همسر علی معلم، آذر معماریان سالها کنار مرحوم معلم زندگی کرد و همکار خوبی نیز برای او بود. خیلیها بر این باورند معماریان، دلیل اصلی رضایتی است که معلم از زندگی داشت.
امسال در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر بزرگداشت این نویسنده و تهیهکننده سینما برگزار شد. با معماریان همصحبت شدیم تا برایمان از زندگی مشترکش با علی معلم بگوید.
وقتی با شما برای گفتوگو تماس گرفتم، گفتید در حال آماده کردن غذا برای پسرتان هستید. خانم آذر معماریان یک مادر خوب، همسری همراه و یکدل و زنی موفق در حوزه کاری و اجتماعی است. شما همه اینها را چگونه مدیریت میکنید؟
اینکه مرا بهعنوان یک فرد موفق میدانید باعث خوشحالی است. معتقدم زندگی مشترک اگر براساس رفاقت باشد حتما موفق خواهد بود.آدمها برای اینکه زیر یک سقف احساس آرامش کنند در وهله اول باید یکدیگر را دوست داشته باشند و از یکدیگر خصوصیات خوب را یاد بگیرند و موجبات راحتی خیال یکدیگر را فراهم کنند. من و علی در سن کم با هم آشنا شدیم. همسایه بودیم و در 23 سالگی با هم ازدواج کردیم. ما بشدت به هم علاقهمند بودیم. فرهنگ خانوادگی ما با هم شباهتی نداشت، اما این باعث چالش و مشکل در زندگی مشترک ما نشد. وقتی زیر یک سقف زندگی را شروع کردیم محاسن خانوادههایمان را به زندگی مشترکمان وارد کردیم بدون اینکه چیزی را به هم تحمیل کنیم. مثلا خانواده من خیلی شاد بودند و خانواده علی اهل مطالعه و کتابخوان. ما این ویژگیها را به خانه خود آوردیم و فضای شاد و فرهنگی برای زندگیمان ساختیم. همان سالی که با هم ازدواج کردیم علی وارد دانشگاه صداوسیما شد و خیلی زود بهعنوان مجری تلویزیون، کارش را شروع کرد. قد بلندی داشت و خوشقیافه و خوشپوش بود و از همه مهمتر این که نسبت به سناش در آن زمان اطلاعات و سواد زیادی داشت و اطلاعاتش درباره بسیاری از مسائل خیلی زیاد بود. من از علی چیزهای زیادی یاد گرفتم. در واقع همه فنون کار مطبوعات و بقیه چیزها را از همسرم آموختم.
گویا ازدواج در سن پایین باعث میشود زن و مرد اشتراکات زیادی پیدا کنند.
یکجورهایی در کنار هم بزرگ شده و سلیقههایشان به هم نزدیک میشود. وقتی در سن بالا ازدواج میکنی، شخصیتها شکل گرفته و سلیقهها مشخص شده است. به همین دلیل تضاد میان زن و شوهر زیاد میشود و شاید باهم اختلافات زیادی پیدا کنند. ازدواج در سن پایین باعث میشود زن و مرد اتفاقات را با هم تجربه کنند و به تفاهم زیادی برسند و حتی زبان اشاره یکدیگر را درک کنند بدون اینکه کلامی بین آنها رد و بدل شود. من و علی به این تفاهم و اعتماد همهجانبه رسیده بودیم. با هم فیلم میدیدیم و کتاب میخواندیم و درباره آنها با هم صحبت میکردیم. همه اینها کمک میکرد به زبان مشترک دست پیدا کنیم.
وقتی زندهیاد علی معلم در قید حیات بود، برخی به این نکته اشاره میکردند که خانم معماریان حامی خوب و موثری برای آقای معلم است و به همین دلیل او میتواند بخوبی از پس همه کارهایش برآید. مصداق همان جمله قدیمی که پشت هر مرد موفق، زنی ایستاده است.
من با این گفته موافق نیستم! نباید پیشداوری کرد. با قاطعیت میگویم من دست پرورده علی معلم هستم. صد سال دیگر هم خواهم گفت علی هم همسرم بوده و هم استادم. ما مثل مرید و مراد بودیم. او همیشه مراد بود و من مرید. همیشه شاگرد او بودم. این غلط محض است کسی فکر کند اگر من نبودم، علی معلم به جایگاهی که رسیده بود، نمیرسید. زندگی مشترک مثل بازی پینگپونگ است. باید جوری بازی کنی که هر دو احساس خوبی داشته و برنده باشید. علی معلم، آدم عادی نبود. او صاحب تفکر و خیلی از زمانش جلوتر بود. من آدم اجرایی هستم و در این بخش آدمهای زیادی وجود دارند، اما علی متفکر و خلاق بود. مگر در یک جامعه چند نفر متفکر پیدا میشود؟ شاید سالها طول بکشد تا جامعه ما آدم صاحب فکری مانند علی معلم را به خود ببیند. بصراحت میگویم علی معلم اگر بجز من با هر دختر دیگری ازدواج میکرد و آن دختر به اندازه من دوستش میداشت، تحتتاثیر تربیت علی معلم قرار میگرفت و اکنون همینجایی میایستاد که من ایستادهام.
من به عشق شما احترام میگذارم که چنین زیبا از همسرتان یاد میکنید. به نظر میرسد هنوز هم دارید با همان عشق زندگی میکنید؟
علی در من نمرده است! علی تا وقتی من و پسرهایش، امید و ایمان، راه میرویم و نفس میکشیم، زنده است. علی معلم آدم خاصی بود. او نگاه مستقلی داشت و بر جوانان زیادی تاثیر گذاشت. از وقتی از میان ما رفت، گاهی به اطرافم نگاه میکنم و کسی را در سطح او نمیبینم. کسی را پیدا نمیکنم از او یاد بگیرم. او در زمان موفقیتهایمان میگفت: یادت باشد موفقیت و شکست پایان راه نیست! اگر به اوج رسیدیم یا شکست خوردیم نباید متوقف شویم.
برگردم به سوال اولم. خانم معماریان چگونه زندگی شخصی و کاریش را مدیریت میکند که به همه کارهایش میرسد؟
من کارهایم را با هم قاتی نمیکنم و برای هر کدام برنامهریزی و زمان مناسبی را اختصاص میدهم.کار مطبوعات در کشور ما جزو سختترین کارهاست. اقتصاد در کشور ما ثبات ندارد. گاهی به ما آگهی میدهند و گاهی نمیدهند. روزی کاغذ گران میشود و همه معادلات را بر هم میریزد و... من از اول بخش اجرایی و مالی مجله را به عهده داشتم، اما اینها باعث نشد وظایف همسری و فرزندداری را تحتتاثیر قرار دهد.تا زمانی که سرکار هستم، بشدت مسئولیت پذیرم. از محل کار که خارج میشوم و به خانه میآیم به سبک مادرم، زن خانه میشوم. همیشه به سبک یک ایرانی زندگی کردهام و هرگز دو فرهنگ را وارد زندگیام نکردهام. به آشپزی بشدت علاقه دارم و همیشه بهترین غذاها را میپزم. در مهمانیها هرگز از بیرون غذا نمیگیرم. فرزندانم را با دقت بزرگ کرده و برای آنها وقت گذاشتهام. هر دو پسرم را خودم به مدرسه برده و خودم آنها را به خانه برگرداندهام. تقسیمبندی دقیقی برای کارهایم دارم و مرز آنها را با هم قاتی نمیکنم.