جمهوری خلق چین از دو دهه قبل رشد اقتصادی خود را شروع کرد و اکنون سرریز قدرت پکن خود را در عرصه های سیاسی و بین المللی نشان می دهد. به تدریج نفوذ رو به گسترش چین در سراسر جهان به چالشی برای غرب تبدیل شده است و یکه تازی چند دهه ای رویکردها لیبرالی اروپا و آمریکا را به چالش می کشید.
در این راستا دولت آمریکا از زمان ریاست جمهوری دولت «باراک اوباما» برای ممانعت از روند رو به افزایش قدرت و نفوذ چین دست به کار شد، ترامپ به آن حالت تهاجمی تری بخشید و دولت بایدن از همه ظرفیت های اقتصادی -تجاری، سیاسی، نظامی واشنگتن برای در برگیری یا همان سیاست مهار پکن بهره می برد.
اندیشکده مطرح «بروکینگز» پژوهشی مبسوط را در این زمینه با عنوان «چین و چالش نظم جهانی» منتشر کرده و آورده است: برای مدت دو دهه، چین به دنبال سود بردن از ترتیبات کلیدی نظم سیاسی و اقتصادی جهان بود.
اکنون چین در چند حوزه (و نه در همه عرصه ها)، به دنبال تخریب همین ترتیبات دیرینه و جلوگیری از ظهور قواعد جدید است تا دامنه اقدامات خود را توسعه دهد. پکن همچنین ترتیبات جدیدی را با هدف کسب نقش یک قدرت فائقه را پیشنهاد می دهد. در مقابل ایالات متحده و متحدان غربی آن هم تلاش دارند تا استراتژی هایی را برای این رویکرد اجرا کنند.
بیشتر گفتمان های اخیر در تحلیل چالش های قدرت فزاینده چین بر تعادل نظامی، فناورانه و امنیتی و حضور رو به جلوی آمریکا در آسیا متمرکز شده اند. به طور قطع، افزایش سریع نیروی دریایی چین و فناوری های پشتیبان، آزادی مانور آن را در تنگه تایوان و در دامنه وسیع تر اقیانوس آرام غربی و فراتر از آن بیشتر می کند.
از دهه ۱۹۹۰ تا اواسط دولت دونالد ترامپ، ایالات متحده و متحدان غربی آن تلاش کردند تا چین را به نحوی عمیقتر در ورطه سیاسی و اقتصادی نظم و نهادهای حاکمیت جهانی ادغام کنند. ورود چین به سازمان تجارت جهانی (WTO)، ایجاد مکانیسم +۵ در حاشیه G-۷ و ایجاد G-۲۰ نیز در همین راستا بود.
با اینحال در واقعیت، رفتار چین و نقش آن در نهادهایی که در آن حضور دارد، خلاف آن چیزی را موجب شد که غرب انتظار داشت؛ در عمل رویکرد بازتر نسبت به پکن منجر به فرسایش عمیق تر ترتیبات تثبیت شده نظم جهانی شده است.
استراتژی کلی چین در دهه گذشته و بیشتر، کاهش نفوذ قدرت های لیبرال بر نهادها و ترتیبات نظم جهانی و تغییر موازنه قدرت نظامی بوده است. برای دستیابی به این هدف بزرگ، چین در میان کشورهای جنوب از حمایت بینالمللی قابل توجهی برخوردار شده است. اما دیگر قدرتها، توان نظامی رو به رشد چین را یک تهدید می دانند. اکنون به نظر می رسد پکن در برخی حوزهها، به دنبال براندازی یا حداقل دگرگونی ستونهای کلیدی نظم جهانی باشد.
رویکردها و راهبرد جهانی چین
مقاله بروکینگز، استراتژیهای چین را در مجموعهای از حوزه های سیاستی که فراتر از قدرت نظامی هستند، اما در چارچوب حکمرانی جهانی قرار ندارند، بررسی میکند. این واقعیتی است که چین در حال ایجاد قابلیت های نظامی خود برای بهبود موقعیت در موازنه قدرت در آسیا و شاید فراتر از آن است. اما نکته اینجاست همزمان که چین به دنبال انباشت قدرت نظامی و نظامی-فناوری است، باید با سایر دولت ها در دنیای جهانی شده نیز تعامل داشته باشد.
در این چارچوب پکن بر چهار حوزه تعاملی که ستونهای اصلی نظم جهانی کنونی هستند، تمرکز دارد:
● برابری حاکمیتی و تمامیت ارضی - که از معاهدات پس از جنگ جهانی دوم ناشی شده اند.
● آزادی دریانوردی - پایه و اساس جریان آزاد تجارت و انرژی، بستر اقتصاد جهانی.
● محدودیت تسلیحاتی - توافقات بین قدرتها که دستیابی یا استقرار سلاحهای متعارف یا استراتژیک را محدود میکند.
● ارزشهای لیبرال و حقوق اساسی بشر - حقوق مدنی و سیاسی بر پایه ساختار سیاسی دموکراتیک
در همه حوزه های فوق.
برای رسیده به این اهداف چین از استراتژی های گوناگونی استفاده کرده است که به تدریج در طول زمان تکامل یافته اند. پکن به عنوان بخشی از این استراتژی خود، از رویکردهای زیر یا "شش P" استفاده کرده است:
● سود (Profiting)- بهره برداری از نظم جهانی برای رشد یا پیشبرد اهداف ملی. این خط مشی به طور گسترده رویکرد چین نسبت به تعامل با تجارت بینالمللی و موسسه های مالی را در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ نشان میدهد.
● نفوذ (Penetrating)- دستیابی به یک سازمان یا رژیم برای شکلدهی به سیاست آن به منظور کسب مزیتهایی برای چین. این ویژگی رویکرد چین به تعامل با سازمان ملل در دهه گذشته را توضیح می دهد.
● سواری گرفتن(Piggybacking)- بهره گیری از اقدامات چالش برانگیز قدرت های در حال ظهور و نارضایتی برخیها از نظم جهانی (به ویژه در روسیه و همچنین هند، برزیل و دیگر کشورها).
● انحراف (Perverting)- استفاده از ساختار رسمی یک رژیم سیاسی برای پیشبرد منافع چین، اما به شیوه ای به شدت مضر با اهداف غیررسمی. به طور قطع این مشخصه رویکرد چین (یا پیامد سیاست آن) برای مشارکت در سازمان تجارت جهانی است، اما شاید رفتار چین در مورد آزادی دریانوردی را بهتر شرح می دهد.
● پیشگیری (Preventing)- استفاده از نفوذ اقتصادی در جهان و ظرفیت های سطح بالای آن برای جلوگیری از ظهور قوانین یا ترتیبات محدود کننده در حوزه های جدید. از قضا، چین بیشتر مواقع خود را با ایالات متحده در این حوزه همراه می بیند، البته واشنگتن در این مسیر اغلب کند بوده یا تمایلی به پذیرش مقررات بینالمللی در حوزههای نوین نداشته است.
● پیشنهاد (Proposing)- چین در برخی حوزه ها، تلاش دارد نقش پیشنهاد دهنده قانون یا مبتکر نهاد را ایفا کند.
چین علیه نظم جهانی غرب
چین از برخی رویکردهای مزبور تنها برای محدود کردن نفوذ قدرتهای لیبرال بر امور جهانی استفاده میکند. برخی رویکردهای دیگر نیز ممکن است برای واژگون کردن ارکان اصلی نظم جهانی یا به انحراف کشیدن آنها مورد استفاده قرار بگیرند. در کل با افزایش قدرت چین، راهبرد کلی پکن به طور فزاینده ای از سود بردن از ترتیبات موجود نظم جهانی شروع شد اما سپس به نفوذ در آنها برای پیشبرد منافع خود و انحراف اهداف اصلی آنها و در نهایت به پیشنهاد رژیم ها یا نهادهای جدید به نفع خود تغییر کرده است.
در بخش نتیجه گیری این پژوهش ۱۶صفحه ای آمده است: اتحاد جماهیر شوروی یک تهدید وجودی برای ایالات متحده بود، اما چالش کمتری را برای اقتصاد جهانی یا نهادهای نظام بینالملل داشت. وضعیت چین اکنون متفاوت است و گرچه حداکثر یک تهدید امنیتی مختصر برای ایالات متحده به شمار می رود، اما یک چالش بزرگ برای نظم اقتصادی و سیاسی جهانی است.
بر این اساس در حالی که غرب ظرفیت بازدارندگی خود را افزایش می دهد، باید به طور جمعی از منافع اصلی خود در نظم جهانی در برابر چین دفاع کند. برای سالها، غرب به دنبال ارائه فضای گستردهتری به چین در ترتیبات نظم جهانی بود تا منافع چین را به تداوم نظم موجود گره بزند. اما شواهد دهه گذشته حاکی از آن است که این تلاش کامل نبوده است. اکنون، ایالات متحده و شرکای آن باید به طور کامل ظرفیت های خود را در دفاع نظم کنونی به کار بگیرند.
طبق توصیه بروکینگر مهمتر این است که چنین دفاع یا ائتلاف گسترده ای باید قدرت های دموکراتیک در حال رشد مانند هند را هم جذب کند که البته کار آسانی نیست. علت در تفاوت ها است؛ به عنوان نمونه در زمینه حقوق بشر، غرب و هند تفاوت های سیاسی قابل توجهی دارند و در تجارت، امور مالی، سرمایه گذاری و آب و هوا، منافع هند به چین نزدیکتر است تا غرب. اما هند باید به تدریج درک کند که مجبور است از بخش های اصلی نظم جهانی برای حفظ منافعش دفاع کند.
بر این اساس، تلاشهای مشترک برای دفاع از نظم کنونی می تواند در داخل و خارج از چارچوبهای مشخص انجام شود. اگرچه کوشش براساس چارچوب های موجود، امکان همکاری با چین را در شرایط مناسب یا در حوزه های خاص - مانند عدم اشاعه تثبیت می کند، اما قادر است ایجاد ائتلاف گسترده تری از کشورها در دفاع از نظم مستقر را نیز تسهیل کند.