دو هفتهی پیش جمهوری آذربایجان با شکستن آتشبس به مناطق ارمنینشین قراباغ حمله کرد و تهدید کرد تا زمانی که نیروهای مسلح ارمنی درون منطقه خلع سلاح و تسلیم نشوند دست از حملهی خود نمیکشد. بعد از گذشت ۲۴ ساعت با میانجیگری صلحبانان روس، آتش جنگ گر نگرفته خاموش شد. نیکول پاشینیان نخستوزیر ارمنستان همکاری با روسیه را بیحاصل خواند و عضویت در سازمان پیمان امنیت جمعی را بیفایده دانست. روسیه نیز ایروان را به نقض معاداتش با باکو متهم کرد و پشت کردن به روسیه را اشتباهی بزرگ خواند. در هر صورت، جمهوری آذربایجان فعلا از یک مناقشهی تاریخی پیروز به بیرون آمده است. اما آیا واقعا آذربایجان از نظر سیاسی و استراتژیک در اندازهای بود که ابتکار عمل را به دست بگیرد و به چنین مناقشهای پایان بدهد؟ آیا همانطور که برخی کارشناسان میگویند، الهام علیاف به دست اسرائیل تحریک میشود؟ ترکیه چرا تمام قد پشت آذربایجان در آمده است؟ اگر ترکیه وارد میدان نمیشد آیا آذربایجان میتوانست چنین ابتکار عمل را به دست بگیرد؟ در این باره با محمد علی دستمالی کارشناس مسائل ترکیه و قفقاز گفت و گو کردیم:
ارزیابی شما از تحولات اخیر قفقاز چیست؟ آیا اقدام آذربایجان بدون هماهنگی با روسیه بود؟
اتفاقی که اخیرا در قراباغ رویداد، نقطهی عطفی در تاریخ تحولات منطقه است. واقعیت صحنه به ما می گوید که بر خلاف تصور ظاهری از ماجرای قراباغ این آذربایجان و ارمنستان نیستند که به یک جنگ و نزاع قدیمی خاتمه دادند. آن ها تنها دو کنشگر از مجموع کنش گران این پرونده هستند. مسالهی قفقاز جنوبی یک بازی کلان است و میتوان گفت که بازیگر گردان اصلی این صحنه روسیه است.
جمهوری آذربایجان از حیث امکان سیاسی، توان دفاعی و ظرفیت های دیپلماسی و حتی مشی شخصیتی و توانایی های شخصی الهام علیاف، رهبر این در کشور، حقیقتا در قد و قوارهای نیستند که ابتکار عمل را به دست بگیرند و چنین نزاع تاریخی را پایان بدهند. از دیگر سو ارمنستان نیز کشوری نیست که به این راحتی گوشت دم توپ بشود. در نتیجه برای فهم واقعیت این صحنه باید به رویکرد بازیگردان اصلی یعنی روسیه بیاندیشیم. بدون تردید خارج از اراده ی روسیه یا بی تعارف ،خارج از اراده و خواست اقای پوتین غیر ممکن بود که ما در این منطقه شاهد شتاب گرفتن تحولات باشیم. نکتهی جالب اینجاست که این نزاع بزرگ و این تحول شتابان و سریع، یک کنشگر میانی دیگری دارد که ترکیه است.
واقعیت سیاسی و ژئوپلتیک منطقه به ما می گوید که اگر پس زمینه ی اقتصادی و امنیتی منطقه را بنگریم اگر دستاورد ها را بنگریم و اگر چشمی به تحولات آتی و سناریوهای احتمالی پیشرو داشته باشیم؛ به وضوح می توانیم بفهمیم که سود ترکیه و دستاورد این کشور در این جنگ حتی از خود جمهوری آذربایجان بیشتر است. چیزی که ترکیه به آن دست یافته تحقق یک رویایی قدیمی است. اما اول بگذارید به نقش روسیه بپردازم.
آنچه روسیه انجام داد بی ارتباط با دیگر تحولات و دیگر جنگ ها و نزاع های این کشور نیست. من اینطور فکر میکنم که شتاب و سرعت تحولات مربوط به ارمنستان و قراباغ حتی ارتباط ظریفی با پرونده ی اوکراین و دریای سیاه دارد. روسیه به عنوان بازیگر به ظاهر مقتدری که در باتلاق اوکراین گیر کرده است و نتوانسته چه در کوتاه مدت و چه در میان مدت به خواستههای خود برسد و حتی توانایی حفظ آبرو و اعتبار خود را هم نداشته است؛به یک کاتالیزور نیاز داشت تا دستکم گوشهای از دغدغهها و نگرانیهای منطقهای خود را حفظ کند. میتوان گفت که در چنین شرایط تاریخی، ارمنستان فدای جنگ اوکراین شد.
خشم و کینه ی شخص ولادیمیر پوتین از ناتو و در راس آن آمریکا خشم و نفرت عجیب رییسجمهور روسیه نسبت به اوکراین و نقش اوکراین در تحولات اخیر، کاری کرد که در گوشه ی دیگری از جهان روسیه با واسطه قدرت خود را نشان دهد. این قدرتنمایی با حمایت پنهانی از پیشروی آذربایجان و تضعیف ارمنستان بود. ممکن است برخی تصور کنند که رفتار روسیه فقط در پاسخ به رفتار پاشینیان رییسجمهور ارمنستان بود. برخی تحلیلها میگویند که چراغ سبز نشان دادن پاشینیان به آمریکا، خشم پوتین را برانگیخت. من شخصا اعتقادی به چنین تحلیلهایی ندارم. چه پاشینیان چه هر سیاستمدار دیگری قدرت را در ارمنستان به دست داشت؛ همین روند تکرار میشد. ولادیمیر پوتین شباهتهای شخصیتی و رفتاری خاصی با اردوغان و علیاف دارد و او نگاه خاصی به آذربایجان و ترکیه دارد. مسالهی ارمنستان میتواند درس مهمی به غرب میدهد چرا که اگر جنگ اوکراین نبود ما در دریای سیاه شاهد رویارویی و بحران امنیتی نمیشدیم و غربیها هم به این راحتی پشت ارمنستان را خالی نمیکردند. اگر چه قراباغ موضوعی خارج از چهارچوب حقوق بینالملل هست و تحت هیچشرایطی دولت خودمختار قراباغ صاحب اعتبار بینالمللی نبود اما در شرایطی که بحران اوکراین وجود نداشت غربیها به خصوص کشورهای اروپایی نظیر فرانسه میتوانند بیشتر از ارمنستان حمایت کنند اما در شرایط فعلی اوکراین به عنوان یک آوردگاه به عنوان جایی که قدرت ناتو و روسیه مقابل هم قرار گرفتهاند از ارمنستان مهمتر است.
با حمایت سیاسی و نظامی ترکیه از جمهوری آذربایجان ورق بازی به نفع آذربایجان برگشت و تا امروز آذربایجان خواستههای خود را پیش برده است. ترکیه چه نفعی با حمایت از آذربایجان میبرد؟
ترکیه یک رویای تاریخی دارد. یک گفتمان نژادی و تباری را پیشمی برد. واقعیت ماجرا این است که خود رجب طیب اردوغان رهبر ترکیه در این معاملهی بزرگ چشمان خود را به گفتار و رفتار پوتین دوخته بود. بخشی از این بازی بر اساس روابط خاص پوتین و اردوغان پیشرفت. اگر در ترکیه رییسجمهور دیگری بر سر کار بود که تا این اندازه از منظر کیش شخصیتی با پوتین شباهت نداشت؛ حمایت آنکارا از باکو بسیار دشوار میشد. آنچه که اردوغان از آن به عنوان جهان ترک نام می برد و حتی شعار دو دولت یک ملت مطرح شده است یک گفتمان جدید نیست این موضوع برای ترک ها یک رویایی قدیمی بوده است. از زمان جنگ هایی که ترکها در دوران عثمانی در برابر روسیه داشتند؛ جغرافیای قفقاز برای آنها به یک جغرافیای مهم تبدیل شده است. آنها همواره قفقاز و جهان ترک را به عنوان سر زمینی نگریستهاند که در آنجا برداران و همتبارانی دارند که از سین کیانگ چین تا ماوراالنهر را در بر گرفتهاند. ترکها میخواهند که کشورهای ترکزبان از حاشیهی خزر، نخجوان، آناتولی و حتی بالکان همگی در یک خط و در یک سیر رفت و آمد باشند و با هم ارتباط مستقیم داشته باشند. این ایدهی جهان ترک در گذشته تنها از منظر فرهنگی و زبانی اهمیت داشت اما حالا اهمیت اقتصادی نیز دارد.
اردوغان همواره در مورد اقوام ترک زبان نگرش ملی گرایانهی خود را در رسانهها تبلیغ میکند حتی دیدیم که در دوران مذاکرات دولت افغانستان و طالبان در قطر یعنی قبل از انکه دولت اشرف غنی ظهور کند. ترکیه به دنبال تقویت ازبک ها و ترکهای افغانستان بود و میخواست ترکها سهمی از قدرت در افغانستان داشته باشند. در عراق نیز از افزایش سهم ترکها دفاع می کند. در شمال سوریه نیز هزاران نفر از ترکمن ها را مسلح و لشگر ترک مراد را علم کرده بود تا علیه بشار اسد بجنگند. در موضوعات دیگری هم چنین رویایی را دنبال میکرد.
اما مسالهی قفقاز تنها فرهنگ و زبان و نژاد نیست بلکه مسالهی انرژی هم مطرح است. ترکیه تا اینجا با انتقال گاز از آذربایجان صاحب در آمد و کارت بازی ارزشمندی شده است. در فاز بعدی به دنبال این است که گاز ترکمنستان و ازبکستان را به اروپا صادر کند و در گامهای بعدی به دنبال نفوذ بیشتر در قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان است. از طرفی میخواهد به طور جدی با ترکهای ایغور چین ارتباط برقرار کند و در کل این منطقه به بازارهای مصرف دست پیدا کند و کالاهای خود و پیمانکاران خود را به این مناطق اعزام کند و با جذب دانشجویان این کشورها ترکیه را به یک کانون قدرت اثر گذار و مهم تبدیل کند که علاوه بر قدرت سخت، انواع اقسام قدرت نرم را نیز در اختیار دارد.
من تصور میکنم که در همان فازهای اولیهی جنگ آذربایجان و ارمنستان نیز ما شاهد این بودیم که نقش اصلی در آن جنگها بر عهدهی هاکان فیدان رییسپیشین سرویس اطلاعاتی میت و سلجوق بیرقدار، داماد کوچک اردوغان، تولید کنندهی پهپادهای مسلح ترکیه، بود. ما شاهد جنگی بودیم که ترکیه آن را اجرا و رهبری کرد. به جرئت میتوان گفت که الهام علیاف با تشویق و تحریک اردوغان وارد کارزار شد. اگر در ترکیه یک رییسجمهور لاییک غربگرا بر سر کار میبود و منافع حزب خود را در توسعهی روابط با آمریکا و اروپا و فاصله گرفتن از روسیه را طراحی میکرد امکان نداشت که ترکیه در چنین کارزاری به این اندازه از آذربایجان حمایت کند. آنچه ترکیه امروز به دست آورده است قرار گرفتن در مسیری نوین برای افزایش نفوذ در قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی است. این رویا در مقطع کنونی ارزش تاریخی سیاسی و فرهنگی و امنیتی و اقتصادی دارد. اما اگر از من بپرسید در دهههای آینده این سیاست تا چه اندازه موفقتآمیز خواهد بود یا نه؛ نمیتوانم پاسخ روشنی بدهم. بخش مهمی از این سناریو زاییدهی روابط کنونی ترکیه و روسیه یا اردوغان و پوتین است که ممکن است بر اساس تحولات سیاسی آینده شاهد تغییر و تحولاتی در این زمینه باشیم.
موضع دولت ایران در برابر مناقشهی قراباغ را چطور ارزیابی میکنید؟
دست کم در سطح رسانهای و مواضع سیاسی و دیپلماتیک ما شاهد تغییراتی از جانب دولتمردان خود هستیم. در دورههای پیشین ادبیات و مواضع تندی در قبال جمهوری آذربایجان اتخاذ میشد. شاید آن ادبیات تند به این خاطر بود که بین دولت و بخشهای دیگری از حاکمیت تفاوت وجود داشت. یعنی هزینهی ادبیات تند و مواضع آتشین رسانهها و سیاستمداران نزدیک به حاکمیت را دولت پرداخت میکرد و تبعاتش گریبان دولت را میگرفت. اما الان دولت و تمام بخشهای دیگر حاکمیت یکپارچه هستند. یعنی همهی هزینهها به گردن یک جناح و یک گروه است. به همین خاطر ما شاهد رفتارهای واقعگرایانهتر از سوی مقامات نظامی و سیاسی کشور هستیم. از همین رو مقامات جمهوری اسلامی ایران در تحولات قراباغ تحلیل و ارزیابی درستی انجام دادند و موضع صحیحی اتخاذ کردند. در گدشته ما شاهد تبلیغات مضحک و تفسرهای غلطی از سوی برخی کارشناسان بودیم که بازیگردان اصلی این صحنه آمریکا و اسرائیل هستند. خیلی از آقایان برای خود یک دکان تحلیلی باز کرده بودند و حتی حرف از دالان تورانی ناتو میزدند. اما الان که میبینند همهچیز زیر سر آقای پوتین است؛ از مواضع خود عقب کشیدند و به شکل واقعبینانه صحبت میکنند. در هر صورت موضع اخیر جمهوری اسلامی، موضعی خردمندانه و صحیح بود.
در مورد کریدور زنگزور نیز به همین شکل است؟
اما بحث کریدور زنگزور نیاز به دقتنظر دارد. من نمیدانم که دولتمردان ما در قبال کریدور زنگزور برنامه و سناریوی پشت پردهای دارند یا نه اما عاقلانهاش این است که چنین سناریوی پشت پردهای داشته باشند. اینکه شما دائما بگویید موضع من تغییر نکردن مرزهاست؛ با واقعیت صحنه منطبق نیست. واقعیت صحنه به ما میگوید که این منطقه نمیتواند مانند قبل اداره شود. در عین حال همین واقعیت به ما میگوید که جمهوری اسلامی ایران حق دارد از تمام امکانات حقوقی، تاریخی و ژئوپلتیک خود استفاده کند تا حق دسترسی به ارمنستان را حفظ کند. در چنین شرایطی باید به سراغ کارشناسی جدی از وضعیت رفت. فکر کرد که چه سناریویی میتوان طراحی کرد تا هم ترکیه صاحب مسیری به آذربایجان شود و هم ایران امکان اتصال و تردد به ارمنستان را حفظ کند. اینکه ما انتظار داشته باشیم آذربایجان تمام مسائل مرتبط با نخجوان را مانند گذشته از طریق خاک ما حل کند انتظار واقع بینانهای نیست. در عین حال نه جمهوری آذربایجان نه ترکیه حق ندارند به بهانهی متصل کردن نخجوان به آذربایجان جنگ دیگری راه بیاندازند و اراضی ارمنستان را شغال کنند. ما نیاز به یک نشست دیپلماتیک و فنی و مفصل داریم که تمام کنشگران اصلی این پرونده یعنی ایران،روسیه،ترکیه،ارمنستان و آذربایجان به یک توافق جامع برسند.