عدل کن ، عدل که گفتند حکیمان جهان
مملکت ، بی مدد عدل نماند بر جای
( ملک الشعرای بهار )
... روزهای سخت و تلخ و عجیبی را می گذرانیم. از دست رفتن دختری از دختران ایران در بازداشتگاه گشت ارشاد، فتیله اعتراض و انتقاد نسبت به تندروی و برخوردهای غیر اصولی ماموران گشت ارشاد را روشن کرده است و هر چه می گذرد شعله هایش، گوشه و کنار بیشتری از کشور را در بر می گیرد.
انتقاد نسبت به ماهیت فعالیت گشت ارشاد و نتایج منفی آن، اجماع وسیعی را در میان طیف های مختلف مردم از جناح های گوناگون ایجاد کرده است که تا کنون، سابقه نداشته است و هم اکنون، به جز طیف مدافع این برخوردهای تند، جمیع مردم موافقتی با تداوم فعالیت گشت ارشاد از خود نشان نداده اند.
ابراز این انتقاد و اعتراض و مخالفت، که در ابتدا به شکلی آرام و ملایم بود رفته رفته، رنگ و بوی تندی به خود گرفت و هر روز، دامنه آن در گوشه و کنار کشور وسیع تر و گسترده تر می شود.
نکته جالب آن است که اصلی ترین تعداد معترضان و منتقدان به این شرایط را، گروه سنی تشکیل می دهد که در دهه های پس از انقلاب به دنیا آمده و در تمام سال های رشد و آموزش پذیری شان، در اختیار سیستم تربیتی و آموزشی کشور بوده اند.
مشکل کجاست؟
با نگاهی به شرایط این روزها، می توان گفت به نظر می رسد بین مردم و حکومت، یک زبان مشترک برقرار نیست. هر کدام، از زاویه نگاه خود به مسائل نگاه می کنند، هر کدام حرف خود را می زنند و راه خود را می روند.
در این جا باید دید مقصر کیست؟
مردم، که همیشه همراه بوده اند و با وجود محدودیت های مختلف برای حضور کاندیداهای مورد نظرشان، در بیشتر انتخابات ریاست جمهوری و مجلس و ... در این سال هاشرکت کرده و نشان داده اند که یک " شهروند خوب" هستند.
ولی آیا دولتمردان، از این همراهی مردم به نفع تحقق مطالبات آنان و ارتقای وضعیت معیشت و رفاه آنان و به تعبیری، برای بهتر شدن دنیا و آخرت آنان استفاده نموده اند یا این همراهی مردم را ، دلیل درست و بر حق بودن رویه حکومت داری خود دانسته و روز به روز، دایره حقوق شناخته شده مردم در اسلام و قانون اساسی را ، تنگ تر و کوچک تر کرده اند تا جایی که شاید بتوان گفت به روزی رسیده اند که به دنبال "سوپاپ اطمینان " کنترل بحران های اجتماعی موجود می گردند تا شاید کمی، از بخار غلیان آشفتگی های موجود بکاهند.
به راستی، زمامداران و مسئولان، آیا تا کنون تلاش کرده اند به اعتبار این که مسئولیت تمامی مردم ایران را بر عهده دارند با تمامی طیف ها و لایه های مختلف جامعه، ارتباط برقرار نمایند، مفاهمه ایجاد کنند و به یک زبان مشترک برسند یا صرفا، آن چه را که از دیدگاه خود و طرفداران شان درست می دانسته اند بر آن تاکید ورزیده و تلاش کرده اند به هر قیمت و به هر شکل، هیچ بازنگری در راه و روش و سیره خود نداشته باشند؟
حرف مردم
حرف مردم، این است که قانون، برای آسایش و راحتی و زندگی بهتر مردم وضع می شود. قانون، وحی مُنزل نیست و در صورت آسیب دیدن مردم از اجرای یک قانون، می بایست نسبت به اصلاح و تغییر آن قانون اقدام شود. از این رو، حذف گشت ارشاد و اصلاح و تعییر قانون مبارزه با بدحجابی را مطالبه کرده اند.
حرف مردم، این است مگر قانون اساسی، مبنای عمل در کشور ما نیست؟
مگر اصل ۲۷ قانون اساسی، اعتراض را حق مردم ندانسته است؟ مگر اعتراض، امکانی برای آگاه شدن از مشکلات و مطالبات مردم توسط مسئولان نیست؟ پس چرا هر اعتراض مردم را با اغتشاش اشتباه می گیرند و با برخورد تند، موجب از بین رفتن امکان طرح مسالمت آمیز حرف و انتقاد مردم می شوند؟
مروری بر اعتراض های مردمی در چند دهه گذشته، حاکی از آن است اگر این حق قانونی مردم، که در اسلام و قانون اساسی کشور به رسمیت شناخته شده است مورد توجه قرار می گرفت بسیاری از بحران های اجتماعی، نه شکل می گرفت و نه، گسترش پیدا می کرد.
به هر روی، اگر از تنگ نظری ها و یکسویه نگری ها خبری نباشد و زمامداران ، در قبال تمامی مردم - و نه بخشی از آنان - احساس مسئولیت داشته باشند و تصور نکنند طرفداران تفکر آنان، " تافته ای جدابافته " هستند و بخواهند هر حرکت و برنامه ای را، صرفا برای جلب رضایت آنان دنبال کنند می توان امید داشت از شرایط دوقطبی موجود گذر کنیم و انبوه نیروهائی که روبروی مردم قرار می گیرند را به نیروهائی برای ایجاد جامعه ای با " مردمی در کنار هم " تبدیل کنیم.
این مهم، فقط با عشق به همه مردم، ارتباط با همه مردم، آموزش درست زیستن به همه مردم در یک جامعه مدنی و تلاش برای زندگی بهتر همه مردم میسر خواهد شد.
منوچهر - محمد شمیرانی