شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 14 - ۱۱ جمادی الثانی ۱۴۴۶
برچسب ها
# اقتصاد
۲۲ مهر ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۹

بازیگر زن از مرگ ناگهانی فرزندش می‌گوید

زهره حمیدی، بازیگر نقش های مثبت فیلم‌ها و سریال‌ها 6 سال پیش بر اثر یک حادثه فرزند 27ساله‌اش را از دست داد.
کد خبر: ۶۳۹۴۸


زهره حمیدی، بازیگری است که همیشه در نقش‌های مثبت و مهربان بازی کرده است. این ویژگی‌ها نشات‌گرفته از شخصیت واقعی او است. احتمالا حضور او را در فیلم‌هایی مانند «ورود آقایان ممنوع» به‌خاطر می‌آورید ولی شاید ندانید که او 6سال پیش بر اثر یک حادثه فرزند 27ساله‌اش را از دست داد. او در این گفت‌و‌گو از روزهای سختی که پس از این حادثه گذراند، برایمان گفته است.

می‌دانم خیلی سخت است اما می‌شود گفت‌وگویمان را از فوت پسرتان که فکر می‌کنم بدترین اتفاق زندگی‌تان باشد، شروع کنیم؟

بله، فوت فرزند بدترین اتفاق برای یک مادر است. من برای فیلمبرداری به اهواز رفته بودم که اطلاع دادند حامد فوت کرده است. عین 16 ساعتی که از اهواز به تهران می‌آمدم، برایم مانند یک عمر گذشت و لحظه‌ای نبود که چشمانم خیس نباشد. درست از همان لحظه که حامد متولد شده و پزشک او را در آغوشم گذاشته بود، تا مدرسه رفتن، بزرگ شدنش، همه و همه مانند یک فیلم از مقابل چشمانم گذشت. حامد من 27 سال داشت که این اتفاق برایش افتاد. او بر اثر ایست قلبی در خواب فوت کرد.

این اتفاق چگونه افتاد؟

حامد مانند تمام جوان‌های همسن و سالش به فکر سلامت و تناسب‌اندامش بود. به همین دلیل از داروهایی که در کلاس‌های بدنسازی به او معرفی شده بود، استفاده می‌کرد. این داروها روی قلبش تاثیر گذاشته بود.

هیچ‌وقت درباره مصرف این قرص‌ها با حامد حرف نزدید؟

چرا، هم من و هم پدرش مخالف این ورزش بودیم اما جوان‌ها کمتر حرف گوش می‌کنند. ‌ای کاش مانند گذشته به جای بدنسازی‌، جوان‌ها به زورخانه‌ها می‌رفتند.

برای حمید که قل دیگر حامد بوده، تحمل این دوری سخت بود؟

حامد مانند تمام جوان‌های همسن و سالش به فکر سلامت و تناسب‌اندامش بود. به همین دلیل از داروهایی که در کلاس‌های بدنسازی به او معرفی شده بود، استفاده می‌کرد. این داروها روی قلبش تاثیر گذاشته بود.


او اصلا نمی‌توانست این مصیبت را تحمل کند و می‌ترسیدم کاری دست خودش بدهد. برای همین او را به آلمان نزد خواهرش فرستادم تا دنیای تازه‌ای برای خودش بسازد.

دلتنگ حامد هم می‌شوید؟

نه، چون همیشه حامد را در کنار خودم احساس می‌کنم. در تنهایی خودم برایش گریه می‌کنم چون دوست ندارم دیگران را ناراحت کنم.

زندگی را بعد از این حادثه چگونه می بینید؟

به نظرم باید لحظه‌لحظه عمر را زندگی کرد. خداوند دوست دارد بنده‌اش شاد باشد و بخندد. باور کنید اگر شاد باشید و دیگران را هم شاد کنید، برکت زیادی به زندگی‌تان می‌آید. غم‌ها را فراموش کنید و با انرژی بیشتری برای به دست آوردن بهترین‌ها تلاش کنید. غصه نخورید که با غصه خوردن فقط خودتان و روحیه‌تان را می‌بازید.

خودتان هم اهل ورزش هستید؟

بله، اتفاقا هر وقت حال خوبی ندارم، سعی می‌کنم با پیاده‌روی و دویدن حالم را خوب کنم. ورزش برای حفظ روحیه بسیار موثر است.



بازیگری را در چه سالی و با چه فیلمی شروع کردید؟

در سال 1368 کارم را با فیلم سینمایی «دلاوران کوچه دلگشا» شروع کردم. در این فیلم نقش اول را برعهده داشتم. من در سال 1368 با وجود تاهل و داشتن 2 دختر و 2 پسر، خیلی اتفاقی و تصادفی به این عرصه وارد شدم. البته همیشه به بازیگری علاقه‌مند بودم و دوستانی هم داشتم که در این حیطه کار می‌کردند؛ از جمله منیژه حکمت که دستیار کارگردان بود. وقتی بازی در فیلم «دلاوران کوچه دلگشا» که حسن هدایت کارگردانی آن را برعهده داشت، به من پیشنهاد شد، بدون اینکه کوچک‌ترین تجربه کاری داشته باشم، آن را قبول کردم و انصافا هم کار قابل‌قبول و خوبی از آب درآمد.

یعنی بدون هیچ آشنایی‌ای با این حرفه، آن را قبول کردید؟

با بازیگری خیلی هم بیگانه نبودم چون در زمان تحصیل، در مدرسه با دوستانم از جمله خانم حکمت، گروه تئاتر تشکیل می‌‌دادیم و نمایش‌های مختلفی برگزار می‌‌کردیم. وقتی ازدواج کردم، از ادامه کار کناره‌گیری کردم اما خانم حکمت، آقای آهنگرانی، جمشید شاه‌محمدی، رمضانی و... کارگردان شدند.



قبل از اینکه اولین کارتان را آغاز کنید، خانه‌دار بودید؟

نه، بعد از گذراندن آزمونی به مدیریت یک مهدکودک انتخاب شدم و 2 سال مدیر مهدکودکی خصوصی بودم. می‌‌توانم به جرات بگویم که یکی از بهترین دوره‌های زندگی‌ام همان 2 سال مدیریت مهدکودک و سرو کار داشتن با کودکان بود. در ضمن فرزندانم هم پیش خودم بودند؛ با هم می‌‌رفتیم و با هم برمی‌گشتیم.

فکر می‌کنم زود هم ازدواج کرده‌اید، درست است؟

بله، ازدواج من و همسرم کاملا سنتی بود. ما آشنایی چندانی با هم نداشتیم. 16 سالگی ازدواج کردم و در 22 سالگی 4 فرزند داشتم. حمید و مهتا خارج از ایران هستند و بیتا در ایران زندگی می‌کند. حامد هم 6 سال است که در میان ما نیست. بعد از ازدواج، تصمیم گرفتم به بازیگری ادامه دهم.

بچه‌هایتان با شغل شما مشکلی نداشتند؟

به نظر من بازیگری ذاتی است و به زور نمی‌توان، کسی را بازیگر کرد.



نه، برعکس نسبت به شغل من حس خوبی داشتند اما هیچ وقت تمایلی به بازیگر شدن‌ نشان ندادند. به نظر من بازیگری ذاتی است و به زور نمی‌توان، کسی را بازیگر کرد. خیلی دوست‌داشتم یکی از فرزندانم راه من را ادامه بدهد. البته تمایل داشتم دخترانم مانند خودم ازدواج کنند و بعد پا به این عرصه بگذارند، اما خودشان راهشان را انتخاب کردند و خوشبختانه الان در زندگی و کارشان موفق هستند.



از حال و هوای این روزهایتان برایمان بگویید. مدتی کم کار بودید.

مدتی کار نمی‌کردم چون پیشنهاد‌های خوبی نداشتم تا اینکه بازی در فیلم سینمایی «دریا کنار» پیشنهاد شد و چون نقشم را دوست‌داشتم پذیرفتم. در مجموع انتخاب‌های ما در این چند سال اخیر بسیار محدود شده است.

آیا این موضوع در تلویزیون هم صدق می‌کند؟

تقریبا، دلم می‌خواهد در یک کار تلویزیونی بازی کنم تا بتوانم انرژی بیشتری برای نقشم بگذارم و با آن درگیر شوم اما این اتفاق کمتر در کار‌های سینمایی می‌افتد.

فکر می‌کنم بیشتر نقش‌هایی که به شما پیشنهاد می‌شود، نقش مادر است. این‌طور نیست؟

همین‌طور است، به‌خصوص در این سن و سال نقش‌های متفاوت کمتر پیشنهاد می‌شود بنابراین مجبورم این‌گونه نقش‌ها را بپذیرم.

این انتخاب‌ها برایتان سخت است؟

بله، به هر حال 21سال است که بازی می‌کنم و برایم سخت است که فقط در یک نقش بازی کنم. خیلی از بازیگران جوان‌تر 3 بار در سال نقش اول بازی می‌کنند.

با مشکلات زندگی چطور کنار می‌آیید؟

سعی می‌کنم آنها را خیلی جدی نگیرم تا بتوانم راحت‌تر زندگی کنم. قبلا روی بعضی مسائل اصرار زیادی داشتم اما حالا دیگر اصرار ندارم چون می‌دانم مشکلات در زندگی همیشه بوده و هست و خداوند می‌خواهد به واسطه آنها صبر ما را امتحان کند.

راه‌حل‌تان برای رهایی از دلواپسی‌ها چیست؟

ذهنتان را شلوغ نکنید. هر چه ذهن آرام‌تر و خلوت‌تر باشد، راحت‌تر می‌توان تمرکز کرد و از زندگی لذت برد. ما به این دنیا آمده‌ایم که زندگی کنیم نه اینکه زجر بکشیم. باید افکار پوچمان را دور بریزیم. وقتی استرس داشته باشیم، از غذایی هم که می‌خوریم هیچ لذتی نمی‌بریم چه برسد به زندگی.

دلتنگ چه هستید؟

روزهایی که با خانواده‌ام سر یک سفره جمع می‌شدیم و تبادل‌نظر می‌کردیم. حتی اگر یکی از خواهر و برادر‌ها نبود، باید صبر می‌کردیم که بیاید وگرنه اجازه غذا خوردن نداشتیم اما متاسفانه در این دوران نه خانواده معنای گذشته را دارد و نه بزرگ‌ترها حرمتی دارند.

حرف آخرتان را می‌خواهم با جوان‌هایی همسن حامد بزنید. دوست دارید به آنها چه بگویید؟

امیدوارم جوان‌ها کمتر به این باشگاه‌های بدنسازی بروند و به ورزش‌های سالم‌تر بپردازند چون بدنسازی و داروهایش فقط با جان آنها بازی می‌کند و به‌نظرم هیچ فایده‌ای هم ندارد.

همه چیز امانت است

برای مادر‌هایی که جوان خود را از دست داده‌اند، چه حرفی دارید؟

باید رفتن فرزندشان را بپذیرند و بدانند که او در کنارشان است و فقط جسمش از بین رفته. غصه خوردن ما نمی‌تواند دوباره آنها را برگرداند. ضمن اینکه باید بپذیریم هر آنچه در این دنیا داریم، نزد ما امانت است.
سلامت ایران
آخرین اخبار