به گزارش «تابناک»، جمله فوق، بخشی از ادعاهای پر ابهام یکی از مقامات فرهنگی کشور در مورد افتخارات تاریخی ایرانیان است.
به طور خلاصه، در قرن نوزدهم میلادی، یک سیاستمدار فرانسوی به دلیل علاقه به سعدی شیرین سخن، نام سعدی را به نام خود اضافه میکند. نوه این فرد هم که با توجه به نام پدربزرگش، کلمه سعدی در نام وی وجود داشته، در اواخر قرن نوزدهم و در زمانی که ریاستجمهوری فرانسه یک پست تشریفاتی بوده است، به ریاست جمهوری رسیده است.
خلاصه همه داستان رئیسجمهور شدن سعدی همین است که با آب و تاب و در نسخههای متعدد برای تخدیر ما ایرانیان به کار برده میشود.
هدف این نوشته یادآوری بعضی از همین مخدرهای تاریخی است که به راحتی ما را در انواع و اقسام توهمات فرو برده است. برای مثال به فرضیه هوش فراوان ایرانی توجه کنید.
بسیاری از ما با نگاهی توهمآلود به اوضاع جهانی که گاهی به عقاید و رفتارهای نژادپرستانه هم میکشد، مدعی هستیم که مغز ایرانی چیزی دیگر است و انگار همه بار علم و فنآوری جهان را عدهای نخبه ایرانی که از کشور هم مهاجرت کردهاند بر دوش میکشند.
هدف این نیست که ارزش کارهای علمی افرادی چون علی جوان، فیروز نادری، پروفسور سمیعی و دیگران زیر سوال برده شود اما حقیقت این است که این بزرگان ما درختانی معدود در جنگل عظیم و انبوه علم و ،ن هستند.
اگر ما با دانشمندانی که حداکثر میتوانیم نام ده تن از آنها را به یاد بیاوریم، بتوانیم ادعای باهوشی کنیم، آن گاه غرب با این همه پیشرفت علمی که کرده است باید چه ادعاهایی بکند.
به عنوان یک مثال جالب توجه کنید که یهودیان که اکنون تقریبا 0.2 درصد جمعیت جهان را تشکیل میدهند، در نیمه اول قرن بیستم، 14 درصد، در نیمه دوم قرن بیستم 29 درصد و از ابتدای قرن جاری تاکنون بیش از 30 درصد جوایز نوبل را کسب کردهاند. به عبارتی دیگر قوم یهود 150 برابر نسبت جمعیتش جایزه نوبل میگیرد. همین اقلیت کوچک، نیمی از قهرمانان شطرنج جهان را نیز به خود اختصاص داده است.
هدف این نیست که اثبات شود یک قوم بر اقوام و ملل دیگر برتری دارد، زیرا شواهدی ناقض این ادعا هم وجود دارد. برای مثال ایرانیها، آفریقاییها و یا اهالی خاورمیانه و یا آمریکای جنوبی و یا چینیها در دورههایی از تاریخ شکوهمندترین دستاوردهای تمدن بشری را رقم زدهاند. اما اکنون همین ملتها و کشورها، در بعضی موارد قرنها و در بعضی موارد دههها از قافله علم عقب افتادهاند.
کسانی به این عقب ماندگی دامن میزنند که همین گذشتههای تاریخی را چون جنازهای سر دست گرفتهاند و نمیتوانند نه آینده که حتی جلوی پای خود را ببینند و دائم در چاله و چاه اشتباه میافتند.
کوروش بزرگ، سعدی بزرگ، خواجه نصیر بزرگ، خوارزمی بزرگ، اما مگر زندگی در این جا مرده است که دیگران ایران را از دور مانند یک موزه ببینند؟
تلخ آن جایی است که حتی سعدی هم به ما ربطی نداشته باشد.!! مگر ما به عدل، احسان، عشق، تواضع، رضا، ذکر، تربیت، شکر، توبه سیا مناجات سعدی در بوستان ارتباط چندانی داریم که از رئیسجمهور شدن سعدی نامی در فرانسه آن هم در 120 سال پیش به خود ببالیم؟ بیایید خودمان را گول نزنیم.