وقتی استارتاپ را به مرحله اجرا میرسانیم، قرار نیست همه چیز عالی پیش برود. اضطراب همه وجود ما را دربرمیگیرد، اما این اضطراب بهایی است که برای بلیطِ ورودی این سبک از زندگیِ کاری پرداخت میکنیم. وجود اضطراب مثبت، به معنای انجام کاری است، به عبارت بهتر چالشها، تازه شروع به خودنمایی میکنند.
وقتی سبک زندگی کارآفرینی انتخاب میشود و ایدهای تبدیل به دغدغه شبانه روز فردی شده است که قدم در این راه گذاشته، باید اضطراب مواجه شدن با حوادث این راه را با جان و دل بپذیرد.
در زندگی کارآفرینی راه بیشتر وجود ندارد: افسردگی و اضطراب و دیگر راه سومی نیست.
افسردگی زمانی در کنار افراد میایستد که کاری برای اجرایی شدن ایدههای خود انجام نمیدهند و از ترس اینکه چه چیزی پیش میآید و چه خواهد شد، اصلا کاری صورت نمیگیرد. در یک مثال غلو شده، مثل کسی که از ترس مرگ، خودکشی میکند. حتی بازی نکرده، میبازد.
اما اگر شروع کنیم، چه خواهد شد؟
زمانی که شروع کنید و قدم در راه میگذارید، تازه اضطراب، استرس، عدم قطعیت، پیشبینی ناپذیری دنیا با همه وجود قد علم میکنند و خودی نشان میدهند. چالشهایی مانند سختی تولید محصول مورد نظر مشتری، رقبای سرسخت، بازار نوسانی، سرمایه گذاران تیزبین، خریداران مختلف و با علایق و خواستههای متفاوت، چالشهای درون سازمانی مانند منابع انسانی که از مهمترین و اساسی ترین معضلها به حساب میآیند.
درها برای کسی باز میشوند که شجاعت و جسارت در زدن، را داشته باشند. در روند راه اندازی یک کسب و کار هزاران «تله وسواس کمال گرایی» وجود دارد. حتی خیلی از افراد باهوش و نخبه در این تله ها گیر کردهاند. نام استارتآپ، رنگ و مدل لوگو، مکان شرکت، بهترین کیفیت محصول، خیال پردازی طولانی و رویاهایی از آینده دور سازمان ازجمله تلههای موجود برای یک آغاز کار یک استارتآپ به حساب میآیند.
در شکست و موفقیت یک استارتآپ، نام و رنگ و لوگو و نوع میز مدیریت هیچکدام عاملی در پیشروی آنها نبوده است. با قاطعیت میتوان گفت که نام استارتاپ به همان اندازه که مهم است، بی اهمیت است. کمپانیهای بزرگ نیز در مراحلی، لوگوی خود را به روز میکنند و حتی اسم را تغییر میدهند. به عنوان مثال چندی پیش شرکت مادر اپلیکیشنهای اینستاگرام و فیسبوک و واتس اپ به «متا» تغییر نام داد.
«وسواس کمال گرایی» موضوع مهمی است که در این بخش به آن اشاره میکنیم و به این معنا نیست که به هیچ چیز اهمیت داده نشود و بدون تدبیر وارد بازار شویم و خود را محکوم به شکست کنیم. ارائه محصول بیکیفیت و بی ارزش، خاطره تلخی در ذهن مخاطب به جای میگذارد که پاک کردنش و جلب اعتماد دوباره، ممکن است بسیار دردسر ساز شود و گاهی حتی نشدنی باشد.
پرداختن بیش از حد به جزئیات بی مورد و یا کم اهمیت، باعث میشود از مواردی همچون: بررسی واکنش مشتریان و بازار به محصول، طراحی و افزودن نیازهای جدید و اساسی مشتریان در ورژنهای بعدی محصول، بهینه سازی قیمت، شناسایی بازارهای آینده، بررسی رقبا غافل شویم.
اما راه حل چیست؟ چگونه با این وسواس، کارآفرینی کنیم؟
فرض کنید در غار تاریک و ناشناخته با یک چراغ قوه در حال حرکت هستید. تنها محدودهای دیده میشود که چراغ روشن کرده است و میتوان نسبت به آن واکنش مناسب نشان داد. گاهی کف غار آب است و باید با احتیاط بیشتری قدم برداشت، گاهی قندیلهایی بالای سر را میبینیم و خم میشویم. راهاندازی کسب و کار نیز بیشباهت به قدم زدن در غار نیست. رفتار رقبا و واکنش مشتریان و بسیاری از موارد دیگر، حکم چراغ قوه این مسیر را دارند و هرگز همه چیز از ابتدا واضح و قابل رویت نیست. پس نمیتوان از ابتدا به همه لوازم سفر مجهز شد. شاید در وسط مسیر، مجبور به ساختن وسیله مورد نیاز شود یا از راه دیگری ادامه مسیر امکانپذیر باشد.
پس اولین موضوع این است که با بزرگ شدن استارتآپ و رشد آن، به فکر ساختن و برآوردن نیازهای آن باشیم و سعی کنیم مشکلات را در زمان خود، پیشگیری و یا رفع کنیم.
«اثر مرکب» اصطلاحی که تا به حال بارها به گوش رسیده است. . در اثر مرکب عامل موفقیت را جمع قدمهای کوچک که ثابت قدم، برداشته میشوند، میدانند. بنابراین خود را ملزم کنیم هر روز، زمانی را برای حرکت به سمت خواستهها کنار بگذاریم هرچند کم باشد. در بلند مدت، تغییر زاویه چشمگیری از ابتدای مسیر خواهیم داشت. همچون کشتی که در یک اقیانوس در حرکت است و تغییر ناچیز زاویه حرکت، آن را به مقصدی دیگر میبرد. در مجموع کارآفرین باید به این باور برسد که موفقیت عمدتا از طریق انجام پیوسته کارهای معمولی، غیر مهیج، خسته کننده و گاه برنامه ریزیهای سخت روزانه بدست میآید و اگر هم موفقیتی یکشبه به دست بیاید، معمولا یک شبه هم از دست خواهد رفت.
در مورد مشکلات نیز داستان همینگونه است. باید آنها را به قسمتهای کوچکتر تقسیم کنیم و با اولویت بندی چالشها شروع به حل آنها کنیم.
این جمله بارها تکرار شده است که اگر کسی بخواهد کاری را انجام دهد، راهش مییابد و اگر نخواهد، بهانه اش را.
سعی شود« وسواس کمالگرایی » سد راه رسیدن به خواستهها نشود و « به هر قیمتی » که شده مسیر طی شود.