«بعد از ناکامی تیم ملی ایران برابر بحرین و عراق که وضعیت بدی را برای ما به وجود آورده و ممکن است منجر به حذف تیم ملی از مرحله پیشمقدماتی جام جهانی شود، یک اسم به فصل مشترک غرولندهای بسیاری از هواداران فوتبال تبدیل شده: کارلوس کیروش! سرمربی پرتغالی و پیشین تیم ملی در پی حضوری هشتساله روی این نیمکت عملکردی قابل قبول و موثر ارائه داد و اگر چه جامی نبرد اما تصویری مستحکم و نفوذناپذیر از تیم ملی به جا گذاشت. حالا که ما در فاصلهای کوتاه متحمل دو شکست پیاپی شدهایم، خیلیها جای کیروش را در ایران خالی حس میکنند و عقیده دارند بعد از او، آفتاب غرور فوتبال ملی ایران هم رو به غروب گذاشته است. در این که کیروش در مجموع برای ایران مربی خوبی بود، شکی نیست؛ همان طور که در مورد تزلزل و بیتفاوتی عجیب ویلموتس هم نمیتوان تردیدی داشت. به طور کلی اما به نظر میرسد این بار هم بخشی از جامعه ما دچار همان آفت همیشگی «گذشتهگرایی» شده؛ یعنی بدون در نظر گرفتن شرایط و اقتضائات موجود و بدون تمرکز روی آینده، صرفا در جستوجوی گذشتهای است که از بین رفته و به تاریخ پیوسته است. آیا واقعا این رویکرد هرگز سودی برای ما داشته است؟ همین حالا آیا با تکرار نام کیروش، کمکی به ویلموتس و تیمش خواهد شد؟ بعید است اینطور باشد.
این تیم پرسپولیس نیست
به طور کلی هواداران فوتبال در ایران - در رفتاری که کاملا متاثر از فرهنگ ایرانی به نظر میرسد - بارها نشان دادهاند اهل رها کردن گذشته و چسبیدن به آینده نیستند؛ مخصوصا اگر پای خاطرات شیرین طولانی در میان باشد، دل کندن از گذشته برای ما ایرانیها سختتر هم میشود. به یک مثال توجه کنید! علی پروین به عنوان یکی از اسطورههای تاریخ باشگاه پرسپولیس، در کسوت بازیکن و مربی موفقیتهای زیادی برای این تیم به دنبال آورد اما هر بار که مدیران باشگاه به دلایل مختلف به عبور از سلطان فکر کردند، با مقاومت شدید هواداران مواجه شدند. در این شرایط هر بار پرسپولیس در نتیجهگیری ناکام میماند، نام علیآقا برای اعتراض به وضع موجود فریاد میشد و هواداران شعار میدادند: «این تیمِ پرسپولیس نیست، پروین باید برگرده.» شاید در مقاطعی حق با معترضان بوده باشد اما مثلا در نیمه اول دهه ۸۰ این شعارها به زیان پرسپولیس تمام شد و تیم فوقالعاده پرمهره و پرامید وینگو بگوویچ در لیگ سوم را زمین زد. آن زمان واقعا دوران پروین تمام شده بود و این مساله پس از بازگشت ناموفق سلطان به اردوگاه سرخها به وضوح اثبات شد. اتفاقا برخی پرسپولیسیها اخیرا بار دیگر در همین فضا قرار گرفتهاند و این بار نمیتوانند با جدایی برانکو کنار بیایند. البته که برانکو مربی بسیار بزرگ و موفقی بود اما به هر حال رفته و باید انرژیها معطوف به حمایت از جانشین او شود، اما در شرایطی که کالدرون بد هم نتیجه نگرفته، هواداران کمتر به او محبت میکنند.
دوای درد آبی
در اردوگاه استقلال هم شرایط مشابهی وجود داشته و در این مورد نقش پروین را برای آبیها، مرحوم ناصر حجازی بازی میکرد. اسطوره فقید استقلال نزد هواداران محبوبیت زیادی داشت و هر بار از این تیم دور میشد، شعار «دوای درد آبی، فقط ناصر حجازی» روی سکوها طنین میانداخت. البته که حجازی هم دوره درخشان خودش را داشت و شاید اگر از داخل باشگاه به او خیانت نمیشد حتی میتوانست برای استقلال تاریخسازی کند اما در این مورد هم اصرار به گذشتهگرایی نتیجه نداد و مرحوم ناصرخان در بازگشت به نیمکت استقلال، در لیگ سیزدهم نتایج بسیار ضعیفی با این تیم گرفت. جالب است که پس از ناکامی تیم ملی در راهیابی به جام جهانی ۲۰۰۲ با میروسلاو بلاژوویچ، برخی هواداران فوتبال در ورزشگاه آزادی این نسخه را برای نیمکت تیم ملی میپیچیدند: «حجازی سرمربی، پروین مدیرفنی!» همان روزها اما برانکو آمد و یک دوران قابل افتخار برای تیم ملی ساخت.
کیروش رفته که رفته
حالا هم ماجرای کارلوس کیروش پیش آمده است. با توجه به تجارب مشابه واضح بود که هر کسی جای کیروش را با آن همه موفقیت و محبوبیت بگیرد به مشکل خواهد خورد و شاید هواداران به سرعت نتوانند با او ارتباط برقرار کنند، با این همه خود ویلموتس هم نقایص و کاستیهایی دارد که باعث تشدید این فضا شده است. او تا حدودی بیتفاوت و بیخیال است و همین روحیه در مقایسه با جدیت و سختکوشی کیروش، یک کنتراست بزرگ به وجود آورده است. با این همه، چارهای نیست جز این که همه ما باید بپذیریم فردی به نام کارلوس کیروش از تیم ملی ایران رفته و در حال حاضر سرمربی تیم ملی کلمبیا است. او شغل دارد و پرونده ایران برایش بسته شده اما خیلی از ما هنوز به شکلی بیثمر در اندیشه او هستیم. شاید ویلموتس مربی خوب و موفقی برای ایران نباشد اما آن چه مسلم است این که کیروش هم رفته و دیگر برنمیگردد. این فایل را ببندید و روی آینده متمرکز شوید لطفا!»
روزنامه دنیای اقتصاد