روزنامه ایران نوشت:عصر دوشنبه 28 فروردینماه سال جاری مأموران کلانتری 167 دولتآباد در فلکه دوم شهرری در حال گشتزنی بودند که با صحنه درگیری 2 مرد روبهرو شدند. پلیس بلافاصله وارد عمل شد و به سمت 2 مرد رفت که پیبرد یکی از مردان با اصابت ضربه چاقو به شکمش خونریزی شدیدی دارد و با این وجود محکم مرد چاقوکش را چسبیده و نگذاشته وی فرار کند. خیلی زود مرد مجروح به بیمارستان 7 تیر انتقال داده شد و همزمان مرد مهاجم دستگیر و تحت بازجویی گرفته شد تا این که مأموران اطلاع یافتند پسر جوان روی تخت بیمارستان از پای درآمده است. با مرگ پسر جوان به نام یوسف 24 ساله پرونده قتل در کلانتری 167 دولتآباد کلید زده شد.
با دستور بازپرس دانشور از شعبه 7 دادسرای جنایی شهرری مرد چاقوکش که دیگر یک قاتل به حساب میآمد پیش روی تیم تحقیق در اداره 10 پلیس آگاهی قرار گرفت. کارآگاهان خیلی زود پیبردند وهاب 37 ساله شوهرخواهر یوسف بوده و پسرخاله هم هستند. وی گفت: بعد از 13 سال زندگی با دخترخالهام به خاطر مشکلات خانوادگی و با وجود داشتن 2 بچه میخواستم او را طلاق بدهم. پس از جدایی از همسرم قرار گذاشتیم که بعد از یک سال پسر 10 سالهام را به من تحویل بدهند و دخترم نزد او باشد چون پدر هستم. اما بعد از یک سال نه تنها بچهام را به من ندادند بلکه متوجه شدم آنقدر پسرم را شکنجه دادهاند که از ترس به سمت من نمیآمد و فراری بود. وقتی به خانه خالهام زنگ میزدم تا درباره پسرم صحبت کنم خواهرزنم تهدید میکرد که اگر زیاد مزاحمشان شوم توسط برادرانشان به قتل میرسم و من به قصد کشتن یوسف به سراغش نرفته بودم و آن شب برای حل کردن مشکلات در پارک قرار گذاشتیم که درگیری لفظی پیدا کردیم و قبل از این که یوسف با چاقویی که همراه داشت به من آسیبی برساند از خودم دفاع کردم و با چاقو ضربهای به وی زدم اما فکر نمیکردم کشته شود. بنابراین گزارش؛ داماد جوان که ادعا بر بیماری روحی دارد برای پیگیری و تحقیقات بیشتر در بازداشتگاه پلیس پایتخت است.
وهاب 37 ساله قوی هیکل با خونسردی از قتل برادرزنش میگوید و اصرار دارد یک بیمار روانی است.
چرا قتل؟
من آدمکش نیستم و قصد به قتل رساندن یوسف را نداشتم این جنایت اتفاقی بود.
چرا طلاق گرفتی؟
12 سال با همسرم زندگی خوبی داشتم اما دخالتهای خانواده خالهام باعث جدایی ما شد و قرار بود یکسال بعد از جدایی پسرم را به من تحویل دهند که این کار را نکردند.
چند تا بچه داری؟
یک پسر 10 ساله و یک دختر 13 ساله
چرا پسرت را تحویل ندادند؟
در این مدت 3 سال جدایی خانواده همسرم از من برای بچهها یک هیولا ساخته بودند و اجازه دیدن بچههایم را نمیدادند.
بچهها را شکنجه دادند؟
پسرم را که دیدم و دلیل نیامدنش به خانهام را پرسیدم گفت: داییهایم مرا شکنجه میدهند و حتی یکبار مرا از سقف آویزان کردند و من میترسم قبول کنم که در کنار تو زندگی کنم.
اعتیاد داری؟
قبلاً داشتم اما چند سالی است که ترک کردم.
شغل؟
در میدان ترهبار کار میکردم.
روز حادثه چه گذشت؟
برای حل مشکلاتمان به مغازهاش رفتم و بعد از تمام شدن کارهایش برای کشیدن سیگار و صحبت به فلکه دوم دولتآباد که نزدیکی مغازهاش است رفتیم بعد از صحبت کردن یوسف بلند شد و این را هم میدانستم که وی همیشه با خودش چاقو دارد به خاطر همین چاقوی خودم را به وی نشان دادم و گفتم که آرام باشد اما وی یکدفعه به من حمله کرد و من چاقو را به سمتش نشانه رفتم اما یوسف برای دفاع با دست به زیر چاقویم زد که چاقو وارد شکمش شد ولی فکر نمیکردم کشته شود و حتی زمانی که قصد فرار داشتم از پشت مرا گرفته بود و مانع فرار من شد تا دستگیر شدم.
میدانی چه آیندهای در انتظارت است؟
نه، نمیدانم.
بیماری روحی داری؟
بله، چند بار برای درمان به بیمارستان رفتم و پرونده بیماری روانی دارم، حتی در آن لحظه هم نفهمیدم چه شد. ادعاهای یوسف در حالی بود که پرونده پزشکقانونی به سلامت کامل وی اشاره داشت و حرفهای یوسف را تکذیب میکرد.
چرا با خودت چاقو داشتی؟
خواهرزنم مرا به وسیله برادرانش تهدید میکرد و تصمیم گرفته بودم روز ملاقات اگر درگیر شدیم یوسف را مجروح کنم تا خانوادهاش جرأت تهدید کردن مرا نداشته باشند چون در این سه سال آرامش را از من گرفته بودند و میدانستم که پسرخالههایم همیشه با خود چاقو حمل میکنند.