عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، منتشر کرده است که در ادامه متن آن را می خوانیم: ناگهان آمد ز حق شمع رسل دولت انا فتحنا زد دهل ازدرمها نام شاهان پرکنند نام احمد تا ابد بر زر زنند
(مولوی)
میلاد پیامبر اسلام (ص) در روزگار و محیطی صورت گرفت که سراسر آن محیط و آن روزگار را جور و جهالت و خشونت و عداوت فراگرفته بود. آتش جنگ میان قبایل خاموش نمیگشت مگر در چهار ماهی که توافق کرده بودند به عنوان ماههای حرام جنگ را فرو گذارند. گرانبهاترین چیزی که وجود خورشید گونه پیامبر در آن محیط به تماشا گذاشت اخلاق، اندیشه و عدالت بود؛ سه واژهای که مردم با آن بیگانه بودند. در نگاه قرآن و تعالیم پیامبر عقل و وحی دو مقوله تفکیک ناپذیرند و این دو در کنار هم معنا میدهند.
به همان میزان که نهاد وحی قداستپذیر است نهاد عقل نیز به عنوان پیامبر باطن از قداست برخوردار است. بر این اساس ولادت پیامبر اسلام یعنی زایش دوباره خرد در میان آدمیان خرد ازدست داده و یا از خرد گریخته که جز تعصب و تقلید از گذشتگان یا صاحبان قدرت راهی را برای حقیقت نمیشناختند.
مورخان تاریخ دقیق ولادت پیامبر اکرم را مشخص نکردهاند؛ چرا که جزئیات این ولادت مبارک چندان روشن نیست و از جمله مسائلی است که نمیتوان به طور قطع درباره آن پاسخ داد. اما آنچه مورخان و سیرهنگاران در ولادت نبی اکرم اسلام مورد اهتمام قرار دادهاند شناخت محیطی است که آن حضرت در آنجا تولد یافت وپس از چهل سال در آن محیط مبعوث به رسالت شد.
حضرت علی(ع) در یکی از خطابههای خود شرایط زندگی و محیط عربستان پیش از بعثت را چنین بازگو میکند: «خدا، محمد(ص) را فرستاد تا جهانیان را از راه و رسمی که در پیش گرفته بودند بیم دهد. و او را امین دستورهای خود قرار داد. در آن حال شما ای گروه عرب بدترین دین را داشتید و در بدترین سرزمین زندگی میکردید. (نهج البلاغه، خطبه ۲۶)
پیامبر اسلام سالهای پیش از بعثت خود، تماشاگر و گاه نقاد چنین محیطی بود و آداب و رسوم مردم را دور از تعقل و خرد میدید. این محیط و شرایط همواره او را رنج میداد و هر جا قراردادی به نفع محرومان میدید درآن شرکت میکرد. نمونه آن قرارداد «حلف الفصول» است که در دفاع ازحقوق کسانی بود که خارج از قبایل بودند و حقوق آنان مورد تجاوز واقع میشد. او منشأ تمام بیاخلاقی، فساد اعتقادی، فاصله طبقاتی، غارتگری و خشونتهای میان مردم را جهالت و خفتگی اندیشه میدید.
لذا هیچ بزرگی در تاریخ بیداری آدمیان همانند پیامبر اسلام(ص) و هیچ کتابی مانند قرآن، انسانها را دعوت به تعقل نکرده است. حضرت محمد(ص) برای پرورش عقول آدمیان، در زمان نزول وحی، تمام یاران را و حتی مخالفین فکری خود را به مشورت دعوت میکرد و به آرای آنان ارج میگذاشت.
ارجگذاری پیامبر اسلام به گوهر اندیشه تا آنجاست که فرمود: «تمام خوبیها با عقل فهمیده میشود و کسی که از نعمت عقل برخوردار نیست، از داشتن دین، نیز محروم است.» شگفت اینکه عقل و عقلانیت در فرهنگ پیامبر تنها به معنای فهمیدن نیست، حضرت فرمود: «رأس العقل بعد الایمان بالله مداره الناس» یعنی اساس و بنیان عقل بعد از ایمان به خداوند مدارای با مردم است. یعنی جامعه عقلانی جامعهای است که در آن خشونت نباشد، انسان از انسان گزند نبینند، بردباری رواج یافته باشد، سخنان مخالف تحمل شود، چون و چرا کردن در برابر سخنان بزرگان معمول باشد، تحقیق و تدبر جای تعصب و تحجر ننشیند، به عقاید دیگران احترام شود و اجبار و تحمیلی درآیین و اندیشه نباشد.
تأکید پیامبر در دوران رسالتش تعقل در کنار بردباری بود. حضرت در جملهای فرمود: «امرت بمداراه الناس کما امرت بتبلیغ الرساله؛ من {از طرف خدا} فرمان دارم تا با مردم سازش نمایم چنانکه فرمان دارم رسالت خویش را تبلیغ نمایم.» رفق و مدارا با مردم تنها در سخنان پیامبر نبود، بلکه در سلوک و راه و رسم او این کلمات معنا پیدا میکرد. چنانکه در فتح مکه موقعی که بر دشمنان خود پیروز شد سرسختترین دشمنان خود را مورد عفو قرار داد و رفق و مدارایی عملاً پیشه نمود.
بنابراین ولادت پیامبر یعنی ولادت خرد و اخلاق و رواداری با مردم. درکنار این اوصاف انسانی وصف عدالت را باید گذاشت که از اهداف تمامی انبیا است. تحقق عدالت در سلوک پیامبر به اندازهای مورد اهتمام بود که دربرابر دشمنان، برخورد خارج ازعدالت را روا نمیداشت. جامعه ظلم گرفته را از جامعه کفرگرفته منفورتر میدانست. فقر و ناداری را در کنار کفر قرار داد.
رسالت خود را باز کردن زنجیرهایی میدانست که ظالمان به پای بشر بسته بودند و در یک کلام وجود نازنین پیامبر کرامت بخشیدن به آدمی بود. آمده بود تا تاج کرامت را برسر بنی آدم گذارد. به قول مولانا: «تاج کرمناست برفرق سرت / طوق اعطیناک آویزبرت» وزندگی آدمیان را با ایمان، خرد و عدالت معنا بخشد و ظلم و جور و فقر و نفاق و کینه و عداوت و رذیلت را از زندگی بر کند. ورحمة للعالمین غیر از این نمیشود.
روزنامه ایران
به قلم محمدتقی فاضل میبدی