با وجود همه این داستانها فکر نمیکنید وقتی باری به هر جهت یک ایرانی توانسته یک چیزی را در یک جایی ببرد که چندین نفر دیگر در دنیا نتوانستهاند آنرا ببرند، آیا این داستان حداقل قد حس خوب واکس زدن به کفشهایمان نمیتواند غرور ملی ما را در این بحران آب، آبیاری کند؟ مگر نه اینکه یک ایرانی فقط و فقط زندگی میکند تا همه جا پرچمش بالا باشد؟ حالا که این پرچم بالاست دقیقا مشکل کار کجاست؟ اینهمه سبک و سنگین و بالا و پایین کردن یک جایزه و جشنواره و سخنان پشت تریبون برای چیست؟! خداوکیلی جشنوارهها هدفمندند یا واکنشها؟
مگر وقتی یک کشتیگیر مدال المپیک میگیرد، همان اولش به هوا نمیپریم و از افتخار قدمان نمیرسد به سقف؟ چرا در مورد فرهنگ و هنر دچار افسردگی بعد از اعطای جایزه میشویم! چرا در مورد هر چیزی به جز فرهنگ و هنر برایمان مهم نیست اسپانسرشان کجایی بوده و یا طی چهل سال گذشته چه کارهای بدی ازشان سر زده؟ چرا ناگهان همه اینها در مورد افتخارات هنری مهم میشوند!؟ تا حدی که اگر آن شخص جایزه نمیگرفت سنگینتر بود! نخ عروسک گردانان در دست کیست و اینهمه دشمنی با هنر و فرهنگ بهخاطر چیست؟
به این مو قسم اگر اصغر فرهادی، زبانمان لال توسط بابا و ننه محترمش قیمه قیمه میشد و به سطل زباله سپرده میشد، عکسالعملهای ما آبرومندتر بود! چرا مایی که اصولا در مورد هر چیز و ناچیزی بلافاصله نظرات کارشناسی از خود بدر میکنیم، در مورد یک افتخارآفرینی به این بزرگی «سکوت معنیدار» اختیار کردهایم؟ ایکاش قضیه به همین جا ختم میشد چون گروهی هم مانند رسانه ملی طبق معمول «سکوت بیمعنی» اختیار کردهاند؛ آنهم رسانهای که در خصوص بیارزشترین چیزهایی از دید خودش ارزشی، آنقدر هیجان به خرج میدهد که تا هیجاندان همه ما را پر نکند ول نمیکند؟! البته به شدت زیر عبارت «از دید خودش ارزشی» خط تیره میکشیم تا بهخاطر بیارزش شمردن ارزشها بر رویمان خط قرمز نکشند! طبعا چیزی را که چنین مرکز ضد فرهنگ؛ هنر؛ ادبیات و.... ارزش بشمارد، ارزش واقعی ندارد که هیچ، «ارزشی» هم به حساب نمیآید!
به هر حال فکر نمیکنید اگر چنین جایزهای مثلا توسط یک آلمانی کسب میشد الان در آلمان چه غوغایی به پا میشد؟ا حتی اگر یک کارت صدآفرین توسط یک خودی داخلی در یک جشنواره دسته چندم کسب میشد حالا تا چه اندازه این رسانه ملی کپیکار، ذوق مرگ میشد؟ بگذریم؛ ما سالهاست که از این رسانه میلی که در کمال صداقت صداها را قطع میکند، قطع امید کردهایم؛ اما بقیه را چه میشود! چرا همگی با هم؛ فرهادی را چوب چند سر فلان کردهایم؟ چرا خوشحالیمان را منوط به تحلیل و کشف میکروسکوپی آخرین حرکات و سکنات و گفتارهای چندین سال گشته او با شمقدری و اینکه کجای لحاف خوابیده و ... کردهایم؟ چرا قبل از بالیدن به این افتخار ملی میخواهیم بدانیم اصغر دقیقا دقیقا کدام طرف جوب ایستاده است؟ اصلا خیالتان را راحت کنم، فرهادی رفته در داخل جوب خوابیده حالا از جانش چه میخواهید؟ بعد از این درک و فهم؛ میخواهید چه کنید؟ اصلا شاید نیت بر حذفش را دارید تا از فکر اینکه کدام طرف جوب و لحاف باشد خلاص شوید؟
چرا مثلا از دکتر سمیعی و فلان لژیونر ورزشکار و ایرانیانی که ناسا را میچرخانند انتظار ندارید که در کنار حرفهشان برایتان قهرمان بازی کنند؟ مگر در ایران زندگی نمیکنید و نمیبینید آزادی پس از بیان مشمول چه چیزهایی میشود؟ چرا درک نمیکنید حذف نشدن خیلی بهتر از ماندن و مشکلات مردم را به تصویر کشیدن است؟ فرهادی به قدر کافی به وظیفهاش عمل کرده و با فیلمهایش دردها را عنوان کرده او سوپرمن نیست و یک فیلمساز معمولی است اگر بیشتر از این حرفی بزند میشود مصداق بارز: زبان سرخ سر سبز به باد دادن! همین را میخواهید تا آرام بخوابید؟
آیا قاعده بازی را در فرهنگ و هنر این کشور نمیدانید؟ نمیدانید که فاصله ممنوعالتصویری با «در مدار بودن» فقط ۴ انگشت است؟ سرنوشت فردوسیپور را ندیدید؟ آیا قهرمان شد؟ کدامتان بعد از حذف شدن این قهرمان، حمایت، پیشکش برای یکبار هم که شده سراغش را گرفتید؟ ایرادی بر اینکه خودتان کاری نمیکنید نیست ایرادی بر اینکه ایستادهاید کنار گود و میگویید لنگش کن هم؛ نیست! ایراد اصلی این است که خودتان هم دقیقا نمیدانید قهرمان چه کسی را باید لنگ کند! اما اگر هم بدانید و او هم؛ همان را لنگ کرد برای عواقبی که بر سرش خواهد آمد او را گارانتی که نمیکنید هیچ ؛ پشتش را هم خالی میکنید و بازی من نبودم؛ نبودم را شروع میکنید؟
چرا همیشه بهدنبال یک قهرمان سوار بر اسب سفید هستید؟ چرا میخواهید مانند مسئولین، مقصر مشکلات کشور را به سمت هر کسی به جز خود ببرید تا وجدانتان از اینهمه کم کاری راحت شود؟ شاید هم مثل افخمی حسادت میکنید و با این حرفها و انگها میخواهید دلیل بیبخاریتان توجیه شود؟! چرا باید یکی، هم برنده جایزه باشد ؛ هم قهرمان و هم کنشگر سیاسی و البته دقیقا همان سیاستی که فقط شما میخواهید؟ فرهادی باید به ساز چه کسی حرکات موزون انجام دهد؟ آنها که میگویند: چرا فرهادی نگفت: «خوزستان آب ندارد؟» و یا آنهایی که میگویند فرهادی چرا گفت ایران آگاهی ندارد؟ اگر فرهادی نان ایران را میخورد، افتخار هم آفریده است. او با همه نواقصی که دارد، شرف دارد به آنهایی که فقط ری .... اند! چرا او باید جایزالخطا نباشد؟
چرا همگی ناگهان وکیل مدافع ادعای یک دانشجو شدهاند که مدعی شده اصغر فرهادی خط به خط از طرح من کپی کرده؟! بنده سالهای سال است که مدعیم «سریال آژانس صداقت» از طرح من با عنوان «آژانس دوستی» دزدیده شده است؛ بیزحمت یکی از این وکیل مدافعان دلواپس هم بیاید به داد فریاد من برسد و پرونده من را پیگیری کند!
انگار قرار شده هر کسی هر رخت چرکی علیه فرهادی دارد دربیاورد و در این مسابقه زیرآبزنی؛ خودی نشان دهد و آنرا به نمایش بگذارد! آن@هم به جرم اینکه فرهادی جایزه بزرگ کن را گرفته!!
گویا باید بهطریقی اثبات کرد فرهادی نه تنها کار مهمی نکرده بلکه همه ما را خاک بر سر کرده .... بهخدا این ادعاها از مدعی شدن شمقدری برای لابی کردنش در اسکار خندهدارتر است کمی به خود بیایید و در موجی و شانتاژهایی که مسئولین ضد فرهنگ ما به رهبری صدا و سیما به راه انداختهاند گرفتار نشوید! آخه اینهمه تبعیض برای شادی در افتخارات ملی برای چیست؟ آیا مردم (و حتی به اصطلاح روشنفکران) بدون آنکه بخواهند و بدانند در چاهی که صدا و سیما برای آنها کنده و سعی کرده چنین افتخاراتی را بیارزش کند، نیفتادهاند؟ چرا همه محو این هیپنوتیزم ضد فرهنگی رسانه ملی شدهاند؟
این قضیه شده؛ همان حکایت «کراوات» که اگر ساختن و بر زبان انداختن عبارت جعلی «درازآویز زینتی» در پاس داشتن زبان فارسی تاثیری نداشت اما رواج این واژه مسخره برای به دار زدن خود کراوات کافی بود! پس رسانه ملی آنقدرها که فکر میکنیم خنگ نیست و در اموری که باب میلش باشد کلی فسفر میسوزاند و گرد و خاک بهپا میکند! حالا هم برای زیر سوال بردن جشنواره و تمسخر جشنواره و جد آبادش، کلی الم شنگه بهپا میکند! اگر اینها نشانه خشکی فرهنگ نیست، پس چیست؟ به امید روزی که کسب یک جایزه جهانی هنری بتواند به اندازه برد عراق و بحرین در فوتبال؛ مستحق پخش سرود قهرمانان باشد!
در انتها باید گفت لازم به ذکر است هنرمند، قهرمان نیست و باید مشی قهرمانان را به تصویر بکشد. پس آدرس اشتباهی نروید، هنرمند سخنران هم نیست، هنرمند سعی میکند زندگی و خط مشی قهرمانانی مانند امیرکبیر و تختی را به خوبی بسازد تا قهرمانان ما را به جهان معرفیکند. در عین حال؛ صدای آنها را که صدای مردمشان بوده، به گوش همه میرسانند! سالها پیش از همین صدا و سیما سریالی بهنام «رامون کاخال» که یک پزشک اسپانیایی بود پخش شد و این فرد بهشدت در ایران شناخته شد، نامی که تا آن موقع به گوش هیچکس نخورده بود اما به مدد قدرت هنر این قهرمان اسپانیایی در ایران شناخته شد؛ وظیفه هنر و هنرمند همین است و بس.
اصغر فرهادی با افتخار اما بدون کنش سیاسی و اجتماعی و ... خیلی خیلی بهتر از بنده است با تمامی کنشهایم اما بدون افتخار!
فرزین پورمحبی
ایسنا