اول) میگویند یک مرد با صورتي نازيبا بعد از مرگش با خانم مریلین مونرو همنشین میشود. با شور و شعف میگوید: خدایا این پاداش کدام کار خوب من در دنیاست؟ ندا میرسد که ساکت باش مردک! این پاداش تو نیست، تو الان کیفر این بنده خدا به حساب میآیی.
در همین راستا خبر رسید که محمدرضا رحیمی به دانشگاهِ ... عذرخواهی میکنم زندان اوین منتقل شد که به نظر میرسد بیشتر از آنکه با هدف کیفر معاون اول بهار اعمال شده باشد جهت سختتر کردن شرایط زندان برای سایر زندانیان به کار رفته است.
از داخل زندان اوین خبر میرسد که رعب و وحشت بر زندانیان مستولی شده و جمعی از محبوسین خواستار توقف هر چه سریعتر کمپین محاکمه احمدی نژاد شدهاند.
دوم) موتور جستوجوگر ایرانی «یوز» راه اندازی شد. البته این اتفاق، اتفاق مبارکی است و ما هم از این بابت ذوق زدهایم ولی مسئله اینجاست که کمی زمان میبرد تا این موتور هموطن در میان مردم جا بیفتد.
در این راه ما تلفاتی هم داشتهایم که یکی از آنها مربوط به پدری بوده که تازه با تکنولوژی آشنا شده بود و از پسرش پرسیده که پسرم!
در کجا باید کلمهای را که میخواهم سرچ کنم؟ پسر هم که قصد حمایت از فناوری داخلی را داشته گفته در یوز! و پدر هم این عبارت را بد برداشت کرده و با مانيتور و کیس و مادربورد افتاده به جان پسر و کاری با او کرده که خشنترین مدافعان لیگ جزیره هم با مهاجمان آرسنال نمیکنند. لذا جا دارد دوستانی که اقدام به راه اندازی این سرویسها میکنند عواقب آن را هم در نظر بگیرند.
سوم) مقالهای در سایتها به چشم میخورد با این تیتر «چرا ادبیات سیاسی برخی سخنرانان و رسانهها بیادبانه است؟» یکی از سیاسیون در گفتوگو با «بیقانون» نسبت به این مقاله اعتراض کرد و گفت: ادبیات سیاسی هیچکس در کشور بیادبانه نیست و نویسنده مطلب غلط کرده است که چنین چیزی نوشته است.
وی در پاسخ به این سوال خبرنگار ما که آیا این لحنی که استفاده میکنید درست است، پرسید: شما خر کی باشید؟ و در ادامه سوال خود را شکافت و گفت: یعنی از طرف کدام نشریه آمدهاید؟ خبرنگار ما خود را معرفی کرد و این فعال سیاسی در ادامه گفت: من مادر شما را با حفظ شئونات به عزایتان خواهم نشاند. شما روزنامهای هتاک و بیادب هستید و من با شما مصاحبه نمیکنم. مرده شور شما را زنده زنده بشوید!
چهارم) هفته نامه 9 دی هم از سوی هیات نظارت بر مطبوعات توقیف شد.
این خیلی خوب است که این همه نهاد صلاحیت دار برای توقیف نشریات داریم.
واقعا ای کاش بشود روزی برسد که هر ایرانی بتواند یک نشریه را به سرزمین لیدی گاگا ببرد و با جاذبههای توریستی این سرزمین آشنا کند. هم صنعت گردشگری رونق میگیرد و هم روزنامهنگاران کمی استراحت میکنند.
فقط عزیزان زحمت بکشند موقع برگشتن مطمئن شوند که همه سوار شدهاند، مورد داشتیم روزنامه نگار از دهه 70 تا امروز در سرزمین لیدی گاگا مانده و نمیتواند برگردد. حتما به این مورد عنایت داشته باشید.