به گزارش خبرنگار مهر، کمتر کسی منکر جوک گفتن یا به عبارتی لطیفهگویی است و اتفاقاً ما ایرانیان همیشه دوست داشتیم و داریم که شاد و مفرح زندگی کنیم و همین امر هم منجر به ایجاد لطیفهها و داستانهای کوتاه سراسر شادیآفرین و پند آموز شده است.
چنانچه آثار بر جای مانده از نویسندگان و شاعران بزرگی چون سعدی شیرازی، مولانا جلاالدین و غیره از ادبیات کلاسیک و همچنین از معاصران این عرصه: علیاکبر دهخدا، سیدمحمدعلی جمالزاده، کیومرث صابری( گل آقا ) و... گویای این مطلب است.
اما متأسفانه این خصیصه مثبت اجتماعی نیز همچون برخی از پدیدههای مثبت دیگر، درگذر زمان در مسیر ناصواب خود به کار گرفته شده است و طی دهههای معاصر به بیراهه کشیده شده( در نظر برخی از کارشناسان حوزه طنز) و بر ضد هدف اصلی که همانا شاد و مفرح کردن زندگی است به کار رفته است.
در سالیان اخیر نیز با توجه به تکنولوژیهای بوجود آمده، این روند منفی سرعت بیشتری پیدا کرده است و میتوان با نگرشی عمیق از میان صدها و هزاران لطیفه، بخش عظیمی را در لیست منفی و سیاه قرار داد که به نوعی موضوع خشونت، بیعدالتی و بیاحترامی به افراد، خانوادهها و اقوام مختلف را دامن میزنند.
همین لطیفههای بخش آخر( قومیتی) که شوربختانه بخش عظیمی از لطیفههای متداول را نیز در برگرفتهاند، این روزها با وجود ابزارهای مختلف ارتباطی از جمله همین پیامکها (SMS) یا پستهای الکترونیک( ایمیل) بیش از پیش موجبات شکستن حریم و احترامها را میان هموطنان و اقوام محترم ایرانی سبب شدهاند.
متاسفانه بروز چنین لطیفههایی تاجایی پیش رفته است که این روزها حتی اقشار تحصیلکرده جامعه نیز در خلال اوقات خود از این جوکها بعنوان نوعی سرگرمی یا بدتر ازآن بعنوان گزینهای برای نمود برتری قومیتی یا برعکس استفاده میکنند.
گه گاه مشاهده میشود که کارمندی در اداره یا پزشکی در بیمارستان یا مهندسی در محل کار خود، پیامک یا ایمیل دریافتیاش را (که اتفاقاً با مضمون جوکهای قومیتی انتشار یافته) آنچنان با صدای بلند برای همکارانش روخوانی میکند که بعید مینماید که تا به حال به این صورت، گزینههای کاری خود را هم خوانش و پیگیری کرده باشد! و نیز آنچنان از اینکه فلان همکارش را که از فلان دیار و بهمان قومیت است را تحقیر کرده است سرمست میشود که آن سر این سرمستی پیداناشدنی است.
همچنین باید دقت داشته باشیم که متأسفانه این لطیفهها اغلب درباره اقوامی به کار میروند که در طول تاریخ کشورمان بیشترین تأثیر گذاری را داشتهاند و رشادتها، شجاعتها و دلاوریهای مردمانشان زمینه ساز شکل گیری تغییراتی بس مهم و در خور توجهی در تاریخ گشته که امروز سایر فرهنگها و قومیتهای ایرانی در زیر یک چتر از موهبت آن بهرهمند هستند.
تراکم جوکهای قومیتی در البرز و تهران!
این نکته مهم نیز لازم به یادآوری است- نکتهای که اتفاقاً هدف اصلی گردآوری این گزارش نیز هست- که استانهایی چون البرز یا تهران به سبب آنچه "ریزش جمعیتی" از تمام نقاط کشورمان و به دلایل مختلف اعلام میشود بیش از سایر استانها در ملغمهای به نام "جوکهای قومیتی" گرفتار شدهاند و به نوعی میتوان این دو استان را به دلایلی که ذکر آن رفت( سکونت اقوام مختلف ) کانون و اشاعه دهنده جوکهای قومیتی برشمرد.
مسلماً تمام کسانی که ساکن این دو استان هستند نیز به خوبی این مدعا را استنباط و لمس کردهاند. برای گواه این ادعا کافی است که فقط یک کوچه کوچک را جامعه آماری خود قرار داد و تراکم قومیتهای مختلف را در آن شاهد بود.
در نتیجه به شکلی نسبی( شاید هم صد در صد!) میتوان نتیجه گرفت که این دو استان کانون اشاعه چنین فقری البته از نوع فرهنگیاش هستند که به حتم این موضوع باید مورد توجه نهادهای آموزشی و فرهنگی جامعه قرار داده شود، این هم به آن سبب است که در اینجا مسئله مهم حریم و هویت انسانی و زیر مجموعههای آن مورد هدف قرار گرفته است.
چه کسانی جوک های قومیتی را می سازند؟
نکته اصلی دراین بین پاسخ به این سوالات است که به راستی این جوکها چگونه ساخته میشوند و چه عواملی در ساخته شدن جوک های قومیتی نقش دارند؟ و مهمتر از آن، اصلاً چه کسانی اینگونه جوک را میسازند؟
مطمئناً برای یافتن پاسخهای سوالات فوق و در کل سوالاتی از این دست بهترین راه آن است که به سراغ جامعهشناسان و پژوهشگران اجتماعی رفت، برای اینکه «ارزیابی درست یک اندیشه بروز یافته از اجتماع بدون فهم زمینه اجتماعی آن، اگرنه امکانناپذیر، دست کم، غالبا دشوار است.(لیوئیس کوزر- مقدمه کتاب بزرگان جامعه شناسی) »؛ از این رو و ناگزیر برای دریافت پاسخ چنین پرسشهایی باید نظرات کنکاشگران مسائل جامعه را مغتنم شمرد و تئوریهای این گروه را پایه استدلالها و داوریها در این موارد قرار داد.
خوشبختانه در سرتاسر کشورمان ایران و البته در استانهایی همچون تهران و البرز که در بخش قبلی مطالبی در باب آنها گفته شد، جامعهشناسان متعدد و خبرهای هستند و این نکته و نقطهای است بسیار مثبت و همین نقطه مثبت به تنهایی میتواند راهگشای بسیاری از مسائل باشد.
پاسخ صریح و شفاف جامعهشناسان!
یکی از استادانی که برای تهیه این گزارش درصدد بودیم که از نظرات ایشان بهرهمند شویم عضو هیئت علمی دانشگاه دانشگاه تهران و همچنین عضو انجمن جامعهشناسان کشور بودند. ایشان در ابتدا عنوان کردند که وقت کافی ندارند و به ایشان پیشنهاد شد که سوالات برای وی به وسیله پستالکترونیکی ارسال خواهد شد تا بتوانند با فراغ بال بیشتری به آنها پاسخ دهند.
این استاد محترم نیز قبول زحمت کردند. ولی صبح همانروز ایمیلی از همان استاد دریافت شد با این مضمون:« باسلام؛ همانطور که گفتم من عازم خارج هستم اما اصولاً در چهارچوب گزارش گفتگو نمیکنم...»
پاسخ استاد دیگری نیز که اتفاقا از هم استانهایی ما یعنی البرزنشین هستند هم تقریباً شبیه به همان استاد قبلی بود و استادی که اگر نگاهی کوتاه به کارنامه ایشان داشته باشیم دیدگانمان با واژههایی از این قبیل آشنا خواهد شد: دکترای تخصصی جامعه شناسی از آمریکا، لیسانس روانشناسی و فلسفه، فوق لیسانس جامعه شناسی و انسان شناسی و الی آخر!
همچنین مدرسان و پژوهشگران محترم دیگری نیز در پاسخ دادن به سوالات پیرامون مسئله « جوکهای قومیتی» طفره رفتند. در همین جا بود که با خود گفتیم کاش موضوع گزارشمان را همان چالهها و دستاندازهای کوچهخیابانها یا گرانی تخم مرغ و گوجه فرنگی قرار میدادیم تا بلکه از این بابت هزاران نظریه جدید به دست آوریم و سردبیر هم تشویقمان کند! و ... و نیز در همین جا بود که با خود گفتیم که شاید اصلاً اساتید جامعهشناسی ما نمیخواهند که وارد بحثهای جامعهشناختی شوند و بهتر است که بیخیال شویم! و نیز این سوال برایمان پیش آمد که بالأخره چه وقت جامعهشناسان محترم ما خود را وارد اینگونه بحثها میکنند و در جهت رفع معضلات جامعه مثمرثمر واقع میشوند تا بلکه این رشته مغفول مانده هم بتواند کمی عرضاندام کند ؟!
البته باید دانست که عمل پاسخ ندادن هم خود نوعی پاسخ تلقی میشود! و از قدیمالایام نیز این ضربالامثل ورد زبانهاست که: "سکوت علامت رضاست" و به واقع در اینجا هم سکوت استادان جامعهشناسی ما به تنهایی میتواند موضوع پژوهشی دیگر شود چه آنکه اینگونه سکوتها بسیار تأمل برانگیزتر از فریاد برآوردنهاهستند. البته باید یادآوری کرد که این موضوع فقط به اساتیدی برمیگردد که برای تهیه این گزارش به آنها مراجعه شد و نباید آن را به تمام اساتید زحمتکش رشته جامعهشناسی و گرایشهای مختلف آن در کشور عمومیت داد.
پرسش همچنان باقیاست!...
اما پرسش همچنان باقی بود و ما هم عادت داریم که به این زودیها دلسرد نشویم! پس بازهم پیگیری کردیم و پیگیری؛ تا بلکه کسی را پیدا کنیم که پاسخ درست و درمانی را از وی داشتهباشیم...
باز هم اگر اندکی خرافی باشیم(!) باید از ورودی شانس و اقبال وارد شویم و بگوییم که: عجب شانسی داریم ما، یافتیم و یافتیم! و همان کس را که میخواستیم یافتیم.
او کسی نیست جز یک پژوهشگر و جستجوگر مسائل جامعه، خانواده و در کل انسان، البته از نوع گمنامش و از آنهایی که هیچ ادعایی ندارند. او نویسنده چند کتاب در باب اخلاقمداری در جامعه و خانواده است و اتفاقاً از همشهریان ما یعنی اهل کرج است.
نام او "علی گرانمایه " است که البته من پیشوند مقدس استاد را نیز به این نام اضافه میکنم، مخصوصا از وقتی که کتاب «از خود چه میدانیم ؟» او را مطالعه کردهام، استادیاش برایم ملموستر شده است. بگذریم، و در واقع از تعارف کم کنیم و بر منبر افزاییم!
هنر و استعداد هم میتواند به ابتذال کشیده شود
اولین سوالی که از علی گرانمایه میپرسم این است که اصولاً جوکهای قومیتی چگونه ساخته میشوند یا اینکه چه کسانی آنها را میسازند؟ وی در پاسخ ای سوال میگوید: لطیفه، همچنان که از نامش پیداست، نکته سنجی و شکار لطایف و ظرایف در گفتار یا کردار افراد است و ریز بینی و کشف نکات ریز اخلاقی و رفتاری، یک هنر و استعداد است.
گرانمایه ادامه میدهد: اما باید به این نکته توجه کنیم که هنر و استعداد هم میتواند به خطا رفته و در راه های نادرست مورد استفاده قرار بگیرد و به تدریج به انحراف یا ابتذال کشیده شود. این هم مطلب تازهای نیست و تعجبی هم ندارد.
با پنبه هم میتوان سر برید!
علی گرانمایه میافزاید: در بسیاری مواقع به جای شمشیر و امثالهم با پنبه یا هرچیز لطیفی مانند پنبه هم می توان سر برید، اما طرح اولیه و دلیل اشاعه این موضوع، تحقیر یا آزار کسی نبوده.
این نویسنده میگوید: هر رویدادی می تواند محرک یا مسببی داشته باشد و عدهای را متوجه خود نماید یا عدهای را به فکر استفاده یا سوء استفاده از یک سری ویژگیهای رفتاری بیندازد.
بازار عرضه و تقاضا نقشی بسیار تعیین کنندهدارد
نویسنده کتاب « از خود چه میدانیم؟» تشریح میکند: در این میان، بازار عرضه و تقاضا نقشی بسیار تعیین کننده دارد. اگر تولیدی خریدار نداشته باشد، دیر یا زود محکوم به فنا خواهد شد و از یاد خواهد رفت.
علی گرانمایه در پاسخ به این سوال که در این بازار خریداران یا متقاضیان چه کسانی هستند؟ میگوید: نخست تودهای از مردم که یا از فرط فشارهای روحی و خستگی نبرد با مشکلات زندگی، به مقداری تفنن و لبخند نیاز دارند و دوم اقلیت بی دردی که منتظر بهانهای برای خندیدن، یا بدون پایبندی به اصول اخلاقی، آمادۀ تمسخر و تحقیر دیگرانند. اما اینها هم در این میان سودی نمیبرند!
از او میپرسم بد نیست بدانیم عرضه کنندگان این بازار چه کسانی هستند؟ وی پاسخ میدهد: اولین آنها افرادی هستند که بدون سوءنیت میخواهند از هنر و استعدادشان استفاده و یا به نوعی انرژی خود را تخلیه نمایند و بعد فرصت طلبانی که فارغ از تمام جنبهها و اصول اعتقادی یا اخلاقی (بیشتر با اهداف سیاسی و استکباری) میخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند، اینها سوء نیت دارند.
گرانمایه توضیح میدهد: اشتباه نکنیم این دو گروه، به میل خود خصوصیتی را به جماعتی نسبت نمیدهند، بلکه فقط در مورد ویژگیهای اکثریت مردم در اقوام مختلف بزرگنمایی و غلو می کنند، یعنی خمیرمایه اولیه از خود همان جماعت است. به طور مثال برای جماعتی که به خست مشهورند اگر نسبت بی غیرتی بدهند و لطیفه هم بسازند، نامأنوس و بی مزه خواهد بود. برای آنهایی هم که به سادگی شهرهاند اگر جوک های درباب خسیس بودن بسازند، بازهم خریداری نخواهد داشت.
وی در ادامه میگوید: پس یک خصیصه اکثریتی در یک قوم موجب گردیدهاست که آن قوم به طور مثال، به خست، سادگی، داشتن تعصبات افراطی یا به عکس به بی قیدی یا برخی انحرافات مشهور بشوند؟
پدیدهجوکهای قومیتی منحصر به یک کشور خاص نیست
این تحلیلگر رفتارهای انسانی در ادمه صحبتهایش میگوید: پدیده جوکهای قومیتی منحصر به یک کشور خاص نیست. به طور مثال اسکاتلندیها در تمام دنیا به خست مشهورند؛ اما به یقین این تنها مطلب در مورد آنها نیست و در میان خودشان برای شهرهای مختلفشان خصیصهها و به تعبیری نقاط ضعف مختلفی را زیر ذره بین میبرند و درشت میکنند و بعد به آن میخندند.
علی گرانمایه میافزاید: البته این رفتار در کشورها و قومیتهای مختلف، شدت و ضعف دارد و علت آن هم همان دو عامل عرضه و تقاضا است!
آبها به آسیاب دشمن سرازیر میشوند!
در ادامه این گفتگو از نویسنده کتاب «از خود چه میدانیم؟» میپرسم که انتشار جوکها و لطیفههای قومیتی در جامعه چه پیامدهایی را در پی خواهد داشت؟ وی در پاسخ میگوید: با طرح هر لطیفه از این نوع از لطیفهها، عدهای باهم به جماعتی دیگر می خندند و بدیهی است که این خوشایند گروه دوم نیست و لذا واکنش این گروه نمی تواند از سه حال خارج باشد.
گرانمایه این سه حالت را به شرح زیر بیان و تقسیمبندی میکند:
الف- قوممورد تمسخر واقع شده، بی اعتنایی میکنند، اما در واقع رنجیده اند و به دل گرفتهاند.
ب- قوم مورد تمسخر واقع شده هم، نکته سنجی می کنند تا برای لطیفه سرایان مطلبی و نقطه ضعفی بیابند و تلافی کنند!
ج- کاسۀ صبر قوم مورد تمسخر واقع شده لبریز میشود و واکنشهای قهرآلود نشان میدهند. در این جا دیگر کلی گوییها به حاشیه میروند و توهینهای مستقیم جای خنده و لطیفه را میگیرند و کار به درگیرییهای لفظی و فیزیکی میکشد و خلاصه آب به آسیاب دشمن سرازیر می شود!
وی اضافه میکند: یعنی در هر سه حالت می بینیم آن دسته از به اصطلاح لطیفهها که گروه یا جماعت خاصی را هدف قرار میدهند، هیچ یک سرانجام خوبی ندارند. البته برای گوینده و شنونده و نه دشمن پشت پرده!
گرانمایه میگوید: اما تمام لطیفهها هم در مورد اقوام و ملیتها نیستند و بسیاری از آنها یا مخاطبین خاصی ندارند یا به طور مثال در مورد جانوران ساخته میشوند که هیچ حساسیتی ایجاد نمیکنند و موجب انبساط خاطر شنوندگان نیز می شوند.
آگاهسازی، ظریفترین و با ارزشترین نقش رسانهها
پرسش بعدی من از این پژوهشگر این بود که نقش رسانهها در انتشار اینگونه جوکها را چگونه ارزیابی میکنید؟ وی در پاسخ به این سوال میگوید: ظریفترین و با ارزشترین نقش رسانهها آگاه سازی است. همین که این مطالب را پیگیری و به سمع یا نظرمردم برسانند خودش اقدام مهمی است؛ زیرا اهرم یا رسالتی جز این ندارند!
علی گرانمایه ادامه میدهد: اقدام بعد هم یافتن جایگزین در حد مقدورات رسانهای است، به طور مثال اگر کسی را از خوردن غذایی منع کنیم بدیهی است که باید غذای جایگزینی به او بدهیم، در غیر این صورت با ولع بیشتری به سراغ همان چیزی خواهد رفت که از آن منع شده!
وی با اشاره به برخی از این جایگزینها میگوید: انواع سرگرمیهای رسانهای، انواع خندههای بدون تحقیر و توهین، از جمله همان لطیفههای بدون مخاطب که پیشتر گفتم میتوانند به عنوان جایگزین مثمرثمر باشند.
این نویسنده در ادامه میگوید: رسانهها میتوانند از افراد با استعداد و زیرک بسیاری در این زمینه استفاده نمایند، بر لب نشاندن یک لبخند کوتاه نیز خودش عبادتی بزرگ است. حال اگر این لبخند کوتاه بر لبان چند هزار نفر بنشیند، به یقین اجری بسیار عظیمخواهد داشت.
گرانمایه در پاسخ به این سوال که چه ضعفها و نقصهایی در جامعه زمینه و بستر بروز چنین جوک هایی را ایجاد میکنند؟ میگوید: فکر می کنم آنچه پیشتر در باب بازار عرضه و تقاضا مطرح کردم به نوعی پاسخ این سوال هم باشد.
راههای رهایی...
در ادامه این گفتگو از این پژوهشگر سوال کردم به نظر شما زمینه رهایی از این معضل فرهنگی چه گزینههایی می تواند باشد؟ که چهار گزینه زیر پاسخ وی به این سوال بود:
الف- آگاهی مردم نسبت به نقش انسانی آنها در فرصت حیات و تکالیف آنان در تعامل با دیگران.
ب- فرهنگ سازی و تبلیغ اخلاقیات
ج- تشریح تبعات سوء آلت دست مغرضین قرارگرفتن. بویژه با تحقیر و آزردن خاطر دیگران
د- یافتن و ارائه جایگزین در حد امکانات
ابعاد مختلف جوکهای قومیتی
محمدرضا نعیمی- کارشناس ارتباطات- نیز در مورد مسئله جوکهای قومیتی متذکر میشود: به نظرمن به این پدیده از دو بُعد می توان توجه نمود، از بُعد اینکه اگر ایران واحد و ملّیت واحد را بدون توجه نمودن به تنوع و تکثر قومیتی دنبال نماییم به این نتیجه باید رسید که این جوکها، بله عامل تهاجم و تقابل فرهنگی است.
این استاد دانشگاه میافزاید: با این تفاسیر باید بگیریم و ببندیم!؛ اما از بُعد دیگر و با پذیرفتن این اصل که تنوع قومیتها نشان دهنده گونههای رفتاری خاص می باشد که درعین اینکه ممکن است برای قوم و طایفهایی یک ارزش پسندیدهایی باشد اما برای یک قوم و طایفه دیگر همان ارزش در همان شرایط ضد ارزش تلقی گردد، شاهد مثال آستانه تحمل یک طایفه نسبت به طایفهای دیگر.
تنوع و تکثر قومیت صرفا خاص ایران نمی باشد
نعیمی توضیح میدهد: باید به این نکته نیز توجه نمود که تنوع و تکثر قومیت صرفاً خاص ایران نیست و این پدیده در کشورهای دیگر به لحاظ واقعیت وجود گویش ها، لهجه ها، ایالات و در کل تنوعی که در ذات یک جامعه بشری وجود دارد مشاهده می شود و این پدیده را کشورهایی که به پلورالیسم از همه ابعاد رسیده و پذیرفتهاند به عنوان امری طبیعی توجه نموده و در ادبیات، هنر، سینما و تئاتر وغیره برایش کاربرد تعریف می نمایند.
وی ادامه میدهد: این امر میتواند نشانه تمایز یک کشور توسعه یافته و کشور عقب افتادهایی باشد که برنامه های کمدی و طنز با هر کیفیتی و محتوایی هر آن ممکن است به طنش و درگیری منتهی شود.
روابط مرکز و پیرامون
این کارشناس علوم ارتباطات در ادامه این گفتگو میگوید: البته به این نکته نیز باید اشاره نمود که در جامعهایی مثل ایران که بسیاری از ارزشهای جامعه به واسطه معیارهای خاصی مانند نزدیکی به مرکز و ساخت قدرت، میزان دسترسی به منابع قدرت که شامل دانش، اطلاعات، منابع مالی وغیره است برخی هنجارها و ارزشهایی خاص در جامعه حاکم می شود که به واسطه دوری از مرکز ومحل وقوع پدیده ، مفهوم خود را از دست داده و حتی ممکن است به مفهومی ضد ارزش تبدیل شود.
محمدرضا نعیمی تشریح میکند: این رفتار در طرز بیان کلمات، نوع پوشش ، نحوه سوار شدن به تاکسی ، رعایت نوبت و غیره مشاهده میشود که این نحوه رفتار به کسانی که باعث و مبدع این نوع رفتار بوده اند امری با ارزش تلقی شده اما در عین حال برای کسانی که تاکنون مواجههای با آن نداشتهاند امری مضحک و طنز تلقی گردیده و این نقطه شروع یک طنز وجوک است.
نعیمی اضافه میکند: دراین میان هرچه روابط و میزان دسترسی مرکز و پیرامون بیشتر شود میتوان به مشابهت فرهنگی و آشنایی قومیتها و طوایف گوناگون امیدوار شد.
به جای سخن آخر!
در مجموع از گفتهها و مسائلی که در این نوشتار مطرح شد، این نکته متبلور میشود که نباید موضوع و یا به عبارتی بهتر ماجرای جوکهای قومیتی را دست کم گرفت؛ چه آنکه دردهای زیرپوستی شاید که مشخص و جلوهگر نباشند لیکن به یکباره تن را براندازند تا جایی که دیگر برای آن تن اقدامی میسر نیفتد.
باید متذکر بود که مسلمآ آنچه در این گزارش از نظرتان گذشت کوششی است پُرنقصان، که باید در مسیر پژوهشهای بیشتری قرار داده شود و در واقع این گزارش را میتوان به مثابه یک تلنگرنامه توصیف کرد که حتی خودش را نیز تلنگر میزند یا خودش را نیز به پژوهشهای فراوانتری گسیل میدارد.
آنچه مهم و حیاتی مینماید آن است که بدانیم تنها این سونامیهای اقیانوس هند و یا دیگر بحور نیستند که درمینوردندو میبلعند بلکه باید دانست که سونامیهای جوکهای قومیتی نیز اقدامی مشابه یا حتی مهلکتر را کمین نشستهاند.