به گزارش ایران اکونومیست ، او ۱۶ ساله است و خودش میگوید روابطی با آن مرد (۴۰ ساله) داشته است. بدن و ذهن او وقتی کنار هم هستند کارهای عجیبی میکنند. گاهی اوقات او احساس میکرده وقتی مرد را میبیند از بدنش جدا میشده و به لرزه میافتاده است.
تا قبل ازاین، تجربه رابطه با یک مرد مسن را نداشته و با خودش فکر میکرده که این رابطه چگونه میتواند باشد؟
چندین سال طول کشید تا "ماریسا کوربل" متوجه اتفاقی که برایش افتاده بشود، آن رابطه یک رابطه عاشقانه نبوده بلکه تجاوز بوده است. او میگوید برای این اتفاق تمام سرزنشها را میپذیرد و متاسف است که ۱۰ سال نسبت به این موضوع ساکت بوده.
پس از سالها تراپی و مشاوره او هم اکنون وکیلی موفق است که نقش مادری را نیز بر عهده دارد و برای سازمانی در حمایت از قربانیان تجاوز جنسی کار میکند.
حتی امروز هم "ماریسا" میتواند تجربه جدا شدن ذهن از بدنش را دوباره بازبینی کند. با این کار او میتواند آنچه را که برایش اتفاق افتاده بهتر درک کند.
ماریسا میگوید من به دنبال تجربیاتی هستم که به من غلبه میکنند و باعث میشوند من بدنم را ترک کنم. من رابطه بسیار پیچیدهای با این جدایی دارم و میدانم که همه اینها تحت تأثیر شوک روانی و ضربه روحی و آسیبهای روانی است که دیدهام؛ و متوجه شدم وقتی که انجام این کار را یاد گرفتم چیز خوبی برای من نبود.
کوربل در این ماجرا تنها نیست. طبق مطالعاتی روی ۲۸ زن و دختر بالای ۱۴ سال، که تجربه جنسی غیر قانونی داشتند، ۶۰ درصد آنها مورد تجاوز قرار گرفتند و رابطه عاشقانه نبوده است.
داستانهای تکاندهندهای پشت این تجاوزها قرار دارد و تمامی آنها یک نقطه مشترک دارند که قربانیان تجاوز این موارد را گزارش نمیکنند. آنها نیاز به زمان دارند تا بتوانند حادثهای را که برایشان اتفاق افتاده توضیح بدهند.
اینکه گفته میشود این تجارب جنسی، ناخواسته بوده و فرد از گفتن آن طفره میرود یک روند تدریجی-طبیعی است که جزئی از بیماری PTSD است (اختلال استرس پس از حوادث درد آور و غیر قابل تحمل). قربانی نمیتواند و نمیخواهد از حادثه چیزی را به یاد بیاورد و از تکرار آن حتی در کلام و گفتار میترسد.
۷۵ درصد از کسانی که با سازمان حمایت از قربانیان تجاوز در "انگلستان" و "ولز" ارتباط دارند به دنبال مواردی هستند که حداقل یک سال قبل اتفاق افتاده باشد.
اولین نکته در این حوادث این است که نمیتوان تعریفی جامع و دقیق راجع به تجاوز ارائه کرد به این معنا که فرد واقعا نمیداند عمل تجاوز چیست و در چه مواقعی میگویند به فلانی تجاوز شده است.
این قوانین متنوع نشان دهنده فهم فرهنگی متفاوت است از آنچه که تجاوز جنسی مینامند و به همین اندازه هم گیج کننده و در حال تحول است.
معنای کلیشهای تجاوز این است که مردی غریبه به زنی بی دفاع که به شدت مقاومت میکند حمله ور میشود. زمانی که تجاوز جنسی با روایت مطابقت نداشته باشد تشخیص اینکه این تجاوز بوده یا نه برای قربانی سخت میشود. بعد از این حادثه مغز، حوادث را براساس آنچه آموخته برای درک قربانیان طبقه بندی میکند.
اما بزرگترین مشکل در روایت این حوادث این است که تجاوز یک امر ناشناخته است و تنها در موقعیتهای خاص اتفاق نمیافتد بلکه این موقعیتها میتواند متفاوتتر از این باشد که یک مرد غریبه در کوچه به زنی حمله ور شود.
در مطالعات گزارشهای پلیس در سال ۲۰۱۶ در انگلستان که ۴۰۰ مورد بود. هیچ کدام داستان مردی را که به زور اسلحه، زنی را گرفته و به او تجاوز کرده روایت نکرده بود.
به طور مثال این معمول است که در یک تجاوز قربانی از خود دفاع نکند چرا که تحت تأثیر حمله و شوکی قرار دارد که نمیتواند کاری انجام دهد و به اصطلاح از نظر جسمی یخ میزند و بی حرکت میشود.
در سال ۲۰۱۷ طبق تحقیقاتی که در یک مرکز اورژانسی امداد به قربانیان تجاوز انجام شده دریافتند که ۷۰ درصد زنان، بی حرکت شدن و بی حسی یکباره هنگام حادثه را گزارش کردند.
فلج موقت و بی حسی ناشی از ترس شدید در واقع پاسخ طبیعی بدن در این حوادث است. قربانیان تجاوز با این ادعا که این واکنش میتواند عمدی باشد موافق نیستند و به شدت با آن مخالفت میکنند.
"جدایی از بدن" که "ماریسا کوربل" برای اولین بار در نوجوانی آن را تجربه کرده بود یکی دیگر از واکنشهای طبیعی بدن به این ماجراست.
"زو پترسون" روانشناسی بالینی میگوید: این طبیعی است که وقتی مردم در معرض حادثهای سخت و درد آور قرار میگیرند و نمیتوانند از آن فرار کنند، در نتیجه آنها ترجیح میدهند که فرارشان روحی- روانی باشد.
پترسون میگوید: "مغز برای اینکه به قربانیان کمک کند به طور طبیعی و خودخواسته از بدن آنها جدا میشود. این حالت باعث میشود اتفاقی که در حال وقوع است را کمتر از تجاوز واقعی ببینند و همین باعث میشود که قربانی کمتر به دفاع از خود فکر کنند. "
یکی دیگر از جنبههای فرهنگی در فهم معنی تجاوز این است که این کار، راهی است که میتوان با آن تنها زنان را مورد اذیت وآزار قرار داد و مردان، تنها زمانی که کودک بودهاند مورد تجاوز قرار میگرفتهاند و تجربیاتشان قابل استناد نیست و آن را "تجاوز به عنف" نمیدانند.
چرا قربانیان تجاوز شرح ماجرا را نمیگویند؟!
پترسون و همکارانش از ۳۲۳ مرد خواست تا پرسشنامه آنلاینی راجع به تجربات جنسی خود تکمیل کنند. ۲۴ درصد از آنان گفتند که در بزرگسالی بهشان تجاوز شده و آن را تجاوز به عنف میدانستند.
برای "متیو هیز" خیلی سخت است که از کلمه "تجاوز" استفاده کند. اما او به خوبی میداند رابطهای که در ۲۰ سالگی داشته یک رابطه نرمال نبوده و نامزدش او را مجبور به اعمال خشونت فیزیکی میکرده است. "متیو" امروز میداند که این نیز شکلی دیگر از تجاوز است.
"هیز " سه حادثه را به یاد میآورد زمانی که نامزدش با صدای بلند او را تهدید میکرده، اول اینکه نامزدش در طول رابطه خودش را میزده، دوم اینکه چاقو داشته و "هیز " را تهدید میکرده که خودش را خواهد کشت اگر رابطه، رابطهی خشنی نباشد؛ و مورد آخر اینکه او با خودش اسلحهای میآورد و مرا "هیز " را نشانه میگرفت که اگر با او رابطه نداشته باشد او را خواهد کشت.
تجربه او روایت یک داستان تجاوز معمولی نیست. بلکه بخش بزرگی از این ماجرا و نکته حائز اهمیت آن راجع به جنسیت در این امر است.
تجاوز هست یا نیست؟
دلایل بسیاری وجود دارد که قربانیان تجربات خودشان را تجاوز نمیدانند. دکتر پترسون و همکارانش با توجه به مطالعاتی که روی ۷۷ زن انجام دادند به نتایج زیر رسیدند:
- مهاجم با تجربیات آنها به عنوان یک متجاوز هماهنگی نداشت (مثلا میگفتند او دوست من بود و یا اینکه همه او را دوست داشتند)
- آنها نگران بودند که تجربیاتشان به عنوان یک قربانی معمولی مورد توجه قرار نگیرد. (مثلا میگفتند، چون من مست بودم پس تقصیر خودم بوده است.)
- خشونتی در این رابطه وجود نداشت.
تجاوز به خوبی میتواند به عنوان یک سلاح جنگی در جهان شناخته شود. وقتی یک نظام فرهنگی یا اجتماعی در یک منطقه شکسته میشود، خشونتهای جنسی افزایش پیدا میکند. این شیوع میتواند تعریف فرهنگی "تجاوز" باشد.
"رانیت میشوری" مشاور متخصص سازمان حقوق بشر برنامهای را راجع به خشونت جنسی در مناطقی جنگی دنبال میکند. یکی از این مناطق "کنگو" است که سالها درگیر جنگهای داخلی و خارجی بوده است.
او میگوید: در اینجا ما اصطلاح تجاوز به عنف را به خوبی میبینیم.
در یکی از مطالعات یک سوم از مردان اظهار کردند که زنان خودشان میخواهند مورد تجاوز قرار گیرند و حتی از ان لذت میبرند. ساکنان این منطقه ممکن است که این مسئله را بسیار عادی تلقی کنند.
خشونتی که علیه زنان میشود و آنها آن را جزئی از زندگی معمولی خود میدانند در صورتی که این یک جرم جدی و واقعی در دنیای بیرون است. در بسیاری از کشورها برتری جنسی مردها بسیار رایج است.
چرا قربانیان تجاوز شرح ماجرا را نمیگویند؟!
یکی دیگر از عوامل گیج کننده در تشخیص اینکه حمله، تجاوز بوده یا نه این است که قربانی رابطه را با متجاوز ادامه میدهد و یا حتی تازه شروع میکند تا آنجا که در بعضی کشورها اگر فرد با قربانی خود ازدواج کند متخلف شناخته نمیشود و قانون او را گناهکار نمیشناسد. کشورهایی مثل فیلیپین، الجزایر، تاجیکستان و... این قانون را دارند.
مغز میتواند با انکارکردن، در برابر هر گونه شوک و ضربه روحی ایستادگی کند. اما این راه درمان نیست و درواقع فقط راهی است برای دلداری دادن و اینکه این یک تجاوز نبوده است.
سخنگوی سازمان بحران تجاوز در انگلستان و ولز میگوید: این که افراد به شوهرشان، یا دوستشان، یا همکارشان و... بگویند متجاوز بسیار سخت باشد. اما سختتر از ان این است که افراد این تجربه را خصوصی کنند و جایی از آن حرفی نزنند.
"پترسون" میگوید این واقعیت نگران کننده است که در اطراف ما و همه جا متجاوزان هستند و هیچ فرقی از نظر ظاهر و رفتار با بقیه ندارند.
او در مطالعات خود متوجه شد که زنان به دلایل زیر تمایلی به این ندارند که فکر کنند حملهای که به آنها شده یک تجاوز بوده است:
-آنها نمیخواهند به فردی بگویند متجاوز (درابتدا قربانی مخالف این کار بوده، اما در عین حال مراقب متجاوز هم بوده و نمیگوید که این تجاوز به عنف است)
-آنها نمیخواستند که فکرکنند همه مردهای مشابه متجاوز پتانسیل این را دارند که متجاوز باشند.
-کلمهی "تجاوز" خیلی ترسناک است و دوست ندارند با هرکسی راجع به آن صحبت کنند.
چرا قربانیان تجاوز شرح ماجرا را نمیگویند؟!
قربانیان، به خصوص دختران و زنان میخواهند به گونهای این رفتار را تعبیر کنند که انگار "سوءتفاهم" بوده و عمدی در کار نبوده است؛ و از این طریق خاطرشان را آسوده نگه میدارند در صورتی که نمیدانند این انکار چه خسارات روحی و روانی در آینده برای آنها به وجود میآورد.
"هدر لیلتون" استاد روانشناسی دانشگاه کارولینای غربی، چند دهه است که راجع به تجاوز مطالعه میکند. او در مقالهای که راجع یه زنان کم درآمد نوشته میگوید: این قشر از زنان بیشتر در معرض آزار و اذیتهای جنسی هستند.
اعتراف به اینکه فردی مورد تجاوز قرار گرفته همیشه هم نمیتواند خوب باشد البته در بعضی جوامع که اگر قربانی اذعان کند مورد تجاوز قرار گرفته تا سالها بعد باید این ننگ (از نظر مردم جامعه) را به دوش بکشد.
بنابراین شرم از گفتن برای قربانی پیش میآید و این باعث میشود فرد به موقع درمان نشود و بهبودی در وضعیت روانی و جسمانی او حاصل نشود. در واقع میتوان گفت: خود زنان قربانی این تصور را برای دیگران به وجود میآورند که مقصر اصلی خودشان هستند مثلا اگر کمتر الکل مصرف میکردند یا اینکه شب به تنهایی بیرون نمیرفتند. قربانی خود را بیش از همه سرزنش میکند؛ بنابراین برای قربانی این مهم است که بشنود: تقصیر تو نبوده یا اینکه خجالت نکش، تو مقصر نبودی.