به گزارش ایران اکونومیست، شرق نوشت: مبینا نعمتزاده برنز المپیک پاریس را گرفته است و در ازایش یک درخواست بیشتر هم ندارد: بدون کنکور در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرش شود. زمزمههای این درخواست از همان روزی که مبینا برنز را به گردن انداخت شنیده شد، اما حالا با حضور او در انواع برنامههای ورزشی تلویزیونی، صحت درخواست تأیید شده است؛ هرچند رئیس دانشگاه تهران به این درخواست پاسخ منفی داده و مبینا هم تلویحی از آن عقبنشینی کرده است.
او برای اینکه رئیسجمهور را برای گرفتن مجوز نشستن روی کرسی پزشکی دانشگاه تهران مجاب کند، استدلال میکند درسش خوب است و چون درگیر تمرین برای المپیک بوده است، وقت نکرده امتحان بدهد یا برای کنکور بخواند. بنای استدلال مبینا بر خوببودن درس و نداشتن وقت است. کسی که برای المپیک تلاش میکند، کسی که سودای مدال المپیک دارد کمتر در زندگیاش وقت دارد به مسئلهای جز تمرین و گرفتن سهمیه مسابقات فکر کند. او و مربیاش میگویند بیش از دو سال درگیر اردوهای تدارکاتی و مسابقات بودهاند تا بتوانند مدال ارزشمند المپیک را بگیرند.
مبینا برنامهای برای حضور در المپیک لسآنجلس ندارد؟ شاید هدف مبینا کنارهگیری از ورزش حرفهای و دنبالکردن جدی رشته پزشکی باشد. در غیر این صورت چه تضمینی است او بتواند سر کلاسهای درس حاضر شود یا امتحاناتش با مسابقات تداخل نداشته باشد و...؟
حواسمان هست که از رشته پزشکی حرف میزنیم؟ رشتهای که نیازمند حضور در کلاس است و با خواندن جزوه و از راه دور نمیشود بدن را تشریح کرد! رشتهای که مستقیم با جان انسانها در ارتباط است و کوچکترین خطایی در آن جان آدمی را به خطر میاندازد! چون درس مبینا خوب است، امتحانات دانشگاه را همچون امتحانات مدرسه جدی نگیریم؟ پای این استدلال باز هم میلنگد؛ خوببودن درس در وضعیت و نظام آموزشی فعلی ایران دلیل خوبی برای نشستن بدون کنکور در کلاس پزشکی است؟مخالفان خواسته مبینا بهدرستی به عدالت آموزشی اشاره میکنند. دانشآموزان ایران تا یادمان میآید گرفتار غول بیعدالت و بیانصاف کنکور بودهاند و هستند. بسیار دانشآموزانی که برای شکستن این در سالها عمر و روحوروان خود را هزینه میکنند و بازهم به نتیجه نمیرسند؛ درس اغلب آنها خوب است و معدلها هم بالا. متأسفانه آنها فقط با کنکور دستوپنجه نرم نمیکنند و گرفتار انواعواقسام رانتهای ریزودرشت میشوند.
هنوز بسیاری از دانشآموزان در گوشهوکنار کشور از امکانات اولیه تحصیلی محروم هستند و حتی نمیتوانند به مرحله کنکور برسند. به همین دلیل نباید تمایل و اشتیاق دانشگاههای آمریکا و اروپا را برای به خدمت گرفتن المپینها با دانشگاههای داخل مقایسه کرد. دانشگاهها در آمریکا و اروپا درهای خود را برای پذیرش همه دانشآموزان، المپین و غیرالمپین مستعد باز میکنند و البته در فارغ التحصیلکردن آنها خست و جدیت به خرج میدهند و از سختگیری در اعطای مدرک کم نمیگذارند. با همه این حرفها، مبینا نعمتزاده و همه المپینهای صاحب مدال میتوانند از قانون مصوب کشور بهره ببرند و بدون کنکور در رشته تربیت بدنی یا همان علوم ورزشی و مرتبط با آن تحصیل کنند؛ همانطورکه پیشتر هم این اتفاق افتاده است. اما وقتی المپینی قانون را میداند، به این رانت مقبول و منصفانه راضی نیست. معترضان نه حسادت میکنند و نه کینه میورزند، آنها ارزش و اعتبار مدال المپیک را میدانند، سختیها و رنجهای ورزشکار المپیکی را برای تصاحب آن مدال درک میکنند و بر نخبهبودن او صحه میگذارند. ستارههای ورزشی محبوب مردم هستند و در سختیها اغلب همراه و همدل جامعه خود بوده و تا جایی که توانستهاند، گره از کار مردم باز کردهاند؛ اما معنی و مفهوم محبوبیت پا گذاشتن روی قانون و برابرنبودن در بهرهگیری از امکانات عمومی، خاصه امکاناتی که به شکل سیستماتیک عادلانه در اختیار همگان قرار ندارد، نیست.