کیهان: لبخند دشمن به کمپین فرمایشی
«لبخند دشمن به کمپین فرمایشی» عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن می خوانید؛48 روز مانده به دور نهایی مذاکرات هسته ای ایران و 5+1 ، اندک اندک آرایش طرفین مذاکره شکل و شمایل واقعی خود را پیدا کرده و بسیاری از آنچه که در ابتدای کار ناپیدا بود، آشکار شده است. امروز دیگر کسی مدعی نیست که توافقنامه ژنو کمر ابرقدرت ها را شکسته است که اگر مدعی باشد هم جدی گرفته نمی شود. امروز دیگر کسی از آن بعنوان نقطه عطف در تاریخ دیپلماسی ما یاد نمی کند که اگر چنین توهمی هم داشته باشد، کارشناسان به آن توجهی نمی کنند. امروز ماهیت آنچه که یکسال قبل رهبر فرزانه انقلاب درباره فرجام مذاکرات و بی ثمر بودن آن و عدم خوشبینی به نتایج آن فرموده بودند آشکارتر شده و کسی نیست که نداند علیرغم همه همراهی های ما، دشمن، سرسوزنی نرمش و همراهی نکرده و حاضر نیست برای شعار عجیب «برد-برد» که برخی با شور و حرارت سر می دادند و برای کشف آن پایکوبی به راه انداخته بودند، اهمیتی قایل باشد.
این امر که بی تردید ناشی از خوی استکباری دشمن است، گویای یک حقیقت غیرقابل انکار است و آن اینکه عقب نشینی از حق مردم، تأثیری در خصومت و دشمنی دیرینه غرب با ما ندارد و موضوع اساساً بحث هسته ای نیست بلکه در یک نگاه کلان، بحث بر سر هویت و موجودیت مولود مبارکی به نام جمهوری اسلامی است و مادامی که این مولود زنده است و حیات دارد و به تکثیر خود در جهان مشغول است، عناد و دشمنی طرف مقابل هم تمامی ندارد. یقیناً همین حقیقت سبب شد که از خوش بینی های افراطی روزهای اول به میزان زیادی کاسته شده و مواضع محکمتر و منطقی تری اتخاذ شود. تا آنجا که اندیشکده بروکینگز به صراحت به آن اذعان می کند و می گوید: «برخلاف حال و هوای مطلوبی که به واسطه انتخاب غافلگیر کننده روحانی بعنوان رئیس جمهوری و اعطای اختیارات جدی به وی برای کمک به حل دیپلماتیک مسئله هسته ای و دیگر مسایل بر دیدارهای سال گذشته روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل سایه افکنده بود،... روحانی در سفر امسال به نیویورک، مطابق با شرایط تیره و تار منطقه، سبک انتقادی و فاقد لطافت خود را بر ملا کرد و اشتباهات راهبردی غرب را که موجب ایجاد دشمنی ها در منطقه شده است به باد انتقاد گرفت.»
این دست اظهارنظرها و همچنین مواضع اصولی رئیس جمهور در نیویورک، از فرمول ایستادگی بر خطوط قرمز نظام و تأثیر آن در ناامیدی غرب از تحلیل ذلت بار قراردادهای ننگین به ما حکایت می کند. پس از مواضع اخیر بود که گری سیمون- مشاور پیشین اوباما- به صراحت اظهار کرد: «توافق میان ایران و غرب بر سرموضوع هسته ای در آینده نزدیک غیرممکن است» او دلیل ناممکن بودن توافق را هم اینگونه تشریح می کند: «آمریکا از ایران می خواهد که بطور قابل توجهی ظرفیت غنی سازی خود را کاهش دهد و آن را به حدود 2 هزار دستگاه سانتریفیوژ فعال برساند و خواهان اعمال محدودیت به مدت بیش از بیست سال است(!) این در حالیست که ایران از هر گونه کاهش میزان ظرفیت کنونی خود امتناع می کند و برایجاد ظرفیت غنی سازی صنعتی بیشتر در مدت چند سال تأکید دارد.»
این سخنان، گزارش شفافی است از آنچه آمریکایی ها از ما می خواهند و آنچه ما بر سرآن چانه می زنیم و استقامت می کنیم. تا اینجا به ظاهر همه چیز براساس اصول نظام و خط قرمزهای ملی پیش می رود و موضوع نگران کننده ای در کار نیست.
اما در همین ایام دو اتفاق مهم، جبهه دشمن را امیدوار به رخنه در اردوی خودی و تزلزل در خط محکم مدافعان منافع ملی کرد.
دو اتفاقی که از قضا شخص وزیر خارجه نیز در آن نقش آفرین بود و از کسی که
بعنوان یک دیپلمات کهنه کار از او یاد می شود، چنین خطا و غفلت های عظیمی،
قابل پذیرش و قبول نیست.
نخستین مورد آن به سخنان عجیب و خلاف مصالح ملی وی در پاسخ به هاله اسفندیاری در نیویورک باز می گردد و پیش از این در همین ستون به آن پرداخته شده و از تکرار آن پرهیز می شود. در حالی که افکار عمومی و تحلیل گران مشغول بررسی آثار و تبعات آن سخنان و گره زدن مسئله حیاتی و ملی به منازعات جناحی و استمداد از بیگانگان برای بقاء در قدرت بودند اتفاق تازه ای رخ داد و راه را بر هرگونه خوش بینی بر سخنان پیشین وی سد کرد. ماجرای تازه طرح خجالت بار یک کمپین با عنوان «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» در فضای مجازی بود. کمپینی که با امضاء 5 کارگردان سینما آغاز شد و با افشاگری یکی از آنها، خیلی زودتر از آنچه انتظار می رفت، چراغ آن خاموش شد! درباره این کمپین و حواشی آن چند نکته مهم و گفتنی است:
1- در حالی که نتانیاهو و جان کری، به صراحت اعلام کرده بودند که «عدم توافق بهتر از توافق بد است» سفارش دهندگان کمپین مذکور شعار «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» را انتخاب کرده بودند! این یعنی اعلام نیاز شدید و مبرم به توافق! یعنی پذیرش هر شرط و عهدی به هر قیمتی! صرفاً برای اینکه توافقی کرده باشیم! اما چرا؟!
2- پاسخ این چرا را چند روز قبل آقای ظریف در پاسخ به هاله اسفندیاری داده بود آنجا که گفت: «وقتی در سال های 2004 و 2005 توافقات ما به نتیجه نرسید، مردم مرا بازنشسته کردند و کسان دیگری را روی کار آوردند» (نقل به مضمون) این یعنی اصل برانجام توافق به هر قیمتی است برای باقی ماندن در قدرت و کوتاه کردن دست رقیب از بازگشت به قدرت! وگرنه چه کسی است که نداند توافق به هر قیمتی، نه با عقل جور در می آید و نه با منافع ملی. دلیل دیگری بر این مدعا که حصول توافق به هر قیمتی برای عده ای، هدف مهم و نهایی است، عبارتی است که در پوستر این کمپین آمده است: «قبل از پایان سال، بحرانی نهفته، که بر زندگی همه تأثیر گذاشته، می تواند حل و فصل شود...» اما نمی گوید عامل بحران کیست و حل و فصل آن چه بهایی دارد؟!
3- در صفحه اینترنتی این کمپین جدولی طراحی شده که چند پرسش را با مخاطب مطرح می کند، پرسش های جهت داری که دقیقاً در پازل ادعاهای چندین ساله غربی ها قابل تعریف است! مثلاً از مخاطب پرسیده شده آیا بمب اتمی می خواهید؟! با تولید پلوتونیوم موافقید؟! در حالی که می دانیم این امور خلاف دکترین هسته ای بارها اعلام شده جمهوری اسلامی است و دقیقاً همان اتهامی است که غرب سال هاست ما را به آن بهانه تحریم کرده است. پس چه دلیلی دارد که آن را از مخاطب خود بپرسیم!؟ آیا این کار به نوعی صحه گذاشتن به سخن دشمن نیست؟ البته کار به بدیهی ترین حقوق مردم مثل اصل غنی سازی و تعداد سانتریفیوژها هم رسیده است!
4- طراحی پوستر و کمپین مذکور، در حالی است که ما در نبردی سخت و نفس گیر با دشمنیم و کوچکترین خطای ما یا فرستادن کمترین سیگنال به دشمن، به منزله گرا دادن جبهه خودی است و دست و زبان آنها را به سر مردم ما دراز می کند. سال قبل وقتی دولت به بدترین شکل و در یک بزنگاه تاریخی، اقدام به توزیع سبد کالا کرد، برخی گفتند این حرکت به زیان مذاکرات هسته ای است و حتی عده ای آن را حساب شده دانستند. اما برخی غوغاسالاران آن را رد کردند. اندکی بعد وندی شرمن در 16 بهمن با وقاحت از اقدام نسنجیده دولت اینگونه سخن گفت: «شما دیدید که ایران اخیرا به طور قابل ملاحظه ای غذا بین مردم فقیر جامعه توزیع کرد(!) که به نوعی نشان دهنده آن است که کاهش هدفمند تحریم ها تاثیر مستقیم بر مردم این کشور داشته است» وقتی عده ای می دانند که رفتار گذشته آنها بلافاصله با چه برداشت هایی همراه می شود، چرا اصرار به استمرار حرکات مشکوک و برپایی کمپین سفارشی دارند! کمپینی که بی بی سی درباره آن می گوید: «این کمپین انعکاس دهنده «بی قراری رو به رشد» جامعه ایرانی است(!) که می ترسند تحریم های گزنده بین المللی ادامه یافته و حتی در صورت عدم توافق تا 24 نوامبر تشدید شود»! به راستی آیا هیچ برداشت دیگری از این کمپین فرمایشی و سفارشی متصور است؟! و آیا برای خدشه دار کردن آبروی مردم ایران و نمایش ضعف در آنها، راهی بهتر از این هم وجود داشت!؟
5- اما چرا گفته می شود کمپین نمایشی و فرمایشی؟! از بین 5 کارگردان امضاءکننده، مجید مجیدی که فردی خوش سابقه است بلافاصله پس از اعلام ماهیت کمپین، پرده از راز آن برمی دارد و صراحتاً می گوید که از طرف آقای ظریف با وی تماس گرفته شده و از او خواسته اند برای حمایت از انرژی هسته ای به جمع امضا کنندگان یک پوستر بپیوندد. او تصریح می کند که اساساً در هیچ کمپینی وارد نشده و نام وی به خلاف در آنجا عنوان شده است! اگر این اقدام، فرمایشی و نمایشی نیست پس چه چیزی مصداق این عناوین است!؟ و چرا باید برای یک اقدام و هدف ذلت بار، سعی شود از برخی افراد خوشنام به این شکل سوءاستفاده شود؟! در بین امضاکنندگان افراد دیگری هم هستند که سوابق ارزشمندی دارند و احتمال انجام همین معامله با آنها هم وجود دارد. و البته درباره برخی از آنها که داغ وطن فروشی و توهین به دفاع مقدس و شهیدان ملت را بر پیشانی دارند، هیچ انتظاری نبوده و نیست! آنها از قدیم سر در آخور دشمنان قسم خورده مردم داشتند.
اکنون باید بپرسید در زمانی که توپ در زمین حریف است و بی هیچ تردیدی، از نگاه دوست و دشمن، عامل عدم حصول توافق، زیاده خواهی و خوی استکباری آمریکاست، چه فایده عملی از نشان دادن موضع ضعف و ذلت مردم ایران به دست می آید!؟ آن هم وقتی گری سیمور به صراحت درباره پایبندی آمریکا به منافعش می گوید: «هیچ نشانه ای دال بر آمادگی اوباما برای پذیرش توافق بد که امکان حفظ یا توسعه توانمندی غنی سازی ایران را در آینده فراهم آورد، وجود ندارد، چنین توافقی به منافع راهبردی آمریکا لطمه خواهد زد، متحدانش را در منطقه ناامید خواهد کرد و با مخالفت شدید کنگره مواجه خواهد شد».
آیا آن مقدار که آنها در باطل خود پایمرد هستند، ما نباید در حق خودمان پایمرد باشیم؟
جمهوری اسلامی:از رؤیای خلافت عثمانی تا ابتلا به سرنوشت آتاترک
«از رؤیای خلافت عثمانی تا ابتلا به سرنوشت آتاترک»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛روز سه شنبه 20 خرداد امسال (1393) رجب طیب اردوغان نخست وزیر وقت ترکیه، که اکنون رئیس جمهور آن کشور است، در دیداری که قبل از ظهر در محل کار خود در آنکارا با آقای روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران و هیأت همراه داشت گفت همین الآن خبردار شده ام که شهر موصل عراق در آستانه سقوط قرار دارد.
این خبر عجیب و غیر منتظره، برای رئیس جمهور ایران و همراهان غیرقابل باور بود و لذا با بی اعتنائی آنها مواجه شد ولی نخست وزیر ترکیه بر آنچه گفته بود تأکید کرد و گفت: داعش درحال تسلط بر شهر موصل است. هیأت ایرانی بعد از پایان این دیدار، هنگامی که موضوع را دنبال کرد معلوم شد خبر درست است و شهر موصل سقوط کرده و به دست داعش افتاده است.
هر چند از این خبر می توان نکات زیادی به دست آورد، ولی هدف ما از مطرح کردن آن در این مقاله اینست که اطلاع دقیق و سریع نخست وزیر ترکیه از عملیات داعش در شمال غرب عراق و اشغال موصل، به روشنی نشان می دهد دولت ترکیه در جریان این عملیات قرار داشته و با داعش و طراحان پشت پرده اشغال استان های شمال عراق همدست بوده است. حتی اگر این به رخ کشیدن هم توسط اردوغان صورت نمی گرفت، روابط تنگاتنگ داعش با دولت ترکیه از مدت ها قبل آنقدر آشکار بود که همدستی دولتمردان ترک با طراحان اشغال استان های شمال غرب عراق و مشخصاً سران داعش بر کسی پوشیده نبود. برگزاری گردهمائی های مخالفان دولت سوریه در ترکیه، باز کردن راه عبور تروریست های داعش از مرز ترکیه به سوریه و عراق، معالجه زخمی های داعش در بیمارستان های ترکیه، پناه دادن فراریان عراقی از جمله طارق الهاشمی معاون رئیس جمهور سابق عراق در آنکارا و حمایت های مالی، نظامی، تبلیغاتی و سیاسی ترکیه از تروریست های تکفیری از جمله داعش، همگی نشانه های آشکار همدستی دولت ترکیه با داعش و سایر تروریست های تکفیری و حامیان آنها بودند. با اینحال، نخست وزیر ترکیه با اعلام خبر سقوط موصل به رئیس جمهور ایران شاید درصدد بود قدرت و نفوذ دولت خود در منطقه را به رخ بکشد.
اکنون که دولت آقای اردوغان از مجلس ترکیه اجازه ورود ارتش این کشور به سوریه و عراق را گرفته و برای این کار، مقابله با داعش را پوشش و بهانه قرار داده، واقعیت دیگری نیز برواقعیت های تلخ موجود در پرونده دولتمردان ترک در موضوع ناامنی های سوریه و عراق افزوده می شود. هدف اصلی دولت ترکیه و شخص اردوغان از ورود ارتش این کشور به خاک سوریه و عراق، همراهی با آمریکا و به اصطلاح ائتلاف ضد داعش مورد نظر آمریکا برای محقق ساختن خواسته های استعماری آمریکا در منطقه است. همه می دانند که آمریکا با ائتلافی که تشکیل داده درصدد مقابله با داعش نیست، بلکه می خواهد شکست های خود در سوریه و عراق را جبران کند. آمریکا بعد از سه سال و نیم تلاش نتوانست دولت بشار اسد را ساقط کند و از عراق نیز با دست خالی خارج شد و همه چیز در عراق، سوریه، لبنان و فلسطین به زیان آ مریکا و رژیم صهیونیستی به پیش رفت و قدرت مقاومت علیرغم تمام فشارهائی که آمریکا و ارتجاع عرب و صهیونیست ها بر آن وارد کردند بیش از هر زمان دیگری اوج گرفت بطوری که در جنگ 51 روزه غزه در تابستان امسال کاملاً مشهود بود. به همین دلیل، آمریکا با طراحی یک عملیات پیچیده که دارای چند مرحله می باشد درصدد جبران این شکست و ایجاد حاشیه امن برای رژیم صهیونیستی است.
اشغال استان های شمال غرب عراق توسط داعش، که قطعاً با اطلاع دولتمردان آمریکائی صورت گرفت، اولین مرحله از این عملیات بود. در مراحل بعدی، ایجاد تغییرات در دولت عراق، تشکیل ائتلاف بظاهر ضد داعش، حمله هوائی به زیرساخت های سوریه به بهانه مبارزه با داعش، وارد ساختن ارتش ترکیه به درگیری های داخل سوریه و عراق و خودداری از بمباران تروریست های داعش در مناطقی از قبیل "کوبانی" به بهانه وجود موانع طبیعی و با هدف تقویت داعش در جبهه های زمینی از دیگر ترفندهای آمریکا در این عملیات تاکنون بوده اند. قطعاً تلاش برای تضعیف دولت های دمشق و بغداد، وارد ساختن ضربه های کاری به لبنان و حزب الله، هموار ساختن راه برای نزدیکی بیشتر سران ارتجاع عرب به رژیم صهیونیستی و شکل دادن به خاورمیانه جدید عربی تحت سلطه کامل آمریکا، مراحل دیگر عملیات مورد نظر آمریکا در آینده را تشکیل می دهند.
خوشبختانه مردم عراق، سوریه، لبنان و فلسطین با هوشیاری کامل در برابر این طرح آمریکا ایستاده اند و تاکنون آمریکا نتوانسته آنها را فریب بدهد. در ترکیه نیز مردم با ورود ارتش این کشور به خاک عراق و سوریه به بهانه مبارزه با داعش مخالفت کرده اند زیرا می دانند که این اقدام، بخشی از طرح خائنانه آمریکا در همین عملیات پیچیده است.
آنچه در این میان موجب تأسف است همراهی بی چون و چرای رجب طیب اردوغان با آمریکا برای پیاده کردن طرح خائنانه ایست که با پوشش مبارزه با داعش درصدد اجرای آنست. اردوغان، با بهای گزاف پذیرش شکاف در حزب خود و جدا شدن افراد مؤثری همچون عبدالله گل و خریدن رسوائی سرسپردگی در برابر آمریکا و رژیم صهیونیستی حاضر شد در ناامن ساختن منطقه سهم قابل ملاحظه ای داشته باشد و متأسفانه این بدنامی و پرونده سیاه را فقط در مقابل دریافت چراغ سبز آمریکا برای تکیه زدن بر کرسی ریاست جمهوری به جان خریده است!
اردوغان، هر چند امروز بر کرسی ریاست جمهوری ترکیه تکیه زده و خود را احیاگر "خلافت عثمانی" می پندارد، ولی باید بداند که تاریخ او را در جایگاه "آتاترک" می بیند و قطعاً سرنوشت و نام و نشان زشت آتاترک نیز در انتظار او خواهد بود. ریاستی که با هزینه گزاف ریخته شدن خون آنهمه بی گناه و ویران شدن کشورهای همسایه به دست بیاید، کلاهی است که با اندک بادی از سر خواهد افتاد.
رسالت:پاک ترین و شفاف ترین دوران!
«پاک ترین و شفاف ترین دوران!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می خوانید؛دکتر فرشاد مومنی عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی در چهارمین نشست جلسات "اقتصاد ایران در دوران دفاع مقدس" که با موضوع "تولید محوری" در دوران دفاع مقدس برگزار شد، نظام اجرایی کشور را در دوران دفاع مقدس "پاک ترین دوران" یاد کرد. او که پنج شنبه گذشته در این نشست سخن می گفت به گزارش جماران نیوز مدیریت اقتصادی دوران دفاع مقدس را "شاهکار" توصیف کرد! مومنی مختصات این شاهکار را به شرح زیر در سخنرانی خود ترسیم نمود:
- ایستادن دولت در برابر رانت خواران
- بالا بردن هزینه مفت خوارگی
- شفافیت نظام توزیع دلار و اطلاعات نفتی
- مبارزه با تجارت پول
- اجرای دقیق قانون عملیات بانکی بدون ربا
- از بین بردن رانت تجارت خارجی
- ایجاد ساختارهای نهادی اقتصاد تولیدمحور با شفافیت کامل
من نمی دانم این فهرست در دولت آقای موسوی کجا و کی و چطور در کارنامه اقتصادی وی ظهور داشته است. اما امام خمینی (ره) در سال دوم حیات دولت در پیام 22 بهمن سال 63 می فرمایند: "دولت چنانچه کرارا تذکر داده ام، بی شرکت ملت و توسعه بخش خصوصی جوشیده از طبقات محروم و همکاری با طبقات مختلف مردم، با شکست مواجه خواهد شد. کشاندن امور به سوی مالکیت دولت و کنار گذاشتن ملت، بیماری مهلکی است که باید از آن احتراز شود." (صحیفه امام، ج 19 ص 158)
از این تذکر امام(ره) معلوم می شود برای اولین بار نبوده و بارها به ایشان در مورد روند رویارویی با مشکلات اقتصادی، امام(ره) رهنمودهایی داشتند که رعایت نمی شده است. سند این عدم اعتنا را در بیانات معظم له در تاریخ 19 خرداد 65 می شود پیگیری کرد. آنجا که فرمودند: "مردم را در همه امور شرکت دهیم، دولت به تنهایی نمی تواند این بار بزرگی که الان به دوش ملت است، بردارد ... شرکت بدهند مردم را در همه امور... با شرکت اینها شما می توانید اداره کنید این کشور را. مردم را در همه امور شرکت بدهید، در تجارت شرکت بدهید، در همه امور شرکت بدهید." (صحیفه امام، ج 20 ص 56)
این بیان امام(ره) به عنوان یک شاهد صادق بر عملکرد اقتصادی دولت و رویکردهای آن نشان می دهد که نمی توان مدیریت اقتصادی دوران مهندس موسوی را "شاهکار" توصیف کرد.
چرا که همان طور که امام پیش بینی فرموده بودند، بدون مشارکت مردم در اقتصاد، دولت با شکست مواجه شد و "طی نامه ای با تشریح وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور خطاب به امام خمینی(ره) صراحتا خواستار تصمیم عاجل برای پایان دادن به جنگ شد." (حمید انصاری، قائم مقام موسسه تنظیم و نشر آثار امام، مصاحبه با ایسنا 10/7/93)
محسن رفیق دوست وزیر دفاع دولت موسوی هم مدعی بود: "وزرای طرفدار اقتصاد دولتی اصولا به جنگ معتقد نبودند." (9مهر 89، مصاحبه با روزنامه جوان) متاسفانه دولت موسوی پایه گذار کژروی های زیادی در امر اقتصاد کشور بود و می توان گفت این کژروی ها علی رغم اصلاح سیاست ها در برنامه پنج ساله اول تا پنجم هنوز اصلاح نشده و پایه اصلی بسیاری از انحرافات و مشکلات اقتصادی کشور است.
بنده نمی خواهم وارد این کژی ها شوم. آن را به عهده اقتصاددانان کشور از جمله آقای فرشاد مومنی می گذارم اما می خواهم روی یکی دو نکته که آقای مومنی به آن تکیه کردند و آن را مزیت دولت مهندس موسوی دانستند مطالبی عرض کنم و آن نکته، شفافیت بود. وی معتقد است ویژگی دوران آقای موسوی شفافیت نظام توزیع دلار و اطلاعات نفتی است و این ویژگی را با ذکر یک خاطره از مرحوم آقای عالی نسب ذکر می کند که می گفت: "یکی از استدلال هایی که آن دوره مطرح بود، این بود که اعداد و ارقام مربوط به بازار جهانی نفت جزء شفاف ترین اطلاعات است، بنابراین جهان از آنچه بر ما می گذرد، مطلع است و این ما هستیم که در حالی که همه می دانند، تصمیم می گیریم جامعه خودمان را محروم کنیم یا بگذاریم آنها هم بدانند."
ببینیم آیا اطلاعات نفتی و نظام توزیع دلار و درآمدهای نفتی در دولت آقای موسوی شفاف بود؟
به نظر نگارنده که بیش از 10 سال است در مورد عدم شفافیت درآمدهای نفتی و گازی در بودجه دولت های پس از انقلاب مطلب می نویسد این شفافیت ادعایی در دولت مهندس موسوی هم به شرح زیر وجود ندارد.
1- قرار بود وفق تبصره 38 قانون بودجه سال 58 که حاکم بر مناسبات مالی شرکت ملی نفت و خزانه داری کل بود فروش نفت "به هر صورت" به خزانه واریز شود. آیا در هشت سال دولت آقای موسوی این کار صورت گرفته است؟ به شهادت آقای بیژن زنگنه در مجلس شورای اسلامی هنگام تصویب بودجه سال 84 وقتی در برابر این سئوال قرار می گیرد که چرا شش میلیارد دلار درآمد نفت را وفق تبصره 38 قانون بودجه سال 58 به خزانه واریز نکرده است، می گوید ما در هیچ سالی این کار را نکردیم و به تبصره 38 به غیر از یکی دو سال اول انقلاب در هیچ سالی عمل نشده است.
مطابق این شهادت فروش نفت در داخل، فروش نفت به صورت سوآپ، فروش گاز طبیعی، فروش فرآورده های نفتی صادراتی
و ... در دوران آقای موسوی به خزانه واریز نشده است.
2- اگر بخواهیم این ادعا را محک بزنیم باید برویم سراغ تفریغ نفت در سال های دفاع مقدس، ببینیم دیوان محاسبات که زیر نظر مجلس اداره می شود در خصوص شفاف سازی عملکرد نفت چه گزارشی می دهد؟ مجلس در این دوران به ریاست جناب آقای هاشمی رفسنجانی اداره می شده است. کسی که تمام قد در دوران دفاع مقدس حامی مهندس موسوی بود. اما در گزارش تفریغ سال های 61 تا 67 ما هیچ گزاره ای در مورد تفریغ نفت که وفق اصل 55 قانون اساسی در اختیار مردم قرار بگیرد نداریم. نه تنها مردم حتی نمایندگان مردم هم از این گزارش خبری ندارند.
تنها گزارشی که از تفریغ نفت وجود دارد، مربوط به سال 83 می باشد که در 100 صفحه توسط هیئت عمومی دیوان محاسبات تهیه و اعضای هیئت به پای آن امضا گذاشته اند. در این گزارش آمده است سال 83شش میلیارد دلار از فروش نفت خام به خزانه نرفته است. فروش گاز هم در خزانه دیده نشده است. فروش نفت نیز در داخل به خزانه واریز نشده است. در این گزارش اشاره به فساد در قراردادها از جمله قرارداد کرسنت شده است. اگر آقای مومنی بخواهد شفافیت در درآمدهای نفتی را اثبات کند باید مستند اصلی او گزارش تفریغ بودجه نفت در سال های صدارت آقای موسوی باشد. آیا چنین مستندی را ایشان سراغ دارد؟
3- وفق قانون تاسیس وزارت نفت در 8 مهر 1358 و نیز متمم آن در 29 خرداد 1359 و همچنین قانون نفت مصوب سال 66، وزارت نفت موظف به تدوین اساسنامه شرکت ملی نفت، شرکت ملی گاز و شرکت ملی پتروشیمی و ارائه آن به مجلس برای تصویب بوده است اما در هیچ یک از این سال ها به این وظیفه عمل نکرد.
یکی از راه های شفاف سازی درآمدهای نفتی این بود که از اساسنامه شرکت ملی نفت در زمان طاغوت خلاص شویم و به اساسنامه مصوب پس از انقلاب تکیه کنیم. این بنای کج در دوران مهندس موسوی گذاشته شد. دولت های بعدی هم با تأسی به آن هرگز اقدام به این کار نکردند.
اگر آقای مومنی به شفافیت نظام توزیع و تخصیص دلارهای نفتی به عنوان یک امر خارق العاده در دولت موسوی اشاره می کنند، نباید به این مسئله اشاره کنند که اصل "درآمد" نفت و گاز در آن دوران چقدر بوده که آن را در مسیر شفافیت "هزینه" قرار می دادند؟!
فقط با نگاهی به جدول درآمدهای دولت در قانون بودجه سال های 61 تا 66 معلوم می شود "نفت و گاز" به عنوان یک سرفصل درآمدی تا سال 63 در بودجه کل کشور دیده می شود اما از سال 64 تا پایان دوره دولت آقای موسوی فقط سرفصل "نفت" دیده می شود. آقای مومنی می توانند توضیح دهند چرا درآمد گاز اعم از صادرات و یا مصرف داخل از سرفصل درآمدهای دولت حذف شد؟ اگر کسی بخواهد درآمدهای گازی کشور را در این سال ها وفق تبصره 38 قانون بودجه سال 58 و اصل 53 قانون اساسی و قانون نفت مصوب سال 60 پیگیری کند باید به کدام سرفصل از درآمدهای بودجه این سال ها مراجعه کند؟
4- آقای مومنی در رهنمودهای خود در این سخنرانی اشاره می کنند راه نجات کشور تکرار تجربه شفاف سازی دولت مهندس موسوی است. آیا اکنون پس از گذشت 26 سال از پایان جنگ می توانند نسخه ای از گزارش اقتصادی که آقای مهندس موسوی به امام (ره) دادند که قطعنامه 598 را بپذیرد از باب شفاف سازی در اختیار حداقل نخبگان و صاحب نظران اقتصادی قرار دهند تا معلوم شود وضعیت اقتصادی آن روز چقدر به جنگ و چقدر به سیاست های غلط اقتصادی دولت برمی گردد؟
5- سخنان آقای مومنی نوعی بزک کردن چهره موسوی به عنوان یکی از سران فتنه 88 است. اگر آقای مومنی واقعا مدعی شفاف سازی در آن دوران هستند باید به این سئوال کلیدی هم پاسخ دهند که مناقشات مالی ایران وآمریکا در آن دوران به کجا انجامید؟ میلیاردها دلار اسلحه در زمان شاه از آمریکایی ها خریداری شده بود. مطابق قرارداد الجزایر باید آمریکایی ها یا پول این سلاح ها یاخود سلاح ها را به ما تحویل می دادند (دعوای B61 و FMS). آمریکایی ها هیچ کدام از این کارها را نکردند. هزینه انبارداری آن را هم از ما گرفتند. ماجرای سقوط هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس و جنایات آمریکایی ها درشهادت مسافران مظلوم این هواپیما چگونه در معاونت حقوقی نخست وزیری حل و فصل شد؟ آیا پس از 26 سال نمی خواهند راجع به هزینه مفت خوارگی آمریکایی ها در آن دوران شفاف سازی کنند. که چگونه با الحاقیه ها به بیانیه الجزایر هم در آن دوران و هم پس از آن این مفت خوارگی تداوم یافت و چگونه می توان از آن دوران به عنوان "پاک ترین" یاد کرد؟!
قدس:فالوده خوری بی.بی.سی با آدمکشان داعش
«فالوده خوری بی.بی.سی با آدمکشان داعش»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم خسرو معتضد است که در آن می خوانید؛سال 1355خورشیدی، بیش از یک ماه در لندن بودم به دنبال یافتن فیلمهای مستند تاریخی ایران در ویزنیوز مؤسسه آرشیو فیلمهای تاریخی مستند دنیا وابسته به خاورمیانه.
سپس به آلمان رفتم و به کاروناس مراجعه کردم و سیصد حلقه فیلم بی صدا از دوران مظفرالدین شاه تا 28 مرداد1332 را دیدم و انتخاب کردم که این فیلمها از سوی سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران سابق خریداری و به ایران آوردم و پس از یک هفته که نگاهش می کردم و کیف می بردم که این من بودم که این خدمت را کرده ام ناپدید شد. یعنی سازمانی در دربار بود به نام بزرگداشت پنجاه سال جشنهای شاهنشاهی پهلوی، شخصی به نام آقای اسدا... پیمان، در آن روزها هیچ کس از بودن چنین فیلمهایی از ایران در آلمان و انگلیس خبر نداشت.
بنده زحمتش را کشیدم. باور کنید بیشتر روزهایی که در لندن یا در برلین بودم پشت میز موویه لا که فیلمهای 16 میلی متری را با آن نگاه می کنند نشسته سرگرم تماشا و انتخاب آن فیلمهای بی نظیر بودم. صورتش را در مقدمه کتاب «ایران در آستانه قرن بیستم» نوشته ام. در هر صورت دربار به تلویزیون فشار آورد فیلمها را گرفتند به امانت بردند و دیگر پس ندادند. حالا گاهی در این فیلمهایی که ماهواره های آن سوی آب از عصر پهلوی پخش می کنند ردپایشان را می بینیم. یادم می آید در آن روزها بی.بی.سی بورس می داد. چند روزنامه نگار را که یکی از آنان فاقد دیپلم متوسطه ولی مورد عنایت خاص هویدا بود یک سال و نیم بردند زبان انگلیسی یادشان دادند، در آب نمک گذاردند، به ایران برگشتند. عجیب است که چپ و چپگرا شدند. بعد دوباره پس از انقلاب که مشکلاتی در ایران برایشان به وجود آمد در مدت 24 ساعت از لندن سر درآوردند. حالا با آن دستگاه دارند همکاری می کنند و چه همکاری ای؟ از پاپ کاتولیک تر! و کاسه از آش داغتر شده اند.
خیلی هم بی استعداد تشریف دارند. اگر با استعداد بودند سری به آرشیو ویزنیوز می زدند. نمی دانید چقدر فیلم سیاه سفید و رنگی دارند. از بس تنبل اند می نشینند روزنامه های تهران را بررسی می کنند، طوری این آقا حرف می زند که انگار استاد راهنمای ارتباطات و روزنامه نگاری در ایران است.
بگذریم. این روزها که موضوع جنایات داعش داغ شده است و آخرین خبر حکایت از آن دارد برادرزاده صدام جنایتکار ملعون دستور اعدام 250 دانشجوی یک دانشکده افسری و 700 دانشجوی دیگر را داده است رادیو بی.بی.سی موقع صحبت از داعشی های پست و بی آزرم و زن و بچه کش همواره با واژگان «نیروهای دولت اسلامی» از آنان یاد می کند. هر زمان، گهگاهی به این تلویزیون نظر می اندازم و این واژه را از دهان گویندگان کراوات زده آن می شنوم تکان می خورم.
دولت اسلامی یعنی چی؟ کی این دولت اسلامی تشکیل شد؟ واژه دولت، واژه مهمی است و مفهوم سیاسی و ساختاری دارد. چرا استقلال طلبان آفریقایی را مائو مائو و جنایتکار و تروریست می خواندید؟ چطور گاندی را مرد عجیب و غریب و مرتاض غیرقابل تحمل و با لباسهای مسخره می خواندید؟ چرا قوام نکرومه و جوموکنیاتا و رهبران آفریقا، آدمکش و تروریست بودند؟ (به زعم بی.بی.سی) چطور مصدق لجوج و تندخو بود؟
چگونه هر کس علیه انگلستان و غارتگری آن مبارزه می کرد کمونیست، افراطی، ستیزه جو و تروریست بود، اما یک مشت آدمکش بی حیای پست فطرت که به کودکان خردسال رحم نمی کنند و این همه جنایت می آفرینند، «دولت اسلامی» هستند؟ انگلستان سعی دارد داعش را که هزار قرینه و شاهد، دلالت بر آن می کند زاده افکار و برنامه ریزی های پلید آمریکا، اسراییل و انگلیس است، بزرگ می کند. نیروهای دولت اسلامی آمدند، رفتند، کشتند، چنین کردند، چنان کردند، خاک بر سر آن دموکراسی قلابی که از مشتی جنایتکار و متجاوز به جان و مال و ناموس مردم به عنوان «دولت اسلامی» نام ببرد.
آمریکا به بهانه بمباران داعش پالایشگاه های نفت و گاز و سدهای سوریه را بمباران می کند تا آن کشور از هستی ساقط شود. گوینده بی.بی.سی لب غنچه می کند و انگار در حال صحبت از جنگجویان صدر اسلام یا صلاح الدین ایوبی است، از آدمکشان ددخویی که زن و بچه را می کشند به نام نیروهای «دولت اسلامی» یاد می کند. غنج به دل انداخته اند که فیلمبرداران بی.بی.سی اجازه یابند وسط داعش بروند و فیلمبرداری کنند. داعشی که خودشان با همدستان آمریکایی و اروپایی، نطفه اش را بسته اند.
سیاست روز:بحران سازی با ابزار کشتار
«بحران سازی با ابزار کشتار»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن می خوانید؛در کنار حملات آمریکا و معدود هم پیمانان عربی و اروپایی آنها به سوریه، انفجارهای خونین در شهرهایی همچون دمشق، حمص، دیرالزور و... که صدها کشته و زخمی بر جای گذاشته، محورهای جدیدی از تحولات اخیر این کشور را رقم زده است. با توجه به این که تا پیش از حملات آمریکا به سوریه میزان این انفجارها بسیار کاهش یافته بود، این سوال مطرح است که چرا در مقطع کنونی گروه های تروریستی سیاست کشتار دسته جمعی مردم سوریه را در پیش گرفته اند؟
در پاسخ به این پرسش چند نکته قابل توجه است. نخست آنکه آمریکا تلاش دارد از یک سو تهدید گروه های تروریستی برای مردم اروپا و آمریکا را بیش از پیش برجسته سازد و از سوی دیگر سندیتی برای ادعاهای خود مبنی بر ناکارآمدی دولت سوریه در مبارزه با تروریسم ایجاد نماید.
انفجارهای اخیر در مناطق مختلف سوریه در حالی فضای رعب و وحشت را بر عرصه بین الملل حاکم می سازد که ادعای آمریکا در ناتوان نشان دادن سوریه نیز مورد تاکید قرار می گیرد. مجموعه این تحولات، توجیه کننده گسترش دامنه حملات آمریکا از نقاط مرزی عراق و سوریه به مراکز سوریه از جمله دمشق (پایتخت) می گردد.
دوم آنکه آمریکایی ها همزمان دو هدف عمده را در سوریه دنبال می کنند. اولاً دلسردسازی مردم سوریه از عملکرد نظام سوریه در مبارزه با تروریسم و برقراری امنیت در کشور، تکمیل کننده این اقدام جلوگیری از ارسال کمک های بشردوستانه از سراسر جهان برای مردم سوریه است. آمریکایی ها برآنند تا با ایجاد فشارهای امنیتی و اقتصادی در نهایت مردم سوریه را به رویارویی با نظام و یا حداقل عدم مشارکت و یا عدم حمایت از آن در مبارزه با تروریسم سوق دهند. اتحاد مردم سوریه با ارتش و نظام این کشور مهم ترین عامل برای شکست سیاست های آمریکا در سوریه در طول سه سال و نیم گذشته بوده است و حال اینکه آمریکا به دنبال شکستن این اتحاد با حلقه های مذکور می باشد.
ثانیاً حضور گسترده ارتش در مناطق مرزی مانع از آن شده تا آمریکا بتواند گروه های تروریستی را از مناطق مرزی به داخل سوریه هدایت نماید. آمریکا به بهانه تقویت معارضان میانه رو سوری سعی در ایجاد گروه های تروریستی جدید و اعزام آنها از مناطق مرزی عراق، ترکیه، اردن، لبنان، جولان به این کشور می باشد.
آمریکا با استفاده از انفجارهای تروریستی در دمشق و شهرهای استراتژیک مرکزی تلاش دارد ارتش را از مناطق مرزی به شهرهای مرزی به حرکت وادار سازد تا زمینه ساز ورود تروریست ها از مناطق مرزی به درون سوریه گردد. هدف بلند مدت آمریکا آن است که از این گروه ها برای سرنگون سازی نظام سوریه بهره گیرد در حالی که خود کمترین هزینه انسانی و مالی این طرح را می پردازد.
وطن امروز:خطر در کمین برند جمهوری اسلامی
«خطر در کمین برند جمهوری اسلامی»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن می خوانید؛ درست برخلاف آنچه می پنداشتند که سیاست خارجه با دست فرمان وزیر امور خارجه، مهم ترین نقطه قوت این دولت است، اتفاقا باید گفت دیپلماسی جناب آقای ظریف به مهم ترین نقطه ضعف قوه مجریه بدل شده است. من البته این را قبول دارم که برخی بیش از آنکه نگاه به درون و اتکا بر عزم ملی داشته باشند، چشم به بیرون دوخته و متکی بر صدقه موهوم دشمنند، منتهای مراتب تو وقتی بیشترین وقت خود را وقف بدترین قرائت از سیاست خارجی یعنی وقف کرامت خیالی دشمن کنی، هرگز به معنای موفقیت در سیاست خارجه نیست. موفقیت در سیاست خارجی آنجاست که چه توافق ببندی، چه توافق نبندی، حافظ منافع ملی باشی. اصل را منافع ملی قرار دهی؛ حال ببینی با توافق به این مهم می رسی یا عدم توافق. ما نه توافق و نه عدم توافق، هیچ کدام را ذاتا ارزش نمی دانیم بلکه دنبال استیفای مضاعف منافع ملی هستیم که همانا ارزش در همین حفظ و بسط منافع ملی است. اگر منافع ملی از راه توافق حاصل می شود زنده باد توافق اما مرگ بر آن توافقی که بر پیکر مظلوم منافع ملی، چوب حراج می زند و به جای ساختار تحریم، فی الواقع ساختار منافع ملی را مخدوش می کند، چه می گویم که دشمن را بلبل زبان می کند تا بی سابقه، سخن بر مدار تحقیر براند. مع الاسف آقایان به جای اصل قرار دادن منافع ملی، خود توافق را اصل قرار داده اند.
گویی توافق، بهشت است و عدم توافق، جهنم! و دقیقا همین گونه فکر می کنند عده ای که برمی دارند می گویند «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست.» آنهم نزد دشمن! در خاک دشمن! نزد دشمن، در خاک دشمن، آدمی آیا اینگونه سخن می گوید؟! به بعضی ها بربخورد یا نخورد و سردبیر محترم حذف کند یا نکند.برای من یکی اصلا و اساسا شخص دکتر ظریف، اندک موضوعیتی ندارد که بخواهم له یا علیه ایشان چیزکی بنویسم، چه کنم که ایشان وزیر امور خارجه است، آن هم وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی! وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی و این حرف ها که «هر توافقی بهتر از عدم توافق است»؟! واقعا اگر بنا بود آن همه بچرخیم که به اینجا برسیم، پس دیگر چرا این همه شهید داده ایم؟! بالغ بر 300 هزار شهید داده ایم که حتی بدترین توافق با اجنبی هم بهتر از عدم توافق باشد؟! با چنین جمله ای و اساسا با چنین دیدگاهی، هر کس دیگری هم جای آقای اوباما بود، دقیقا همینگونه می تازاند! با این وضع، مگر که ابله باشد دشمن، امتیاز درست و درمان به آقایان بدهد! واقعا چرا باید جناب جلاد تحریم به بعضی ها امتیاز دندانگیر بدهد وقتی طرف آنهم در خانه اجنبی، پیش چشم دشمن اعلام می دارد «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! با وجود چنین جمله جمیله ای، متحیر مانده ام برخی چگونه خود را «خدای دیپلماسی» می دانند و هیچ نقد متقنی را بنده نیستند؟! تو وقتی اینگونه سخن می گویی یا وقتی بدتر از این، در خانه خصم، بی خود و بی جهت، پای انتخابات آینده مجلس را پیش می کشی، توقع داری دشمن، امتیاز به دردبخور هم بدهد؟! باورم هست با این دست فرمان، آنچه استیفا نمی شود «منافع ملی» است.
سیاست خارجه بعضی ها، در وهله اول، احتیاج مبرم به توافق با الفبای دیپلماسی دارد و آنگاه، احتیاج مبرم به توافق با «منافع ملی». تا این 2 توافق حاصل نشود، توافق متضمن منافع ملی حاصل نخواهد شد. بیم از آن است که در پس جمله «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» خبرهای مشکوکی نهفته باشد! آری، بیم از آن است که در پس این جمله، نیز در پس استفاده ابزاری از هنرمندان عزیز برای جا انداختن این جمله نزد آحاد ملت، اخبار بدی مستتر باشد! نکند آقایان- برخلاف ادعایشان که می گویند هنوز توافق نکرده ایم!- آنقدر توافق بد و ضعیفی با دشمن بسته باشند که مجبورند با بیان جمله «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» افکار عمومی را آماده اعلام آن توافق کنند؟! و الا به قول مجید مجیدی «عقل سلیم آیا می پذیرد چنین جمله ای را»؟! که وسط مذاکره، اظهار لحیه کنیم «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! سردر وزارت امور خارجه، این شعار شهدایی را نوشته اند؛ «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی».
مانده ام خون 300 هزار شهید این مرز شیدایی، چه هیزم تری به بعضی ها فروخته که درون میهن، غالبا خشک و اخم آلودند، لیکن جلوی لنز چشم آبی ها، از فرط خنده، غش و ریسه می روند؟! من از همه دلسوزان انقلاب اسلامی خواهش می کنم بروند فیلم سخنان وزیر امور خارجه را در محفل شورای روابط خارجی آمریکا ببینند. والله اخم را برای دشمن گذاشته اند، خنده را برای دوست. با این وضع، بیم آن می رود که هنگام دلتنگی برای موضع انقلابی یک دولتمرد، ناچار گوش به سخنان رئیس جمهور زن کشور آرژانتین دهیم!
ایام، ایام مسلمیه است. به گمانم همچنان که حضرت مسلم بن عقیل، سفیر نهضت عاشورا بود، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی نیز سفیر آرمان بلند بالای انقلاب اسلامی باشد. من اما چه خون دل ها خوردم وقتی دنبال نسبت جمله «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» با آموزه های خمینی بت شکن گشتم! این یادداشت، تقصیر تو بود حضرت روح الله! بار آورده بودی ما را که اولا، آدم حساب نکنیم «شیطان بزرگ» را و ثانیا، آدم حساب نکنیم «عشاق شیطان بزرگ» را.
حمایت:برد- برد یا برد- باخت؟
«برد- برد یا برد- باخت؟»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم ابراهیم آقامحمدی است که در آن می خوانید؛به دنبال انتشار اخباری مبنی بر تشکیل کمپین هسته ای از سوی کارگردانان مطرح سینما با موضوع محوری «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» برخی هنرمندانی که نامشان در این کمپین منتشر شده است در مصاحبه هایی تاکید کردند حمایت ما از تیم مذاکرات هسته ای در مسیر منافع ملی است و شعار «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» به هیچ وجه مورد تائید امضاکنندگان این حرکت نیست. صرفنظر از این موضوع آنچه اهمیت دارد این است که اساسا "توافق خوب" یا به تعبیر دیگر توافق "برد-برد" به چه معناست و چه ویژگی های دارد؟ در پاسخ باید گفت چنین توافقی عبارتست از تفاهمی مشترک و مورد رضایت طرفین در موضوعی مشخص که هر دو طرف متعهد به اجرای آن در چارچوب متنی مشخص و معتبرهستند. در چنین توافقی می بایست منافع هر دو طرف لحاظ شده باشد. لذا در این توافق باید حقوق و تکالیف هر دو طرف منظور شده باشد به نحوی که هیچ یک از طرفین متضرر نشده باشند. طبیعتا این توافق باید با هدف حرکت در راستای حل مسائل و گامی به پیش باشد. درست در زمانی که مذاکرات وین و نیویورک بواسطه زیاده خواهی های 1+5 با محوریت آمریکا بدون نتیجه مانده و تاکید دشمن برای عبور تیم مذاکره کننده ایران از خطوط قرمز در دستور کار قرار می گیرد، طرح شعار «توافق هسته ای به هر قیمت» حاکی از یک نگرش خطرناک است. برخی می خواهند برای رسیدن به توافق با طرف مقابل، عملا از خطوط قرمز و منافع ملی کشور عبور کند. از سوی دیگر، این شرایط، فضای مناسبی برای برخی رسانه های غربی فراهم آورده تا آنها مدعی شوند، ایرانیان از ادامه تحریم های یک جانبه غرب نگران اند، در حالی که با وجود تحریم های ظالمانه علیه کشورمان، ملت ایران در همه حوزه های اقتصادی، علمی و فناوری گام های استوار خود را برمی دارد.
اما با یک محاسبه منطقی می توان به این نتیجه رسید که کوچک ترین نشانه ای از سوی ایران در مذاکرات هسته ای، مبنی بر تاثیرپذیری از تحریم ها و عقب نشینی در این باره، طرف مقابل را نه فقط در موضوع هسته ای که در موضوعات دیگر نیز برای ادامه تحریم ها و زورگویی هاش تشویق می کند و ضرر آن در آینده تنها به پرونده هسته ای ایران محدود نمی شود و باعث تشدید اشتباهات محاسباتی غرب درباره قدرت ملی ایران خواهد شد. در مقابل، وزارت خارجه باید با اعلام زیاده خواهی طرف مقابل به مردم کشورمان و توضیح درباره علت بن بست در مذاکرات، سبب عزت مندی مذاکره کنندگان شود و کشور را از رفتن به زیر بار یک توافق پر هزینه رها کند. لذا باید گفت ایده "هر توافقی بهتر از عدم توافق است" از اساس بی معنا و مفهوم است. چرا که در عالم واقعیت نمی تواند مصداقی داشته باشد. زیرا اگر حق یک طرف یا حتی طرفین در توافقی لحاظ نشود از اساس چنین توافقی حاصل نخواهد شد. این تعبیر در حقیقت معادل ذلت و تحقیر یک طرف است . براساس قواعد و حقوق ملی و بین المللی نباید منافع کشوری تحت تأثیر قدرت و نفوذ دیگر کشورها قرار بگیرد و منافع ملی ملت ها نباید بر این اساس نادیده گرفت شود و ضایع گردد؛ پس در توافق با 1+5 نیز توجه به ابعاد و جنبه های حقوق طرفین ضروری است. لذا توافق خوب توافقی است که حق هیچ کس به دیگری داده نشود و حق هر کسی تثبیت شده باشد. طبیعتا این توافق مرضی الطرفین خواهد بود. لذا باید گفت توافق به هر قیمت از اساس مذموم، محکوم و غیرمنطقی است.
در این میان شاهد شعار دولت با عنوان توافق برد-برد از سوی دولت هستیم. قطعا رعایت حقوق ایران مطابق نیاز ملی و حقوق، معاهدات و کنوانسیون های بین المللی معنای توافق برد- برد را در خود دارد. به این معنا که اگر به واقع، هدف غربی ها اعتماد به برنامه هسته ای ایران است با پایبندی ایران به معاهدات و حقوق بین المللی، آنها به هدفشان دست یافته اند و این برد برای آنها است. زیرا در این توافق ایران تضمین های لازم برای عدم حرکت به سوی تولید سلاح هسته ای را به غرب داده است. از سوی دیگر، اگر مطابق نیاز ملی و داخلی ایران و نیز اگر بر اساس قواعد و معاهدات حقوق بین الملل، نیازهای دارویی، انرژی، کشاورزی و سایر نیازهای علمی، مجاز و مشروع ایران در چرخه فناوری هسته ای تضمین شود و به رسمیت شناخته شود، این برای ایران هم برد خواهد بود. در غیر این صورت مغایر 3 اصل: عزت، حکمت و مصلحت خواهد بود. بنابراین هرگونه توافقی باید مبتنی بر عزت ملت ایران باشد و توافقی که خطوط قرمز و عزت مندی مردم در آن لحاظ نشود، مورد قبول نخواهد بود. لذا بایستی در توافق نهایی حقوق ملت ایران به رسمیت شناخته شود و طرف مقابل باید بپذیرد که انرژی هسته ای حق مسلم و قانونی ملت ایران است. هرگونه توافقی که در این مختصات نباشد، هرگز از سوی ما مورد قبول واقع نخواهد شد و منجر به شکست خواهد بود. زیرا مقاومت ها و تلاش های ملت ایران در سال های گذشته برای مذاکره و تحمل تحریم ها را زیر سوال خواهد برد.
برای ایران فقط توافقی قابل پذیرش خواهیم بود که حقوق ملت ایران را به رسمیت شناخته باشد، تحریم ها را کنار بگذارد و انرژی هسته ای به عنوان یک حق قانونی برای ملت ایران به رسمیت شناخته شده باشد. توافقی که تحریم ها را کنار نزند و انرژی هسته ای را به عنوان حق قانونی ملت ایران به رسمیت نشناسد، مورد توافق نظام و مردم نخواهد بود. بر این اساس ایران هرگز موضع ذلت در برابر مستکبران را نمی پذیرد. آنچه که باید آن را به طرف خارجی متذکر شد این است که حاکمیت و مردم ایران به دنبال این نیست که به هر قیمتی توافق حاصل شود. لذا ایران فقط از توافقی استقبال می کند که حقوق قانونی ملت ایران را به رسمیت بشناسد و عزت ملت ایران را خدشه دار نکند.
جوان:نقطه هدف در نمایش ائتلاف علیه داعش
«نقطه هدف در نمایش ائتلاف علیه داعش»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن می خوانید؛پس از فروریختن برج های دوقلو در یازدهم سپتامبر، امریکایی ها دنیا را به دو بلوک تروریست ها و ائتلاف ضدتروریسم تقسیم و با ادعای مبارزه با تروریسم به خاورمیانه لشکرکشی کردند. بسیاری از کارشناسان با ارائه ادله ای مستحکم، حادثه 11 سپتامبر را مشکوک دانسته و مبارزه با تروریسم را پوشش و بهانه ای برای لشکرکشی به منطقه راهبردی غرب آسیا از سوی امریکا اعلام کردند. اینک و پس از گذشت بیش از یک دهه امریکایی ها با سرو صداهای فراوان، داعش را تهدیدی بزرگ برای امنیت جهان و منافع غرب معرفی کرده و با تشکیل یک ائتلاف به جنگ با این گروه تروریستی در سوریه و عراق آمده اند. بسیاری از تحلیلگران و صاحب نظران، تشکیل ائتلاف برای مبارزه با داعش را یک نمایش خنده دار دانسته و بر این اعتقاد هستند که امریکا از این اقدام، به دنبال اهداف دیگری است. این صاحب نظران برای اثبات تحلیل و نگاه خود به دو نکته مهم اشاره می کنند.
1- داعش ساخته و پرداخته امریکا و متحدان امریکاست.
2- تا به امروز، بیشترین خسارت های ناشی از بمباران ها از سوی ائتلاف در سوریه، متوجه ملت و دولت سوریه بوده و با این بمباران ها، زیرساخت های سوریه در حال نابود شدن و داعش کم ترین خسارت را دیده است.
در مورد نکته اول باید گفت، اساساً شکل گیری گروه تروریستی داعش در این حد و اندازه بدون کمک امریکا، کشور های اروپایی، صهیونیست ها، ترک ها و کشورهای عربی مانند عربستان، قطر و اردن امکان نداشت. به عبارت دیگر، داعش را همان کسانی به وجود آورده اند که امروز ائتلاف برای مبارزه با آن را شکل داده اند. دلایل برای این ادعا، آن قدر زیاد است که به راحتی، صاحب نظران و برخی مقامات سیاسی جهان در مورد آن اظهارنظر می کنند. اظهاراتی از قبیل:
1- رئیس جمهور آرژانتین در سازمان ملل: «امروز برای صدور قطعنامه ای ضدداعش گرد هم آمده ایم ولی به خوبی می دانیم قرار است با گروهی بجنگیم که از سوی بسیاری از کشور هایی که می شناسید مورد حمایت بوده است، این داعش با بسیاری از کشور های عضو شورای امنیت هم پیمان بوده است.»
2- «نورمن پیش» حقوقدان بین المللی و عضو سابق کمیسیون سیاست خارجی مجلس
آلمان در گفت وگو با خبرنگار ایرنا در برلین: «گروه های تروریستی منطقه
همچون طالبان، القاعده و داعش، همه دست پرورده سیاست غلط امریکا هستند که
امروز از کنترل حامیان خود خارج شده اند.»
3- «مارین لوپن» رئیس جبهه ملی فرانسه: «کشور های عربستان، قطر و ترکیه،
حامیان کنونی طرح مبارزه با تروریسم، خود در واقع از عاملان حمایت از
تروریسم بودند.»
اظهارات مشابه با آنچه آمد بسیار فراوان است و چنین اظهاراتی ریشه در واقعیت غیرقابل انکار دارد. عناصری که امروز مناطقی را در سوریه و عراق در کنترل خود دارند و از امکانات مالی و تجهیزاتی فراوان برخوردار هستند، از بیش از 80 کشور جهان، به این دو کشور آمده اند. تا دیروز این عناصر به عنوان نیروهایی انقلابی، مورد حمایت گروهی تحت عنوان دوستان سوریه بودند. این دوستان سوریه به همین افراد که اکنون خطرناک توصیف می شوند، پول، امکانات و انواع تجهیزات نظامی دادند تا حکومت بشار اسد ساقط گردد. کشور هایی چون ترکیه و اردن به عنوان عقبه نزدیک گروه تروریستی داعش برای جنگ در سوریه ایفای نقش کردند. شبکه های اطلاعاتی، رسانه ای و تبلیغاتی و بسیاری از کشور های غربی و عربی و ترکی، طی سالیان اخیر در خدمت اهداف گروه های تروریستی چون داعش بودند و داعش به همراه دیگر گروه های تروریستی، در خدمت منافع امریکا و متحدانش بود.
مهم ترین اهداف امریکا و غرب در حمایت از داعش عبارت است از:
الف: تکمیل پروژه اسلام هراسی با استناد به خشونت های داعش تحت عنوان دولت اسلامی
ب- تأمین امنیت اسرائیل غاصب با بحران سازی در جهان اسلام و کشور های حامی مقاومت
ج- افزایش تنش در جهان اسلام با راه انداختن جنگ های مذهبی
د- تضعیف موقعیت جمهوری اسلامی با ساقط کردن بشار در سوریه و شیعیان همسو با ایران در عراق
ه- قطب بندی در جهان اسلامی با راه انداختن جنگ شیعه و سنی با محوریت ایران
و عربستان. هدف راهبردی یا نقطه هدف در این میان، در واقع زمینه سازی برای
پیاده سازی همان طرح خاورمیانه بزرگ یا خاورمیانه جدید مورد نظر امریکا در
منطقه و جلوگیری از شکل گیری خاورمیانه اسلامی مبتنی بر ارزش های انقلاب
اسلامی است.
ناکامی امریکا و متحدانش در دستیابی به برخی از این اهداف مانند ساقط کردن دولت سوریه و تضعیف قدرت شیعیان در عراق از یک طرف و آشکار شدن نشانه هایی از خطر داعش برای خود غرب و متحدانش در آینده از طرف دیگر، موجب گردید تا امریکا سناریوی دیگری را تحت عنوان مبارزه با داعش از طریق تشکیل یک ائتلاف بین المللی به مرحله اجرا بگذارد. البته شکست سنگین رژیم صهیونیستی در جنگ 51 روزه غزه و زانو زدن این رژیم به عنوان نماد قدرت غرب در برابر مقاومت، فضایی را به وجود آورد که امریکایی ها برای تغییر این فضا، تشکیل ائتلاف ضدداعش را با اهداف خاص مورد نظر سرعت بخشیدند.
امریکا با ادعای مبارزه با خطر داعش ائتلاف را تشکیل داده و چند روزی
است که مناطقی در سوریه و عراق را بمباران کرده، لکن دلایل فراوانی وجود
دارد که نشان می دهد این کشور اهدافی بسیار فراتر از نابودی داعش را دنبال
می کند و عمدتاً موضوع مبارزه با داعش، یک پوشش و بهانه ای بیشتر نیست.
مهم ترین اهداف امریکا از تشکیل ائتلاف و نمایش مبارزه با داعش عبارت است از:
1- بازگشت مجدد به منطقه و بازیابی هویت امریکا به عنوان یک قدرت برتر تعیین کننده
2- مصادره موفقیت های جمهوری اسلامی، دولت بشار اسد، حزب الله لبنان و شیعیان عراق در شکستن کمر داعش به نام خود.
3- تضعیف دولت سوریه و در نهایت ساقط کردن بشار تحت عنوان مبارزه داعش از یک طرف و حمایت از معارضان میانه رو از طرف دیگر.
4- تضعیف موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی با مهار جریان های همسو با ایران
5- تضمین امنیت رژیم صهیونیستی
6- جلو گیری از نفوذ بیشتر روسیه در خاور میانه
7- تغییر فضای روانی علیه اسرائیل غاصب به خاطر جنگ 51 روزه غزه
8- حمایت از متحدین منطقه ای
9- کنترل انرژی منطقه
10 کنترل داعش و در چار چوب قرار دادن آن در راستای منافع غرب
تأمل در اهداف مذکور، نشان می دهد نقطه هدف در این میان به عنوان هدف
اصلی و راهبردی، همانا پیاده سازی طرح خاور میانه مورد نظر امریکا با
مختصات جدید است. رفتار های دولت ترکیه و مجوز پار لمان این کشور برای
دخالت نظامی ترکیه در دو کشور عراق و سوریه، بیانگر آن است که در پیاده
سازی طرح مورد نظر امریکا در خاور میانه، نقش و سهم قابل توجهی برای ترک ها
تعریف شده است.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که این طرح و نقشه شیطانی امریکایی ها نیز
مانند طرح های گذشته آنان در منطقه، با شکست مواجه خواهد شد. دوران امریکا
پایان یافته و بیداری اسلامی و محور قدرتمند مقاومت در منطقه با محوریت
جمهوری اسلامی، فتنه جدید امریکا و متحدینش را نقش بر آب خواهد کرد.
شرق:ائتلاف نامیمون
«ائتلاف نامیمون»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صالح نیکبخت است که در آن می خوانید؛به دنبال حوادث 11سپتامبر سال2001 و سقوط طالبان در افغانستان و حمله نیروهای ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا(2003 میلادی) به عراق که به عمر حکومت 38 ساله رژیم بعثی در عراق پایان داد، تحولات سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقا که به نوعی با این دو اتفاق مرتبط بود شتاب چشمگیری به خود گرفت و هنوز هم این تحولات در صدر اخبار جهان قرار دارد. در این میان به وجودآمدن سازمانی تروریستی موسوم به «داعش» که بعدها نام دولت خودخوانده «خلافت اسلامی» را بر خود نهاد از اتفاقاتی است که هم اکنون دنیا را به خود مشغول کرده است.
سقوط ناگهانی و غیرمترقبه دو استان مهم «نینوا» و «صلاح الدین» با مرکزیت «موصل» و «تکریت» و هزیمت دو ارتش فدرال عراق با استعداد شش و چهارگردان زرهی در این دو شهر و با تجهیزات نظامی سبک و سنگین بسیار از جمله تانک های پیشرفته و زره پوش ها و خودروهای نظامی و دستیابی «داعش» به این میزان از سلاح، موجب تغییر معادلات منطقه ای و بین المللی و بیداری حاکمانی شد که خود در به وجودآمدن این سازمان، نقش اصلی را بازی کردند. خطا نیست که وزیر امور خارجه ایران ائتلاف کنونی علیه این دولت خودخوانده را «اجتماع توبه کاران» بنامد. مهم این است که امروز این سازمان تروریستی با نصب خلیفه جدید و تصرف بخش های مهمی از خاک دو کشور عراق و سوریه موجب ایجاد شکاف و انشعاب در دو سازمان بزرگ «القاعده» و «طالبان» نیز شده که بیشترین حوادث تروریستی منطقه و جهان در دودهه اخیر منتسب به آنان است. گر چه عملیات خشن افراد «داعش» و قصاوت آنها در کشتار مردم بی گناه و به اسارت گرفتن آنها در این دو کشور موردقبول «القاعده» نیز نبوده است.
روند حوادث نشان می دهد که مبارزات ایدئولوژیک «داعش» و«القاعده» از یک طرف و «طالبان» در افغانستان و پاکستان جریان دارد و به زودی پرده هایی از این اختلافات پشت پرده برملا می شود. ولی نقش دولت هایی که در ایجاد چنین سازمان های تروریستی و به تبع آن در جنایاتی که این گروه به وجود آورده است آنچنان آشکار است که عذرخواهی های موسمی دیپلماتیک این یا آن مقام آمریکایی، یا غیرآمریکایی نمی تواند آن را برای همیشه مکتوم نگه دارد. غیر از کشورهای حاشیه خلیج فارس که در حمایت مالی و نیروی انسانی این جنایتکاران از هیچ کمکی دریغ نکرده اند و خاستگاه اصلی نیروهای این گروه و نیز «القاعده» از کشورهای خلیج فارس است، دولت ترکیه یکی از مهم ترین حامیان «داعش» و جنایت های کنونی آن است.
دولت کنونی ترکیه و نمایندگی حزب «عدالت و توسعه» با اندیشه های اخوانی (اخوان المسلمین) راه احیای خلافت عثمانی را در پیش گرفته است و تغییرات سیاسی ماه های اخیر در آنکارا و انتخاب رجب طیب اردوغان به عنوان رییس جمهور و زمزمه افزایش اختیارات او به نحوی که او را راضی کند، حکایت از آن دارد که سودای احیای خلافت عثمانی و «سلطانیسم» جایگزین نظام فعلی جمهوریت در ترکیه همچنان زنده است. اردوغان، ابتدا به بهانه مبارزه با دولت حاکم در سوریه و تنگ کردن میدان بر سایر گروه های مخالف اسد، همه اقدامات لازم را برای تقویت «داعش» و «جبهه النصره» که نماینده «القاعده» در شام بود، به عمل آورد و مرز هزارو200کیلومتری ترکیه را روی تروریست هایی که در سراسر دنیا به نام مبارزه با حکومت اسد عازم سوریه بودند؛ بازکرد. ارتش ترکیه هم که یکی از قوی ترین ارتش های «ناتو» است و باید حافظ مرزهای این کشور باشد همه امکانات لجستیکی و خدماتی را ازجمله در زمینه پزشکی و دارویی برای تروریست ها فراهم آورد.
به طوری که امروز کسی نمی تواند انکار کند که این تروریست ها از همه نقاط دنیا وارد ترکیه شده و از آنجا به سوریه و عراق سرازیر می شوند که در کشور ترکیه و در میان مطبوعات مخالفان دولت «آ ک پ» از آنان به عنوان «مسافران مجاز» نام می برند و هر گاه این افراد به عنوان «داعش» در جنگ با نیروهای دولتی سوریه یا پیشمرگان کرد در عراق و سوریه زخمی می شوند این بیمارستان های پیشرفته ترکیه و ارتش این کشور است که آماده پذیرش آنان و معالجه آنان با پیشرفته ترین وسایل پزشکی و زبده ترین پزشکان ارتش این کشور است.
هدف اردوغان، تنها، مبارزه با دولت بشار اسد و سرنگونی آن و حل اختلافات مرزی با سوریه نبوده بلکه نیروهای ارتش ترکیه که در طول 30سال گذشته نتوانسته بودند در جنگ با «پ ک ک» به پیروزی دست یابند و «ترکان کوهستانی» را مقهور خویش بنمایند و نمی توانستند برای مبارزه با این گروه های مسلح کرد وارد خاک سوریه شوند، علاوه بر کمک هایی که پیش تر گفته شد از نیروهای «داعش» برای جنگ با «گریلاهای کرد» استفاده کرده و در هفته های اخیر از آخرین کارت برنده خویش و از یک بازی سیاسی آشکار استفاده کرده و آزادی 49نفر از دیپلمات ها و کارمندان ترک که در کنسولگری ترکیه در موصل کار می کردند و گفته می شد به صورت برنامه ریزی شده از طرف «داعش» به اسارت گرفته شده اند، استفاده کردند و همزمان با آزادی این افراد، حمله «داعش» به روستاهای کردنشین اطراف «کوبانی» که بیش از دوسال است در تصرف کردهای سوریه بوده و حملات «داعش» نتوانسته بود آن را از دست کردها خارج کند، استفاده کنند. تروریست های «داعش» با حمایت آشکار و نهان ارتش ترکیه که ناظر محاصره این منطقه هستند و نیز اتکای به سلاح های پرشمار دریافتی و غنیمتی، در حال پیشروی گام به گام هستند به طوری که با وجود مقاومت جانانه نیروهای کرد مدافع این شهر، در حال حاظر، جان بیش از 140هزارنفر در خطر کشتار توسط «داعش» و تکرار فاجعه «شنگال» در اقلیم کردستان و اسارت هزاران زن کرد است.
آشکار است وعده های نخست وزیر ترکیه برای نجات «کوبانی»، تاکنون، اقدام
عملی و نمود عینی نداشته است و بالعکس، تروریست ها در پناه حمایت آشکار و
نهان «آنکارا» به این شهر یورش می برند. «داعش» تاکنون نتوانسته از طریق
مرز ترکیه، اقلیم کردستان عراق را محاصره کند. اما اینک در سایه اتحاد
نامیمون با «ترکیه» درصدد است بدون اینکه وارد خاک عراق شود، «اقلیم» را
تحت فشار مستقیم قرار دهد. در نهایت نظر دولت ترکیه این است که از هر طرف
کشته شود به نفع این دولت است، و چه بهتر کردها توسط سازمانی قلع وقمع شوند
که هدف تهاجم نیروهای ائتلاف بین المللی هستند. هرچند این ائتلاف اقدامی
جدی برای نجات «کوبانی» انجام نداده است.
مردم سالاری:ترکیه و مقاصد نو عثمانی
«ترکیه و مقاصد نو عثمانی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم دکتر امیر مدنی است که در آن می خوانید؛پارلمان ترکیه با تصویب طرحی به دولت آن کشور اختیار داده است تا به عراق و سوریه نیروی زمینی بفرستد و به کشور های دیگر اجازه بدهد که از پایگاه های ترکیه به انجام عملیات نظامی بر ضدّ داعش بپردازند. گروه تروریستی داعش که مناطق وسیعی را در شمال و شرق سوریه به تصرف در آورده با اشغال مناطق خودگردان کردنشین سوریه و محاصره شهر کوبانی به مرز ترکیه نزدیک شده است. پیش از این رجب اردوغان رئیس جمهور ترکیه، خواستار منطقه ای حائل بین سوریه و ترکیه با استفاده از نیروی زمینی شده بود. نخست وزیر ترکیه آقای احمد داود اوغلو نیز در مصاحبه مطبوعاتی خود اعلام داشت که «نمی خواهیم کوبانی سقوط کند و برای پیشگیری از این حادثه هر چه در توان داریم انجام خواهیم داد».
سخنان مقامات ترکیه به همراه تصمیم پارلمان ظاهراً به مقاصد انسان دوستانه و برای پیشگیری از آوارگی و قتل عام ده ها هزار کرد کوبانی و مناطق اطراف توسط ماشین آدمکشی داعش صورت می گیرد. اما با نگاهی به مواضع و سیاست های درونی و منطقه ای آقای اردوغان و دولت وقت ترکیه در قبال اقلیت ها و معترضان داخلی، بحران سوریه، مساله کرد و رفتار با پناه جویان کرد و سرانجام نحوه تعامل با گروه داعش نمی توان به اهداف ژئوپلیتیکی پنهان در پس مقاصد انسان دوستانه اعلامی نیندیشید. واقعیت آن است که ترکیه اردوغان - داود اوغلو که دارای گرایش های اخوان المسلمینی در بستری نو عثمانی و توسعه طلبانه است اگر در شکل گیری گروه تروریستی داعش همچون عربستان سعودی و قطر دارای مسئولیت مستقیم نباشد با خودداری از اتخاذ مواضع صریح بر ضدّ آن دارای مسوولیت های بسیار سنگینی است.
رفت و آمد و حضور چهره های سرشناس حامی داعش به ترکیه، مجاز داشتن عبور افراطیون دلتای جهانی به سوریه از طریق خاک و مرز های ترکیه، ارائه خدمات درمانی به جنگجویان زخمی داعش، خرید و فروش مواد نفتی و آثار هنری به سرقت رفته از کشور های سوریه و عراق در بازار های ترکیه و نحوه نا روشن آزادی دیپلمات های ترکیه ای به گروگان گرفته شده در موصل به همراه شواهد بسیار دیگر همچون وجود دفاتر غیر رسمی نمایندگی داعش در خاک ترکیه حاکی از رابطه ای است که اگر دوستانه تلقی نشود حکایت از اشتراک منافع و مبتنی بر درک متقابل با حفظ تفاوت هاست. رابطه ترکیه با داعش به گونه ای است که به نوشته روزنامه حرّیت ترکیه حتی آقای بایدن معاون پرزیدنت اوباما در سخنرانی خود در دانشگاه هاروارد اذعان می کند که ترکیه به همراه متحدان منطقه ای آمریکا همچون عربستان و امارت متحده در شکل گیری داعش و ایجاد جنگ فرقوی دارای مسئولیتی بسیار سنگینند.
این در حالی ست که به نوشته دیلی تلگراف فرانسیس ریساردن سفیر پیشین آمریکا در ترکیه از «همکاری دولت ترکیه با جبههً نصرت» که شاخه سوری القاعده است سخن می گوید. پرسش مطروحه این است که با ملاحظه نقش ترکیه در شکل گیری داعش و دیگر گروه های افراطی و سیاست بسیار سختگیرانه ترکیه در قبال کرد های ترکیه و بطور کلی مساله کرد چرا ترکیه با اعلام قصد دفاع از کوبانی آن هم با نیت انسان دوستانه از طریق ورود احتمالی نیروی زمینی در برابر داعش قرار می گیرد؟ واقعیت اینجاست که ترکیه در چارچوب گرایش های نو عثمانی توسعه طلبانه مقاماتی که خود را از تبار آلب ارسلان و سلطان محمد فاتح می دانند، قصد ورود به خاک سوریه را دارد تا بتواند با موافقت آمریکا حکومتی دست نشانده هم جنس خود یعنی با گرایش اخوانی را در سوریه حاکم سازد .
این امر در ذهن مقامات ترکیه از جمله به این دلیل امکان تحقق را دارد که بمباران های ائتلاف به رهبری آمریکا بدون نیروی زمینی امکان غلبه بر آدم خوران داعش را ندارد و تحقق ممکن آن دارای برد های چند گانه است. تصمیم گیران در ترکیه فکر می کنند که با سیاست وارد سازی نیروی زمینی به کوبانی به نیت انسان دوستانه (قابل پذیرش برای افکار عمومی جهانی ) به تجربه خودگردانی کرد های سوریه در چارچوب حاکمیت ملی سوریه، با ایجاد منطقه حائل پایان می نهند ( حذف تجربه دموکراتیک خود گردانی کردی- بومی ذاتا ضد داعشی و ضد اخوانی ) و با استفاده از بمباران های ائتلاف (با هزینه رقیبان جهان سنّی یعنی عربستان سعودی و شیوخ ) و حذف سر دیو افراطیگری، بدن دیو را حفظ کرده آن را در کنار نیروی زمینی خود در جهت تغییر رژیم در سوریه ( حذف اسد) در جهت اهداف ژئوپلیتیکی پروژه نو عثمانی به کار می گیرند .
جنگ های تجاوزکارانه همیشه با مقاصد و برنامه آغاز می شوند اما با نخستین شلیک ها همه چیز تغییر می کند. در برابر چنین برنامه جنگی مبتنی بر بکارگیری حتا جانبی گروه تروریستی داعش گذشته از دولت ها و ملت ها، شهروندان ترکیه قرار دارند که بیش از 70 درصد آنان مطابق نظر خواهی ها تمایلات ضدّ افراطیگری و ضدّ داعشی دارند. همه دولت ها اشتباه می کنند و مقامات کنونی ترکیه نیز به دام ماجرایی پر مخاطره خود آفریده شده افتاده اند و البته امکان اصلاح نیز وجود دارد. مقامات ترکیه با ادامه این سیاست بسیار خطرناک کشور خود را به سوی پاکستانی شدن و بی امنیتی مستمر پیش می برند.
ابتکار:از کجا آورده اند؟
«از کجا آورده اند؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سیدعلی محقق است که در آن می خوانید؛یکی از کاربران صفحه «مشکلات بچه پولدارها» در فیسبوک نوشته است که «از یه جایی به بعد، دیگه هیچی نیست که بخری و این بزرگترین مشکل ما مایه دارهاست». شبکه های اجتماعی فیسبوک، توئیتر، وایبر، واتس آپ، تانگو، اینستاگرام و... پر شده است از صفحه هایی درباره زندگی و دغدغه های بچه پولدارها و قشر برخوردار جامعه. در این بین «صفحه بچه پولدارهای تهران» در اینستاگرام در دو سه روز گذشته جنجالی شد و رسانه ای شدن وجود چنین صفحه ای موجی ازبازدید و نظر و واکنش های مثبت و منفی را به همراه آورد.
«ازکجا آورده ای؟» بیشترین پرسش و واکنش کاربران به اعضای این صفحات بوده است و تاکنون تحلیل های جامعه شناختی و روانشناختی متنوعی هم در رسانه ها و شبکه های اجتماعی در این باره نوشته شده است.
طبیعی است که برخی از این صفحات، مطالب و تصاویر جنبه شوخی دارد و چندان مبتنی بر واقعیت محض نیست. بخش دیگری از این مطالب و صفحات اما واقعی است و چه بسا نویسنده مطلب بالا در فیسبوک واقعا به منتهی الیه دارندگی مالی رسیده و اکنون چنین دیدگاهی درباره زندگی خود دارد. بودن یا نبودن چنین صفحاتی در شبکه های اجتماعی و شوخی یا جدی بودن نوشته ها و تصاویر آنها اما چندان فرقی در کلیت موضوع نمی کند. واقعیت این است که سرمایه دارها و فرزندان آنها اکنون و پیش از این همواره وجود داشته اند و پس از این خواهند بود. اگرچه همواره نسبت آنها به کل جمعیت کم بوده است اما آنها همیشه بخشی از جامعه ایرانی را تشکیل داده اند؛ چه در دوران قاجار و پهلوی و چه در سه دهه گذشته و حتی دهه شصت و اوج جنگ تحمیلی و سهمیه بندی و کوپن و موشکباران. هر نامی هم که آنها یا ما برایشان انتخاب کنیم، چندان فرقی در اصل ماجرا ایجاد نمی کند؛ «طبقه برخودار»، «پولدارها»، «ثروتمندان»، «سرمایه گذاران»، «کارآفرین های موفق»، «تازه به دوران رسیده ها»، «نوکیسه ها»، «یک درصد» یا هر نام دیگر...
تفاوت اصلی اما درماهیت ثروتمند شدن و فراز و فرود ثروت افراد در بستر زمان است. هر شهروندی در اطراف خود احتمالا افراد سرمایه دار و موفق زیادی را می شناسد که یا تا بوده به صورت خانوادگی از مکنت و سرمایه کافی برخوردار بوده است و یا ثروتمند شدن آنها منطقی از جنس تلاش و زمان دارد و نابرده رنج نیست. گردش مالی آنها معمولا حاصل هوش قانونمند و یک دو دوتا چهارتای منطبق بر واقعیت های علم اقتصاد است. تجربه نشان داده است که کارآفرینی های هوشمندانه و نوین، سرمایه گذاری های عاقلانه و استفاده مناسب از فرصت های قانونی گاهی می تواند به لحاظ اقتصادی و در گذر زمان سکوی پرتاب افراد و خانواده هایی از طبقه متوسط یا ضعیف به طبقات بالاتر شود، بی آنکه حقی از کسی یا حقوقی از بیت المال ضایع گردد. چه در گذشته های دور و چه در حال حاضر معمولا این دسته از سرمایه داران عمدتا ثروت و سود خود را در چرخه فعالیت و تولید و یا کسب وکارهای دیگر صرف می کنند و کمتر علاقه دارند که با دسترنج خود - هرچند فراوان – خودنمایی کرده و بیش از حد معمول انگشت نما شوند. به عبارتی تا بوده ثروتمند بودن در ایران ( تهرانی، اصفهانی، یزدی، تبریزی، شیرازی و...فرقی نداشت) قواعد و آداب خود را داشته است و دستگیری و دست به خیر بودن اولویت اول و احتمالا خودنمایی و ژست احتمالا آخرین اولویت این آداب نانوشته بوده است.
در کنار این یکی دو روش معمول ثروتمندبودن یا ثروتمند شدن، جامعه ایرانی طی دوران معاصر و به ویژه سال های اخیر همواره و البته هر ازگاه، شاهد شکل گیری طبقه جدیدی از نوسرمایه داران بوده است. آنها صرفا در مقطعی از زمان بی آنکه هیچ کدام از راههای معقول و معمول گفته شده را طی کرده باشند، معماگونه، طبقه اقتصادی و به تبع آن اجتماعی خود را تغییر داده و به ناگهان در قلل رفیع برخورداری و دارندگی جاخوش کرده اند. شاید بتوان رانت خواری های محلی و جزیی عاملین توزیع کالاهای اساسی وکوپنی در دهه شصت را اولین نشانه های شکل گیری این گونه نوسرمایه داران در سالهای اولیه پس از انقلاب دانست. اما چنان نماند و این پدیده سال به سال ابعاد پیچیده تری به خود گرفت. نشان به آن نشان که طی همه سالهای دور و نزدیک هر تاجر و میلیاردری که پایش به محاکم قضایی و رسانه ها باز شد و محکوم به فساد اقتصادی و ساخت و پاخت و رشوه و رانت خواری و زمین خواری شده است، نمودار زمان – ثروتش فرازهایی ناگهانی و به دور از منطق اقتصاد داشته است؛ بماند که به ازای هر محکوم چند نفر قسر در رفته اند.
مه آفرید خسروی معدوم، بابک زنجانی محبوس، شهرام جزایری تازه رها شده از بند زندان و فاضل خداداد رفته بالای دار و دیگران، مثال های نزدیک و دور این واقعیت هستند. آنها در کسری از یک دهه یا حتی صرفا دریک دوره سه چهارساله اوج گرفتند و به چشم آمدند و... یکی دو دهه اخیر و به خصوص دوران هشت ساله گذشته را می توان دوران ظهور جماعتی از نوسرمایه داران ایرانی نام نهاد. گروهی راز سرمایه دار شدن این جماعت جدید را چیزی شبیه چند و چون شکل گیری شیوخ و ثروتمندان عرب حاشیه خلیج فارس می دانند و گروهی روش برآمدن طبقه نوسرمایه دار هشت ساله گذشته را از جنس ثروت اندوزی ناگهانی و یک شبه طبقه ای از کارگزاران شوروی سابق در سالهای پس از فروپاشی حکومت کمونیستی ارزیابی می کنند و در هر دو ارزیابی نفت و اقتصاد مبتنی بر درآمدهای نفتی حرف اول را می زند.
واقعیت این است که برآمدن های این چنینی و یک شبه، بیش از این که نمودی از پویایی و توسعه اقتصادی کشور و نشانه فرصت شهروندان برای توفیق و برخورداری باشد، روایت گرعینی انواعی از بیماری و به هم ریختگی اقتصاد کشور در این مقاطع است. با این تفاوت که در دهه های شصت، هفتاد و هشتاد، هرگاه که مطابق بر نامه ریزی اقتصاد خرد و کلان کشور خواست سربرآورد عده ای سختی کشیدند و عده ای قلیل هم فرصت موج سواری پیدا کردند. این وضعیت اما به گونه ای دیگر و البته مطلق در هشت سال گذشته رخ داد. اقتصاددانان ثروت اندوزی یک طیف و تشدید فقر بخش دیگری از جامعه در دو دهه پیشین را به عوارض و خونریزی های طبیعی ناشی از یک زایمان تشبیه می کردند. در این پیوند و در مقام مقایسه اما پدیده فساد بی حد و حصر و ریخت پاش و به هم ریختگی اقتصادی هشت ساله گذشته را می توان مرگ خونین زائوی نگون بخت( اقتصاد) حین عمل سزارین نام نهاد. طی این مدت به ویژه در چهارساله دوم، بخش اعظمی از طبقه متوسط به واسطه سیاست های اقتصادی نامتوازن و من درآوردی دولتمردان زیر خط فقر رفتند و بسیاری غرق شدند و گروهی هم فاصله بین صفر تا چند هزار میلیارد را در یکی دو سال طی کردند تا هم شکاف طبقاتی در کشور از زمین تا آسمان شود و هم به مدد رانت و ویژه خواری و حیف و میل، نسل جدیدی از پولدارها و بچه ها پولدارها شکل بگیرند که به هیچکدام از قواعد و اسباب بزرگی و مکنت پای بند نباشند و به جایی برسند که به طعنه بگویند «از یه جایی به بعد، دیگه هیچی نیست که بخریم»
دنیای اقتصاد:لزوم شفاف سازی سیاست ارزی
«لزوم شفاف سازی سیاست ارزی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم زهرا کاویانی است که در آن می خوانید؛نرخ ارز یکی از متغیرهای اساسی اقتصاد کلان است که نوسان آن می تواند بی ثباتی در سایر بازارها را نیز در پی داشته باشد. تغییرات شدید نرخ ارز، موجب تغییرات نرخ تورم و ورود سفته بازان به بازار ارزهای خارجی شده و درنتیجه تاثیرات زیادی بر محیط اقتصاد کلان دارد. از این جهت است که سیاست گذار اقتصادی به منظور تقویت ثبات در محیط اقتصاد کلان باید همواره در جهت ثبات در بازار ارز گام بردارد. در حال حاضر و تقریبا از اوایل سال 1392 پس از التهابات شدید بازار ارز و نوسانات قابل توجه نرخ ارز طی سال 1390 و 1391، این بازار از ثبات نسبی برخوردار بوده و قیمت ارز در این بازه زمانی به نسبت نوسانات سال های قبل با تغییر و تحولات کمتری مواجه بوده است.
با این حال به نظر می رسد که هنوز حاشیه اطمینان کافی برای فعالان در این بازار وجود ندارد و در این میان، جای ارائه یک سیاست و موضع شفاف از سوی دولت برای نرخ ارز خالی است.
در هفته های اخیر نرخ ارز نسبت به ماه های گذشته از نوسان بیشتری برخوردار بود. قیمت دلار در بازار غیر رسمی که مدتی در حاشیه اطمینان 3100 تومان قرار داشت، دوباره از 3200 تومان نیز فراتر رفته و در این بازه نوسان می کند. هرچند تغییرات نرخ ارز در این بازه محدود طبیعی بوده و نمی تواند به تنهایی دلیلی برای ورود مجدد التهاب به بازار ارز باشد، اما لازم است تا سیاست گذاران اقتصادی دولت در این زمینه شفاف سازی کنند. به طور معمول کشورها از نظام ارزی خاص با حاشیه اطمینان قابل توجه پیروی می کنند. درخصوص ایران نیز به نظر می رسد که لازم است تا سیاست ارزی دولت به طور شفاف به مردم اعلام شده و پس از آن دولت خود را ملزم به پایبندی به سیاست اعلام شده کند.
به عنوان مثال، در صورتی که سیاست دولت، نظام نرخ ارز شناور مدیریت شده است، می توان اعلام کرد که نرخ ارز از سوی دولت کاملا تحت کنترل بوده و به عنوان مثال دولت تنها اجازه نوسانی در حدود 10 درصدی را در بازار برای نرخ ارز قائل است یا در صورتی که دولت نرخ ارز بالاتری را برای فعالیت های اقتصادی مناسب می داند، می تواند شفاف سازی در این زمینه صورت گرفته و به عنوان مثال اعلام شود که نرخ ارز به تدریج همراه با نرخ تورم تعدیل شده و افزایش می یابد. این شفاف سازی می تواند به تقویت ثبات در بازارها و محیط اقتصاد کلان کمک کند. این در حالی است که عدم وجود چنین شفاف سازی موجب می شود تا به عنوان مثال فعالان بازار ارز که تاکنون گمان می کردند سقف تعیین شده برای نرخ ارز 3200 تومان است، با افزایش قیمت دلار از 3200 تومان دچار سردرگمی شوند.
بنابراین این مقاله پیشنهاد می دهد تا سیاست ارزی دولت به صورت شفاف به مردم ارائه شود. در این خصوص به عنوان مثال برنامه ششم توسعه می تواند محل مناسبی برای اعلام سیاست ارزی دولت طی پنج سال آینده باشد.