به گزارش ایران اکونومیست، صادق ورمزیار یکی از نامهای ماندگار در تاریخ باشگاه استقلال است که علاقه زیادی به مرحوم ناصرحجازی به عنوان اسطورهاش داشت و فرصت همکاری با آن به عنوان بازیکن و مربی را به دست آورده است. یکی از ستارههای نسل بازیکنانی که از زمینهای خاکی به سطح اول فوتبال ایران رسیده توضیح میدهد چطور به استقلال رسیده، در تیم ملی بازی کرده و چرا فوتبال را در کمال ناباوری کنار گذاشت.
فوتبال را از کجا آغاز کردید؟
متولد سال ۱۳۴۵ در چهارراه سیروس، کوچه حمام گلشن هستم. از یک سالگی آنجا بودیم و به این خاطر این را گفتم که بگویم فوتبالم را از همانجا آغاز کردم. به هر حال مانند دیگر فوتبالیستها با توپهای پلاستیکی یا توپهایی که برای آن سن قابل حمل بود بازی را شروع کردیم و کم کم به زمین خاکی شماره ۱۶ رسیدیم و بعد از آن هم یک تیم محلی به نام قلیچ داشتیم. در این تیم دو مربی داشتیم که آقایان محمد عبادی و مرتضی حیدری بودند. از مربیان خوب آن زمان بودند که خیلی از بچههای آن محل را جمع کرده بودند و چون پدرم یکی از طرفداران پروپاقرص پرویز قلیچخانی بود و فوتبالش را خیلی دوست داشت و بازیهای او را نگاه میکرد، اسم آن تیم را هم قلیچخانی گذاشتیم. آنجا تمرین میکردیم و در نهایت در زمینهای اطراف همان محوطه تمرین میکردیم که زمین گود شهرزاد آخرین جایی بود که کم کم تیم را راه انداختیم. تقریبا به اندازه یک تیم محلی خوب کار را شروع کردیم و یک تیم بزرگسالان هم داشتیم که از داخل این تیم قلیچ خانی به تیم آلپ در دسته دوم یا سوم رفته بود. کم کم ۱۱ یا ۱۲ سالم بود که به شهرری رفتم و در تیم نونهالان زیر نظر آقای حسین عربی در تیم سیمان ری تمرین کردم. هر جایی هستند خدا ایشان را سلامت نگه دارد، خیلی برای من زحمت کشیدند. در ۱۲ یا ۱۳ سالگی با هر دو پا به راحتی روپایی میزدم و از آنجا چون آقای حسن روشن یک رفت و آمدی در محل سابق ما داشت و با پدرم سلام و علیکی داشتند، گرایش من به رنگ آبی بیشتر شده بودم و عکسهای آقایان روشن، مرحوم حجازی و بقیه آبی پوشان را جمع میکردم.
افتخارم آنجایی دو چندان میشود که آقای علی پروین هم مربیام بودهاند. مرحوم دهداری، پورحیدری و رنجبر و همینطور استانکو هم مربی من بودند. افتخار شاگردی ایشان را هم در هیروشیمای ۹۴ دارم. با آقای مایلی کهن هم همکاری داشتم.
در سال ۱۳۵۹ یا ۱۳۶۰ من به سمت باشگاه استقلال آمدم. یک تستی بود که میخواستم شرکت کنم. نسبت به کسانی که انتخاب میکردند کوچکتر و کوتاهتر بودم. با این وجود رفتم که تست بدهم و یادم میآید که هر چه میگفتم هافبک وسط من هستم، میگفتند بازیکن دیگری نیست؟ یک نفر دیگر را انتخاب میکردند. حالا یا شانس بود یا هر چیز دیگری، بزرگان استقلال بالا آمده بودند و در ورزشگاه دیهیم آماده تمرین میشدند که من در آخرین تیمی بودم که تست میگرفتند. دوباره گفتند که کسی داوطلب هافبک وسط نیست؟ آن وقت من دست بلند کردم، گفتند به غیر از تو کسی نیست؟ گفتم حالا که کسی نیست بگذارید من بروم بازی کنم. رفتم داخل زمین و یادم است که آن موقع کتانی «تَه سبز چینی» داشتم، یعنی استوک هم نداشتم که در چمن طبیعی تست بدهم. یکی، دو حرکت فانتزی اجرا کردم و منصورخان خدابیامرز بالای ورزشگاه بودند. صدایم کرد و گفت متولد چه سالی هستی؟ گفتم متولد ۴۵. گفتند تو برو و با عکس و کپی شناسنامه روز شنبه بیا اینجا. گفتم آقا من شنبه و دوشنبه امتحان دارم و اگر میشود یک هفته دیگر پس از امتحان بیایم. گفتند هر موقع که (امتحانت) تمام شد بیا. دیگر رفتیم برای نوجوانان و از آنجا وارد باشگاه استقلال شدیم. آن زمان خیلی از مربیان مانند آقای شرکا، حاج حسن، آقایان نعچلگر و قراب هم آمدند. سال ۶۱ و ۶۲ کم کم وارد تیم بزرگسالان شدم و با تیم اصلی تمرین و با جوانان و امید هم بازی میکردم.
همبازیان معروفی در کودکی داشتید که بعدا مطرح شوند؟
در شهر ری فوتبالیستهای خیلی خوبی وجود داشت اما بازیکنی که مطرح شود همراه ما نبود اما مقابل ما بازی میکردند. آن زمان آقای ناصر محمدخانی آنجا مطرح بود اما قبل از من در نونهالان و نوجوانان مرحوم رضا احدی، برادران بیانی، صابر محسن دوست، فردین پورجلی، کامران همدانی بودند. فکر میکنم سال ۶۳ دوستانی که نام بردم به تیم ملی هم رسیدند. مثلا آقایان مجید نامجومطلق، فرشاد فلاحت زاده، حسین ترابپور، محمود کلهر، محسن گروسی، حبیب زیوری و خیلیهای دیگر کم کم ردهها را سپری کردند.
گفتید که به درخواست مرحوم پورحیدری استقلالی شدید؟
بله، ایشان عملکردم را دیدند که یکی، دو حرکت زدم و بعد از آن هم در یک بازی دوستانه بازی کردم. آن زمان لیگ امید وجود نداشت، در جوانان بازی میکردید و از رده جوانان به تیم اصلی میرفتید. در علی آباد کتول گرگان یک بازی دوستانه داشتیم که منصورخان به خیلیها گفته بود بیایند اما گفتند چون کنکور دارند، در این بازی شرکت نمیکنند. در آن سفر یک مشکلی برای پای آقای رضا نعچگر پیش آمد. جایگزین ایشان شدم و یک گل در آن بازی زدم که منصورخان پس از مسابقه خیلی کم میگذاشتند در تیم جوانان تمرین کنم. اغلب تمریناتم با تیم بزرگسالان بود و به من میگفتند که برای مسابقات به تیم جوانان برو.
با آقای نامجومطلق هم دوره هستید؟
مجید در ۶۴-۶۳ به استقلال آمد و حدود دو، سه سالی با هم فاصله داریم. مجید و من در یک محله بودیم و در یک دبیرستان هم درس خواندیم. مجید اقتصاد میخواند و من تجربی میخواندم. متاسفانه یک مدیری هم داشتیم که خداحفظشان کند، آقای خزایی به شدت از فوتبال بدشان میآمد. آن زمان بازیها روز سهشنبه بود و به هر طریقی شده به بازیها میرفتیم. یک معلم ورزش داشتیم به نام آقای نظری که فکر میکنم همین چند وقت پیش به رحمت خدا رفتند. ایشان ما را به هر ترتیبی که شده بود از مدرسه خارج میکرد تا در سال ۱۱ به محل بازی برسیم. مثل الان نبود که شب قبل از مسابقه به اردو برویم، همان حدود ناهار روز مسابقه در یک از رستورانهای تهران قرار میگذاشتیم و بعد از غذا یا به جایی میرفتیم که استراحت کنیم، یا مستقیم به محل بازی میرفتیم. این بنده خدا ما را یک شکلی از کلاس خارج میکرد اما مدیر متوجه میشد و چهارشنبه و پنج شنبه اجازه خروج نمیداد تا تعهد بدهیم و دوباره سه شنبه هفته بعد این ماجرا تکرار میشد. یکی دو سال آنجا بودیم که من و مجید را اخراج کرد و نگذاشت که در یک منطقه هم بمانیم. من منطقه ۱۴ رفتم و مجید هم به منطقه ۱۲ رفت که آنها مدیر ورزشی داشتند.
تنها گل ملی من در بازی دوستانه بود و نمیدانم ثبت کردهاند یا نه. اگر گلهای فوتسالم را بخواهید خیلی بیشتر میشود(باخنده.)
شما و آقای نامجومطلق درسخوان هم بودید؟
نه خوب بودیم. من که فکر میکنم تا سال دوم دبیرستان نمرات خوبی داشتم ولی از دوم به دلایلی که میخواستیم بیشتر فوتبال بازی کنیم یک سال رد میشدیم و یک سال قبول میشدیم. میخواستیم در آن پروسه به تیم ملی برسیم و برای خدمت سربازی به تیمی برسیم که به دردمان میخورد.
چند فرزند دارید؟
من دو فرزند دارم. پسرم به نام علی عطا و دخترم طناز که در دانشگاه تهران درس میخواند. پسرم ۲۱ ساله است.
اگر پسر شما بخواهد راه شما را ادامه بدهد، موافق هستید؟
ببینید. الان یک مقدار پیشرفت کرده، آن موقع ورودی دانشگاه خیلی سخت بود و نمیشد به راحتی مانند الان به دانشگاه بروید. درصد موفقیتمان خیلی پایین بود و اگر نمیشد باید به اجبار خدمت میرفتیم. امکان داشت در خدمت هم به جایی میرفتید که اصلا به فوتبال ربطی هم نداشته باشد. به همین دلیل شرایط آن طور بود. الان پسرم هنرستان ورزش رفته و پس از آن دانشگاه تربیت بدنی درس میخواند. این راه عاقلانهتر از راهی است که ما انتخاب کرده بودیم.
پس یعنی موافق هستید مانند معلم ورزش خودتان، پسرتان هم چنین کاری انجام بدهد؟
میتوانستیم درس را به صورت جدی ادامه بدهیم اما مشاوران ما خیلی خوب نبودند. خدا همه پدران را نگه دارد. برای مثال پدرم نمیدانست که در کدام مدرسه درس میخوانم!
شما چند خواهر و برادر بودید؟
ما ۵ فرزند بودیم. ۵ برادر بودیم و خواهر نداشتیم. یک خواهر داشتیم که در کودکی فوت کرد و یکی از برادرانم که فوتبال بازی میکرد فوت کرد. آن برادرم تا سال ۶۹ در قید حیات بود. الان متوجه میشوم پدرم خیلی پهلوان بود که این تعداد بچه را بزرگ کرد و سرانجام داد. پدرم نمیدانست دقیقا کجا درس میخوانم و به همین دلیل که مشاوران خوبی نداشتیم، شاید در تیم ملی که بودم میتوانستم به دانشگاه بروم. مشاور که میگویم در بعد زندگی، اجتماعی و ورزشی بود.
در تیمهای پایه تیم ملی بازی کردید؟
بله، در سال ۶۲ یا ۶۳ تیم ملی جوانان با آقای رضا وطنخواه و مرحوم پرویز دهداری وجود داشت که ر آن رده بازی کردیم و به بزرگسالان رسیدیم.
پس شما هم شاگرد مرحوم دهداری بودید؟
بله، در رده پایهها و هم بزرگسالان این افتخار را داشتم که در خدمت ایشان باشم.
خدابیامرز سیروس قایقران در آن تیم یک رکن بود. بقیه دور آن کمک میکردند. نبود او خیلی آسیب زد و جمع کردن آن تیم در مسابقات سخت بود. در نهایت تیم از هم پاشید.
پس فوتبالیست خوش شانسی بودید که هم با مرحوم پورحیدری و هم مرحوم دهداری کار کردید.
ببینید من افتخارم آنجایی دو چندان میشود که آقای علی پروین هم مربیام بودهاند. مرحوم رنجبر و همینطور استانکو هم مربی من بودند. افتخار شاگردی ایشان را هم در هیروشیمای ۹۴ دارم. با آقای مایلی کهن هم همکاری داشتم و افرادی که در این ۱۷ سال مربی تیم ملی بودند تقریبا با آنها همکاری داشتم.
اولین باری که به تیم ملی بزرگسالان دعوت شدید چه سالی بود؟
سال ۶۵ یا ۶۶ بود. اگر اشتباه نکنم یکسری مسابقاتی بود که برای ریاست جمهوری بنگلادش با تیم امید به آنجام رفتیم. خیلی از دوستان آنجا بودند که همه تقریبا ملیپوش شدند. از آنجا که برگشتیم دو نفر از ما را به اردوی تیم ملی بزرگسالان دعوت کردند. درست روز دعوت و رفتن من با رحلت امام خمینی (ره) مصادف شد. بله دقیقا در دوره آقای مناجاتی بود و از آن پس به تیم ملی بزرگسالان راه یافتم.
اولین بازی ملی شما برابر کدام تیم بود؟
دوستانه بود و فکر میکنم با لهستان یا روسیه در همین تهران بود که مساوی شد.
چند سال در تیم ملی بودید و چند بازی ملی دارید؟
از ۶۵ تا ۷۶ حدود ۱۲ سال در تیم ملی حضور داشتم ولی فکر میکنم بازیهای ملی من حدود سی و خردهای بود.
با چند گل ملی؟
اگر اشتباه نکنم یک گل در بازی دوستانه مقابل آلمان زده بودم.
مثل گل ملی پژمان جمشیدی ثبت شده است؟
بله، در بازی دوستانه بود و نمیدانم ثبت کردهاند یا نه ولی شاید بیشتر هم باشد چون دو، سه گل در بازی دوستانه زدم. در بازیهای دوستانه که سرود ملی پخش نمیشد به عنوان بازی رسمی حساب نمیشد و ما برای بدنسازی این بازیها را انجام میدادیم، نمیدانم که ثبت شده است یا خیر. راستی اگر گلهای فوتسالم را بخواهید خیلی بیشتر میشود(باخنده.)
در دوره آقای مناجاتی تیم ملی خوبی داشتیم و شکست عجیب مقابل چین و اتفاقات پس از آن موجب اخراج بازیکنانی مانند مرحوم سیروس قایقران شد. در چین چه اتفاقی برای تیم افتاد؟
فکر میکنم به روسیه رفته بودیم و از آنجا آمدیم. بالاخره یکسری مشکلاتی برای بچهها آنجا به وجود آوردند که قابل اغماض بود. بچهها آنجا برای تفریح به بیرون رفته بودند و مشکلاتی به وجود آمده بود که اینجا محرومیت یک مقداری اذیت کرد. آن تیم هماهنگ بود و آن هماهنگی و هارمونی تیم را به جلو میبرد. خدابیامرز سیروس قایقران در آن تیم یک رکن بود. بقیه دور آن کمک میکردند و به وظایف خود میرسیدند. نبود او خیلی آسیب زد و جمع کردن آن تیم در مسابقات سخت بود. در نهایت تیم از هم پاشید و ارتباطات به ستونی که در تیم وجود داشت، قطع شده بود.
همان تیم در ادامه قهرمان بازیهای آسیایی شد؟
همان تیم با یکی، دو تغییر در پکن با هدایت علی آقای پروین قهرمان شدند. قهرمانی میتوانست خیلی قبلتر از آن رقم بخورد و در ادامه با اقتدار مسیر را حرکت میکردیم.
آن زمان پیشنهادی از آمریکا داشتم و قراردادم هم بستم. ۳۵۰ هزار دلار بود که نزدیک ۴۵ میلیون میشد ولی منصور خان (پورحیدری) گفتند نکنید این کار را و پدرم هم که استقلالی بود درخواست کرد بمانم.
اگر شبها خواب ببینید، خواب دوران فوتسال را میبینید یا فوتبال؟
جفتش خوب بود. در دوران فوتبال بازیهای بسیار خوب داشتیم؛ حتی وقتهایی که نتیجه نمیگرفتیم. در فوتسال هم خوب بود. دو دوره مسابقات قهرمانی جهان بودم و آنجا هم دوستهای خوبی بودند. فوتبالیست بودیم که فوتسال بازی کردیم. مثلا مهدی ابطحی فنیترین بازیکن جام جهانی بود. از تیم ما دو، سه نفر در منتخب جهان قرار گرفتند. قطعا فوتبالیستهایی که میتوانستند آنجا باشند، کم بودند و البته در گذشته همین اندازه تکنیکی بودند. بهتاش فریبا، رضا احدی، مجید نامجومطلق، جعفر مختاری فر در تیم ما خیلی تکنیکی بودند که همزمان میتوانستند دو نفر را دریبل بزنند. حالا در تیم پرسپولیس مثلا محسن عاشوری، مجتبی محرمی، حمید درخشان، ناصر محمدخانی و همینطور حمید علیدوستی و کاپیتان تیم راه آهن. فوتبالیستهای قدرتمندی بودند که در فوتسال هم خوب بازی میکردند و به همین دلیل آن زمان طرفداران از تماشای فوتبال لذت میبردند. فوتبال مثل الان ماشینی نبود و الان یک مقداری رو به سیستم و همان ماشینی بودن روی آورده ولی آن زمان فوتبالیستهایی که نام بردم یک تنه هنرنمایی میکردند و میتوانستند فوتسال هم خوب بازی کنند.
برای نسل من که فوتبال شما را به یاد دارد چیز عجیبی نیست که صادق ورمرزیار و مهدی ابطحی در فوتبال و همزمان در فوتسال حضور داشته باشند و در جام جهانی چهارم شوند و همینطور مایلی کهن سرمربی فوتسال و فوتبال شود؟
میتوانستیم دوم هم شویم. در نیمه نهایی جلوی آمریکا پیش بودیم ولی در یکی، دو دقیقه بازی را از دست دادیم چون شاید لیگ نداشتیم. آن زمان آقای مایلی کهن کار بزرگی کردند. شاید فکر میکردیم مثل فوتبال است که برگردیم عقب و دفاع کنیم ولی آمریکا آن زمان لیگ داشت و ما آمدیم دفاع کنیم ولی حریف بهتر بود و ۳ بر ۲ برد. شاید گلهای بیشتری میشد بزنیم ولی عقب نشینی کردیم و من بعد از آن از تیمی در آمریکا پیشنهاد داشتم و قراردادم هم بستم. ۳۵۰ هزار دلار بود که هر دلار ۱۵۰ تومن بود و من نزدیک ۴۵ میلیون میتوانستیم بگیرم و صحبتم را هم کردیم و تمام شده بود ولی منصور خان و یکسری از دوستان آمدند و گفتند، نکنید این کار را و پدرم هم که استقلالی بود درخواست کرد بمانم ولی گفتم بابا ۴۵ میلیون تومان است! بعد از آن قراردادم با استقلال ۳ تا ۲۵۰ هزار تومن شد. گفتند تو نرو ما جبران می کنیم ولی از ۳ تا چک ۲۵۰ هزار تومنی یکی پاس نشد و ۵۰۰ تومان شد. به منصور خان خیلی گفتم اجازه بده ولی گفت من بازیکن چپ ندارم گفتم بازیکنان خوبی هستند ولی در هر صورت ماندگار شدم. سال بعدش هم می توانستیم ایتالیا و دانمارک بروم. زمانی که استانکو بود بازیهای هیروشیما هم من و هم جواد منافی می توانستیم آلمان و مجارستان قرارداد ببندیم. مشاور نداشتیم و خیلی هم دنبال این چیزها نبودیم و این تصمیمات در نهایت البته بد نبود ولی میشد بهتر تصمیم گرفت.
صحبت جواد منافی شد. حیف شد واقعا که با آن تصادف فوتبالش تمام شد.
جواد یکی از بهترینها بود. ما در چپ بازیکن خوب زیاد داشتیم. انصاری فرد، فریدون برقی، مجتبی محرمی، میناوند، رضا شاهرودی ولی من فکر می کنم جواد اگر یکی، دو سال ادامه می،داد همه را کنار میزد. آن زمان هم خوب بود. زود آمد و زود رفت. فکر کنم یکی، دو سال اوج فوتبالش بود و اتفاق بدی بود ولی از آقای عابدینی باید تشکر کنم که دوباره او را برگرداند. خوشبختانه برگشته و الان روی دو پای خودش راه میرود و برایش آرزوی سلامتی میکنم.
منافی و باقری با وجود سن کم در مقدماتی جام جهانی بودند؟
بله جواد خوب بود، او بال چپ بود و من پیستون بودم. خیلی هم خوب بود و پرتوان ولی واقعا کریم باقری فوتبالیست توانمند و استثنایی بود و میشد بیشتر مطرح شود.
می گویند کریم باقری همیشه در یک سطح بود. نه افت فاحش داشت نه شاهکار بود، یک خط مستقیم داشت و همیشه خوب بود؟
آن سطحی که میگویید من فکر میکنم کریم همیشه ۷۵ به بالا بود. افت را که همه دارند. مسی و مارادونا هم دارند ولی میانگین که میگرفتید او همیشه بالای ۷۵ به بالا بود.
صحبت از انتخابی جام جهانی ۹۴ شد که علی دایی چهره شد و آن اتفاقها برای علی پروین رخ داد. درباره آن تیم صحبت میکنید؟
بهزاد (غلامپور) خوب بود ولی بدشانسی علی پروین بود. بهزاد یک دفعه بهم ریخت و کل تیم را بهم ریخت. ارزش بعضی از پستها نصف تیم است مانند دروازه بانی که ۵۰ درصد یک تیم است.
آن تیم تیم خیلی خوبی بود. فکر میکنم آن زمان کمی در پست دروازهبانی کمبود بازیکن داشتیم. همین الان هم در هر مقطعی ۳، ۴ دروازهبان خوب داشتیم ولی آن زمان بهزاد بود و علیرضا دلیخون بود که اگر در آن بازیها دلیخون میتوانست یک بازی کمک کند، بهزاد میتوانست یک ریکاوری خوب کند.
غلامپور در بازیهای مقدماتی ستاره بود ولی در بازیهای اصلی در قطر افت فاحش کرد و کسی انتظار نداشت و بازی اول ۳ بر صفر به کره باختیم ولی ژاپن را بردیم؟
بله از روی نقطه کرنر گل خوردیم. گفتم بهترین بازیکن دنیا که مسی است این حق را دارد بعد از چند بازی خراب کند و اگر ریکاوری کند، بر میگرددد. اگر میشد بهزاد یکی، دو بازی استراحت کند به خوبی بر میگشت. بهزاد استثنایی بود و وقتی پرسپولیس را ۳ بر یک بردیم، بهزاد آن بازی را درآورد که اختر و تقوی و من گل زدیم. بهزاد خوب بود ولی بدشانسی علی پروین بود. بهزاد یک دفعه بهم ریخت و کل تیم را بهم ریخت. ارزش بعضی از پستها نصف تیم است مانند دروازه بانی که ۵۰ درصد یک تیم است. اگر بازی استرالیا بببینید احمدرضا عابدزاده یک تنه بازی را درآورد. مثلا بازی با استقلال خوزستان را حسینی درآورد که تک به تک را گرفت.
و آن تورنمنت حسرت بزرگی برای فوتبال ما شد؟
بله، خیلی، میشد موفقیت خوبی در جام جهانی به دست بیاوریم ولی داور ما رفت و کار را درآورد.
در سال ۹۲ هم بسیاری از این تیم ملی انتظار قهرمانی داشتند؟
فکر میکنم شاید در آن بازیها مغرور بودیم و حواشی ایجاد شد. یک مقداری مشکلات بود ولی به نظرم دلیل عمده این بود که فکر میکردیم قهرمانیم و با آن دید رفتیم و کسی که با آن غرور میرود، قطعا با مشکل برمیگردد.
یک بازی دراماتیک با ژاپن داشتیم و با حضور داور سوری بعضی اتفاقات رقم خورد؟
بله من حالا سربسته از آن رد شدم. کاش VAR بود چون کسی که لگد زد آن نبود که اخراج شود. فکر کنم مجتبی لگد زد اگر اشتباه نکنم. خدا به او سلامتی بدهد. یکی از بهترینها بود و باید کمک کنند. مجتبی پرچم این مملکت را بالا برد و از مسئولان میخواهم که به او کمک کنند. او رقیب ولی رفیق خوبم بود.
داربی معروف دی ماه ۷۳ خاطره مشترک خیلی از شماها بود. در این رابطه صحبت میکنید؟
آن زمان فضای بازیها کم بود و با دعوا برگزار میشد و میرفتیم تعهد میدادیم. بازیها حساس شده بود و در آن دیدار آقای عابدینی یک پاداش خوب برای پرسپولیس کنار گذاشته بود و تیم ما خوب نبود، البته بد هم نبود. روی یک ضربه ایستگاهی عقب افتادیم و هنوز هم نمیدانم ضربه بهزاد داداشزاده گل شد یا نه، داور گل را پذیرفت و دو بر صفر عقب افتادیم. تقوی و زرینچه را آوردیم سمت راست که دونده بودند و شاهرودی تکلی زد که ... رضا باهوش و دوست عزیز من ولی آنجا به هر حال تصمیماتی گرفته شد که آن لحظه فکر میکنید به سود تیم است و اخراجش باعث شد تا ما فشار بیاوریم. دقیقه ۷۳ بود، توپ را گرفتم و پا به توپ وارد شدم و یک بدن آمدم و حسین عبدی جلوی من بود که پنالتی شد.
پنالتی شد یا گرفتید؟
واقعا شلوغ بود و به سمت بیرون دریبل زدم و از دروازه دور بودم ولی طوری رفتم که پایش را باز کرد و به ایشان برخورد کنم. شاید پای راستم را هم گیر دادم و در نهایت پنالتی را گرفتم و دیگه بقیه ماجرا.
و اصل ماجرا؟
پنالتی را من زدم و گل شد و ادموند (اختر) میخواست بزند، البته چون با اصغر مدیرروستا در کورس آقای گلی بود گفت بدهید من بزنم. گفتم بزن ولی رفت و صدایم زد و گفت نمیتوانم! دیدم رنگش سفید شده و درست می گوید. چون حاشیه زیاد بود و عابدزاده جلوی ما بود.
با عابدزاده کریخوانی داشتید؟
احمدرضا همه را اذیت میکند و این هنرش است که به شکل روحی و روانی با بازیکن مقابلش کار میکرد. با خود ادموند هم فکر کنم صحبت کرده بود که گفت نمیتوانم. داشتم توپ را درست میکردم دیدم عابدزاده جلویم است و سریع توپ را برداشتم. داور آمد و او را به عقب برد. سالها با احمدرضا هم اتاق بودیم و در بازیهای آسیایی کنار هم بودیم. در تمرینات با او کار کرده بودم. با خنده گفتم شما حرکت توپ را هم تشخیص بدهی، خوب است. بعدا گفتم چه کار خوبی کرد ادموند که آن پنالتی را نزد. احمد یکی از بهترینهای فوتبال ایران و آسیا بود، بینظیر بود. تا وقتی توپ پنالتی را بزنم شاید هزار بار فکر کردم. دیدم روی پای راستم نشست و آن را به گوشه دروازه فرستادم. گل دوم را هم زدیم. گل سوم هم اگر اشتباه نکنم پس از کنترل توپ با سینه به علی اکبریان پاس دادم که گل زد و داور هند گرفت! به داور گفتم برای ۵ دقیقه قبل بوده تازه هند میگیری؟ بعد امیرقلعه نویی و مجتبی محروم، دو دوست صمیمی که توی یک خانه زندگی میکردند و ما فکر کردیم دارند شوخی میکنند، دعوایشان بالا گرفت. مجتبی میگفت امیر مقصر است و امیر می گفت او تقصیرکار است. در همین حال محمود فکری اضافه شد به این جمع. بازی نیمه کاره تمام شد و بعد دیدم اسمم داخل محرومان این بازی است. پیش داریوش خان مصطفی گزارشها را دیدم و گفتم من دیگر چرا؟ ایشان گفت شما و آقای فرشاد پیوس، یعنی کاپیتانها نتوانستید تیمتان را کنترل کنید! فرشاد هم واقعا در این درگیری نبود.
باخت ۳ بر صفر برابر پرسپولیس باعث شد فوتبال را برای همیشه کنار بگذارم.
محرومیتهایی که برای آن بازی در نظر گرفتند عجیب بود؟ مثلا شما و پیوس. اگر چه برخی بخشیده شدند، پرسپولیسیها دو برابر استقلالی ها محروم شدند.
واقعا خودم نمیدانم چرا من مثلا محروم شدم. کاپیتان مگر باید محروم شود. «گنه کرد در بلخ آهنگری، ز شوشتر زدند گردن مسگری» ولی واقعا محرومیتها به نظرم عادلانه نبود.
آن زمان بازیکنان دو تیم پیش از بازی داربی ناهار مشترک میخوردند، صحت داشت؟
بله دعوت میکردند روز قبلش نهار را با هم میخوردند. به نظرم نمیدانم چه کسی چنین ایدهای داد و چرا اجرا شد، چون روز قبل آدم تصویرسازی میکند و آن نفری که میخواهید با او بازی کنید رفیقت نیست و رودرروی شماست. قطعا میخواهید از نظر گفتار روی حریف تاثیر بگذارید و خود به خود آن حالت دوستانه برداشته میشود. قبل از بازی شما دو رقیب هستید و حالت خوبی نیست.
رسیدیم سال ۷۵ که بعد از باخت ۳ بر صفر مقابل پرسپولیس در دیدار برگشت لیگ آزادگان از فوتبال خداحافظی کردید. پیوس در همین بازی از فوتبال خداحافظی کرد. درست است؟ خودتان رفتید یا شما کنار گذاشتند؟
به نظرم آن سال ما بدترین باختمان را تجربه کردیم که بدترین باختم بود. طی ۱۶-۱۷ سال فقط یک بار یک بر صفر باختیم که رضا عابدیان گل زد. دیگر بعد از آن به پرسپولیس نباخته بودم. من کلا به پرسپولیس سه بر صفر نباخته بودم و یک باخت داشتم و آن بازی ناصر خان ۳ بازیکن جدید به تیم اضافه کرد. فرهاد مجیدی، علیرضا اکبرپور و اگر اشتباه نکنم یک بازیکن چپ پا هم بود. من صحبت کردم که اگر اجاره میدهید بروم. بعد از بازی با نوبهار ازبکستان میتوانستیم انتخاب کنیم که عربستان بروم یا آنجا. داریوش خان (مصطفوی) میدانست که باشگاه گفته تیم ملی میتواند من را ببرد و من رفتم. یحیوی هم با ما بود. تیم ما اسکلتش به هم ریخت و آن بازی را ۳-۰ باختیم و بعد از آن بازی هم به باشگاه رفتم که گفتند شما را نخواستند. گفتند آقای حجازی گفته و من گفتم هر چند قرارداد دارم ولی هر چه ناصر خان بگویند و میروم. رفتم و فوتبال را کنار گذاشتم. دو، سه ماه بعدش منصور خان زنگ زد به من گفت به سایپا بیا. دیدم پیراهن من که سالها در استقلال بودم، هفته بعد تن یک تیم بازیکن دیگری است. دوران خوبی نبود و ۱۸ سالی که بازی کردم چیزی نداشتم چون تمام قراردادها را سفید امضا میکردم. مشکلات زیادی بود و باید ازدواج میکردم تا خانه میخریدم. دو، سه ماه گذشت، منصورخان زنگ زد و گفت صادق بیا اینجا. در نهایت دیدم دیگر صادقِ آماده پیستون چپ نیستم و گفتم دفاع وسط بازی کنم که گفتند نمیشود و گفتم پس خداحافظی میکنم.
سیستم استقلال در دیداری که ۳-۰ باخت، انگار ۲-۶-۲ بود. تمام تیم انگار هافبک بودند.؟
بله، انگار اینطور بود. خیلی راحت از پشت ما حرکت میکردند و پاس کاتبک میدادند. به هر حال آن بازی باعث شد فوتبال را برای همیشه کنار بگذارم.
به سایپا رفتید و چند سالی نبودید. در این چند سال چه کار میکردید؟
دنبال بیزنس بودم و مدیر ورزشی یکی از مناطق شهرداری بودم چون از فوتبال درآمد نداشتم. بعدش دوباره متاسفانه برگشتم و هم کار را از دست دادم و هم فوتبال را.
چه شد در سال ۸۶ دستیار آقای حجازی شدید؟
وقتی از استقلال رفتم با همه احترام و دوست داشتن ناخودآگاه در ذهن خودم به خود ناصر خان گفتم کاش کس دیگری من را کنار میگذاشت. چون شما (حجازی) برای من تمام استقلال و فوتبال بودید و بچگیهایم با شما بود و به احترام شما قبول کردم و نه مصاحبهای و نه چیزی بگویم. واقعا ایشان را دوست داشتم ولی این وسط یک سری شیطنت وجود داشت. بعد از چند سال ناصر خان آمد. خیلی اصرار داشتیم برای مربیگری به استقلال بیایند. شیطنتهایی شد که ناصرخان نسبت به من بدبین بود و بعد هم جایی همدیگر را دیدیم و گفتم هنوز ایشان را دوست دارم ولی به عنوان اسطوره، نه طور دیگری. بالاخره یک روز تلفنی صحبت کردیم، گفتم ناصرخان از همان روز اول من با شما بودم. بالاخره یک روز مربی شدند و زنگ زد و گفت بیا تو از همه بهتری. قبول کردم و تیممان هم آن موقع تیم بدی نبود، یک ذره بدشانسی داشتیم یا شاید نفراتمان آن نفراتی نبود که باید داشته باشیم.
من میگویم هر مربی میتواند این کار را (دواندن بازیکنان دور زمین بعد از بازی) انجام دهد و اگر یک مربی از خود باشگاه استقلال باشد، این کار را نمیکرد.
شاید به جای هافبک، مهاجمان زیادی داشتید؟
بله نفراتمان متعادل نبود.
در دربی سال ۸۶ که امید روانخواه گل زد، میگویند آقای حجازی از تعویضها مانند محسن یوسفی خبر نداشت؟
نه کسی نمیتواند خودسرانه تعویض کند. هم من، هم صمد، هم حاجیلو و ناصرخان مشورت میکردیم و برگه تعویض را ایشان انجام میداد. فکر میکنم با مشورت انجام شد و خود ناصر خان تصمیم میگرفت.
آن سال مرفاوی زود جدا شد. اختلافی بین ایشان و حجازی بود؟
بله. او به خاطر دو بازیکن استقلال رفت.
ظاهراً آن دو بازیکن مطرح هم بودند؟
بازیکن بودند دیگر، همه بازیکنان استقلال اسمی هستند و همه بزرگ محسوب میشوند.
پس از مرحوم حجازی، فیروز کریمی آمد و نتیجه نگرفت و قبل از بازی با آبادان خداحافظی کرد و شما هم ظاهرا نرفتید؟
ما یک قراردادی داشتیم و باید انجام میدادیم و منجر به این شد که نیم فصل بیاییم. آقای کریمی باید تیمش را خودش میبست و وقتی تیم را نبدید، همین اتفاقی میافتاد که در استقلال افتاد. شکل بازیکن و نوع بازیکن بستگی به خود فیروزخان داشت و به همین دلیل که این مسائل نبود، نتوانستند موفق شوند. بعد از یک سری باخت تیم به باختن عادت میکند و اگر در یک مسابقه هر چقدر گل بزنید، ممکن است تیم برگردد. مثلا جلوی پیکان فکر کنم ۳-۰ بودیم ولی باختیم چون تیم به باختن عادت کرده بود.
پس از یک بازی آقای کریمی ۶ بازیکن استقلال را دور زمین دواند؟
دور زمین نیامد بچرخاند. کل تیم را آورد. یادمان باشد تصمیم گیرنده همیشه سرمربی است و یکسری مربیان نوع برخوردشان فرق میکند. الان سبک مربیگری منصوریان یک سبک دوستی و رفاقتی است ولی فرهاد مجیدی یک طور دیگر مربیگری میکند.
آن زمان انتقاد زیادی شد، شما بودید این کار را می کردید؟
من می گویم هر مربی میتواند این کار را انجام دهد و اگر یک مربی از خود باشگاه استقلال باشد، این کار را نمیکرد. فکر کنم یک مقداری می شد راحتتر رفتار کرد.
شما گفتید هر مربی شیوه خودش دارد و اگر اقای کریمی تیم را ببنند موفقتر است ولی تصمیماتی هم که داشت روی عملکردش تاثیر گذاشت؟
هر تصمیمی پیامدی دارد. اگر بعد از آن کار ۳ بازی را می بردیم همه می گفتند چه کار خوبی کرد. نتایج روی او تاثیر داشت. به خاطر سرد کردن چنین کاری انجام میدهند. این تصمیم دو بعد دارد. سرد کردن و تنبیه. همه چیز به نتیجه بستگی دارد. بنابراین آن اتفاق به شانس آقای کریمی بنده خدا برمیگردد.
رئیس آکادمی استقلال بودید و نتایج خوب بود ولی شما را محروم کردند. همچنان محروم هستید؟
زمانی که آکادمی استقلال را تحویل گرفتم تقریبا آکادمی ما منحل بود. یک تیم هشتم بود، یکی پانزدهم بود و یک تیم در رده پایینتر لیگ بود. با بعضیها صحبت میکردند و بازیکنانی که در حد ملی بودند، به استقلال نمیآمدند. در حد ملی نه بازیکن ملی. بازیکن میگفت تیم شما به من کمک نمی کند. روزی که آکادمی را تحویل دادم امیدها اول بود. جوانان نایب قهرمان بودند و نوجوانان سوم یا چهارم بود. ۱۷ بازیکن از آکادمی ما در لیگ برتر بودند. در نهایت روی یک اختلاف سلیقه با چند تا از دوستان اتفاقاتی رقم خورد و دوستان رای دادند که درخواست دادند آن رای در قوه قضاییه رسیدگی شود. گفتند زندان هم ممکن است برای شما در نظر بگیرند و گفتم ایراد ندارد. قوه قضاییه در حال رسیدگی بود، در این چند روز رسیدگی به پرونده تمام شده و رای آن هم به زودی اعلام میشود.
استقلال امسال با جواد نکونام را چطور میبینید؟
جواد نکونام از بچه های بسیار خوب و دوست داشتنی فوتبال است. من خودم خیلی تلاش کردم به استقلال برگردد. هر چند زمان بازگشت جواد نبود ولی اگر حمایت نکنیم مهرهسوزی بدی کردیم. او کاریزماب مربیگری را دارد. باید کمکش کنیم. درست است بازیکنانش آن بازیکنانی نیستند که فکر می کنیم چون سقف قرارداد و بدهی اجازه نداد. جواد با تیمی که از سال قبل مانده بود، ادامه داد، هر چند تیمش دارد خوب عمل می کند. این نشان میدهد جواد توانسته تیم را مدیریت کند. باید یک مقدار روی انتخاب داوران برای بازی استقلال بیشتر دقت کند. الان ببینید خود استقلال چقدر از داوری متضرر شده است. خیلی نمیخواهم وارد این بحث شوم. نفرات نکونام هم خوب هستند و به او احترام می گذارند. تیم جواد را خیلی می پسندم. الان تیم ما از دو طرف حمله می کند. یک طرفه نیست. جلالی سال را خوب شروع کرده است. جعفر سلمانی بهتر عمل میکند. یامگا در سمت راست خوب است. مهدیپور و زبیر در خط هافبک مکمل خوبی هستند و آرش رضاوند عملکرد بهتری نسبت به سال قبل دارد. فکر میکنم استقلال دفاع میانی را ترمیم کند در پلن اول خوب است. همچنین باید نیمکت خوبی هم داشته باشید. جایی که بازی گره می خورد سیستم جدیدی باید اجرا شود و دست جواد باید باز باشد.
شما به عنوان پیشکسوت استقلال قبول دارید که برخلاف پرسپولیسیها، در میان تمامی خانواده استقلال اتحاد کافی وجود ندارد؟
باید بگویم که باشگاه ما باید یک تجدیدنظری روی پیشکسوتان انجام دهد و کمیته پیشسوتان مجری باشد. یک رهبر و راهبردی باشد که همه قبولش دارند. فکر میکنم پیشکوستان ما هم می توانند کمک کنند و الان به همین خاطر منفعل است.
تیم ملی با امیر قلعه نویی موفق میشود؟
اول به او تبریک میگویم هر چند دیر است. امیدوارم در این مسیر موفق باشد. کار سختی دارد. در این جام جهانی واقعا تیمهای آسیایی خیلی جلو هستند. حتی ازبکستان که چندی پیش با آن بازی کردیم. تیمهای سرسختی هستند و امیدوارم امیر قلعه نویی که به مدیریتش شک ندارم و کاریزمای بالا دارد، با چشم باز و قدرت وارد جام ملتها شود. نباید امیر بسوزد و قطعا باید پیروز از این میدان بیرون بیاید. او باید یک مربی خارجی خوب کنار خود داشته باشد.