشته است، این ویژگیهای اجتماعی سازنده را در او رشد خواهد داد.
معجزه زندگی افشین
«با سلام یک همخونه موجه، مرتب، بانظم و تمیز میخوام. تمام وسایل خونه تکمیله. چیزی لازم نیست بیارید. خودم از صبح تا عصر سرکار هستم. یکی باشه در نبود من به کارای خونه هم برسه. رهن و اجاره توافقی. همسایههای آروم و خوبی دارم که پیش همهشون آبرو دارم و نمیخوام کسی بیاد که شخصیت و رفتار ضعیفی داره و باعث بیآبرویی بشه. اگه دنبال یه خونهای که داخلش آرامش داشته باشی و بیحاشیه زندگی و کار کنی من در خدمتم. مشخصات کامل، سن، شغل و... را بنویسید. سؤال الکی نپرسید. حال و احوالپرسی هم نکنید. اگر شرایط شما اوکی بود تا شب تماس میگیرم.»
«افشین» گول این آگهی را خورد؛ ۵ سال پیش که تصمیم گرفت در اصفهان بماند. در یکی از شهرهای اطراف اصفهان سرباز بود و در آشپزخانه پادگان برای خودش آشپز حرفهای شده بود. با پایان خدمت سربازی تصمیم گرفت در شهر اصفهان کاری دستوپا کند و همینجا بماند. بین آگهیها میگشت که این آگهی را دید. به خیال اینکه طرف آدم حسابی است و دنبال یک همخانه بیدردسر میگردد، شرایطش را برای او نوشت همانشب افشین از پشت گوشی فقط صدای یک مرد محترم را میشنید که زمان قرار حضوری را تعیین کرد و دو روز بعد هم با همان مرد همخانه شد، اما این فقط شروع ماجرایی بود که افشین اینطور تعریف میکند: «وارد یک خانه ساده با وسایل ضروری شدم. همهچیز آرام بود. قرار شد در ازای رسیدگی به کارهای خانه و آشپزی حقوق بگیرم و مبلغ اجارهخانه هم از حقوقم کم شود. چند روز اول همه چیز عادی پیش رفت تا اینکه مدام آدمهای جدید به خانه آمدند و رفتند. نمیتوانستم اعتراض کنم چون متوجه شده بودم «علی» خانه را بدون اطلاع صاحبخانهاش به من اجاره داده و برای اینکه بیسرپناه نشوم، بهتر بود سکوت کنم که ای کاش سکوت نمیکردم. وقتی متوجه همهچیز شدم که کار از کار گذشته بود. صاحبخانه یکی از دوستان علی بود و من هم طعمه آنها. پوشش انواع و اقسام خلافشان شده بودم و چون برای وقتهای نشئگی به آنها احتیاج داشتم، هیچ حرفی نمیزدم.»معجزه زندگی افشین دو سال پیش و روزی رقم خورد که در خانه حضور نداشت و پلیس علی و ۸ جوان دیگر آن خانه فساد را دستگیر کرد. تا امروز سراغ مواد نرفته و با تمرینهای سخت بدنسازی، سعی میکند آن روزهای مسموم را از خود دور کند. با اینکه عذاب وجدان آن سالها هنوز دست از سر افشین برنداشته، اما هفتهای یک مرتبه برای بچههای یک خانه نگهداری از کودکان بیسرپرست آشپزی میکند. گاهی برای کودکان این خانه قصه میگوید و هر بار داستانهایش را با جملههایی تمام میکند که آنها یاد بگیرند از سر سادگی و بیپناهی، به هر ویترین جذابی دل نبندند.
نجات خانواده
صرفنظر از تمام جنبههای مثبتی که همخانگی مسالمتآمیز در پی دارد، با توجه به افزایش روند این پدیده در سطح جامعه، باید زنگ خطری را به صدا درآورد که آینده از این تیرهتر نشود. دکتر علیرضا شریفی یزدی برای به صدا درآمدن این زنگ خطر خاطرنشان میکند: خانواده مهمترین عنصری است که با افزایش پدیده همخانگی آسیب میبیند؛ روابط عاطفی میان افراد خانواده کمرنگ میشود و فرد مستقل با این توجیه که از پس خود و زندگیاش برمیآید، نه تنها احساس نیاز به کانون بااهمیت خانواده را از دست میدهد که زیر بار تشکیل یک زندگی پایدار و تن دادن به ازدواج نمیرود.