يکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 15 - ۱۲ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۰۱ آبان ۱۴۰۱ - ۱۲:۵۴

رازِ ناچسبندگی

استعفای لیز تراس، نخست‌وزیر بریتانیا، تنها پس از ۴۵ روز و ثبت رکورد کوتاه‌ترین دولت در تاریخ این کشور این پرسش را در ذهن متبادر می‌کند که چگونه است که در آن ساختار پس از ناکامی در اجرای برنامه خود یا احساس ناخرسندی افکار عمومی کناره می‌گیرند و در بسیاری از نقاط دیگر جهان شاهد چنین رخدادی نیستیم؟
رازِ ناچسبندگی
کد خبر: ۵۲۶۸۸۱

به گزارش ایران اکونومیست، عصر ایران نوشت: «هرچند موضوع این یادداشت چرایی این استعفای خاص نیست و اصل استعفای سیاستمداران مد نظر است و اینکه در انگلستان طی تنها شش سال چهار نخست‌وزیر کناره گرفته‌اند: دیوید کامرون، ترزا می، بوریس جانسون و حالا هم لیز تراس اما ابتدا لازم است اشاره شود کناره‌گیری این آخری به خاطر اعتراض به برنامه اقتصادی او بوده که تبعات نگران‌کننده‌ای را پیش چشم سیاسیون و اقتصاددانان قرار داد و مشخصا با دورقمی‌شدن تورم پس از ده‌ها سال خود را نشان داد و با لایحۀ «فرکینگ» هم حساسیت‌ها را بالا برد، چون این یکی صدای طرفداران محیط زیست را درآورد که با این شیوۀ جدید استخراج نفت و گاز مخالف‌اند.

اما چرا در بریتانیا استعفا می‌دهند و در بسیاری از کشورهای دیگر این اتفاق کمتر می‌افتد یا اصلا رخ نمی‌دهد؟

اول: حزب از فرد مهم‌تر است و همان‌گونه که باشگاه فوتبال به خاطر یک بازیکن ولو مسی یا رونالدو از منافع و مصالح خود نمی‌گذرد احزاب واقعی هم اعتبار خود را فدای افراد نمی‌کنند. پس نخستین تفاوت در این است که حزب واقعی داشته باشند یا نه.

دوم: درست است که خانم تراس قربانی این سازوکار شده اما از نردبان همین سازوکار بالا آمده بود. کمااینکه یکی از گزینه‌های جانشینی او وزیر سابق دارایی – ریشی سوناک – است که بوریس جانسون، نخست‌وزیر پیشین، را به استعفا واداشت. به بیان دیگر اگر این سازوکار نبود خود خانم تراس به نخست‌وزیری نمی‌رسید. در برخی ساختارهای سیاسی البته پس از بالاآمدن از نردبان آن را برمی‌چینند. در یک دموکراسی اما نردبان را نمی‌توان برداشت و طبعا نردبان تنها برای بالارفتن و جاخوش‌کردن نیست و گاه باید پایین آمد و استعفا محترمانه‌ترین شکل پایین‌آمدن از نردبان است. دموکراسی، مدرن است اما مثال نردبان قدیمی است چندان که مولانا می‌گوید:

نردبان این جهان، ما و منی است

عاقبت این نردبان، افتادنی است

لاجرم هر کو که بالاتر نشست

استخوانش سخت‌تر خواهد شکست

سوم: در نظام‌های پارلمانی تغییر دولت آسان‌تر از نظام‌های ریاستی است. اگر در آمریکا کناررفتن رییس دولت به‌ندرت و دشواری اتفاق می‌افتد، به خاطر آن است که ریاستی است و ریاست دولت با رییس‌جمهوری است و نخست‌وزیر ندارند؛ حال آنکه اگر در نظام پارلمانی / نخست‌وزیری باشد امکان وقوع آن بیشتر است منتها در کشوری مثل ایتالیا به حد افراط رسیده و دولت‌ها را متزلزل کرده و در بریتانیا هم برخی نگران همین وضعیت شده‌اند؛ به گونه‌ای که تیتر شمارۀ جدید مجله اکونومیست به طعنه چنین است: «به بریتالیا خوش آمدید» و دو واژۀ بریتانیا و ایتالیا را با هم آمیخت مثل اصطلاح «خصولتی» که در زبان فارسی ساخته شده از دو کلمۀ خصوصی و دولتی. اکونومیست در طرح روی جلد هم لیز تراس را در قامت یک جنگجوی رومی کشیده با کلاهخودی جارویی، سلاحی چنگالی و سپری پیتزایی! که البته صدای ایتالیایی‌ها را درآورده است.

در ایران دهۀ ۲۰ اگر دولت‌ها به‌سرعت تغییر می‌کردند و یکی حتی فرصت جلب رأی اعتماد را هم پیدا نکرد به خاطر آن بود که نظام سیاسی هنوز پارلمانی بود و احزاب فعال بودند اما در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ عملا شاه همه‌کاره شد و کار به جایی رسید که امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر سال‌های ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۶، گفت من از تعبیر «شخص اول مملکت» تعجب می‌کنم آخر مگر در مملکت شخص دیگری هم داریم که ایشان شخص اول باشد؟ به خاطر همین تلقی بود که مردم نیز تغییر دولت‌ها پس از او در سال‌های ۵۶ و ۵۷ را جدی نگرفتند.

چهارم: در نظام حزبی و پارلمانی نخست‌وزیر با یک برنامۀ مشخص رأی می‌گیرد. اگر نتواند اجرا کند یا خودش کنار می‌رود یا کنار گذاشته می‌شود. مثل مدیر یک ساختمان که مثلا با قبول پروژۀ نصب و راه‌اندازی آسانسور یا توسعۀ فضای سبز مسئولیت می‌پذیرد و اگر به دلایلی نتواند، ادامۀ مدیریت او بلاوجه می‌شود و طبعا وامی‌گذارد.

پنجم: دلیل دیگر استعفا، همکاری‌نکردن وزیران خود همان دولت است. اینگونه نیست که رفقای خود را بیاورند و ... . بدین‌ترتیب نخست‌وزیر اگر هم بخواهد نمی‌تواند بماند؛ چرا که از درون دولت و حزب هم تحت فشار قرار می‌گیرد. جای دیگر اگر چنین اتفاقی نمی‌افتد به خاطر این است که خود وزیر نیک می‌داند اگر آقای الف، رییس دولت یا رییس‌جمهور نبود هرگز در این جایگاه قرار نمی‌گرفت و ... !  (ضعف یا ویژگی انگلستان در این زمینه البته این است که قانون‌ اساسی مکتوب به مثابه سند واحد ندارد و مجموعه‌ای از قوانین، آدب و رسوم و معاهده‌ها که طی قرن‌ها وضع و اجرا شده‌اند نقش قانون اساسی را ایفا می‌کنند و به همین خاطر اگر نخست‌وزیر نخواهد برود مکانیسم قانونی واضحی وجود ندارد و می‌تواند دردسر ایجاد کند؛ هر چند که در نهایت و تحت فشار ناگزیر است برود. در آمریکا البته با اصلاحیه بیستم قانون اساسی نحوۀ انتقال قدرت را توضیح داده‌اند وگرنه دونالد ترامپ آدمی نبود که برود و می‌ماند و نمی‌رفت!)

ششم: مهم‌ترین عامل که جا داشت در رتبۀ نخست این نوشتار هم بیاید نظارت و پایش مدام احزاب رقیب و رسانه‌هاست. هر جا میل به استعفا کمتر است نقش رسانه کمتر است و هر جا که وادار به استعفا یا متمایل به آن‌اند شک نکنید حزب و رسانه دارند. در غیاب احزاب واقعی و رسانه‌های آزاد میل به ماندن و نرفتن شکل می‌گیرد. مهم‌ترین راز چسبیدن و ناچسبندگی شاید همین فقره باشد.

هفتم: لیز تراس پس از ۴۵ روز می‌رود؛ چرا که از بازگشت به همین موقعیت در آیندۀ دور یا نزدیک، نومید نیست. میل به ماندن وقتی فزونی می‌گیرد که آیندۀ پس از آن تیره باشد؛ حال آنکه همین خانم تراس چه‌بسا چند صباحی دیگر دوباره نامزد نخست‌وزیری شود. زیرا می‌دانند به میز خود نمی‌چسبد و اگر بخواهند برود می‌رود. همین حالا گویا برای بوریس جانسون، نخست‌وزیر قبلی، که او هم با استعفا کنار رفت، ۱۰۰ امضا در پارلمان جمع‌آوری شده و یکی از بخت‌های نخست‌وزیری آینده است. با این وصف می‌توان گفت وقتی مسیر بازگشت به قدرت یا فعالیت بیرون از ساختار رسمی برای سیاستمدار، بسته و دشوار باشد میل به ماندن فزونی می‌گیرد تا حذف نشود اما هنگامی که می‌تواند فعالیت کند و بازگردد چرا خود را از چشم مردم بیندازد؟

هشتم: در نظام‌های سیاسی شفاف شعار نمی‌دهند و مدام حرف نمی‌زنند بلکه شاخص‌ها حرف می‌زنند. مثل نتیجۀ یک تیم فوتبال که هر قدر هم مربی مدعی موفقیت باشد وقتی چند بازی متوالی را با نتایج ضعیف پشت سر گذاشته از او نمی‌پذیرند. در دنیای سیاست و اقتصاد هم شاخص‌ها برای همین تعریف شده‌اند و ... .

نهم: درست است که مهم‌ترین برندهای یک کشور اقتصادی است و مثلا کره را با ال‌جی و هیوندایی و سامسونگ و آلمان را بنز و ب‌ام‌و ژاپن را با محصولات باکیفیت صنعتی می‌شناسیم اما رفتارها هم برند می‌سازد و با همین مکانیسم ها مصداق‌هایی از دموکراسی را پیش چشم جهانیان قرار می‌دهند.

دهم: دست آخر این که بریتانیایی‌ها مُصرّند نوع پادشاهی خود را - واقعی یا ظاهری - با دیگر نقاط دنیا متفاوت نشان دهند تا تصویر پادشاه یا ملکه تشریفاتی در نظر آید و نگاه‌ها به لحاظ مسئولیت به جانب نخست‌وزیر باشد.  در ایران ۷۰ سال قبل هم تمام تلاش دکتر مصدق همین بود و خیر و صلاح شاه جوان را در سلطنت و نه حکومت و ادارۀ مملکت با کسب نظر ملت با مکانیسم انتخابات می‌خواست ولی شاه گمان سوء برد و پنداشت می‌خواهند تخت را از او بگیرند یا مملکت را به کمونیست‌ها بسپارند و همراهی نکرد. هر چند مصدق با استعمار انگلستان پنجه در پنجه انداخت اما عمیقا مشروطه‌خواه بود و با نزدیک‌ترین یار خود - دکتر فاطمی - در جمهوری‌خواهی حتی بعد از فرار شاه هم‌آوایی نکرد. شاه اما درنیافت و اصرار بر دخالت مستمر و شناخته‌شدن حکومت با نام خود داشت و  وقتی دریافت که دیر شده بود. نخست‌وزیری خانم تراس با مرگ ملکه الیزابت هم‌زمان شد و حالا خبری از پادشاه نیست و همه از نخست‌وزیر سخن می‌گویند. اگر قایل به دست‌های توطئه باشیم می‌توان گفت تراس کنار رفته تا دنیا بداند این سلطنت از نوع مطلقه نیست؛ هر چند این حدس بسیار ضعیف است ولی ناخواسته این دستاورد را داشته است.»

 

آخرین اخبار