به گزارش ایران اکونومیست، روزنامه ایران نوشت: «شب و روز این محل فرق دارد. روز همه دنبال کسبوکار هستند و شب دستهدسته کنار مسجد زیرانداز پهن میکنند و در سرما مناجات میخوانند. روح تشنهشان را سیراب میکنند و چه جایی بهتر از مسجد ارک و نوای عاشقانه مداحان اهل بیت(ع). سعید یکی از کارکنان انتظامات مسجد ارک با صدای بلند به مردم خوشامد میگوید و آنها را به سوی مسجد و پیادهروهای اطراف میدان ۱۵خرداد راهنمایی میکند. میگوید: «افتخار خدمت به هیأت را با هیچ چیزی عوض نمیکنم. همه اینها مهمان ما هستند و خدا این لیاقت را به ما داده که شبهای ماه مبارک رمضان میزبان آنها باشیم.»
وارد خیابان بهشت که میشوی ماشینها با نظم خاصی کنار هم پارک میکنند و زن و مرد با صندلی و زیرانداز راهی انتهای خیابان میشوند. صدای قرآن که از بلندگوی مسجد پخش میشود قدمها را تندتر برمیدارند تا اطراف مسجد جای مناسبی برای نشستن پیدا کنند. یک زن دست کودکش را محکم گرفته و با همسرش که زیرانداز و پتوی سبزرنگی به دست دارد، از بین نردهها عبور میکنند و خودشان را به پیادهرو کنار مسجد میرسانند. سرما خیلیها را غافلگیر کرده و سعی میکنند مناجات را داخل صحن مسجد یا حیاط مجاور آن بخوانند. انتظامات در پیادهرو منتهی به مسجد و خیابان ۱۵خرداد مردم را راهنمایی میکنند. کنار ورودی مسجد آشپزخانهای برپاست و بوی چای و نبات فضای پیاده راه را پر کرده است. ساعت از ۱۲ شب گذشته و مردم گروهگروه وارد صحن و حیاط مسجد میشوند. پسر خردسالی مقابل در ورودی ایستاده که بعد از خوشامدگویی جعبه ماسک را جلو میآورد: «بفرمایید ماسک!» داخل مسجد بهسرعت پر میشود و چند نفری هم ایستاده چشم میچرخانند تا جای خالی پیدا کنند. سخنرانی حجتالاسلام میرباقری که تمام میشود جمعیت بیشتری سعی میکنند خودشان را داخل مسجد برسانند تا مناجات حاج منصور را از نزدیک گوش کنند.
دوربینها آماده میشوند تا بخشی از مراسم را زنده از شبکههای مختلف سیما پخش کنند. پلههای انتهای حیاط را بالا میروم و بعد از در بزرگ چوبی وارد استودیوی مجهزی میشوم. همه مشغول کار هستند. مسئول استودیو تلفنی با فیلمبرداران صحبت میکند. دو نفر از بچههای هیأت هم مشغول ارسال فیلم و تصاویر در سایت و اینستاگرام هستند. خیلی از مردم از طریق فضای مجازی و سایت هیأت مراسم مناجاتخوانی را دنبال میکنند. این را سیدعلی یکی از مسئولان هیأت و استودیو میگوید: «تلاش میکنیم تصاویر و صدای مناجاتخوانی و سخنرانی را با بهترین کیفیت در اختیار مردم قرار دهیم. تا سحر همه بیداریم و تلاش میکنیم ارتباط کسانی را که نمیتوانند این شبها در این فضا حضور پیدا کنند با هیأت برقرار کنیم.»
چند نفر روی پاگرد پلههای حیاط نشستهاند و دعای افتتاح را همراه با نوای حاج منصور زمزمه میکنند. دانیال که ۱۹ساله است کتاب دعا را بالا گرفته تا مهدی و سجاد هم ببینند. میگوید: «رفیق خوب داشته باشی این شبها پایت به روضه و هیأت باز میشود. سومین شبی است که اینجا میآییم. قبل از کرونا زیاد میآمدیم. وقتی رفیق خوبی مثل سیدمهدی داشته باشی، هر شب گذرت به اینجا میافتد. مهدی چند سالی است این هیأت میآید و ما را هم هیأتی کرده است. اینجا دنبال آرامش روح هستم. هر انسانی در زندگی احتیاج دارد زمانی برای خودش باشد تا به آرامش درون برسد. اینجا دقیقاً همانجاست. مناجات میخوانیم و روحمان را صیقل میدهیم.»
سجاد ادامه حرفهای دانیال را میگیرد و میگوید: «اگر بچههیأتی باشی، میدانی که گوشدادن به روضه و اشکریختن چقدر آرامش میدهد و حال دلت را خوب میکند. سعادت ندارم هر شب اینجا بیایم ولی هر وقت احساس میکنم نیاز دارم به آرامش برسم با دوستانم میآییم. بهترین شبهای زندگی شبهای قدر است که فارغ از هر چیزی کنار هم قرآن بالای سر میگیریم.»
سیدمهدی ماسک را روی صورتش محکم میکند و میگوید: «در کودکی با پدر و مادرم به این هیأت میآمدم. چه شبهایی که در حیاط مسجد در آغوش پدرم روضه و سخنرانی گوش دادهام. اینجا ارتباط خاصی با اهل بیت(ع) برقرار میکنی و همین ارتباط باعث میشود خیلی از این مردم تا نیمههای شب اینجا بمانند و با خدا ارتباط بگیرند.»
اشک شرمندگیام وقت سحر خوبتر است
فقر محتاج اگر قرب ندارد ضرر است
آمده طفل گریزان و فراری به سویت
پس گنهکاری من را تو نیاور به رویت...
الهی العفو. با نوای حاج منصور همه دستها به سوی آسمان بلند میشود. تا چشم کار میکند دستها به سوی آسمان بلند شده و نوای طلب بخشش فضای مسجد و خیابانهای اطراف را پر میکند.
«اینجا کسی از این که به گناهانش اعتراف کند، خجالت نمیکشد. خود خدا گفته که در درگاه ما ناامیدی وجود ندارد.» مرد این را میگوید و پتوی روی کالسکه را بالا میآورد و از گوشه آن نگاهی به پسر شش ماههاش میاندازد: «از کودکی در همین هیأتها بزرگ شدیم و میخواهم پسرم هم با نوای روضه و مولودی بزرگ شود. آن روزها با پدرم اینجا میآمدیم و درست همین جا کنار این نردهها روی زمین مینشستیم. هر سال لحظهشماری میکردم ماه رمضان بیاید و با پدر و مادرم اینجا بیایم. با بچههای دیگر بازی میکردم و روضه و مناجات گوش میدادم. هر وقت هم خسته میشدم روی پای پدرم میخوابیدم. این تصویر کودکیام را هیچ وقت فراموش نمیکنم. حالا که خدا ماهان را به ما داده با همسرم هر شب اینجا میآییم. زیرانداز را کنار مقبره سه شهید گمنام وسط میدان ۱۵خرداد پهن میکنیم و با نوای حاج منصور مناجات میخوانیم. یک سال برای رسیدن این شبها لحظهشماری میکنیم و با همین مناجاتها انرژی میگیریم.»
بساط کباب و فلافل هم در یکی از کوچههای خیابان ۱۵خرداد برپاست. فروشنده با دقت قالب فلافل را داخل ظرف روغن میاندازد و شعله زیر آن را بیشتر میکند. یکی از فروشندهها صدایش را صاف میکند و طوری که همه بشنوند میگوید: «هر چی داریم از برکت این مسجد است. اگر سحری نخوردهای نرو! این کباب و فلافل کاملاً بهداشتی است. از افطار تا سحر اینجا هستیم. صدای مناجاتخوانی حاج منصور اینجا هم شنیده میشود. کارکردن در این فضا و پذیرایی از مردمی که سیم وجودشان اینجا به خدا وصل میشود لذت خاصی دارد.» کمی آن طرفتر چند مرد مسن بساط انگشتر عقیق و تسبیح پهن کردهاند و هر چند دقیقه یک بار یکی از انگشترها را دست میکنند و درمیآورند.
«آقا ساعت چند بیاییم میتوانیم داخل صحن مسجد بنشینیم؟» سربرمیگردانم. پسر نوجوانی پشت میلهها ایستاده و حیاط مسجد را نگاه میکند. ساقبند مشکی را بالا میکشد تا خالکوبی روی دستش را پنهان کند. میگوید: «با دوستانم از اسلامشهر آمدیم و ای کاش زودتر رسیده بودیم و داخل صحن میرفتیم. این شبها همه جای کشور هیأت برپاست ولی اینجا صفای دیگری دارد. چند سالی است که با دوستانم بعضی از شبهای ماه رمضان اینجا میآییم. برخی از همسن و سالهای من دوست دارند این شبها تا سحر در قهوهخانه باشند اما خیلی از آنها از فرصت ماه رمضان استفاده میکنند و این شبها به هیأت میآیند. به نظر من حاج منصور دلی میخواند و به همین دلیل خیلی از جوانها دوست دارند شبهای قدر به مسجد ارک بیایند و قرآن بالای سر بگیرند. شنیدن روضه و مناجات برای من و دوستانم لذتبخش است.
امیرحسین ادامه حرفهای دوستش را میگیرد و میگوید: «این که ما اینجا هستیم یعنی خدا راضی است. خیلیها مسیر زندگیشان در همین هیأتها عوض میشود. هر وقت اینجا میآیم حس خوبی پیدا میکنم. همسن و سالهای خودم اینجا زیاد هستند و با چند نفری هم دوست شدهام. شبهای قدر ساعت ۱۰ اینجا میآییم تا بتوانیم داخل صحن اصلی مسجد بروم. هر چقدر به حلقه اطراف سخنران و مداح نزدیکتر باشی حس بهتری پیدا میکنی. ممکن است در طی یک سال خطایی هم از ما سر بزند اما همه امید ما به شبهای قدر است. اینجا کسی نمیگوید چرا خالکوبی داری یا چرا با شلوار پاره آمدهای؟ همه تیپ و شخصیتی اینجا میآیند. اینجا کسی قضاوت نمیکند و حس خوبی پیدا میکنی.»
دخترک به پدرش تکیه داده و با تبلت بازی میکند. هرچند دقیقه یک بار سربلند میکند و به اطراف نگاهی میاندازد. مادر پتو را روی شانههای دخترش میاندازد و کتاب دعا را باز میکند. میگوید رزق و روزی همه ما در همین هیأتها است و با خواندن مناجات و گوش دادن به روضه دلمان آرام میگیرد. باور کنید شبهای ماه رمضان برای کسی کارت دعوت نمیفرستند ولی مردم خودجوش و باعشق در این مجالس شرکت میکنند. کجا سراغ دارید که در محفل یا مجلسی مردم در هوای سرد روی زمین بنشینند؟ قبل از ازدواج شبهای قدر و محرم با پدر و مادرم مسجد ارک میآمدیم. بعد از ازدواج هم با همسرم هر شب اینجا میآییم. فلاسک چای و میوه هم میآورم. خیلی از خانوادهها تا سحر اینجا میمانند و بعد از خوردن وعده سحری میروند.»
دعای افتتاح به فراز آخر میرسد. حاج منصور ارضی از همه میخواهد دستها را رو به آسمان بگیرند. «دلیل اشک سر سفره افطارم، لبان تشنه ارباب باوفای من است» هقهق گریه صحن مسجد را پر میکند: «اینجا درگه ناامیدی نیست من به این ماه مبارک گفتهام ماه حسین(ع)» با هر بیت صدای گریهها بلندتر میشود. «به حق این شبهای عزیز، به حق شبهای قدر الهی العفو...» همه میایستند و با صدای بلند طلب بخشش میکنند. ساعت سه بامداد مراسم مناجاتخوانی و روضه تمام میشود. کودکی در آغوش پدر به خواب رفته و مادر پتویی را روی دختر میاندازد. مرد بهآرامی بلند میشود تا به خانه برگردند. میگوید این هم رزق امشب ما. اگر مسجد ارک و مناجاتخوانیاش نبود نمیدانستیم کجا روحمان را صیقل دهیم.»