به گزارش سرویس بین الملل فرارو به نقل از فارن پالسی، علاوه براین، تصور کنید تمام مکزیکی ها یک شبه صحبت کردن به زبان انگلیسی را می آموختند. فقر شدید در مکزیک از بین می رفت و بخش عمده نیروی کار این کشور ناگهان مهارت های تولید را کسب می کردند. در نهایت تصور کنید که مکزیک طی چندین دهه گذشته با پشتکار بسیار روابط تجاری خود با دیگر کشورهای آمریکای لاتین را گسترش داده بود. و حال تصور کنید پس از گذشت چند سال از این پیوند معجزه آسای مکزیک و آمریکا، دلار به ارز مشترک بخش عمده این نیمکره تبدیل شده باشد. می دانید می خواهم چه بگویم؟
زمانیکه در سال 1990 آلمان شرقی و غربی متحد شدند، آنچه که در مجموع شکل گرفت بزرگتر از دو آلمان جدا بود. شرق توانست موسسات اقتصادی مستحکم، فرهنگ دقت و درستی در تولید و جایگاه مرکزی غرب در اقتصاد جهانی را به دست آورد. غرب نیز سیل عظیمی از کارگران جدید و دسترسی به بازار بزرگی که از زمان جنگ جهانی دوم به بعد تقریباً تعطیل شده بود را از آن خود کرد. این بازار یکی از ثروتمندترین بازارهای جهان نبود اما فضای زیادی برای رشد داشت. و با وجود آنکه این کارگران جدید به اندازه همتایان غربی خود پرکار نبودند، به طور میانگین بیش از 50 درصد کم هزینه تر بودند.
اضافه شدن ناگهانی میلیون ها کارگر با حقوق و کارایی پائین به نیروی کار آلمان بازگشت سرمایه را به طرز چشمگیری افزایش داد. زمانیکه مشکلات اولیه این اتحاد دوباره فروکش کرد، جریان ورود سرمایه به کشور آغاز شد. ارائه تجهزات بهتر به کارگران جدید و به کار گرفتن آنها در کارخانه های آماده کار بلافاصله بر کارایی آنها افزود. درعین حال حقوق پائینی که این کارگران دریافت می کردند بخش صادرات آلمان را بیش از پیش رقابتی کرد.
پس از آن یورو پا به عرصه گذاشت. صادرات آلمان به منطقه یورو آسانتر و شفاف تر شد و خریداران خارج از این اتحادیه پولی می توانستند هزینه کالا و خدمات آلمان را به جای مارک آلمان که باوجود قابل اعتماد بودن، محدودیت داشت، با ارز جدیدی که جامع تر بود بپردازند.
بنابراین هیچ جای تعجبی نبود که آلمان به یکی از بزرگترین صادرکنندگان جهان تبدیل شد. چند سال نخست پس از اتحاد دوباره سخت بود و صادرات در واقع با افت روبرو شد. پس از آن بود که معجزه اتفاق افتاد: صادرات آلمان از 1994 تا 2008 که بحران مالی جهان آغاز شد، هر سال بیش از تولید ناخالص داخلی آن بود. طی آن 15 سال صادرات سه برابر شد در صورتی که تولید ناخالص داخلی مطابق تغییرات در قیمت ها) تنها 27 درصد افزایش یافت.
تا زمان شروع بحران یورو، چنین نتایج خیره کننده ای باعث می شد برخی بگویند آلمان فرمول جادویی برای رشد صادرات در یک اقتصاد پیشرفته را کشف کرده است. ایمون فینگلتون، خبرنگار و نویسنده ای که کتاب هایی در مورد مسائل اقتصادی جهان نوشته در «آمریکن پراسپکت» نوشته بود «چندی است که اقتصاد آلمان توانسته اعتباری را کسب کند» و مدل آلمانی را «موتور فوق العاده موفقیت اقتصادی» خوانده بود. درست است که آلمان طی سال های شکوفایی خود تغییرات اندکی را در سیاست اقتصادی خود ایجاد کرد، از جمله اصلاحات در بازار کار و سیستم بازنشستگی، اما اگر چنین تغییرات جزئی را عامل رشد اقتصاد آلمان بدانیم، تمام واقعیت «اتحاد دوباره» را نادیده گرفته ایم.
همانطور که هیچ رازی در مورد پیروزی و رشد اقتصادی آلمان وجود نداشت، هیچ رازی نیز در مورد افت آن وجود نخواهد داشت. حقوق و دستمزد در شرق تقریباً به سطح دستمزدها در غرب رسیده و در نهایت نیز مزایای صادرات از بین خواهد رفت. روابط تجاری در اروپای شرقی و مرکزی تقریباً به طور کامل مورد بهره برداری قرار گرفته و ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در تلاش است که این مناطق را تحت سلطه اقتصادی خود قرار دهد. در حال حاضر مارک آلمان به یک نوستالژی عاشقانه تبدیل شده است. پس از گذشت دو دهه، شکوفایی ناشی از اتحاد دوباره در نهایت به پایان خود نزدیک می شود.
این امر کاملاً طبیعی است. حجم اقتصاد هر کشور تنها به دو چیز وابسته است: حجم نیروی کار و سودمندی و کارایی نیروی کار آن کشور. سودمندی و کارایی نیز به میزان سرمایه در دسترس هر کارگر و چگونگی استفاده وی از این سرمایه بستگی دارد. زمانیکه یک کشور در مسیر رشد با ثبات قرار می گیرد، این «چگونگی» مهمترین مسئله موجود است.
می توانید با وقوع هر اتفاق ناگهانی از جنگ گرفته تا اتحاد دوباره و بلایای طبیعی بر میزان سرمایه و نیروی کار بیافزایید یا از آن بکاهید اما روند دراز مدت استاندارد زندگی همواره وابسته این «چگونگی» خواهد بود.
این «چگونگی» برای آلمان به مرکز صحنه بازگشته است. هر حرکت این کشور در بحران جاری پیامدهای فوق العاده ای برای آینده منطقه یورو و آینده آلمان خواهد داشت. آلمان در آستانه تغییر موسسات اقتصادی خود و موسسات اقتصادی منطقه قرار دارد. این اقدام همان راهی است که شما نه با تسریع روند اجرای چند قانون در بازار کار بلکه از طریق ایجاد تغییرات بسیار در زمینه های قانونی، فرهنگی و حتی مبانی فیزیکی یک اقتصاد، «رقابت پذیری» خود را برای دهه های آتی ارتقاء می دهید.
اگر آلمان بتواند این فرصت را درک کند و از آن برای بازبینی این عوامل مهم اقتصادی استفاده کند، قادر خواهد بود که نه فقط سطح استاندار زندگی مردم بلکه روند آن را دگرگون کند. چنین فرصتی تنها یک بار در چندین سال به دست می آید. برای شرق (آلمان) این فرصت، اتحاد دوباره بود. برای آلمان به طول کلی این فرصت، بحران یورو است.