ایران اکونومیست- روزنامههای صبح امروز ایران در سرمقالههای خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداختهاند از جمله «عصر یخبندان اروپا، نتیجه ضربه متقابل ایران»،«آمریکا قادر است مذاکرات را ترک کند؟»،«افزایش درآمدهای مالیاتی بایدها و نبایدها»،«نگرش تربیتی به مهارتهای اقتصادی»،«طرحی آمریکایی برای نجات داعش در موصل»،«یک کف مرتب برای آقای روحانی»،«چگونه دیوار تحریم ها فرو میریزد؟»و... که برخی از آنها در زیر میآید.
کیهان:عصر یخبندان اروپا، نتیجه ضربه متقابل ایران
«عصر یخبندان اروپا، نتیجه ضربه متقابل ایران»عنوان یادداشت میهمان روزنامه کیهان به قلم علی اکبری است که در آن می خوانید؛استراتژیست ها در هنگام بحث در خصوص راهبردهای تقابلی دولت ها با یکدیگر، دو وضعیت را بر می شمارند؛
حالت اول: تقابل قوی و ضعیف. در این وضعیت هیچ گاه کشور ضعیف و فاقد توانایی، خود را درگیر جنگ نکرده و در صورت بروز جنگ سعی می نماید با پذیرش صلح (در واقع پذیرش خواسته های دولت غالب و برتر) خود را از جنگ و نابودی رهایی بخشد. کشور قوی نیز تمایل دارد بدون بروز جنگ، خواسته های خود را تحمیل نماید؛ بنابراین درخواست صلح و سازش طرف ضعیف را در ازای تحمیل شروط خود می پذیرد؛ مگر اینکه سیاست و راهبرد نابودی و تغییر دولت ضعیف را در دستور کار قرار داده باشد که در چنین شرایطی با قبول هزینه های اندک احتمالی، حریف را نابود خواهد کرد. در این وضعیت، دولت ضعیف همواره در ترس و خوف نابودی و حمله دشمن بوده و در واقع امنیت روانی نخواهد داشت و بردگی را به عنوان یگانه راه زندگی و ادامه حیات خود خواهد پذیرفت. آنچه در برخی از کشورهای مرتجع منطقه و نظام طاغوت در تعامل با آمریکا و نظام سلطه وجود داشته و دارد، از همین منظر قابل تفسیر است.
حالت دوم: توازن قدرت. در این حالت هیچ کدام از دو طرف تفوق کلی و اساسی بر یکدیگر ندارند بلکه با درجه ای از قدرت در بخش های مختلف از قبیل نظامی، اقتصادی، امنیتی و... در مقایسه با یکدیگر دارای برتری یا ضعف می باشند. در این حالت وقوع جنگ باعث برتری و پیروزی هیچ کدام از دو طرف نبوده و تنها باعث تخریب و نابودی زیرساخت های دو طرف و نهایتاً برگشت به حالت اول یعنی زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر خواهد بود. در این وضعیت، کشورها به جای حمله و جنگ، معمولاً تلاش دارند در گام اول در این توازن دخالت کرده و آن را تغییر دهند. در واقع هر کدام از طرفین تلاش می کند با ارتقای سطح توانایی خود به بخش اول ارتقا یابد؛ یعنی خود را به واقع برتر از طرف مقابل نماید و به حالت یک کشور قوی و یک کشور ضعیف برسد تا بتواند بدون وقوع جنگ خواسته های خود را بر دیگری تحمیل کند. برای وصول به این مقصود دو راهبرد اساسی در دستور کار قرار خواهد گرفت. تخریب حریف با ابزار مختلف به عنوان نگاه بیرونی و تقویت زیرساخت های داخلی در بخش های گوناگون اقتصادی، نظامی و... به عنوان نگاه داخلی.
این دسته بندی کلی بر روی کاغذ قابل فهم و درک است لیکن در هنگام عمل، درک واقعی و مقایسه قدرت دو کشور که مبنای اتخاذ رویکرد دولت ها خواهد بود به این آسانی نخواهد بود. تهیه مناسب و صحیح «برآورد راهبردی حریف» در عین شناسایی کامل توان خودی عامل اصلی برای تشخیص خواهد بود. به عنوان مثال بر روی کاغذ، تصور آمریکا این بود که ایران ضعیف با حمله صدام که توسط نظام سلطه تقویت شده و حمایت می گردید، نابود خواهد شد؛ لیکن در صحنه عمل، اشتباه محاسباتی آمریکا مشخص گردید. این اشتباه محاسباتی را دولتمردان آمریکا و نظام سلطه بارها انجام داده اند و هنوز که هنوز است این اشتباه را تکرار می کنند.
البته به نظر می رسد برخی از سیاستمداران غربی، وضعیت محاسباتی خود را تغییر داده و وضعیت نظام سلطه و ایران را از حالت اول (قوی- ضعیف) به وضعیت دو قدرت متقابل و متساوی تغییر داده اند- همین مسئله مؤید پیروزی ایران اسلامی و پیشرفت همه جانبه کشور و صحیح بودن مسیر حرکت انقلاب و مردم تاکنون می باشد- و راهبردهای انتخابی را نیز بر همین مبنا انتخاب می نمایند؛ یعنی تلاش برای تضعیف طرف مقابل (ایران) و تغییر وضعیت به حالت ضعیف- قوی تا بتوانند به نابودی ایران اسلامی بیندیشند. بر همین اساس شاهد راهبردهایی از قبیل تحریم، منزوی کردن ایران، خرابکاری، ممانعت از دستیابی ایران اسلامی به دانش و فناوری نوین و... از سوی نظام سلطه هستیم. نظام سلطه امید دارد با حرکت رو به جلوی خود از یک سو و متوقف کردن قطار پیشرفت ایران اسلامی از سوی دیگر، در سال های آتی شاهد ایران ضعیف و غرب قوی باشد تا بتواند ایران اسلامی را محو و نابود سازد. بر همین اساس است که اوباما از متوقف کردن پیشرفت هسته ای کشورمان به عنوان بزرگ ترین دستاورد خود یاد می کند.
اما آنچه نظام سلطه از آن غفلت کرده و یا به منظور جنگ روانی و وادار کردن سیاستمداران ایرانی به اشتباه محاسباتی، ذکری از آن نمی کند، راهبردهایی مقابله ای است که ایران اسلامی می تواند برای مقابله با راهبرد دشمن اتخاذ نماید. حریف سعی دارد وانمود کند که دست ایران بسته است و چاره ای جز تسلیم ندارد. این محاسبه همیشگی کفر و باطل است. دشمنان حق و حقیقت دست خدا را بسته دانسته و اعلام می کردند «یدالله مغلوله» در حالی است که دست خدا هیچ گاه بسته نبوده و نخواهد بود. این انقلاب با روح خدا به وجود آمد و به فرموده امام خامنه ای همواره دست غیب ] که همان دست خدا است[ حافظ این انقلاب بوده است. یدالله با جماعت است و این ملت در بیست و دوم بهمن ماه نشان داد که همچنان با وحدت و یکپارچگی بر اصول خود پافشاری و استقامت می کند، و همین موضوع نشان از آمادگی ایران برای مقابله با راهبرد دشمن دارد. اکنون ایران اسلامی با چند انتخاب راهبردی، به مقابله با اقدامات نظام سلطه پرداخته و نشان داده است توانایی مهار و شکست راهبرد دشمن را دارد و در واقع این ایران اسلامی است که تلاش دارد خود را قدرت و طرف برتر در مقابل با غرب قرار داده و نظام سلطه را به تمکین در برابر خواسته های خود مجبور نماید. در مرحله کنونی ایران اسلامی در برخی از حوزه ها به ظرفیت بازدارندگی رسیده است. به عنوان نمونه در بخش نظامی حریف جرأت و جسارت آزمودن این راهبرد و زدن ضربه را ندارد چرا که از تبعات اقدام متقابل ایران آگاه است. در برخی دیگر از بخش ها نیز به خصوص موضوع اقتصاد که متأسفانه به دلایلی ایران اسلامی توانایی راهبرد بازدارندگی را ندارد، سیاست ضربه متقابل در دستور کار ایران قرار گرفته است.
رهبر معظم انقلاب در جمع کارکنان نیروی هوایی ارتش فرمودند «ان شاءالله در بیست و دوم بهمن، ملت ایران نشان خواهد داد کسی که ملت ایران را بخواهد تحقیر کند، با ضربه متقابل ملت ایران مواجه خواهد شد.» (19 بهمن 1393).
در تعریف راهبرد «ضربه متقابل» باید اشاره داشت حریف ضربه اولیه را وارد می کند به این گمان که طرف مقابل قدرت مقابله ندارد لیکن این محاسبه دشمن بر پایه اشتباه بوده است و ناچار باید ضربه متقابل ایران را دریافت و تحمل نماید. در این چند ساله اروپا بر پایه اشتباه محاسباتی به دنبال آمریکا به راه افتاده و سیاست تحریم ایران را در پیش گرفته است؛ لیکن باید مراقب ضربه متقابل ایران باشد. تحریم انرژی اروپا مسئله ای نیست که اروپا توانایی تحمل آن را داشته و نسبت به آن بی تفاوت باشد. «ملت ایران هم می تواند تحریم کند؛ این را بگوییم که اگر بنای بر تحریم باشد، در آینده این ملت ایران است که آنها ]اروپا[ را تحریم خواهد کرد.
بیشترین سهم گاز دنیا در اختیار ما است، مال ملت ایران است؛ گازی که یک انرژی بسیار مهم و اثرگذاری است و دنیا به آن احتیاج دارد و همین اروپای بیچاره احتیاج به این گاز دارد، این گاز در اختیار ما است؛ ایران بیشترین سهم گاز موجود در دنیا را فعلاً- تا حد اکتشافات فعلی در ایران- دارد؛ مجموع نفت و گاز را هم که حساب کنیم، باز بیشترین اندازه نفت و گاز بر روی هم را جمهوری اسلامی ایران دارد؛ ما تحریم می کنیم آنها را در وقتی که مناسب باشد؛ و جمهوری اسلامی می تواند این کار را بکند.» (29 بهمن 1393).
علاوه بر راهبرد تحریم انرژی در آینده، در وضعیت کنونی در صورت همراهی ملت برای تحریم کالای خارجی و استفاده از کالاهای تولید داخل، علاوه بر افزایش اشتغال در داخل و تقویت زیرساخت های اقتصادی کشور و بی ثمر ساختن راهبرد دشمن در تحریم کشورمان، شرکت های خارجی و به خصوص اروپایی، یک بازار گسترده حدود هشتاد میلیونی را از دست خواهند داد که باعث ورشکستگی بسیاری از شرکت های اروپایی خواهد شد.
نباید از یاد برد که اروپا اکنون روسیه را نیز تحریم نموده است و چنانچه ایران و روسیه به این توافق برسند که اروپا را اکنون و یا در آینده مورد تحریم قرار دهند، اروپا از هم اکنون باید خود را برای عصر یخبندان آماده سازد. حتی اگر روسیه نیز سیاستی بر تحریم گاز اروپا نداشته باشد با توجه به کاهش ذخایر این کشور و از سوی دیگر افزایش تقاضای انرژی در جهان طی سال های آتی، ایران اسلامی به تنهایی می تواند با توجه به ذخایر انرژی خود، اروپا و حتی جهان را با مشکل مواجه سازد. تحریم کنونی ایران توسط اروپا، شاید ایران را با مشکل و سختی مواجه سازد لیکن تنها یک مصدومیت و مجروحیت برای ایران خواهد داشت که با گذشت زمان و دستیابی ایران به خودکفایی درونی، ترمیم و بهبود خواهد یافت؛ اما آیا دولت های اروپایی برای جلوگیری از نابودی خود در صورت تحریم انرژی از سوی ایران، چاره ای خواهند یافت؟
خراسان:آمریکا قادر است مذاکرات را ترک کند؟
«آمریکا قادر است مذاکرات را ترک کند؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم امیرحسین یزدان پناه است که در آن می خوانید؛آمریکا روز گذشته تهدید کرد که میز مذاکرات هسته ای را ترک خواهد کرد؛ منطق مذاکراتی می گوید که ترک میز مذاکره وقتی اتفاق می افتد که همه راه ها به بن بست رسیده باشد و از این رو ترک میز به معنی به شکست کشاندن آن است. اکنون سوال این است که آمریکا چرا به این تهدید روی آورده و آیا این تهدید جدی است؟ و اصولا آیا اجرای این تهدید عملی است؟
شرایط مذاکرات هسته ای در ژنو
رویدادهای 3،2 روز اخیر مذاکرات هسته ای ایران و 1+5 در ژنو، به خصوص اضافه شدن «علی اکبر صالحی» رئیس سازمان انرژی اتمی کشورمان و «ارنست مونیز» وزیر انرژی آمریکا، حضور حسین فریدون در ژنو، دیدار روزهای آتی سیدعباس عراقچی با یوکیا آمانو در وین و نیز جزئیات تایید نشده ای که برخی رسانه ها درباره مذاکرات مطرح می کنند این طور می گوید که مذاکرات به نقاط حساس تری رسیده است. به خصوص مذاکرات فنی در سطح آژانس و تصمیم گیران حوزه انرژی اتمی ایران و آمریکا، حاکی از «فنی شدن» مذاکرات و رسیدن به جزئیات بسیار مهم در حوزه عملیاتی است و نه صرفا سیاسی.
آیا آمریکا برای شکست مذاکرات آماده است؟
واقعیت این است که به این سوال باید از 2 منظر پاسخ داد. نگاه اول این است که طی 17 ماه اخیر که مذاکرات هسته ای در دولت یازدهم شدت گرفته و مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا نیز پس از 35 سال دیگر به یک اقدام تکراری تبدیل شده، آمریکایی ها هرگز خود را مشتاق توافق با ایران نشان نداده اند و برعکس در رسانه ها، در جلسه های استماع با سناتورها؛ در گفت و گوهای مطبوعاتی و ... همیشه گفته اند هرگز پای یک توافق به زعم خود بد را با ایران امضا نخواهند کرد. بنابراین اکنون اگر آمریکایی ها مذاکرات را ترک کنند، مقابل افکار عمومی، قهرمانند چرا که به تصور آنها، آمریکایی ها پای یک توافق بد را امضا نکرده اند. نگاه دوم به پرسش بالا از منظر واقعیت های دولت این کشور است. جایی که تعیین می کند که آیا آمریکا برای شکست مذاکره با ایران آماده است یا نه؟ در مقابل این پرسش باید این سوال را مطرح کرد که اگر مذاکرات شکست بخورد چه اتفاقی می افتد؟ یک گزینه روی میز آمریکایی ها، جنگ با ایران است. این گزینه به دلایل متعدد اقتصادی، سیاسی و نظامی و نیز شرایط این روزهای خاورمیانه، از هم اکنون عملی نیست.
بنابراین باید روی گزینه دوم تمرکز کرد؛ تحریم بیشتر. دراین باره، با توجه به رویکردهای سایر اعضای ۱+۵ ازجمله اروپایی ها که از ماه ها پیش درباره احتمال فروپاشی ۱+۵ به اوباما هشدار داده اند(1) و نیزشرایط خاص روسیه در موضوع اوکراین، به نظر می رسد، اعمال تحریم های بیشتر چندان مسیر راحتی را دنبال نخواهد کرد. آمریکا نیز نه تنها برای فروپاشی ۱+۵ آماده نیست بلکه حتی شکست دیپلماسی با ایران، برای دموکرات ها نیز در سالی که قرار است آغاز تلاش های انتخاباتی آن ها برای ریاست جمهوری باشد، شکست مضاعفی خواهد بود که پازل شکست های داخلی اوباما در امور عمومی این کشور را تکمیل می کند. بنابراین در قبال کشوری که خود اوباما به عالی ترین مقامش نامه می نویسد و در آن برای آن چه آن را مبارزه با داعش نامیده، از این کشور یعنی ایران، کمک می خواهد، آمریکا چه چاره ای دارد جز نگه داشتن ایران پای میز مذاکره؟ واقعیت های ژئوپلتیکی منطقه دست های آمریکا برای هر اقدام دیگر را علیه ایران بسته است که اگر اقدام دیگری ممکن بود، اوباما تابستان 2013، تهدید حمله به سوریه را عملی می کرد.
با این شرایط چرا آمریکا تهدید به ترک مذاکرات کرد؟
براساس شرایطی که دربالا توصیف شد، آمریکا اساسا در شرایطی نیست که برای شکست مذاکرات آماده باشد. بنابراین چرا این تهدید را مطرح می کند؟
1 - حدود 2 ماه پیش سنای آمریکا تصویب طرح تحریم های جدید علیه ایران را تا اوایل فروردین به تعویق انداخت. آمریکایی ها به دنبال آن بودند که تا این تاریخ توافق سیاسی با ایران امضا کنند و پس از آن با چماق تحریم های کنگره یا در جزئیات، خواسته های استعماری خود را به ایران دیکته کنند یا توافق دوم در جزئیات را به جای 3 ماه چند سال طولانی کنند. به نظر می رسد، با تصریح ایران بر این که توافق جامع باید در یک مرحله حاصل شود و ایران توافق 2 مرحله بدون جزئیات را نمی پذیرد، آمریکایی ها که پازل 2 مرحله ای شدن توافق و امتیاز گرفتن در جزئیات فنی را عملا شکست خورده می بینند، راهی جز بیان این تهدید برای کوتاه آمدن ایران نمی بینند. با این وجود واضح است که بنا به دلایل آشکار متعدد که بخشی از آن را رویدادهای تاریخی همچون توافق اسلو(2) ثابت می کند، ایران هرگز وارد مسیر 2 مرحله ای شدن توافق با آمریکا نخواهد شد. نکته ای که محمد جواد ظریف، وزیر خارجه کشورمان نیز طی 2 هفته گذشته به آن اشاره کرده است.
2 - از منظر دیگر تهدید روز گذشته آمریکا را باید یک تاکتیک مذاکراتی دانست. از این تاکتیک سال گذشته نیز در جریان توافق ژنو توسط فرانسوی ها استفاده شد. تاکتیکی که در شرایط حساس استفاده می شود تا به وسیله آن امتیازهای اساسی از طرف مقابل بگیرند. براین اساس، این تهدید را باید در راستای چماق 2 ماه پیش کنگره دانست که باهدف تحت فشار قرار دادن ایران مطرح می شود.
3 - آمریکایی ها چند ماهی است که افکار عمومی را برای مقصر جلوه دادن ایران در شکست احتمالی مذاکرات آماده می کنند. براین اساس، تهدید روز گذشته را همچنین می توان چارچوبی برای بازی جدید رسانه ای علیه ایران و تیم هسته ای کشورمان تحلیل کرد که با هدف برجسته کردن نام ایران در به شکست کشاندن مذاکرات مطرح می شود. علی القاعده افکار عمومی جهان که از ماه ها پیش برای مقصرسازی ایران به صورت هدف مند هدایت شده اند، هرگز از خود نخواهند پرسید کشوری که به تصریح دست کم 10 گزارش آژانس به توافقاتش در توافق ژنو عمل کرده و در بسیاری از نقاط انعطاف های باورنکردنی در مذاکرات نشان داده، مقصر شکست است یا کشوری که بر خلاف نص صریح توافق ژنو، حدود 70 تحریم جدید علیه ایران اعمال کرده است! واقعیت این است که در شرایط حساس مذاکرات هسته ای نباید از فشارهای تاکتیکی آمریکا که با اهداف راهبردی علیه ایران استفاده می شود غفلت کرد. آمریکا نه می تواند و نه می خواهد مذاکرات را ترک کند مهم این است مقابل این تاکتیک، هوشمندانه و هوشیارانه عمل کنیم.
1 - رجوع کنید به نامه 6 نوامبر 2014، 7 تن از دیپلمات های ارشد و برجسته اروپا خطاب به باراک اوباما و نیز سخنرانی جک استراو وزیرخارجه اسبق انگلیس درباره احتمال فروپاشی 1+5 درصورت عدم توافق با ایران.
۲ - رجوع کنید به توضیحات علی اکبر ولایتی درباره توافق اسلو که در سال۱۹۹۲ بین عرفات و رژیم صهیونیستی در کاخ سفید امضاشد.
جمهوری اسلامی:افزایش درآمدهای مالیاتی بایدها و نبایدها
«افزایش درآمدهای مالیاتی بایدها و نبایدها»عنوان سرمقاله روزنامه
جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛دولت در لایحه بودجه سال آینده
افزایش 5/22 درصدی درآمدهای مالیاتی را پیشنهاد کرده است. این پیشنهاد دولت
حرف و حدیث های فراوانی را به دنبال داشته و نقطه نظرات مختلفی در مورد آن
اعلام شده است.
نکته حائز اهمیتی که قدر مشترک تمامی مباحث مطرح در مورد درآمدهای مالیاتی
سال آینده به حساب می آید، نحوه کسب چنین درآمدی است. افزایش درآمدهای
مالیاتی در مباحث نظری اقتصاد از سه راه ممکن است؛ افزایش پایه مالیاتی یا
همان مقدار مالیاتی که مشمولان پرداخت مالیات باید پرداخت کنند. کاهش
فرارهای مالیاتی و گسترش مشمولان پرداخت مالیات.
به عبارت دیگر اگر دولتی بخواهد درآمدهای خود را از محل مالیات بالا ببرد، از سه طریق می تواند این هدف را محقق کند؛ یا باید از همان مودیانی که تا به حال مالیات پرداخت می کردند، مالیات بیشتری دریافت کند، یا دایره معافیت های مالیاتی را تنگ کند تا بر تعداد اشخاص حقیقی و حقوقی که باید مالیات پرداخت کنند، اضافه شود و در حالت سوم نیز با دقیق تر کردن نظارت ها و تعریف ابزارهای کنترلی جدید از فرار مالیاتی کسانی که ملزم به پرداخت مالیات هستند ولی از آن شانه خالی می کنند حتی المقدور جلوگیری کند.
برهمین مبنا، دولت یازدهم هم که قصد دارد برای استقلال بیشتر اقتصاد کشور از درآمدهای نفتی و جبران درآمدهای کاهش یافته نفت در سال آینده، درآمدهای خود را از محل مالیات افزایش دهد چاره ای غیر از روی آوردن به همین سه روش مورد اشاره ندارد.
حال پرسش اینست که هر کدام از این سه روش تا چه حد در اقتصاد ایران و با توجه به قابلیت ها و توانایی های سازمان امور مالیاتی به عنوان متولی جمع آوری مالیات قابل انجام هستند؟
روش اول یعنی افزایش مالیات دریافتی از مالیات دهندگان تنها درصورتی ممکن و منطقی است که در سال آینده شاهد بهبود فضای کسب و کار و افزایش درآمدها باشیم. بدون شک در شرایطی که رکود از اقتصاد ایران کاملاً رخت برنبسته است و بسیاری از کسب و کارها به خصوص در لایه های میانی و خرد همچنان گرفتار رکود هستند، امید به افزایش درآمدهای مالیاتی از محل افزایش پایه مالیاتی چندان صحیح نخواهد بود، ضمن اینکه این روش به عاملی برای افت انگیزه مالیات دهندگان برای فعالیت بیشتر و کسب درآمدهای بالاتر، آسیب می زند.
از سوی دیگر دولت و مجلس با پیشنهاد و تصویب دریافت مالیات ازقرارگاه های سازندگی و آستان های مقدس، به دنبال افزایش درآمدهای مالیاتی از محل کاهش معافیت ها هستند. این روش به طور قطع با توجه به گردش مالی قابل توجه این موسسات حقوقی می تواند به افزایش درآمدهای مالیاتی کمک کند مشروط بر اینکه سازوکار مشخصی برای اجرای این قانون تدوین شود.
راه سوم که به نظر می رسد از دیگر روش ها، تعیین کننده تر خواهد بود، جلوگیری از فرارهای مالیاتی است. بررسی ها نشان می دهند برای افزایش درآمد مالیاتی پیشنهاد شده در لایحه بودجه، فرار مالیاتی دستکم باید 40 درصد کاهش پیدا کند و این یعنی امری تقریباً ناممکن آن هم برای تنها یک سال.
دشواری و احتمال ضعیف تحقق این اتفاق از آن جهت تشدید می شود که طی سال های اخیر، تحول خاصی را در حوزه ابزارها و روش های نظارت و دریافت مالیات شاهد نبوده ایم. بنابر این پرسش اساسی این خواهد بود که سازمان امور مالیاتی با کدام ابزار می تواند و می خواهد درآمدهای مالیاتی را در این سطح افزایش دهد؟ تنها پاسخ ممکن و منطقی این است که دولت باید بدون خوش بینی غیرعملی و ناشدنی برای افزایش تدریجی درآمدهای مالیاتی طی سال های آینده برنامه ریزی کند و از هدفگذاری های رویایی بپرهیزد چرا که در این صورت علاوه بر عدم تحقق درآمدها و کسری بودجه، فرصت ایجاد سازوکار مناسب برای افزایش درآمدهای مالیاتی در آینده نیز از بین می رود.
رسالت:نگرش تربیتی به مهارت های اقتصادی
«نگرش تربیتی به مهارت های اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سیدباقر پیشنمازی است که در آن می خوانید؛درآغاز سال فرهنگ و اقتصاد با عزم ملی و مدیریت جهادی، هر یک از این دو موضوع مهم به طور جداگانه مورد بحث و گفتگو و تبیین قرار گرفت. اگر اقتصاد با فرهنگ همگام شود، به ورزشگاه تربیت و اخلاق تبدیل می شود و این در صورتی است که فرهنگ موفق شود برای اقتصاد ریل گذاری کند.فقه شیعه این ریل گذاری را مهندسی کرده است. اما تحقق فراگیر آن همان حلقه مفقوده ای است که در گرو تربیت مدیران و کارشناسان معتقد قرار گرفته است. دانشگاه های ما که از سال های دور، بنای زیرساخت های علوم انسانی را به غربیها تقدیم کرده اند، در عرصه اقتصاد متخصصان و کارشناسانی متناسب با همان جهان بینی تربیت می کنند و این متخصصان نیز همان اندیشه را می توانند اجرا کنند! اسلام اقتصاد را به عنوان یک اصل قبول دارد اما آن را هدف نمی داند. در فقه ما بر خلاف غرب، انسان هرگز یک ابزار نیست و همه کیان و سرنوشت او از منظر میزان منفعت رسانی مادی محاسبه نمی شود. مالکیت انسان اعتباری و مشروط است و مالکیت مطلق از آن خداست. ثروت مشروع، از کار و تلاش به دست می آید. اسراف و تبذیر و نیرنگ و فریب در روابط اقتصادی جایز نیست. حرص و طمع و بخل، نفی، انفاق و احسان و وقف، تحسین شده است.
یکی از وجوه مشترک فرهنگ و اقتصاد مسئله «حسابگری» است و مهارت های اقتصادی نیز از تمرین حسابگری به دست می آید.
- کسی که حاصل زحمت و کار خود را به انسانی نیازمند تقدیم می کند.
- کسی که ثروت خود را برای احداث مسجد و مدرسه به کار می گیرد.
- کسی که از حق شرعی و قانونی خود صرف نظر کرده و مجرمی را عفو و از پای چوبه دار آزاد می کند.
- کسی که پای بر امیال طغیانگر خود می گذارد و نفس سرکش را لجام می زند.
- کسی که از خواب شیرین سحرگاهی صرف نظر کرده و برای راز و نیاز با خدا بستر را ترک می کند. همه نتیجه حسابگری است و البته این حسابگری هم برای رسیدن به منفعت و لذت است. اما منفعت در افقی عالمانه، و لذت در دنیایی متفاوت و سرشار از بهجت و نشاط روحی. فلسفه زندگی انسان در این دنیا، تعیین سرنوشت مبتنی بر اختیار بین خیر و شر براساس حسابگری و معیار فطرت، تعقل و بهره گیری از راهنمایی و روشنگری انبیای الهی است.
خدای متعال در قرآن کریم با به کارگیری واژه های اقتصادی به ابلاغ مفاهیم فرهنگی و تربیتی و ایجاد انگیزه برای داد و ستد معنوی پرداخته اند واژه هایی مثل تجارت (1) خرید و فروش (2) قرض (3)، و در دعاها نیز از این قبیل تعابیر برای فهم بهتر پیام آمده است (4).
یکی از عرصه های مهم تربیت نیز، «تربیت اقتصادی» است به دو معنا:
1- تربیت دینی از کودکی، با بهره گیری از مفاهیم و تمرین تعامل اقتصادی.
2- تربیت اقتصادی از نوجوانی برای کسب مهارت در جهت تولید و تامین درآمد و توان اداره زندگی.
اما در موضوع اول: تربیت، مفهومی انتزاعی است که تحقق آن نیازمند ظرف مناسب است از جمله اینکه ناظر بر شکوفایی استعدادها و پرورش خلاقیتها است.
بسیاری از صفات پسندیده و اخلاق حسنه در عرصه عمل و تمرین و ممارست حاصل می شود و سفارش گفتاری به تنهایی منجر به تحول رفتاری و تربیت انسان نمی شود.
تعامل اقتصادی، مفاهیم و عناصر آن ظرف مناسبی برای تربیت دینی و تمرین
مقتضیات آن است. مثلا فهم «دادو ستد» و تمرین عملی متناسب سن فرزند، بستر
مناسبی است تا مربیان بتوانند از آن برای تربیت
دانش آموزان در مسائلی مثل رعایت حقوق دیگران، صداقت، پرهیز از نیرنگ و
دروغ، اجتناب از حرص و طمع ـ تفکر و حسابگری، شناخت سود و زیان، اندازه
نگاه داشتن، رعایت حریمها، عدالت، انصاف، وفای به عهد، خدمت، هشیاری در
روابط اجتماعی و... بهره گیری کنند.
موضوع دوم: نظام اجتماعی ما که به بهانه زمان بندی تحصیل، سربازی، اشتغال و امکان تامین معیشت، حداقل 10 سال بین سن بلوغ و ازدواج فرزندان ما فاصله انداخته است و این نیز خسارت های فرهنگی و اخلاقی بسیاری را به بار آورده است، به این سئوال توجهی ندارد که جوان ما در مدت این 10 سال چگونه به نیاز فطری اش برای تشکیل خانواده و تحصیل آرامش در کنار همسر و تامین سالم و پاک غریزه قدرتمند جنسی، پاسخ دهد؟!
در گذشته که خانواده زودتر شکل می گرفت، شاهد تربیت اقتصادی سنتی بودیم تا فرزندان به محض توانایی برای ازدواج و تشکیل خانواده از توان لازم برای تامین معیشت خود برخوردار باشند. پدرانی که شغل آزاد داشتند یا در بازار بودند، فرزندان خود را در اوقات فراغت شان به کار می گرفتند و بر اساس کار، به آنان حق الزحمه می پرداختند. برای فرزندان نیز درآمد به دست آمده از زحمت و تلاش خود عزت آفرین بود و همراه با احساس کرامت، بر خلاف پول تو جیبی های بدون زحمت که آثار معکوس تربیتی بر جای می گذاشت. برخی از اولیاء که خود شغل آزاد نداشتند از دوستان شاغل خود تقاضا می کردند تا در فصل تابستان و ایام تعطیل مدارس، فرزندشان را برای کسب تجربه اقتصادی به همکاری بپذیرند. یا اینکه برخی نوجوانان به تشویق خانواده در کنار در خانه خود بساط فروش کالا می گذاشتند و داد و ستد را تمرین می کردند.
در روستاها مسئله از این جدی تر بود و اکنون نیز در مناطقی از کشور که مهاجرت به شهرها صورت نگرفته، همچنان مشاهده می شود که فرزندان در اقتصاد خانواده مشارکت دارند و با حضور در مزارع و شالیزارها و گندمزارها یا در امر پرورش دام و صنایع دستی، در تولید درآمد، نقش جدی ایفا می کنند. و لذا نسبت به برخی از فرزندان شهری که حتی یک گام هم بدون تکیه گاه پدر و مادر نمی توانند بردارند، از فهم اقتصادی و معیشتی و توان خود اتکایی بیشتری، برخوردارند.
تقویت فرهنگ خوداتکایی در خانواده و تعریف حق الزحمه در ازای کار (هر چند در منزل) و اینکه: هرکه نان از عمل خویش خورد و زمینه سازی تدریجی برای مبادرت به تولید و کسب درآمد و فاصله گرفتن از تکیه گاهها و هر از چندی آزمایش روی پای خود ایستادن، از جمله مقدمات تربیت اقتصادی است.
درک مفاهیمی مثل دخل و خرج، دوراندیشی در مصرف و پرکاری در تولید و بهره گیری اقتصادی از اوقات فراغت و اهتمام برای تجمیع سرمایه و تولید و کسب درآمد و تلاش در عملی کردن، آن غیر از کارآمدی و اعتماد به نفس و خوداتکایی، موجب احساس هویت و کرامت و عزت می گردد و چنین فردی نیز برای تامین معیشت زندگی در صورت تشکیل خانواده دچار وحشت و اضطراب نمی شود و با تلاشی مضاعف گلیم خود را از آب بیرون می کشد.
هرچند برخی از مدارس به صورت خودجوش ابتکاراتی در این زمینه به کار گرفتند اما اقدام اساسی در حوزه «تربیت اقتصادی و زیستی» به عهده وزارت آموزش و پرورش است . شورای عالی آموزش و پرورش نیز از سالها قبل، این وظیفه را به عنوان یکی از ساحت های تربیتی تصویب و ابلاغ کرده است.
وزارت آموزش و پرورش با برنامه ریزی و اقدام در هر دو ظرفیت تعریف شده فوق و زمینه سازی برای پرورش استعدادهای دانش آموزان، خدمت بزرگی به آنان و خانواده ها و استقلال اقتصادی کشور می تواند ارائه نماید.
برای تحقق این منظور، معاونت پرورشی و تربیت بدنی وزارت در سال 1386 با پیگیری و جلب موافقت سازمان مدیریت و برنامه ریزی وقت کشور «دفتر برنامه ریزی تربیت اقتصادی و زیستی» را بنا گذاشت و کار این دفتر با آمایش وضع موجود کتب درسی پایه های مختلف تحصیلی در حوزه مفاهیم اقتصادی آغاز شد تا نسبت به برنامه ریزی مناسب برای تامین منابع تکمیلی درسی و تعریف روش های عملی به تفکیک 3 دوره تحصیلی آن زمان و توسعه تدریجی آن اقدام نماید. اما تلاشها و اقدامات این دفتر در میانه راه پس از تغییر وزیر متوقف گردید و دفتر برنامه ریزی تربیت اقتصادی و زیستی قبل از سالگرد تاسیس خود به دلیلی غیرکارشناسانه و به بهانه کوچک سازی ساختار تشکیلاتی وزارت حذف گردید! اکنون و در پی چندین سال پی در پی شعار اقتصادی سال، و به دلیل وجود ظرفیت های انسانی و محیطی بالقوه و بالفعل بسیار زیاد در کشور، برای دستیابی به استقلال اقتصادی و توسعه فرهنگی ـ تربیتی، ضروری به نظر می رسد که وزارت آموزش و پرورش نسبت به احیای دفتر یاد شده و تمهید تربیت اقتصادی و زیستی دانش آموزان، خصوصا در اجرای راهکار 5-6 فصل هفتم سند تحول بنیادین اهتمام نماید.
پی نوشت ها:
1- قرآن کریم سوره صف آیه 10
2- قرآن کریم سوره توبه آیه 111
3- قرآن کریم سوره بقره آیه 245
4- دعای ابوحمزه ثمالی: الحمدلله الذی اسئله فیعطینی و إن کنت بخیلا حین یستقرضنی.
قدس:میلاد حضرت زینب(س) روزی برای تکریم پرستاران
«میلاد حضرت زینب(س) روزی برای تکریم پرستاران»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر مهری سویزی است که در آن می خوانید؛یکی از زیباترین روزهای سال که در تقویم رسمی کشور خودنمایی می کند، روز میلاد حضرت زینب(س) است که به عنوان روزی برای تکریم پرستاران پرتلاش کشور اختصاص یافته و هر سال در چنین روزی به یاد همه فداکاری های بی بدیل پرستاران جشن می گیریم.
اما چرا چنین روزی برای تکریم و پاسداشت تلاشهای پرستاران انتخاب شده و اساسا پرستاری در سیره زینب(س) چه جایگاهی دارد؟ پاسخ به این پرسشها بسیار روشن است، زیرا ما در بررسی زندگی زینب کبری(س) می بینیم که ایشان در جای جای تاریخ زندگی پرافتخار خویش پرستاری مهربان و فداکار بوده اند.
زمانی که حضرت زینب(س) 5 ساله بودند رنج بی مادری و شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) بر ایشان تحمیل شد و این بانوی ارجمند با همان سن کم عهده دار امور خانه شدند، پرستار پدر بودند و یار خواهر و برادرشان.
البته زینب(س) در پرستاری از پدر میراثدار مادر مکرمه خویش هستند که در دوران رحلت حضرت خدیجه(س)، فاطمه(س) مادرِ پدر بودند و پرستار رسول خدا(ص)؛ و تاریخ گواهی می دهد که این بانوی ارجمند پس از شهادت مادر تا آخرین لحظه حیات پدر، پرستار مولی الموحدین(ع) بودند.
آری! زینب(س) دخترِ مادری همچون فاطمه(س) است که باز در دوران پرتلاطم مسموم شدن برادرشان امام حسن(ع) از ایشان تا لحظه شهادت پرستاری می کنند و سالها پس از آن در جریان قیام عاشورا ضمن دلجویی های مستمر خویش از برادرشان امام حسین(ع)، پس از شهادت ایشان و جریان اسارت کاروانیان کربلا، در تمامی لحظات، پرستار اسرا و دلسوختگان عاشورایی بودند.
راستی چه زیباست که این روز میلاد خجسته به پرستاران کشور اختصاص یافته تا همه ما با یادآوری صبر و استقامت حضرت زینب(س) فراموش نکنیم که افرادی در میان ما زندگی می کنند که دلهایشان به رنج بیماران بستری در بیمارستانهای کشور گره خورده و شبانه روز برای کاهش آلام بیماران، تلاش می کنند.
پرستاران، اسوه تلاش و پشتکار بی چشمداشت هستند که جسم و جان خویش را در مسیر سلامت مردم جامعه به ودیعه گذاشته اند و بی تردید صبر و استقامت را از سیره بانوی قهرمان کربلا حضرت زینب(س) آموخته اند که چه زیبا روز میلاد ایشان به پرستاران و حرفه پرستاری آبرو داده است.
سیاست روز:طرحی آمریکایی برای نجات داعش در موصل
«طرحی آمریکایی برای نجات داعش در موصل»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید؛از زمان پیدایش داعش در عراق تاکنون، از آمریکا واکنش درخور توجهی علیه این گروه تروریستی دیده نشده است. گروهی که از سوی آمریکایی ها و سران کشورهای عربی منطقه ساخته و پرداخته شده تا بتواند از گسترش و حوزه نفوذ اسلام ناب محمدی(ص) بکاهد و جلوه ای از اسلام را به جهانیان نمایش دهد که با حقیقت و واقعیت های اسلام فرسنگ ها فاصله دارد.
براساس افشاگری هایی که از سوی برخی مسئولان سابق و حتی کنونی آمریکا انجام شده، آنها اعتراف کرده اند که تشکیل داعش برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران و حزب الله لبنان بوده است.
این افشاگری و اعتراف، از آن خاطر مهم است که اتفاقات سوریه ، عراق و برخی دیگر از کشورهایی که مردم آنها خیزش های اسلامی را آغاز کردند، اکنون دچار داعش هستند، یعنی نیروهای تکفیری داعش ناگهان درجریان این خیزش های اسلامی سر از آخور آمریکا و کشورهای عربی مرتجع منطقه برآوردند و تاکنون هم به جنایات خود ادامه می دهند.
در این میان نقش جمهوری اسلامی ایران در مقابل پیش روی های این گروهک تکفیری - تروریستی در منطقه به ویژه در عراق بی نظیر است. مقامات عراقی بارها گفته اند که اگر کمک های راهبردی ایران نبود اکنون بغداد هم سقوط کرده بود و شهرهای مذهبی عراق هم در دست این گروهک جنایتکار تکفیری افتاده بود و معلوم نبود بر سر عتبات عالیات چه می آمد.
در سوریه هم کمک های جمهوری اسلامی ایران و حمایت هایی که از مردم و دولت قانونی بشار اسد انجام شد، از سیطره گروه های تروریستی در این کشور جلوگیری کرد.
گرچه داعش همچنان در برخی از شهرهای عراق و سوریه می تازد و جنایت می کند، اما همچنان این نیروهای مردمی و ارتش این کشورها هستند که به مقابله جدی با تروریست ها مشغولند و ادعاهای آمریکا و ائتلاف ضد داعش همچنان نمایشی است.
نمایش آمریکایی ها آنجا بیشتر جلوه می کند که قرار است براساس گفته های یک مقام نظامی آمریکایی، عملیات بازپس گیری شهر موصل احتمالاً در ماه آوریل یا مه انجام شود.
آمریکایی ها تاکنون تلاش بسیاری کرده اند تا بتوانند در این عملیات احتمالی نقش محوری برای خود در نظر بگیرند، اما گفت وگوها و رایزنی های مقامات سیاسی و نظامی آمریکا با مسئولان ارشد عراق تاکنون به نتیجه نرسیده است.
عراقی ها مخالف حضور نیروهای پیاده نظام ارتش آمریکا در خاک خود و در
چنین عملیاتی هستند. آنها تأکید دارند که نیروهای مردمی و ارتش عراق توان
مقابله و انجام عملیات علیه داعش را دارند و نیازی به حضور نظامی مستقیم
ارتش آمریکا در عراق نیست. عراقی ها به خوبی به هدف آمریکایی ها پی برده
اند و تاکنون هم با این درخواست ها مخالفت کرده اند. عراقی ها خواهان انجام
قراردادها و وعده هایی هستند که آمریکایی ها تاکنون از انجام آنها سرباز
زده اند. تجهیز ارتش عراق پس از خروج آمریکایی ها از این کشور جزو
قراردادهایی بود که آمریکا هنوز آن را انجام نداده است به همین خاطر ارتش
عراق در ضعف تسلیحاتی به سر می برد.
اما نکته مهمی که در جریان عملیات آینده برای آزاد سازی موصل جلب توجه می کند، اعلام چنین عملیاتی از سوی آمریکایی هاست.
با توجه به این که براساس اطلاعات و اخباری که در رسانه های غربی و منطقه منتشر شده، تعداد نیروهای داعش در موصل ۲ هزار نفر برآورد می شود و قرار است ارتش عراق و نیروهای مردمی با ۲۰ تا ۲۵ هزار نیرو به موصل حمله کنند.تمرکز این همه نیروی برای جنگ با ۲ هزار داعشی برای چیست؟
در جنگ یک اصل وجود دارد که به آن اصل غافلگیری می گویند، برای انجام یک عملیات جنگی همه تلاش ها صورت می گیرد تا روز و ساعت عملیات به بیرون درز نکند و دشمن از آن بی خبر باشد. در تاریخ بسیاری از جنگ ها نمونه های زیادی بوده است که به خاطر لو رفتن زمان و مکان یک عملیات، آن عملیات یا لغو شده و یا اگر انجام شده با شکست همراه بوده چون دشمن از آن اطلاع داشته است.
مانور گسترده رسانه ای، آن هم از سوی آمریکایی ها بر سر عملیات آزاد
سازی موصل قطعاً شست داعش را خبردار کرده است که از روز گذشته، نیروهای
داعش عقب نشینی خود را در جنوب موصل آغاز کرده اند.
این نیروها بدون درگیری از این منطقه خارج شده اند و اگر همین روند ادامه
داشته باشد، نیروهای داعش بدون تلفات و با در دست داشتن زمان کافی به خروج
نیروهای خود از شهر موصل مبادرت خواهند کرد.
عقب نشینی آنها به کجا خواهد بود؟ موصل نزدیک مرز عراق با سوریه است، ارتش سوریه در چند روز گذشته پیروزی های تأثیرگذاری در جنگ با داعش به دست آورده است، اگر روند عقب نشینی نیروهای داعش از موصل تا پیش از عملیات آزاد سازی این شهر ادامه داشته باشد، کوچ آنها به سوریه، نیروی تازه ای را به داعش در سوریه تزریق خواهد کرد و در کنار آن، از تلفات عملیات ارتش و نیروهای مردمی عراق که خود را برای جنگ با داعش در موصل آماده می کنند، جلوگیری خواهد نمود. در واقع اقدام آمریکایی ها از افشای عملیات برای آزاد سازی موصل، نجات داعش است.
از سوی دیگر آمریکایی ها بر روی عملیات خود علیه داعش در عراق و سوریه مانورهای رسانه ای زیادی را آغاز کرده اند و در گزارش های خود اعلام می کنند که عملیات هوایی آنها تلفات سنگینی به داعش وارد کرده است. آمارسازی آمریکایی ها به این خاطر است تا افکار عمومی جهان به ویژه مردم کشورهای منطقه را تحت تاثیر قرار دهند و بگویند که ما (آمریکایی ها) شما را از شر داعش نجات دادیم.
در هر صورت اگر ارتش عراق و نیروهای مردمی این کشور برای آزادی موصل خیز برداشته اند، زمان اعلام شده برای انجام عملیات را جلوتر بیندازند تا از فرار نیروهای داعش جلوگیری کنند و طرح آمریکایی ها برای نجات آنها را خنثی و مانع عقب نشینی آنها به سوریه شوند.
وطن امروز:یک کف مرتب برای آقای روحانی
«یک کف مرتب برای آقای روحانی»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن می خوانید؛ «هرکه پیام 24 خرداد را نگرفته، نباید به مناصب بالای دولتی راه یابد» از یک زاویه جمله درستی است. ناظر بر پیروزی رئیس قوه مجریه، تنها با یک اختلاف چنددهم درصدی- به حدی که با یک احتساب، تعداد رای ندهندگان از عدد رای دهندگان به وی برتری دارد- مهم ترین پیام انتخابات 24 خرداد 92 را نامزدهای رقیب صادر کردند، آنجا که پیروزی جناب روحانی با یک اختلاف چند دهم درصدی را بهانه تمرد از قانون نکردند. قانون، قانون، قانون و... و باز هم قانون. قانون، قانون است و لازم الاجرا. پیام 24 خرداد 92 «قانونگرایی» بود. آن روز رقبای فرد پیروز و البته هواداران شان، برای جماعت خسرالدنیا و الآخره 88 کلاس قانون گذاشتند و پیام قانونگرایی صادر کردند. آن روز تمکینی که در برابر یک پیروزی چند دهم درصدی صورت گرفت، برای همیشه مایه عبرت، ایضا شرمساری جماعتی شد که سال هشتاد و اشک، اختلاف فاحش 11 میلیونی را ندیدند.
آن روز آقایان قالیباف، جلیلی و آن دیگران به علاوه رای دهندگان شان نشان دادند وقتی صحبت از «قانون» می شود، دیگر چند میلیون یا چند نفر ندارد! باید تمکین کرد از قانون؛ چه با 11 میلیون اختلاف فاحش، چه با یک اختلاف چند دهم درصدی. بویژه ناظر بر حوادث سال 88 برای هر عقل سلیمی قابل پذیرش است که روز 24 خرداد بسی زودتر از پیام اعتدال، پیام قانون بود که صادر شد. پیام قانون یعنی پیام رای مردم، پیام احترام، پیام ادب، پیام منطق، پیام شعور، پیام شرف و پیام امنیت. مستند به اختلاف ناچیز انتخابات 24 خرداد، راحت بود برای نامزد بعد از فرد پیروز، دبه درآوردن لیکن تو وقتی واقف باشی که برای وجب به وجب این بیرق مردمسالار، خون سرخ ریخته شده، بی قانونی اینقدر دیگر برایت راحت نمی شود!
با این حساب، من کاملا موافقم؛ «هر که پیام 24 خرداد را نگرفته، نباید به مناصب بالای دولتی راه یابد» اگر هم راه یافت لااقل برای رضایت دل آقای روحانی، باید راه دهنده را مواخذه کرد. بر مبنای این جمله دقیق رئیس قوه مجریه، کسانی که علیه نتیجه قانونی انتخابات، لشکر می کشند، صلاحیت منصب نشینی ندارند. جمله وقتی دقیق از آب درآمد، زیبنده تر آن است که اولین عامل، ناقل محترم باشد. «تمکین به قانون» البته فقط پیام 24 خرداد 92 نیست؛ پیام 22 خرداد 88 بلکه پیام هر انتخاباتی است. حال اگر فردی حکم دهد که فلان نالایق، بی آنکه پیام قانون را گرفته باشد، متصدی پستی شود، او را از همین جا دعوت می کنم به گرفتن پیام 24خرداد. روز 24 خرداد، اعتدال شعار رئیس جمهور بود اما پیام 24 خرداد یعنی قانون، شعار همه جمهور در همه روزهاست. هر رئیس جمهوری، عاقبت یک شعاری دارد اما مهم تر از شعار روسای جمهور، پیامی است که جمهور صادر می کند. اگر جمهور، آن روز که رای می دهد طبیعتا قابل تقسیم است، همان روز پیام هم می دهد که این پیام، دیگر اکثریت و اقلیت ندارد.
به قول امروزی ها گمانم «لایک» داشت جمله رئیس قوه مجریه. ما سال 88 اگر یک خط می نوشتیم 24 از 13 بزرگ تر است، مکرر در مکرر فریاد زدیم که 40 از هر دوی اینها بزرگ تر است. آری! حق منصب نشینی ندارد فتنه گر دیوانه ای که 13 را از 24 بزرگ تر اما از 40، از همه ملت، خیلی خیلی بزرگ تر تصور می کند!! می بینی جناب روحانی! علامت کوچک تر بزرگ تر، سرشان نمی شود، از شما پست هم می خواهند! ندهید خب بهشان! احسنت! شما چند روز پیش در زمینه صنعت فضایی، آن اقدام را انجام دادید، رسانه های اصولگرا همه در صفحه نخست تیتر گرفتند اما جراید فتنه به سانسور گذراندند! وامانده ها کاش فقط در علائم ریاضی مانده بودند؛ پیام 24 خرداد را هم نگرفته اند بدبختی!
حمایت:چگونه دیوار تحریم ها فرو می ریزد؟
«چگونه دیوار تحریم ها فرو می ریزد؟»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر محمد حسن قدیری ابیانه است که در آن می خوانید؛در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت روز مهندس با مقام معظم رهبری، ایشان مانند همیشه بر راه درمان اقتصاد کشور که همانا خودباوری و اتکاء به داخل است، باور حقیقی شعار «ما می توانیم» و نیز بر اتخاد تدابیر عملی برای تحقق اقتصاد مقاومتی از سوی مسئولین و مردم تاکید فرموده اند. شعار ما می توانیم شامل همه آحاد ملت ایران است و نه فقط مسئولین دولتی و حکومتی. اما این «ما» عمدتاً به مردم اشاره دارد. چرا که در حوزه تصدّی مسئولیت های اقتصادی در بخش خصوصی که از ارکان مهم این بخش است، نقش مردم بسیار برجسته است.
هم تولیدکنندگان باید تمام تلاش خویش را برای تولید کالای بهتر به کار گیرند و هم تمام مردم باید کوشش نمایند تا از خرید کالاهای خارجی خودداری نموده، کالای ایرانی را بر کالای خارجی ترجیح دهند. این وظیفه هر ایرانی است که برای حمایت از تولید داخلی، علاوه بر مصرف تولیدات داخلی، بهترین آنها را دستچین کرده تا رقابت در بخش خصوصی به منظور به دست آوردن سهم بیشتر از بازار، ایجاد شود. قطعاً نباید بازار کشور را در اختیار کالاهای خارجی قرار داد. ضروری است هم با قاچاق این کالاها به شدت مقابله شود و هم باید واردات آن محدود گردد. همانطور که مقام معظم رهبری فرموده اند خرید کالاهای خارجی عرصه را بر کالاهای داخلی تنگ کرده و این امر که موجب از دست رفتن و خارج شدن ارز کشور می گردد، به شدت به زیان اقتصاد کشور تمام می شود و در نهایت می تواند اقتصاد ما را از پای درآورده و بیکاری را گسترش دهد.
مصرف کالاهای خارجی علاوه بر اینکه مانع جذب سرمایه ها در بخش تولید می شود، همچنین موجب می شود سرمایه هایی که در تولید به کار رفته اند، به ورطه ورشکستگی کشانده شده و یا از تولید خارج و به بخش های غیرمولد مثل دلالی هدایت شوند. خرید کالای خارجی باید به یک ننگ تبدیل شود و کسانی که کالای خارجی را به کالای داخلی ترجیح می دهند باید بدانند که آنها عامل بروز مشکلات اقتصادی برای کشور هستند و آنها هستند که بر بیکاری دامن می زنند.
کسی که با خرید کالاهای خارجی به اقتصاد کشور لطمه میزند و محصولات خارجی را برتولیدات داخلی ترجیح میدهد و در نتیجه موجب بیکاری و فقر می گردد، صلاحیت دریافت یارانه را ندارد. پیشنهاد می شود که ساز و کاری اندیشید تا یارانه چنین اقشاری قطع گردد و مبالغی که در گذشته صرف پرداخت به صاحبان چنین دیدگاهی می گردید، در تولید و رونق اشتغال داخلی به کار گرفته شود. روشن است که کسی نمی تواند انتظار یاری از اقتصاد داشته باشد و خود به آن لطمه وارد کند. یکی از آثار این مشکلات، بروز تورم است که همگی از آن رنج می برند. ضمن اینکه موقعیت جهانی و بین المللی ایران را رو به تحلیل برده و این امر حتی دشمن را در مذاکرات هسته ای، به تاثیر تحریم ها امیدوار می سازد.
اگر همه مردم و همه مسئولین، اقدامات لازم را در اصلاح سبک زندگی و تحقق اقتصاد مقاومتی مبذول دارند، خود به خود دیوار تحریم ها فروپاشیده خواهد شد و دشمنان ما نسبت به اثرگذاری تحریم ها مایوس خواهند گردید. اما متاسفانه نه توسط مردم و نه توسط مسئولین اقدام عملی لازم، در این راستا صورت نگرفته است، بلکه گاه عکس آن عمل شده است. در کشوری که در شرایط تحریم به سر می بَرَد شایسته نیست که به ثروتمندان، یارانه پرداخت شود؛ اما متاسفانه دولت، تاکنون در حذف یارانه ثروتمندان تعلل نموده است.
در حالی که اصولاً پرداخت یارانه، باید اقشار زیر خط فقر را شامل گردد. پرداخت یارانه سنگین پنهانی برای عدم افزایش قیمت سوخت، که خود چندین برابر یارانه نقدی پرداختی توسط دولت است، ابداً به صلاح کشور نیست واین سرمایه ها باید در بسترهای مناسبت تر و بهتری سرمایه گذاری شوند. ارزان بودن سوخت زیان های متعددی برای کشور به همراه دارد، از جمله اسراف در مصرف سوخت، قاچاق و متعاقب آن، فساد اداری ناشی از آن، بی میلی نسبت به بکارگیری انرژی های نو مانند انرژی خورشیدی، عدم سرمایه گذاری در میدان های مشترک نفت و گاز که زیان های زیادی را به کشور تحمیل نموده است و نیز عدم تشخیص مزیت های اقتصادی و نبود شفافیت نسبت به آثار منفی آن.
متاسفانه مجلس شورای اسلامی به جای حرکت در جهت هدفمند کردن واقعی یارانه ها، تنها با افزایش 5 درصدی سوخت در مقایسه با تورم موجود، در جهت کاهش قیمت سوخت و افزایش یارانه آن گام برداشته که نتیجه ای جز توقف و یا انحراف طرح هدفمندسازی و به بیان گویاتر، ذبح این طرح و عقب گرد ندارد. این در حالی است که دولت عملاً هدفمند سازی یارانه های سوخت را که یکی از ارکان اقتصاد مقاومتی است، رها کرده است.
قطعاً این اقدام، در مغایرت با سیاست ها و اصول اقتصاد مقاومتی است. از این مقدمه چنین بر می آید که مسئولین به زبان، شعار اقتصاد مقاومتی سر می دهند اما در عمل بر خلاف آن عمل می کنند. گره زدن حرکت در مسیر مقاوم نمودن اقتصاد کشور به مذاکرات هسته ای، یک اشتباه استراتژیک است. تحقق اقتصاد مقاومتی به نتیجه مذاکرات بستگی ندارد بلکه این مذاکرات است که به نتیجه مقاومت در حوزه اقتصاد وابسته است. اگر اقتصاد مقاومتی عملی شود، دشمن از تاثیرگذاری تحریم ها ناامید شده و دیوار تحریم ها فرو پاشیده خواهد شد.
کشور ما قبل از تحریم ها نیز از معضلات اقتصادی رنج می بُرد و حتی در صورت لغو تحریم ها، مشکلات سابق پابرجا خواهند ماند، مگر اینکه اقتصاد مقاومتی محقق گردد.در صورت تحقق اقتصاد مقاومتی شاهد پیشرفت هر چه سریع تر کشور خواهیم بود. مؤکداً بر این موضوع تاکید می شود که علاوه بر مسئولان، مردم مخاطب و عامل اصلی اقتصاد مقاومتی هستند. بر همین اساس، در شعار امسال «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی»، عبارت «عزم ملی» قبل از «مدیریت جهادی» ذکر شده است. عزم ملی یعنی، عزم، اراده و عمل تک تک ایرانیان.
آفرینش:خاموشی تدریجی چراغ صنعت
«خاموشی تدریجی چراغ صنعت»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛در تمامی مناسبت ها، دیدارها و سفرهای داخلی و خارجی، راه حل و علاج اقتصادی کشور را رونق تولید و صنعت بیان می کنیم و برای توسعه و قوت آن از دیپلماسی خارجی گرفته تا ورود بخش خصوصی، بحث ها و همایش های گسترده ای را در دستور کار قرار داده ایم.
چرخیدن چرخ های اقتصاد، چرخیدن چرخ های صنعت،چرخیدن چرخ زندگی مردم و سانتریفیوژها را منوط به اقتصاد مقاومتی کرده ایم، اما ملزومات اساسی آن را با بی توجه رها کرده و خواسته یا ناخواسته برسر راه آن مانع تراشی می کنیم. تمامی مسولان و کارشناسان و فعالان اقتصادی کشور بر عامل "تولید و صنعت" به عنوان نوش داروی زخم های کهنه اقتصاد تاکید دارند و متفقا بر حمایت و ارائه تسهیلات به بخش تولید کشور اصرار می کنند، اما درعمل شاهد طی شدن رویه های قبلی و تحمیل بار کسری بودجه های مختلف بر این بخش هستیم.
پس از آنکه در طی سال های گذشته بخش صنعت به عنوان "قلک دولت" تبدیل شده بود و هروقت با کسری مواجه می شد با افزایش هزینه های مختلف به سراغ آن می آمد، انتظار می رفت مقامات تبدیر و امید، بر روش های غلط اسلاف خود حرکت نکنند. اما انگار این رویه در تارپود اقتصاد و بودجه کشور ریشه دوانده و چاره ای برای درمان آن نیست. درهمین راستا وزارت نیرو اعلام کرده «براساس پیش بینی این وزارتخانه برای جبران کسری و بدهی های پیمانکاران و اجرای پروژه ها برای سال 94 با افزایش 30 درصدی تعرفه برق مواجه خواهیم بود. لذا سال آینده برق مشترکین خانگی و کشاورزی 10 درصد و برق سایر مشترکین اعم از صنعتی، اداری و تجاری 20 درصد افزایش می یابد».
این چه تدبیری است که باید برای جبران کسری بودجه مدام تعرفه ها و هزینه های مختلف را بر بخش صنعت و تولید کشور تحمیل کرد؟! آیا درتمام دنیا نحوه حمایت از صنعت به این رویه صورت می گیرد؟! درتمام دنیا سیستم حمایتی دولت ها از بخش های صنعتی و خصوصی به گونه ای است که هرچقدر کارخانجات و تولیدکنندگان کسب و کار خود را وسعت دهند و اشتغال بیشتری را فراهم کنند، از امتیازات و تسهیلات بیشتری برخوردار می شوند. اما در کشور ما حرف ها و شعارها به نفع تولید است و در حیطه عمل همه چیز به نفع نهاد ها و دستگاه های حکومتی تمام می شود!
درطی یک دهه گذشته و خصوصا پنج سال اخیر فشاردولت به بخش صنعت تا قدری افزایش یافت که تامین هزینه های تولید برای صاحبان کارخانه ها امکان پذیر نبود و بسیاری از آنها واحدهای خود را تعطیل کردند و یا تمام کارخانه و تجهیزات آن را با قیمتی پایین واگذار نمودند. این گفته ها اغراق و یا سیاه نمایی نیست، بلکه می توان سری به شهرک های صنعتی زد و حرف های صاحبان کارخانه های تعطیل شده را شنید. در بسیاری از کشورهای توسعه یافته وقتی سرمایه گذاری پا به عرصه تولید و صنعت می گذارد، جدای از آنکه تسهیلات مالی و اداری فراوان به وی اهدا می کنند، تا پس از راه اندازی و تولید محصول در خط تولید انبوه، از وی مالیات اخذ نمی کنند. اما در کشور ما پس طی یک پروسه چند ساله برای اخذ مجوز از همان ابتدا باید هزینه های مختلفی را به حساب دولت واریز کنند تا بتوانند شروع به فعالیت نمایند.
جالب اینجاست که حتی بسیاری از این واحدها در شهرک های صنعتی از امکانات اولیه همچون گاز یا آب برخوردار نیستند، و تمام هزینه های فراهم سازی این امکانات برعهده خود آنها گذاشته شده است. حال افزایش قیمت هایی همچون برق، گاز، آب، مالیات، حقوق کارکنان، دارایی، بیمه و... را با تمام دغدغه ها و بوروکراسی های عریض و طویلش را به مشکلات بخش صنعت اضافه کنید. آیا می توان توقع داشت فعال و سرمایه گذار اقتصادی ما درچنین شرایطی به ادامه تولید در داخل اشتیاق و میل داشته باشد؟ آیا گزینه مهاجرت و بیرون کشیدن سرمایه مالی از چنین حوزه پر مشغله ای و بردن آن به خارج از کشور و بانک های اروپایی راحت تر و به صرفه نیست؟!
توقع عامه مردم این است که دولت به طور ملموس بخش تولید و صنعت کشور را مورد حمایت قرار دهد تا از قبل آن درآمدهای تولیدی افزایش یابد و بخشی از جمعیت کثیر بیکاران کشور مشغول به کار شوند. درغیر این صورت دادن آمارهای مداوم از کاهش تورم و بهبود شرایط اقتصادی برای مردم قابل پذیرش نخواهد بود.
آرمان:قطع وابستگی به نفت شعار نیست
«قطع وابستگی به نفت شعار نیست»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم علیرضا محجوب است کحه در آن می خوانید؛وقتی بحث قطع وابستگی به نفت به میان می آید، موانعی که گاه آگاهانه یا ناآگاهانه در این مسیر به وجود می آید اذهان را مشغول می کند و این حکایت امروز ما در مسیر تدوین بودجه است. اقتصاد کشور به نفت معتاد شده است لذا برای ترک اعتیاد نیاز به روش و مراقبت است و این مسئله اگر بدون کارشناسی صورت گیرد قطعا ترک اعتیاد خطرناک تر از خود اعتیاد خواهد بود.
در این رابطه لازم است کمی دقت ها را افزایش داد تا بهتر بتوان امور را رصد کرد که در این صورت مشاهده خواهد شد از یک سو گفته می شود باید وابستگی بودجه به نفت کمتر و کمتر شود که حرفی منطقی است اما از سوی دیگر با عملکردی که نشان داده می شود انواع و اقسام وزنه ها به پای بودجه بسته می شود و سنگهای بسیار بر سر راهش قرار داده می شود تا این مسیر دشوارتر شود و نه تنها وابستگی به نفت قطع نشود بلکه بیشتر و بیشتر شود.
مهمترین مسئله ای که باید امروز مورد توجه قرار گیرد آنکه قطع وابستگی به نفت با شعار حل نخواهد شد بلکه شعور می طلبد و شعور یعنی مبانی اقتصادی را محکم کردن و آن هم در بنیادها و نه در ظواهر؛ چراکه در نوشته ها حذف نفت مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه ساختارها عمیقا به نفت وابسته است و این وابستگی باید عمیقا قطع شود. به عبارت دیگر در اقتصاد یک مدل وجود دارد و یک ساختار بنابراین سالها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مدل درآمدی ایران بر اساس درآمدهای نفتی پایه ریزی شد و از این رو ساختارها نیز متناسب
با این مدل و الگو شکل گرفت. لذا مادامی که از قطع وابستگی به نفت سخن رانده می شود یا نکاتی به رشته تحریر درمی آید باید بر این اصل تاکید کرد که تغییر ساختار بدون تغییر الگو مثمر ثمر نخواهد بود لذا برای آنکه بتوان اقتصادی مستقل از نفت داشت در گام اول بدون پرداختن به شعارها باید به صورت عملی به به تغییر الگو پرداخت تا در سایه تغییر الگو و مدل بتوان ساختارها را نیز تغییر داد و در نهایت به آنچه مدنظر است دست پیدا کرد.
مردم سالاری:عطش اردوغان برای جنگ
«عطش اردوغان برای جنگ»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی خسروی است که در آن می خوانید؛ درگیری های سوریه همچنان ادامه دارد. خرابی های گسترده و خشونت فراتر از حد تصور تنها دستاورد این جنگ خانمان سوز در سوریه است. در آغاز، نا آرامی ها با یک خواست مردمی همراه بود اما خیلی زود دستگاه های جاسوسی منطقه و فرامنطقه ای بر این موج سوار شدند و شرایط را به سوی یک جنگ تمام عیار سوق دادند و خشونت را در این کشور نهادینه کردند. به ظاهر و براساس اطلاعات آنها کار نظام سوریه تمام شده قلمداد می شد اما با پایداری و شجاعت بشار اسد همراه با جانفشانی ارتش سوریه و حمایت مردمی، بشار اسد هر روز بر شرایط غالب تر شد و این روند تا به امروز نیز ادامه پیدا کرده است. این شرایط خوشایند طرف های پشت پرده درگیری های سوریه نیست چرا که آنها منافع خود را در جنگ و خونریزی در سوریه می بینند بهمین دلیل است که بر آتش این درگیری ها هیزم می ریزند. ترکیه با قدرت گرفتن حزب عدالت و توسعه به رهبری اردوغان بدنبال احیای امپراتوری عثمانی است.
حزب شبه اخوانی عدالت و توسعه با امید بستن به قدرت گرفتن اخوانی های سوریه، با شروع درگیری ها حمایت های سیاسی و نظامی خود را از مخالفین به کار بست و علیه نظام سوریه وارد عمل شد. استانبول مامن دولت انتقالی مخالفین شد و همه اپوزیسیون و فراری های نظام سوریه در این کشور جای داده شدند. باز گذاشتن گذرگاه های مرزی برای مخالفین و حمایت های لجستیکی و اطلاعاتی برای اشغال شهرهایی همانند کسب، لاذقیه و مهمتر از آنها حلب تنها گوشه ای از اقدامات ترکیه و دولت اردوغان در موضوع سوریه است. اردوغان حتی از این حد هم فراتر رفت و تلاش و رایزنی های گسترده ای را با مقامات غربی همانند امریکا و فرانسه مبنی بر ایجاد منطقه پرواز ممنوع و یک منطقه حائل در مرز با ترکیه در خاک سوریه بر حمایت از مخالفین انجام داد که البته نتوانست غربی ها را با خود همراه سازد. اردوغان حتی برای پیش افتادن از رقبای عرب خود در سوریه وارد یک رقابت در حمایت از گروهک های تروریستی شده است که صدای سیاست مداران مخالف دولت در ترکیه را نیز در آورده است.
اما ورود نیروهای نظامی ترکیه به خاک سوریه که شنبه شب به بهانه تخلیه نیروهای ترکیه ای محافظ آرامگاه شاه عثمانی اتفاق افتاده است جدید ترین و در عین حال تحریک پذیرترین اقدام ترکیه در ناآرامی های سوریه است. این که منطقه مذکور در اختیار نیروهای داعش است و آنها هر آرامگاهی که سر راهشان بود بنا بر اعتقاد تکفیری خود نابود می کردند و این کار را بارها در عراق و سوریه انجام دادند ولی چرا به آرامگاه شاه عثمانی کار نداشتند و این که چطور اجازه تخلیه نیروهای ترک در منطقه ای که در اختیار آنهاست را به ارتش ترکیه داده اند بحث مفصلی است که خود از ارتباطات پنهانی داعش و ترکیه خبر می دهد که البته هدف این نوشتار نیست بلکه اقدام ترکیه به ورود به خاک سوریه موضوع حساسی است که بی شک شرایط و روند درگیری های سوریه را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد.
در چند روز اخیر ارتش سوریه سعی کرده بود محاصره شهر حلب را تکمیل کند و راه های امدادرسانی مخالفین در این شهر که از طریق ترکیه حمایت می شوند را ببندد. با تکمیل این محاصره مخالفین راهی جز کشته شدن یا تسلیم شدن ندارند و این اصلا خوشایند ترکیه نیست. در واقع ترکیه با ورود نظامی به صورت آشکار به خاک سوریه به دنبال دادن دلگرمی و روحیه به تروریست هایی است که تحت فشار ارتش سوریه در حلب قرار گرفته اند بخصوص پس از پیش روی های چند روز اخیر ارتش سوریه در شمال این کشور، ترکیه با کمک های لجستیکی و حمایت های اطلاعاتی از تروریست ها توانسته است آنها را در باز پس گیری مناطق از دست داده یاری کند. واقعیت این است که اردوغان به دنبال آرامش و صلح در سوریه نیست هر چند تا زمانی که چراغ سبزی از طرف غربی ها دریافت نکند نمی تواند مستقیم وارد درگیری های سوریه شود اما اقدامات تحریک پذیر این کشور موج ناامنی ها و درگیری ها را به سوی مرزهای ترکیه سوق خواهد داد و عطش قدرت طلبی اردوغان شعله های جنگ را برای ترکیه روشن خواهد کرد. ناآرامی خاورمیانه در عراق و سوریه توسط مزدورانی شعله ور شده است که کشورهای منطقه در تجهیز آنها نقش دارند.
شاید زمان آن فرا رسیده است که این کشورها که حامی ناآرامی و خونریزی در منطقه هستند، به صورت علنی و مستقیم وارد این جنگ شوند و تاوان اشتباهات سیاست مداران خود را پرداخت نمایند. شواهد نشان می دهد اردوغان از همه طرف ها مشتاق تر به ورود به این آتش است و فکر می کند جنگ در سوریه ساده خواهد بود. به هر حال شرایط به گونه ای است که احتمال یک جنگ منطقه ای در سوریه می رود باید دید بلند پروازی های اردوغان ترکیه را وارد این جنگ خواهد کرد یا نه....
ابتکار:به اندازه کافی هوای هم را نداریم
«به اندازه کافی هوای هم را نداریم»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سیدعلی محقق است که در آن می خوانید؛دو هفته پیش ﺩﺧﺘﺮی ﺑﯿﺴﺖﺳـــﺎﻟﻪ به نام «ﺍُﺯﮔــﻪﺟﺎﻥ ﺍﺻﻼﻥ»، در یکی از شهرهای ترکیه ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﻧﻨـــﺪﻩ یک مینی بوس ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳید. براساس شـواهد راننده خودرو قصد تجاوز به این دختر جوان را داشته که با مقاومت ﺍُﺯﮔﻪﺟﺎﻥ، مرد مهاجم او را ﺑﺎ ﺿﺮﺑﺎﺕ ﭼﺎﻗﻮ ﻭ ﻣﯿﻠﻪ ﺁﻫﻨﯽ ﮐﺸت. ﺟﻨــﺎﺯﻩ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺍُﺯﮔﻪﺟﺎﻥ ﺍﺻﻼﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ در ﺟﻨﮕل ﭘﯿﺪﺍ شد.
با انتشار خبر این جنایت، تا چندین روز شهرهای ترکیه عرصه تجمعات گسترده در اعتراض ﺑﻪ جنایت، خشونت و تجاوز علیه زنان بود. مردم ترکیه ﺭﻭﺯ وقوع این جنایت را « ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ﺳﯿﺎﻩ» ﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ترک ﺩﺭ ﻋﺰﺍﯼ ﺍﺯﮔﻪﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺑﻪ ﺧشونت ﻋﻠﯿﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﻪ ﺗﻦ ﮐردﻨد. ﺩﺭ ﺷﺒﮑﻪﻫﺎﯼ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﮔﺴﺘــﺮﺩﻩﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ و همچنان این جنایت و واکنش های عمومی به آن موضوع اصلی صفحات شبکه های اجتماعی و رسانه های ترک زبان ﺍﺳﺖ. شبیه این حادثه و واکنش های پس از آن چند ماه پیش هم در هند اتفاق افتاد.
به فاصله کمی پس از اتفاقی که برای ﺍُﺯﮔﻪﺟﺎﻥ ترکیه ای رخ داد، جنایتی کاملا مشابه در یکی از شهرهای جنوب کشورمان اتفاق افتاد. چند روز پیش دختر دانش آموز ۱۷ ساله ای به نام عاطفه در بازگشت از کلاس زبان در مسیر خانه گم شد و صبح روز بعد جنازه ش در روستایی در حاشیه شهر پیدا شد.
بر اساس اعلام خانواده، عاطفه در آخرین تماس خود گفته بود که سوار ماشین مسافرکشی شده و منتظر تکمیل مسافران خودرو است. عاطفه اما هیچ گاه به خانه نرسید. ساعتی بعد از آخرین تماس تلفنش از دسترس خارج و بعد از آن خاموش شد. اگرچه هنوز ردپایی از قاتل یا قاتلان به دست نیامده اما شواهد موجود شباهت این قتل و آنچه که به تازگی در ترکیه اتفاق افتاده است را به وضوح نشان می دهد. اینجا هم مرد یا مردانی متعرض دختر نوجوان و بی پناهی شدند و احتمالا چون در مقابل این تعرض از خود دفاع کرد به طرزی فجیع و جنایتکارانه با شلیک چند گلوله و ضربات چاقو به قتل رسید. به گفته منابع محلی و به استناد روایت ها و فرضیه های در دست بررسی مظنون اصلی این جنایت راننده یا سرنشینان خودروی مسافرکشی است که قرار بود عاطفه با آن به خانه برگردد...
مروری در صفحات حوادث رسانه ها در سالهای اخیر نشان می دهد که جنایت هایی مشابه آنچه که عاطفه ایرانی و ازگه جان ترکیه ای را قربانی کرده در شهرهای مختلف کشور ما و کشورهای دیگر کم نیست و تاکنون دختران و زنان جوان زیادی قربانی چنین خشونت هایی شده اند. در هند، پاکستان و حتی در قلب اروپا و... نیز هر از گاهی جنایاتی از این دست اتفاق می افتد که از قضا پایه همه آنها خشونت مرگبار علیه زنان و دختران جوان است. یک دختر یا زن تنها در مسیر کار، مدرسه و یا دانشگاه تا خانه گرفتار مرد یا مردان جوانی می شود که از مردانگی و انسانیت فقط لباس و ظاهر را به ارث برده اند و دیگر هیچ. معمولا جزییات این خشونت ها هم فارغ از جغرافیا و فرهنگ و نظام سیاسی اجتماعی جوامع در ایران، ترکیه، هند و... بسیار شبیه به هم است.
با وجود این شباهت ها اما واکنش های اجتماعی از اینجا تا آنجا یکسان نیست و زمین تا آسمان تفاوت دارد. یک جا همدلی و انسجام اجتماعی در بالاترین سطح خود را نشان می دهد و حساسیت جامعه به مسائلی از قبیل امنیت اجتماعی شهروندان و به خصوص زنان را به رخ می کشد و جایی دیگر به جز سکوت و انفعال و پچ پچ های آزاردهنده، از کنش و واکنشی از سوی بدنه جامعه خبری نیست. معلوم نیست راز این سکوت و بی تفاوتی فعالان اجتماعی و انفعال رسانه ها و حتی شبکه های اجتماعی در مواجهه با جنایاتی شبیه آنچه که بر عاطفه ها می رود چیست و چرا شهروندان موقع بروز حادثه برای یک هموطن در عرصه های عمومی، ترجیح می دهند که نقش ناظران بی طرف را ایفا کنند.
ایرانیان چه در فضای مجازی و چه در موارد خاصی در عرصه واقعی جامعه به واکنش های توده وار در قبال مسائلی سطحی و کم هزینه مانند اشتباه یک داور در مسابقات جهانی و یا مرگ یک سوپراستار داخلی یا خارجی و مواردی مانند آن اشتهار دارند. اما آنجا که حرف از لزوم ایفای مسئولیت اجتماعی شهروند در قبال شهروند و بدنه جامعه می شود و پای کمک به میان می آید این خصیصه رنـــــگ می بــازد و بی رنگ می شود. حتی در قبال حوادث تلخی مانند حادثه اخیر، نه تنها خبری از کنش گروههای موسوم به فعالان اجتماعی نیست که حتی از واکنش های معمولی شهروندی در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی نیز خبری نمی شود.
شدت آسیب دیدگی و فقر عرصه عمومی جامعه درجاهایی دیگر حتی عریان تر از این خود را نشان می دهد. بسیار پیش آمده که به همدلی و همبستگی و همکاری افراد به عنوان اعضای یک پیکر و یک جامعه نیاز بوده است اما با واکنش های منفعلانه از جانب افراد جامعه مواجه می شویم. گاهی یکباره همبستگی اجتماعی مفقود و ناپدید می شود و فردگرایی منفعت طلبانه به اوج می رسد و هر فرد یا در بهترین حالت هر خانواده به تنهایی مجبور و ناگزیر بار سختی های اجتماعی را بر دوش می کشد.
بسیار پیش آمده است که شهروند بی پناهی در شلوغ ترین نقطه شهر و در مقابل چشم صدها رهگذر گرفتار یا قربانی یک حادثه یا یک خشونت عریان شده است اما در اوج حادثه هیچ دستی برای کمک به او دراز نمی شود و فرد قربانی خود را غریب و تنها، در محاصره دوربین موبایل به دستهایی می بیند که چونان بیگانگانی از کره ای دیگر، او را غرق به خون از دریچه چشم شیشه ای تلفن همراهشان دید می زنند.